ملاک تشیع حداقلی پذیرش ولایت خدا و اولیاء / بررسی خطاها و نقصان عملی شیعیان/بخش اول
متن زیر جلسه هشتم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 26 مرداد ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه ایشان به بحث حقیقت تشیع و ایمان شیعیان پرداخته و از اهمیت این ایمان و آثار آن بحث کرده اند. و سطوح تشیع و ملاک های آنها را بیان می کنند.
سوال: حقیقت تشیع چیست؟ شیعیان چه کسانی هستند؟
پاسخ: ما در قرآن به آیات فراوانی برخورد می کنیم (به خصوص با توجه به روایاتی که از نبی اکرم و اهل بیت معصومشان در تفسیر و ترجمه این آیات آمده است) و همچنین به معارف زیادی از اهل بیت برخورد می کنیم، که طبقه ای به نام شیعه را تعریف می کند و فضائل آنها را بر می شمرد. بنده به چند آیه اشاره می کنم که ذیل این آیات، روایاتی از فریقین (شیعه و سنی) وجود دارد که منظور در آیه، امیرالمومنین و شیعیانشان می باشند. مثلاً ذیل آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ»(بینه/7) داریم که پیامبر به امیرالمومنین می فرماید: مراد شما و شیعیان تان هستید.[1] یا در سوره واقعه مردم را به سه دسته تقسیم کرده است. سابقون و اصحاب میمنه و اصحاب مشئمه. در روایت از ابن عباس هست که: از وجود مقدس پیامبر سوال شد که سابقون چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: جبرئیل به من خبر داد که «ذاک علی و شیعته» یعنی مقصود علی و شیعیانش هستند. منظور هم از اینکه می گویند سابق هستند یعنی «السابقون الی الجنه»[2] یعنی اینکه سبقت بر بهشت گرفته اند. حقیقت ولایت معصوم که همام ولایت الله است، حقیقت بهشت است و کسی که سبقت در ولایت می گیرد، در واقع سبقت در بهشت می گیرد. «السابقون الی الجنه المقربون الی الله» آنها مقرب به خدا هستند و «بکرامته لهم» خدا آنها را مورد کرامت قرار داده و در جای قرب مخصوصی قرار می دهد.
این گونه احادیث مختص در کتب روایی شیعیان نیست بلکه در مجامع حدیثی اهل سنت هم زیاد دیده می شود. خداوند می فرماید «هَلْ یسْتَوِی الَّذینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یعْلَمُونَ»(زمر/9) آیا آنان که به معرفت راه یافته اند و اهل علم هستند (البته مقصود این علوم صوری نیست بلکه علوم حقیقی که علم الهی هستند را می گوید که خداوند آن را به عده ای داده است و آنها «اوتوا العلم» هستند) با آنان که به آن علم دست نیافتند، برابرند؟! قطعا این جور نیست. «إِنَّما یتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» فقط یک دسته این تفاوت را می فهمند و از «لا یعلمون» به «یعلمون» رو می آورند. حضرت فرمود «الذین یعلمون» ما هستیم و «الذین لا یعلمون» دشمنان ما هستند و «اولوالالباب» شیعیان ما هستند. از این دست روایات فراوان است و یک بابی در روایات ما است.
در واقع حقیقت نورالله، امام است و این نور در شیعیان آنها تجلی پیدا می کند. صفات و کمال شیعیان، فرع کمال امام است. «إِنْ ذُكِرَ الْخَیرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»[3] پس اگر شیعیان به کمالی می رسند فرع بر کمال امام است. ما در روایات بابی داریم که ائمه نور روی زمین هستند. و بعد در روایات این هم هست که (مثلاً در عیون اخبار الرضا) امام کاظم(ع) فرمودند جمعی از دوستان امام صادق(ع) در یک شب مهتابی که هوا هم کاملاً شفاف بود، به مهتاب و ستاره ها نگاه می کردند و زیبایی و درخشندگی آنها را توصیف می کردند. امام صادق(ع) فرمود: این مدبرات چهارگانه که مقصود چهار ملک جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل هستند، هم از آسمان به شما و دوستانتان نگاه می کنند که انوار شما، بسیار زیباتر از انوار ستاره ها برای آنهاست و همین طور که شما انوار ستارگان را مدح می کردید، آنها هم انوار شما را مدح می کنند. از این دست روایاتی که در مدح و فضیلت شیعه آمده فراوان است.
