روایت شهادت مظلومانه میثم تمار

تعداد کلمات 2047 / زمان تقریبی مطالعه : 4 دقیقه
شهادت مظلومانه میثم تمار
میثم تمار زمانی که بر دار آویخته شد می ‏‌گفت، هر که می ‏‌خواهد حدیث ‏مکنون و ارزشمند علی علیه السلام را بشنود پیش از آن که شهید شوم بیاید. من شما را از حوادث ‏آینده تا پایان جهان خبر می‏‌ دهم.

روایت شهادت مظلومانه میثم تمار

در این نوشتار سعی داریم روایت شهادت مظلومانه میثم تمار از امیرالمومنین علیه السلام را خدمت شما عزیزان ارائه دهیم، با ضیاءالصالحین همراه باشید...

>السَّلامُ عَلیکَ أیُّها العَبدُ الصالِحُ یا میثمَ بنَ یحیی التّمار المطیعُ لِله ولِرسوله و لأمیرالمؤمنین(علیهم السلام)<

روایت شهادت مظلومانه میثم تمار

میثم بن یحیی تمّار، غلامی بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را خرید و آزاد ساخت. میثم از خواص اصحاب و از یاران و شیعیان به حق آن حضرت به شمار می آمد.او به مقدار قابلیت و ظرفیت خویش از محضر امام علی علیه السلام علم آموخت و آن حضرت او را بر برخی از اخبار غیبی و اسرار نهان آگاه ساخت.

میثم در سال آخر عمر خویش به بیت الله الحرام و سپس به مدینه رفت و در آن جا به دیدار ام سلمه شتافت و از احوال امام حسین علیه السلام پرس و جو کرد. ام سلمه به وی گفت بسیار می شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سفارش تو را به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود. امام حسین علیه السلام نیز تو را بسیار یاد می کند.

روایت شهادت مظلومانه میثم تمار

خبر از واقعه کربلا

زنی به نام «جبله مکی‏» نقل می‏کند که از میثم تمار شنیدم که می‏ گفت «این امت، پسر دختر پیامبرشان را در دهم محرم می‏ کشند و دشمنان خدا این روز را مبارک می‏ دانند. این واقعه، قطعا انجام خواهد گرفت. این، داستانی است که مولایم امیرمؤمنان مرا از آن آگاه کرده است. او به من خبر داده است که بر حسین علیه السلام همه چیز خواهد گریست، حتی حیوانات بیابان و دریا و آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و آدمیان و اجنه مؤمن و همه و همه....»

آن گاه میثم گفت «ای جبله! بدان که حسین‏ بن علی علیه السلام سرور شهیدان در قیامت است و یارانش بر شهیدان دیگر برتری دارند. ای جبله! هرگاه به خورشید نگاه کردی و دیدی که چون خون تازه، قرمز است، بدان که سیدالشهدا کشته شده ‏است.»

جبله می‏ گوید «یک روز از خانه بیرون آمدم. دیدم خورشید بر دیوارها می‏ تابد، همچون پارچه‏ های رنگ ‏آمیزی شده که به سرخی می زد. صیحه کشیده و گریه کردم و گفتم: به خدا سوگند، سرور ما حسین ‏بن علی علیه السلام کشته شد!»

روایت شهادت مظلومانه میثم تمار

پیشگویی امیرالمومنین علیه السلام در مورد نحوه شهادت میثم

نقل است که امیرالمومنین علیه السلام چگونگی کشته شدن میثم را پیش گویی کرد و به وی فرمود «تو را بعد از من دستگیر می کنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بینی و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگین خواهد ساخت. آن گاه امام درختی را که بر آن میثم را بردار خواهند کشید به او نشان داد و فرمود تو در آخرت با من خواهی بود.» پس از شهادت امیرالمومنین علیه السلام میثم پیوسته به نزد آن درخت می آمد و نماز می گزارد.

روایت شهادت مظلومانه میثم تمار

نحوه شهادت میثم بن تمار

میثم گرچه در آن روز، پیرمردی سالخورده بود که بر استخوانهایش جز پوست خشکی باقی نمانده بود و از نظر جسمی، بشدت ضعیف شده بود اما از نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحی و ‏اراده استوار و زبان گویا و فصیح و ایمان راسخ در حدی بود که ابن ‏زیاد را، با آن همه قدرت ‏و مأمور به وحشت افکنده بود. برای همین، برای بازداشت او حدود، ۱۰۰ نفر مأمور را گسیل کرده بود.

مأموران، میثم را به کوفه وارد کردند. به عبیدالله بن زیاد خبر دادند که میثم اسیر و گرفتار شده ‏است. در معرفی میثم به ابن ‏زیاد گفتند که «او از نزدیکترین و برگزیده‏ ترین یاران ابوتراب، ‏علی علیه السلام است.»

ابن زیاد گفت «وای بر شما! کار این مرد عجمی به اینجا رسیده است؟! بیاوریدش! میثم را ‏از بازداشتگاه به حضور ابن زیاد آوردند.»

