خلقت نوری ائمه علیهم السلام و بررسی آن در عوالم مختلف/بخش اول

موضوع نوشتار: 
آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

متن زیر جلسه دهم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 9 شهریور ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه ایشان با اشاره به بحث جلسه گذشته که در مورد عوالم مختلف بود به این بحث می پردازند که خلقت اولیاء خدا در عوالم قبل این دنیا به چه نحو بوده است و در جریان خلقت آدم و سجده و ملائکه چه اثراتی داشته است. در ادامه ایشان اشاره دارند که این خلقت نوری اهل بیت سرایت به مومن هم کرده و آثاری برای آنها فراهم می آورد.

سوال: درمورد عوالمی که انسان سیرکرده و به دنیا رسیده است توضیحاتی بفرمایید.

پاسخ: قبل از تقدیم عرایضم من دو نکته را عرض می کنم. نکته اول اینکه در خیلی از معارفی که خداوند برای ما بیان می کند و یا از طرف اولیاء معصوم (نبی اکرم و اهل بیتشان) برای ما بیان شده است ما باید توجه داشته باشیم که مَثل ما نسبت به معارفی که خدا برای ما تعریف کرده و از طریق ائمه بیان شده، مثل کسی که چشم او بسته است یا فردی نابینایی است که در کنار برجی قرار گرفته است و کسی که ناظر و یا معمار این بنا است، دارد این بنا را برای او توصیف می کند که چگونه ساخته شده و چه نقشه و ظرافت هایی در آن به کار رفته است. اولین قدم برای اینکه فهمی ایجاد بشود، این است که باید انسان القاء سمع کند یعنی به حرف ها به خوبی گوش بدهد و گوش جان بسپارد. اگر القاء سمع کرد اجمالی از این حقیقت برای انسان پیدا می شود.

قدم بعد این است که ممکن است دست انسان را همان طور که چشمش بسته است، بگیرند و به داخل این برج ببرند و با لمس و درک و فهمی که از فضا می کند یک احساس جدیدی از آن عالم برای انسان ایجاد شود. قدم سوم این است که کم کم نوری بتابد و چشم های انسان باز بشود تا حقایق را ببیند و به آن حقایق بینا بشود. به نظر من می آید که خیلی از معارف از این دسته هستند. یعنی اگر انسان احساس کند که همه زوایای بحث باید با قرآن برای انسان آشکار شود، این شدنی نیست. ما باید تلاش خودمان را در القاء سمع بکنیم و آرام آرام به آن سمت حرکت بکنیم که دست هدایت امام به سر ما کشیده بشود و حقایق برای ما مفهوم بشود.

در خطبه اول نهج البلاغه، امام خلقت عوالم و ملائکه و موجودات دیگر را توضیح می دهد. کسی که خلقت ملائکه را ناظر بوده و آن را دیده است، دارد توضیح می دهد. این جا ما باید فقط القاء سمع کنیم و به دقت گوش کنیم تا چیزی از ما فوت نشود. نسبت به بعضی بیانات سنگین معصومین هم همین طور است یعنی انسان باید مدتی القاء سمع کند. استادی به من می گفت که اگر می خواهی وارد تفسیر قرآن بشوی اول پانصد دور قرآن را با ادب، حضور و تواضع و با القاء سمع ختم کن تا کم کم درهای غیب قرآن برای تو باز شود. معارف ائمه هم همین طور است و در آن حفظ روایت غیر از درایت و فهم روایات است. چیزی که برای انسان درجه می آورد این است که او اهل درایة الروایة و فهم روایات باشد «بالدرایات للروایات یعلو المومن الی اقصی درجات الایمان»[1] این کار آدابی دارد که اولین آداب آن القاء سمع و توجه به این است که صاحب این کلام معصوم است و محیط به این عوالم است.

نکته دوم این که خیلی از مطالبی را که ما ساده تلقی می کنیم در معارف اهل بیت ابعاد وسیعی برای آن بیان شده است. مثلا در الگوهای اخلاقی ارسطو چهار قوه تعریف می شود، که اگر قوه ی عاقله حاکم بشود، عدالت حاصل می شود. ولی وقتی شما وارد کلمات معصومین می شوید مطلب خیلی از این وسیع تر و عمیق تر است.