روایاتی داریم که دلالت می کند بر اینکه ائمه شیعیان شان را دوست دارند و این فضلیت مهمی است. چون محبت امام امر ساده ای نیست. امام در مقام عصمت است و محبتشان در جایی قرار می گیرد که خدا دوست می دارد. این طور نیست که دوست داشتن آن ها به بدون امر الهی باشد. روایت داریم «انی لاحب ریحکم و ارواحکم و زیارتکم»[4] من خودتان را دوست دارم، بوی شما و دیدار شما را دوست دارم و مشتاق دیدار شما هستم .
یا در روایات در مورد آیه « الَّذینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یؤْمِنُونَ بِهِ وَ یسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا»(غافر/7) دارد که ملائکه ای که حامل عرش هستند یا گرد عرش طواف می کنند، که ملائکه مقرب هستند، یکی از کارهایشان این است که برای مومنین استغفار می کنند. این یکی از فضایل مومنین است. و از این دست فضائل فراوان است.
سوال: این تعاریف در روایات مختص شیعیان خاص امیرالمومنین است یا شامل همه شیعیان می شود؟
این تعاریفی که از شیعه می شود دو دسته است: یک دسته آن برای کامل شده ها و شیعیان خاص است. ولی این آثار و روایاتی که من عرض کردم و روایات زیاد دیگری، مختص به شیعیان درجه بالا نیست و همه طیف شیعیان که به تعریف آنها می پردازیم، را در بر می گیرد. اینها مورد عنایت خداوند و معصومین هستند، در دنیا مورد توجه اند، مورد توجه عالم ملائکه هستند، عالم ملکوت از نور آنها استفاده می کنند و لذت می برد و برای آنها استغفار می کنند. معصومین در دنیا مشتاق آنها و در آخرت شفیع آنها هستند. پیامبر فرمود: در روز قیامت حساب و کتاب شیعیان ما به ما سپرده می شود. سرپرستی آنها به ما داده می شود و ما هم از خدا تقاضا می کنیم خطایی که بین آنها و خدا بوده است را ببخشد. آن خطاهایی را هم که بین خودشان بوده و حق الناس است (که خیلی بخشش آنها دشوار است) تقاضای هبه می کنیم و مردم به ما می بخشند و پاداش شان را می گیرند. و آن خطاهایی هم که بین خودمان است و به ما جفا شده است را می گذریم که ما بیش از همه اولی به صبر هستیم.
پس فضایل طیف شیعیان، محبت در دنیا، شفاعت در آخرت، توجهاتی که خداوند به آن ها دارد و مانند اینها است و البته از این ها که برشمردیم وسیع تر است و ابوابی در روایات ما دارد و مرحوم مجلسی مجلداتی از بحار را در توصیف این دسته آورده اند.
اما این فضائلی که عرض شد برای چه کسانی است و چه کسانی شیعه هستند؟ کسانی که ولایت پیامبر و اهل بیت او را پذیرفته اند و از ولایت دیگران اعراض کرده اند، شیعه هستند. یعنی انحصار در ولایت آنها البته آنها طریق ولایت الله هستند. این ها یک طیف هستند و درجاتی دارند که گاهی از آنها در روایات تعبیر به مومنین می شود. خیلی از این آثاری که بیان کردیم، کسانی که این خصوصیت را دارند، واجد دریافت این همه کمالات و ارزش ها هستند. شیعه فضایل فوق العاده ای دارند و انوار الهی در وجودشان تجلی پیدا می کند.
