گذرى كوتاه بر زندگى استاد طاهرزاده( از زبان ايشان)
بسم الله الرحمن الرحيم
متولد تاريخ 7 مهر سال 1330 هستم. سال 1341 با رحلت آيت ا ... بروجردى و حضور حضرت امام در صحنه و با حصر و نهايتاً تبعيد ايشان، خانواده ى ما نسبت به مسائلى كه واقع مى شد حساس بودند و بنده با اين كه آن زمان 11 سال داشتم متوجه شدم خبرهايى در كشور در حال وقوع است و عملًا يك روحيه ى انتقاد به نظام شاهنشاهى در من شكل گرفت.
در سال 1349 با مبادى گرايش به حضرت امام، كتاب« ولايت فقيه» ايشان را مطالعه كردم و محور تفكرم تا حد زيادى معلوم شد و باور كردم جامعه تنها با حاكميت احكام الهى امكان ادامه ى حيات دارد، چه از نظر فكرى و چه از نظر سياسى.
در سال 1350 با پيش زمينه اى كه از كتاب ولايت فقيه حضرت امام داشتم وارد دانشگاه شدم و آن زمان مصادف بود با سخنرانى هاى دكتر شريعتى در حسينه ى ارشاد كه به صورت جزوه در مسجد دانشگاه پخش مى شد، سخنان ايشان ذهن بنده را متوجه معارف دينى كرد و همين امر منجر به اين شد كه تحصيلات حوزوى را شروع كنم.
تحصيلات حوزوى
در ابتدا در اصفهان به كمك رفقاى طلبه شروع به خواندن ادبيات عرب كردم و پس از مدتى در ضمن تدريس در آموزش و پرورش فريدن، سه روز آخرِ هفته را به قم مى رفتم و در مدرسه ى حقانى به خواندن ادبيات عرب پرداختم. بعد از آن كه فقه را در حدّ لمعتين و اصول در حدّ مظفر را خواندم به فلسفه پرداختم.
علاوه بر بداية الحكمة و نهاية الحكمة، اسفار ملاصدرا را كار كردم. اسفار را بيش از هزار جلسه از نوارهاى آيت الله جوادى استفاده كردم و بعد از آن كه جلد هشتم و نهم اسفار را ترجمه كردم و به حضرت آيت الله جوادى تقديم نمودم، ايشان اجازه دادند از 418 جلسه نوارهاى درس شرح فصوص الحكم ايشان استفاده كنم. البته فصوص الحكم را با اساتيد مختلف ديگر هم كار كردم.
بحمدالله در طول حدود 6 سال تفسير الميزان را با حوصله ى زياد مطالعه وخلاصه نويسى كردم. و به لطف الهى چندين سال مرتب بر روى روايات كار مى كردم. كه بهترين قسمت زندگى ام محسوب مى شود.
دو سال هفته اى يك جلسه خدمت آيت الله حسن زاده مى رسيدم. مباحث آيت الله جوادى را بيش از ده سال مرتب دنبال مى كردم. يكى دوسال هفته اى يك روز خدمت آيت الله بهاءالدينى مى رسيدم. همچنين از جلسات شرح نهج البلاغه آيت الله راستى كاشانى استفاده مى كردم.
از قبل از انقلاب بر روى تاريخ اسلام وقت گذاشتم و بعد از انقلاب نيز چند سال تاريخ اسلام و تاريخ معاصر را تدريس كردم. بحمدالله مدتى بر روى كلام اسلامى و تاريخ فلسفه و فلسفه ى غرب نيز كار كردم. ضمن اين كه بعضى از اين مباحث را در حوزه و دانشگاه تدريس داشتم. ازجمله چند دوره براى طلاب به دعوت مركز مديريت حوزه ى علميه ى اصفهان در موضوعات كلام اسلامى و فلسفه و تفسير به صورت تخصصى تدريس كرده ام. و اين كه مى فرمايند چرا بنده معمّم نمى شوم، علّتش آن است كه كسى بايد لباس روحانيّت به تن كند كه علاوه بر علم به معارف اسلامى، به فقه نيز مسلط باشد و بنده در علم فقه مبتدى هستم( درحد لمعه).
سوابق اجرايى و مسئوليت هاى قبل و بعد از انقلاب:
قبل از انقلاب در رشته ى زمين شناسى از دانشگاه اصفهان ليسانس گرفتم و در چند شركت در رابطه با رشته خود در تهران كار مى كردم تا اين كه بنا به توصيه ى شهيد بهشتى وارد آموزش و پروش شدم، چون ايشان كتاب هاى دينى دبيرستان ها را تنظيم كرده بودند و نظرشان اين بود كه اگر ما برويم و آن كتاب ها را تدريس كنيم زمينه ى ايجاد نظام اسلامى فراهم مى شود كه حقيقتاً هم موضوع از همين قرار بود.