در کتاب شریف کافی که یکی از مهمترین و قدیمی ترین و معتبرترین مجامع روایی شیعه است بعد از اینکه مباحث اعتقادات را تقریبا تمام می کنند و بعد وارد بحث ایمان و کفر می شوند، بحث را از طینت المومن شروع می کنند. یعنی می گویند که مومن طینت دارد و طینتش از کجا گرفته شده است. آغاز ایمان را با روایات طینت شروع می کند. بعد بحث تفسیر ایمان، تفاوتش با اسلام، مراتب آن و اینکه ایمان باید در تمام قوای انسان نشر و بسط پیدا کند را می گوید. بعد صفات ناشی از ایمان مثل توکل، یقین، رضا و تسلیم را بیان می کند و بعد راجع به بقیه شؤون ایمان صحبت می کند: اینکه مومن چه صفاتی را باید داشته باشد، نسبت مومنین با یکدیگر و اینکه مومنین در عالم ارواح با هم ارتباطی داشتند و رفتار مومنین نسبت به یکدیگر و... .همه این ها ذیل همین قصه ساده ای جمع می شود که به نظرمان می آید یک مسئله یک وجهی است. این معارفی هم که تقدیمتان می شود تقریبا همین گونه است.

ما عوالمی از قبل داشته ایم. مردم از نظر قرآن دو دسته هستند: مومن و کافر. سیر کافر در عوالم قبل به گونه ای بوده است و مومنین به گونه ای دیگر. سیر مومنین از ابتدا با ائمه شان و سیر کافرین هم با ائمه شان است. عوالمی که در روایات آمده است متعدد است که من دو سه تا از آنها را به صورت مختصر اشاره می کنم . یکی از عوالم که برای ائمه ذکر شده است، خلقت نورانیت آنهاست. خدا انوار آنها را آفریده است. روایات در این زمینه فراوان است و تقریبا فریقین (بزرگان شیعه و اهل سنت) نقل کرده اند. بزرگان شیعه و اهل سنت این روایات را مکرر از زبان پیامبر با لسان های مختلف ذکر کرده اند. بسیاری از آیات قرآن هم ناظر بر این عوالم خلقت است منتها باید تفسیر آن از ائمه ی معصومین دریافت بشود.

من یک روایت را آغاز بحثم قرار می دهم. خداوند وقتی در سوره ص که اسرار زیادی در آن است خلقت حضرت آدم را توضیح می دهد می فرماید به ملائکه گفتیم «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ  خَالِقُ  بَشَرًا مِّن طِینٍ فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِین» (ص/71)وقتی او را به نقطه اعتدال رساندم و از روحم در آدم دمیدم، همه ملائک بر او سجده کردند جز ابلیس. از ابلیس سوال شد «أَسْتَكْبرَْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِین»(ص/75) که آیا تو استکبار کردی و بخاطر طلب کبریایی سجده نکردی و پا به حوزه کبریای الهی دراز کردی یا اینکه نه واقعا از عالین بودی؟ (عالین: کسانی که دارای مقام علو بودند و به خاطر داشتن همین مقام از آنها خواسته نشده که بر آدم سجده کنند و کمال شان از طریق سجده بر این خلیفه نبود و از این تکلیف معاف بودند) معنای درست آیه و ظاهرش هم همین است که گویا یک دسته ای بودند که جز عالین هستند و علم مرتبه ای داشتند که به خاطر این علو مرتبه شان معاف از این تکلیف بودند.

از همین استفاده می شود که علت اینکه از ملائکه خواسته شده که در مقابل خلیفه و آن روحی که در این پیکر دمیده شده سجده کنند این است که  طریق قرب آنها بوده است. خلیفه در مقامی بوده است که آنها نسبت به او باید تواضع می کردند و الا عده ای هم بودند که مستثای سجده بر آدم بودند. زیرا آنها دارای یک علو و مرتبه ای بودند که در آن علو و مرتبه نباید بر آدم سجده می کردند. یعنی بین آنها و خدا، خلیفه واسطه نبوده است تا آنها از این طریق به قرب خدا برسند. لذا تبعیت و تسلیم و تواضع در برابر او و فرمان او شرط قربشان نیست و قرب آنها به طریق دیگری است. این ظاهر آیه است.