تعبیر عجیبی از امیرالمومنین داریم که می فرماید: وقتی که دوستان ما از جهنم عبور می کنند، خطاب می شود که خاموش شو. شعله های جهنم به آنها با اصرار می گوید که زودتر عبور کنید که نور شما شعله های من را خاموش می کند. شیعیان همچنین فضائل بالایی دارند که اگر تفسیر شود هر کدام ناظر به مقاماتی در عالم است. این روایات امر ساده ای نیست که ما ترجمه کنیم و از آن عبور کنیم. همین یک کلمه که گفته شد واقعاً چه معنایی دارد و چه اتفاقی در مومن می افتد که نورش بر آتش غلبه می کند؟! اصلا غلبه نور بر آتش یعنی چه؟ چگونه شعاع معصوم و شعاع کرامت و رحمت خدا در مومن است که غلبه بر آتش می کند؟
این دسته از فضایل برای طیف مومنین و شیعیان است. البته یک سری مقامات و صفات مخصوص هم برای شیعیان خاص است. روایت از حضرت علی(ع) داریم که نوف می گوید، حضرت اوصاف شیعیان را اینگونه بیان می کنند: شیعیان خاص، شب ها بیدار هستند، در اثر شب بیداری و عبادت رنگ شان زرد شده است، چشم هایشان در اثر اشک مجروح شده و لب هاشان بر اثر مداومت بر ذکر خشک شده است و شکم هایشان خالی است. و البته اوصاف عمیق تر و لطیف تری هم در روایات آمده است.
گاهی عده ای به امام گفته اند که ما شیعیان شما هستیم ولی امام آنها را طرد کرده و فرمودند که شما محبین ما هستید نه شیعیان. گاهی برای پذیرفتن افراد به تشیع تکالیف دشواری بیان شده است. روایت داریم که فردی آمد و گفت ما شیعه شما هستیم. حضرت فرمود: اگر مثل ابراهیم خلیل شدید که «جاء ربه بقلب سلیم»(صافات/84) که وقتی بر پروردگارش وارد شد، با قلب سلیم وارد شد. در روایات قلب سلیم به «یلقی ربه و لیس فیه احد سواء»[5] تفسیر شده یعنی قلبی که وقتی به ملاقات پروردگارش می رود هیچ کسی جز خداوند در آن قلب نیست. فرمود اگر اینگونه شدید «انّ من شیعته لابراهیم» از شیعیان ابراهیم هستید. در روایات این عبارت به شیعه امیرالمومنین تفسیر شده است. البته ظاهر آیه حضرت نوح است. بعضی این را در روش تفسیر قرآن مشکل نمی دانند، اما این که آیه را به حضرت امیر تفسیر کنند، برایشان سنگین است، با این که کمالات حضرت امیر بسیار بالاتر از جناب نوح است.
پس برای همه ی شیعیان فضایلی وجود دارد و البته فضائلی هم برای شیعیان خاص وجود دارد. مثل ابراهیم خلیل و سلمان که «منا اهل البیت» و حامل حقیقت ولایت هستند. شرط اصلی تشیع همان قبول کردن ولایت پیامبر و اهل بیت است و قبول نداشتن ولایت دیگران است. لذا افراد زیادی در کنار حضرت علی(ع) در جنگ بودند ولی شیعه نبودند و این فضایل شامل آنها نمی شد. پس به نظر ما این آیات قرآن و روایات مذکور در فضیلت شیعیان به این معنا، بیان شده است. و هر کسی اهل بیت را دوست بدارد صرف دوستی، تشیع نیست. بعضی ها داخل در جرگه تشیع نبودند اما ادعای تشیع می کردند ولی ائمه از آنها نمی پذیرفتند .بعضی هم حتی شیعه بودند، ولی ادعای درجه عالی تشیع می کردند، و ائمه هم از آنها نمی پذیرفتند.
**********************************
پی نوشت ها:
[1] تفسیر فرات الكوفی، ص: 583
[2] الأمالی (للمفید)، النص، ص: 298 الأمالی (للمفید)، النص، ص: 298
[3] من لا یحضره الفقیه، ج2، ص: 616
[4] المحاسن، ج1، ص: 163
[5] الكافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 16
افزودن دیدگاه جدید