ابن زیاد، برای آزمودن روحیه میثم و گفت وگو با او پرسید«پروردگارت کجاست؟» میثم فوراً پاسخ داد «در کمین ستمگران که تو یکی از آنانی.» ابن زیاد که حس نژاد پرستی شدیدی داشت پرسید « با اینکه از نژاد غیرعرب هستی با من این گونه سخن می‏گویی؟! به من خبر داده ‏اند که تو با «ابوتراب‏» ‏بسیار نزدیک بوده ‏ای!»

میثم گفت «آری، درست گفته ‏اند.» ابن زیاد گفت «باید از علی، بیزاری بجویی و با ابراز تنفر از او، نامش را به زشتی یاد کنی و گرنه دست ها و ‏پاهایت را بریده و بردار می ‏آویزمت.» میثم در مقابل این تهدید گفت «علی علیه السلام به من خبر داده بود که مرا به دار می ‏آویزی.»

ابن زیاد برای جبران این آبروریزی که در مقابل دیگران برایش پیش آمد، گفت «وای بر تو! با سخنان علی ‏درخواهم افتاد تا پیش بینی او خلاف از آب درآید.» میثم گفت «چگونه چنین توانی کرد؟ در حالی که این خبر را علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و او از جبرئیل و ‏جبرئیل هم از سوی خدا بیان کرده است. به خدا سوگند! من از مکانی هم که در آن مرا به همراه ۹ نفر دیگر از اعدامی ها به دار خواهی آویخت به خوبی آگاهم و می دانم که در کجای کوفه است و من نخستین مسلمانی هستم که در راه اسلام ‏بر دهانم لگام زده خواهد شد.»

ابن زیاد با شنیدن این سخن، بیشتر برآشفت و گفت «به خدا سوگند، دست و پایت را خواهم برید اما ‏زبانت را باقی می گذارم تا دروغگویی تو و مولایت برای همه آشکار شود؛ و همان دم دستور داد که ‏دست و پایش را قطع کنند و بر دار بی آویزندش و هیچ آب و خوراکی به او ندهند تا بمیرد.»

روایت کرده اند که روزی امیرمؤمنان علیه السلام خطاب به میثم فرمود «هنگامی که پست ترین عنصر بنی امیه، تو را به بیزاری از من امر کند، چه می کنی؟ میثم گفت: به خدا سوگند از تو بیزاری نمی جویم. فرمود در این صورت تو را می کشند و به دار می آویزند. میثم گفت: صبر می کنم، که این هم در راه خدا کم است. حضرت علی علیه السلام فرمود در این صورت، در بهشت در کنار من و هم رتبه من خواهی بود.»
مزدوران ابن زیاد، میثم را از درخت نخل خرمایی که جلوی در خانه «عمرو بن حریث» روییده بود به دار آویختند؛ همان درختی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام بارها با دست مبارک خود، آن را به میثم نشان داده و فرموده بود که بر آن به دار کشیده خواهد شد و میثم از آن هنگام، همواره، آن درخت را آبیاری می کرد و زیر سایه اش نماز می گذارد.

در آن روزگار، به دار کشیدن این گونه نبود که حلقه طناب را به دور گردن شخص محکوم به اعدام بیندازند بلکه آن را دور سینه می انداختند تا از کتف هایش آویزان شود و آن قدر بماند تا از گرسنگی و تشنگی تلف شود.

میثم تمار به دار کشیده شد اما باز هم بر فراز دار، با صدایی رسا مردم را به شنیدن ‏حقایق اسلام و احادیث و اسرار علی علیه السلام فرا می‏ خواند.

میثم می‏ گفت «هر که می‏ خواهد حدیث ‏مکنون و ارزشمند علی علیه السلام را بشنود پیش از آن که شهید شوم بیاید. من شما را از حوادث ‏آینده تا پایان جهان، خبر می‏ دهم.» مردم، پیرامون او جمع می‏ شدند و او از فراز منبر دار، برای انبوه جمعیت، سخنرانی می نمود و فضائل و شایستگی های اهل ‏بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و دودمان ‏علی علیه السلام را بازگو می‏ کرد و خیانت ها و فسادهای بنی ‏امیه را فاش می ‏ساخت.

«فضیل رسان» از «جبله مکیه» روایت کرد که گفت از میثم شنیدم که می گفت «به خدا سوگند! این امت جفاکار، فرزند پیامبرشان را در دهم ماه محرم می کشند و دشمنان خدا، آن روز را جشن گرفته و عید می گیرند. این واقعه، حتماً رخ خواهد داد و در علم ازلی خدا مقدر گشته است زیرا مولایم امیرمؤمنان علیه السلام که بهتر از هر کسی می داند، طی عهدی، مرا به این واقعه آگاه نمود و به من خبر داد که برای مظلومیت حسین علیه السلام همه اشیاء و موجودات می گریند.» و شگفتا که همان مردمی که پای سخنان میثم بر فراز دار نشسته بودند، چند روز بعد فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام را در کربلا سر بریدند و اهل بیتش را به بند اسارت کشیده، به شهر خود آوردند.