بعد از انقلاب، در سال 1360 مسئوليت معاونت پروشى آموزش و پرورش استان اصفهان را بر عهده ام گذاشتند و پس از مدتى مشغول تدريس در تربيت معلم و دانشگاه شدم؛ سپس در سال 1369 حدود دو سال مدير كل آموزش و پرورش استان بودم و در سال 1373 حدود سه سال مسئوليت مدير كلى بنياد شهيد استان را بر عهده ام گذاشتند كه البته در تمام اين مسئوليت ها دلم در كلاس و درس بود لذا در اولين فرصت كه مى توانستم كار را به ديگرى واگذار كنم اين كار را مى كردم.
مبارزات سياسى قبل از انقلاب
از نظر سوابق مبارزات سياسى، سابقه ى مبارزاتى قابل توجهى نداشته ام، به قول ساواكى ها پرونده ام پانزده كيلو بوده ولى بيشتر بعد از باز جويى ها آزاد مى شدم. بعد از انقلاب كه پرونده ى خود را مطالعه كردم، متوجه شدم آنها اولًا: بيشتر بنده را مذهبى مى دانستند تا سياسى و ثانياً: نگران بودند كه اگر مرا زندان كنند منطقه متشنج شود. اين اواخر هم كه تصميم قطعى براى جلب بنده گرفته بودند شرايط اوج گيرى انقلاب به آنها اجازه نداد.
حضور در جبهه هاى دفاع مقدّس:
جبهه هاى دفاع مقدس شرايط دفاع از همه ى ديانت ما بود و يك لحظه نمى توانستم جدا از آن باشم.[ البته ] مسئولان سپاه آن زمان صلاح را بر آن ديدند كه بنده بيشتر به آموزش عقيدتى رزمندگان مشغول باشم و در جبهه هم كه مدتى خدمت عزيزان بودم به جهت آن كه دست چپ بنده فلج است، باز به كارهاى آموزشِ عقيدتى مشغول بودم.
چگونگى ارتباط با امام خمينى و علامه طباطبايى:
همين طور كه عرض كردم گرايش بنده به حضرت امام با يك غيرت دينى شروع شد و خداوند لطف كرد و گوهر گرايش به حضرت امام« رضوان الله تعالى عليه» در جان بنده پايه گذارى شد و هرچه جلو رفتم بيشتر مطمئن شدم ارتباط قلبى و عقلى با حضرت امام يك لطف الهى است به بشر امروز.
انس و ارتباط بنده با انديشه ى علامه طباطبايى« رحم الله عليه» از كتاب« اصول فلسفه و روش رئاليسم» شروع شد كه در آن زمان از جهات مختلف براى بنده بسيار كارساز بود، هم از نظر تفكر فلسفىِ منظمى كه در اين كتاب هست و هم از جهت آن كه كتاب اصول فلسفه قدرت دفاع از اسلام را در مقابل ماركسسيم به خوبى به انسان مى دهد.
ارتباط بنده با تفسير« الميزان» به جهت آن بود كه بنده از قبل از انقلاب به تفاسير قرآن به خصوص« تفسير نوين» آقاى محمد تقى شريعتى و« پرتوى از قرآن» آيت الله طالقانى رجوع داشتم ولى احساس مى كردم با آن كه تفاسير را كار كردم، قرآن در دستم نيست و روح كلى آيات رُخ نمى نمايانند. مدتى هم با تفسير« منهج الصادقين» و« فى ظلال القرآن» به سر بردم و باز آنچه مى خواستم محقق نمى شد تا اين كه خداوند زمينه ى قلبى رجوعِ جدّى به تفسير الميزان را فراهم كرد و مدت 6 سال به همان روشى كه در جزوه ى« روش استفاده از تفسير الميزان» عرض شده، بر روى تفسير الميزان متمركز شدم و بحمدالله بهره اى از قرآن در پرتو شخصيت حضرت علامه برايم حاصل شد.
بنده هرگز ادعاى شاگردى حضرت امام و علامه را نداشته ام و تنها معلمى هستم كه با لطف و مدد الهى سعى مى كنم دانشجويان و مخاطبين خود را با انديشه ى اين دو مرد بزرگ آشنا كنم تا خودشان به درياى انديشه آن دو مرتبط شوند.
روش ارائه ى مباحث:
بنده عملًا موضوعات را در حيطه ى عقل بررسى مى كنم و سپس با نظر به مبادى قرآنى و روايى جايگاه آن موضوعات خاص را ارزيابى مى نمايم تا قدرت تدبّر در متون دينى همواره برايم محفوظ بماند و گرفتار يك نوع تحجر اخبارى گرى نگردم. در اين رابطه نگاه عرفانى به سبكى كه محى الدين بن عربى دنبال مى كند مى تواند كمك كار باشد.