آن دسته چه کسانی هستند؟ روایات متعددی داریم که گویای برخی از عوالمی است که ائمه سابق بر خلقت حضرت آدم داشته اند. این روایات فراوان است و اگر کسی موروری هم بر معارف اهل بیت کرده باشد می فهمد که از این دست روایات و حتی لطیف تر از این هم زیاد است. شیخ صدوق در فضائل الشیعه حدیث هفتم[2] از ابی سعید خدری نقل می کند که «كُنَّا جُلُوساً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ» نزد پیامبر نشسته بودیم که«إِذْ أَقْبَلَ إِلَیهِ رَجُلٌ فَقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ» فردی بر حضرت وارد شد و از این آیه سوال کرد«أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِإِبْلِیسَ  أَسْتَكْبَرْتَ  أَمْ  كُنْتَ  مِنَ الْعالِینَ  فَمَنْ هُوَ یا رَسُولَ اللَّهِ الَّذِی هُوَ أَعْلَى مِنَ الْمَلَائِكَةِ» که افرادی که نباید سجده می کردند چه کسانی بودند؟ ظاهرا رتبه ای بالاتر از ملائکه داشته اند که معاف از این سجده بودند. «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا وَ عَلِی وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ» پیامبر فرمود: «انا و علی و فاطمة و الحسن و الحسین»  مقصود ما پنج تن هستیم «كُنَّا فِی سُرَادِقِ الْعَرْشِ» که در مقام سراپرده و باطن عرش حضور داشتیم. «نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ تُسَبِّحُ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِیحِنَا»ما خدا را تسبیح می کردیم و عالم ملائکه با تسبیح ما، خدا را تسبیح می کردند. معنای این جمله چیست؟ مختلف می شود معنایش کرد. شاید شبیه همانی است که برای حضرت داود نقل شده که «سخرنا مع داوود الجبال یسبحن»(انبیاء/79) ما کوه ها را برای حضرت مسخر کرده بودیم و آنها با او تسبیح می گفتند گویا او به کوه ها تسبیح می داد. ما هم به ملائکه تسبیح می دادیم و عالم ملائکه با ما هم زبان می شدند و تسبیح می گفتند. این«قَبْلَ أَنْ یخْلُقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ بِأَلْفَی عَامٍ»قبل از این است که خداوند آدم را خلق کند یعنی دو هزار سال قبل از خلقت آدم. البته این اعداد معانی خاصی دارد و ممکن است با این معانی عرفی ما کمی متفاوت باشد. «فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ» خدا آدم را آفرید و روح را در او دمید «أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ أَنْ یسْجُدُوا لَهُ وَ لَمْ یأْمُرْنَا بِالسُّجُودِ» وبه ما دستور به سجده نداد. بلکه در بعضی از روایات داریم که علت اینکه به ملائک دستور دادند که بر آدم سجده کنند این است که انوار ائمه در صُلب آدم قرار گرفته بود. «فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ إِلَّا إِبْلِیسَ فَإِنَّهُ أَبَى وَ لَمْ یسْجُدْ»  بعد از ابلیس می پرسند که «أَسْتَكْبَرْتَ  أَمْ  كُنْتَ  مِنَ الْعالِینَ»  (ص/75)آیا شما استکبار کردی که سجده نکردی یا جزو پنج تن بودی؟ که اوهم دلیل خاص خودش را آورد و گفت «خَلَقْتَنىِ مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِین»(ص/76) و همین هم نقطه سقوطش بود.

ائمه بر حسب ظاهر انسان هایی هستند که در قالب بشر متولد شده اند، ولی روایات آنها را طور دیگری نشان می دهد. نورانیت آنها یک مقامی دارد که حتی قبل از خلقت عالم ملائکه و عرش است. پیامبر فرمود: نور من از عظمت الهی آفریده شده است و عرش از نور من آفریده شده است و نور من از عرش بهتر است. چون عرش شعاع نور نبی اکرم است. پس مرتبه ی نورانیت پیامبر قبل از عرش است. ظاهر روایت بالا برای بعد از خلقت عرش و خلقت عالم ملائکه و قبل از خلقت آدم است که حضرت و معصومین در باطن و سراپرده ی عرش بوده اند.