بیان حقایق و افشاگری های میثم، در آخرین لحظه‏ های زندگی و از بالای دار، چنان مؤثر و ‏تکان ‏دهنده بود که به ابن‏ زیاد خبر دادند «این خرما فروش، شما را رسوا کرده.» ابن زیاد که عصبانی شده و پیش بینی علی علیه السلام درباره شهادت میثم را فراموش کرده بود، گفت «به دهانش لگام ‏بزنید تا دیگر نتواند حرف بزند؛ و بدین ترتیب، میثم، نخستین کسی بود که در راه اسلام بر دهانش لگام زده و زبانش بریده شد.»
آن کسی که از سوی ابن زیاد مأمور بریدن زبان میثم بود به او گفت «هرچه می‏خواهی بگو! امیر، فرمان داده است که ‏زبانت را قطع کنم.» میثم گفت «عبیدالله بن زیاد، زاده آن زن زناکار، خیال کرده که ‏می ‏تواند من و مولایم را دروغگو معرفی کند! بیا! این هم زبانم!» و آن مزدور، زبان میثم را از دهانش بیرون کشید و با دشنه اش برید. میثم به همان حالت ‏بود تا اینکه مثل فردا، از بینی و دهان او خون غلیظی آمد و بدین ‏صورت، طبق همان چه که خود گفته بود موی سپید صورتش، با خونی سرخ، رنگین شد. ‏

روز سوم، مردی ملعون نزد میثم آمد و با نیزه اش به پیکر بی رمق او بر فراز دار اشاره کرد و گفت «به خدا قسم با اینکه می‏دانم که اهل ‏عبادت بوده ای و روزها را روزه داشته ای و شب ها را به مناجات به سر برده ای اما با همه اینها، این نیزه را به تو خواهم زد! آن گاه با نیزه اش، از پشت چنان ضربتی بر ‏میثم فرود آورد که شکم و روده هایش پاره پاره شد و پس از خونریزی شدید از بینی اش، به شهادت رسید.

روایت شهادت مظلومانه میثم تمار

مزار میثم تمار با تمام مراقبت های ابن زیاد به مشهدی برای دوستداران امیرالمومنین علیه السلام تبدیل شد

مدتی پیکر پاک و مطهر میثم پس از شهادتش بر سر دار بود. ابن زیاد برای اهانت‏ بیشتر به میثم اجازه نداد که بدن‏ مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارد، به علاوه می ‏خواست با استمرار این صحنه، زهر چشم بیشتری از مردم‏ بگیرد و به آنان بفهماند که سزای مدافعان و پیروان‏ علی علیه السلام چنین است، ولی غافل از آن بود که شهید، حتی پس از شهادتش هم، راه نشان می‏ دهد، الهام می ‏بخشد، امید می ‏آفریند و مایه ترس و تزلزل حکومتهای جور و ستم است، او اولین مسلمانی بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.

هفت تن از مسلمانان غیور و متعهد که از همکاران او و خرما فروش بودند، این صحنه را نتوانستند تحمل کنند که میثم شهید، همچنان بالای دار بماند، با هم، هم‏ پیمان شدند تا پیکر شهید را برداشته و به خاک بسپارند. برای غافل ساختن مامورانی که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبیری اندیشیدند و نقشه را به این صورت عملی ساختند که شبانه در نزدیکی های آن محل، آتشی افروختند و تعدادی از آنان بر سر آن آتش ایستادند.

نگهبانان، برای گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالی که چند نفر دیگر از دوستان شهید، برای نجات پیکر مقدس «میثم‏» از آتش دور شده بودند. طبیعتا، ماموران که در روشنایی آتش ایستاده بودند، چشمشان صحنه تاریک محل دار را نمی ‏دید. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبی که خشک شده بود دفن نمودند.

صبح شد. ماموران جنازه را بر دار ندیدند، خبر به «ابن‏ زیاد» رسید. ابن زیاد می‏ دانست که مدفن او مزار هواداران علی علیه السلام خواهد شد. از این رو جمع انبوهی را برای یافتن جنازه میثم، مامور تفتیش و جستجوی وسیع منطقه ساخت، ولی آنان هرچه گشتند، اثری از جنازه نیافتند و مایوس گشتند.

اینک مزار شهید یک مشهد است و به شهادت ایستاده است. گواه پیروزی حق و شاهد رسوایی و نابودی باطل است. در سرزمین عراق در محلی میان نجف اشرف و کوفه، بارگاهی است که مدفن «میثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام میثم بعنوان یار و مصاحب علی علیه السلام نوشته شده است.

مطالب مرتبط و پیشنهادی : بوسه بر دار (شـهادت میثـم تمـار)

>روح همه شهیدان شاد و یادشان گرامی<

پدیدآورنده: 
Share