ارتباط تنگاتنگ و منطقى مباحث در موضوعات مختلف:
وقتى متوجه باشيم فرهنگ مدرنيته بعد از رنسانس، به بهانه ى ضعف هاى كليسا تماماً به شريعت الهى و عالم ملكوت پشت كرد و گرفتار سوبژكتيوتيه شد و به فهم خود اصالت داد بدون آن كه بخواهد به« حقيقت» و« وجود» رجوعى داشته باشد، مى فهميم براى عبور از آن فرهنگ بايد به« حقيقت» رجوع كرد و مباحث معرفت نفس از آن جهت كه ما را متوجه جنبه ى معنوى خودمان مى كند و مى توانيم از آن طريق، آزاد از هرگونه پيش فرضى،« وجودِ» خود را احساس كنيم، مباحث بسيار ارزشمندى است، به خصوص اگر در كنار مباحث معرفت نفس، متوجه« برهان صديقين» شويم كه نظر به« وجود» دارد از آن جهت كه داراى« ذات تشكيكى» است و در اين راستا نظر ما را از مفهوم« وجود» به حقيقت« وجود» مى اندازد.
در رابطه با نظر به« وجود» و رسيدن به« السبب المتصل بين الارض و السماء» يعنى حضرت مهدى« عجل الله تعالى فرجه» از آن جهت كه حضرت واسطه ى فيض در هستى براى همه ى مخلوقات اند، مى توانيم بفهميم انقلاب اسلامى و شخصيت حضرت امام چگونه ما را از اسارت غرب رهانده و به نهضت حضرت مهدى« عجل الله تعالى فرجه» متصل مى كنند و جايگاه تمدن اسلامى در اين راستا برايمان معنا مى شود.
انقلاب اسلامى، امام و رهبرى:
همين طور كه در كتاب هاى مربوط به انقلاب اسلامى ملاحظه مى فرمائيد، بنده انقلاب اسلامى را حلقه اى از زنجير توحيدى مى دانم كه از حضرت آدم« عليه السلام» شروع شده و به حضرت مهدى« عجل الله تعالى فرجه» مى رسد و مثل همه ى نهضت هاى توحيدى تاريخ را همچنان در مى نوردد و جلو مى رود.
بنده معتقدم انقلاب اسلامى يك حقيقت اشراقى است كه بايد از طريق انسان هاى شايسته به تفصيل در آيد و دلايل سخنم را در مباحث كتاب« سلوك ذيل شخصيت امام خمينى« رضوان الله تعالى عليه» مى توانيد دنبال كنيد. آنچه در آن مباحث به نظر بنده روشن شده است، نه تنها جايگاه اشراقى شخصيت حضرت امام است، بلكه در آن مباحث دلايل خود را عرض كردم كه مقام معظم رهبرى« حفظه الله» در مقام تفصيل حقيقت اشراقى انقلاب مى باشند و به همين جهت جامعه ى ما را به بهترين فكر و بهترين عمل هدايت كرده اند. عظمت بصيرتِ رهبرى آن بود كه متوجه شدند بايد مبيِّن شخصيت اشراقى حضرت امام« رضوان الله تعالى عليه» باشند و بنا ندارند يك راه جداگانه اى براى خود پيشه كنند.
زندگى شخصى:( خانواده- ورزش- هنر)
بنده و همسرم، بحمدا ... زندگى و دين دارى را يكى مى دانيم و در پرتو چنين برداشتى از زندگى، همين جلسات و كتاب ها و صله ى رحم ها از يك جهت زندگى است و از جهت ديگر دين دارى است و لذا وقتى هم دور هم نشسته ايم و احوال پرسى مى كنيم در همان فضاى دينى و معرفتى سخن مى گوييم و ارتباط برقرار مى كنيم و لذت مى بريم، بدون آن كه از تفريحات لازم و لذات حلال، خود را محروم كنيم.
بنده قبل از انقلاب فوتبال بازى مى كردم و عضو تيم دانشكده بودم، بعداً علاقمند به تكواندو شدم و مدتى آن را ادامه دادم و چون رشته ى دانشگاهى ام زمين شناسى است، علاقمند به كوه نوردى هم هستم و بحمدا ... چون منزل بنده در دامنه ى كوه قرار دارد، خداوند توفيق تپه نوردىِ هر روزه را نصيبم كرده است.
در زمينه ى هنرى علاقه ى وافرى به شعر و متون عرفانى دارم و شايد هنوز طبع گفتن شعر داشته باشم ولى دنبال نكرده ام، اما اشعار مولوى و حافظ را در خود احساس مى كنم، گويا قصه ى روح و روان من است.
در انتها اميدوارم كه عرايض بنده بتواند پلى براى هرچه بهتر رجوع به آثار و انديشه هاى علماى بزرگى باشد كه نمونه هاى مشخص آن عالمان حضرت آيت الله طباطبايى و حضرت امام خمينى« رضوان الله تعالى عليهما» باشد.
افزودن دیدگاه جدید