این روایت را مرحوم صدوق از ابی حمزه در اکمال الدین نقل می کنند که امام سجاد(ع) می فرماید: «یقول ان الله عز و جل خلق محمدا و علیا و ائمة احد عشر من نور عظمته»[3] خدا آنها را از نور عظمت خودش آفریده است. یعنی دیگر هیچ حجابی نیست چون مخلوقات بعدی با واسطه آفریده شدند. «ارواحا فی ضیاء نوره» آنها را بصورت ارواحی آفرید که در پرتوی نور او زندگی می کردند «یعبدونه قبل خلق الخلق» و قبل از اینکه نظام خلقت آغاز بشود خدا را عبادت و تسبیح می کردند. «یسبحون الله عز و جل و یقدسونه و هم الائمة الهادیة من آل محمد صلوات الله علیهم». ائمه هدی یک چنین موجوداتی هستند. ائمه هدایی که از نسل پیامبر در این دنیا آمده اند یک موجوداتی نیستند که رابطه شان با خدا از همین جا آغاز شده باشد. آنها قبل از خلقت عوالم مشغول به عبادت و بندگی بوده اند.

مفضل از امام صادق (ع) نقل می کند که امام می فرماید: «ان لله تبارک و تعالی خلق اربعة عشر نورا قبل خلق الخلق و اربعة عشر الفها فهی ارواحنا»[4] خدای متعادل چهارده نور را قبل از خلقت عوالم آفرید که این ارواح ماست. پس ارواح ائمه از نور عظمت الهی آفریده شده است و در ضیاء و پرتوی نور الهی قرار دارد. از حضرت سوال کردند و حضرت چهارده نفر را نام بردند از اول تا امام مهدی. این نمونه روایات که گاهی از این هم خلقت ائمه را  بیشتر توضیح می دهد در کافی و در مجامع معتبر ما است و در کتب روایی اهل سنت هم فراوان است.

مفضل از امام صادق(ع) سوال می کند: «ما كنتم قبل خلق السماوات و الأرض؟»[5] قبل از خلقت آسمان و زمین شما چه بودید؟ یعنی قبل از اینکه خداوند عوالم خلقت را بیافریند شما چه بودید؟ «فقال: كنّا أنوارا حول  العرشامام» می فرماید: ما انواری بودیم حول عرش الهی. ظاهرا اینجا سماوات و ارض بعد از خلقت عرش است. «نسبّح اللّه تعالى و نقدّسه حتّى خلق اللّه تعالى الملائكة، فقال لهم: سبّحوا و قدّسوا» بعد ملائکه آفریده شدند بعد فرمود تسبیح بگویید، «فقالوا: یا ربّنا لا علم لنا» گفتند ما نمی دانیم چگونه تو را تسبیح کنیم و حقیقت تسبیح بر ما واضح نیست. «فقال لنا: سبّحوا، فسبّحنا فسبّح الملائكة تسبیحنا»، بعد می فرماید ملائکه از ما توحید و تسبیح را یاد گرفتند «الا أنّا خلقنا من نور اللّه تعالى». پس ائمه از نور الهی آفریده شده اند و بدون حجاب.البته این نور قبل از خلقت آدم و عالم ملائکه و حتی قبل از خلقت عرش بوده است. منتها روایات ناظر بر مراتب مختلفی است. بعضی روایات ناظر بر آغاز است که اصلا عرشی هم نبوده است. مثل روایاتی که در کافی در باب مولد النبی داریم که آنجا روایاتی را راجع به خلقت نوری نبی اکرم و اهل بیت نقل کرده اند که پیداست این قبل از خلقت همه عوالم است. بعضی از روایات هم ناظر بر خلقت مرتبه بعدیشان است.

 

پی نوشتها:

*******************************************
[1] معانی الأخبار، النص، ص: 1
[2] فضائل الشیعة، ص: 8 و بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏11، ص: 142
[3] كمال الدین و تمام النعمة، ج‏1، ص: 319
[4] كمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 335
[5] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏25، ص: 21

Share