کلیپ تصویری / دیپلماسی پرتقالی- حجت الاسلام پناهیان (فیلم، صوت، متن)
پخش فیلم
کلیپ تصویری / دیپلماسی پرتقالی- حجت الاسلام پناهیان
ظریف: جایگاه این دو تا داستان توی زندگی شخصی و کاری من یعنی هر جا که رابطه ای وجود دارد، مثل آن کاغذهایی هستند که با آهنربا به درِ یخچال می چسبانند تا همیشه دیده بشوند و فراموش نشوند.
پناهیان: چند وقت پیش وزیر امور خارجۀ عزیزمان توی دانشگاهی برداشتند یک برنامه ای اجرا کردند یک سخنرانی ای روی سن انجام دادند بهش می گویند تِد یا تِد و چیز دیگری بهش اضافه می شود.
برای مشاهده سایر کلیپ های استاد پناهیان اینجا کلیک کنید
ظریف: امروز می خواهم اینجا برایتان دو تا داستان تعریف کنم. اول داستان پسرک شیطونی که با خواهرش دعوایش می شود، و بعد هم داستان مرد دنیادیده ای که سهامش را در خطر سقوط می بیند. این دو تا داستان واقعی نیستند. از هیچ ارزش ادبی هم برخوردار نیستند. ولی به عنوان پیرمردی که از نوزده سالگی تا پنجاه و نه سالگی موهایش را توی روابط بین المللی سفید کرده باور دارم که پاشنۀ آشیل بسیاری از مشکلاتی که ما امروز در دنیای امروز داریم در همین دو تا داستان نهفته است.
پناهیان: یک شخصیت دنیادیده واقعاً دنیادیده. به قول حضرت امام فرزند انقلاب و صداقت اش هم امام تأیید کرده، ما هم تأیید می کنیم. اصلاً از نظر شخصیتی آدم خلافی نیست. می فرماید یک آقاپسری هست تشنه اش است بازی کرده آمده داخل می خواهد یک آب خنک بخورد. درِ یخچال را باز می کند آب خنک نیست.
ظریف: همان وقت می بیند خواهر بزرگ ترش کنار آشپزخانه دارد یک پرتقال را با دقت پوست می کَند. می گوید خواهر آن پرتقال را بده به من. خواهرِ می گوید نخیر من این را لازم دارم، نمی دهم. این می گوید بابا تو می توانی میوۀ دیگر بخوری. تو می توانی از این همه شیرینی و غذایی که توی یخچال است استفاده بکنی.
پناهیان: توی روابط بین الملل هم آدم این کار را می کند. واقعاً؟! تو توهّم توطئه کردی، بعد آن توطئه سرت آمد. واقعاً؟! بابا توی چه جهان گوگولی مگولی ای داریم زندگی می کنیم خبر نداشتیم! یعنی ما سکّوی وزارت خارجۀ مان، روابط بین المللی مان، برای کسی است که الگوی روابطش روابط این خواهر و برادر است؟! دشمن کو؟ یک دشمنی می خواهد سر ما را ببُرّد کو؟ بعد ایشان می فرماید ماها اکثراً توی سوءتفاهم هستیم
پناهیان: حالا این را به من بده من دارم از تشنگی می میرم!
ظریف: یک مقداری با هم جرّ و بحث می کنند، پسرک تلاش می کند پرتقال را از دست خواهرش بکشد.
پناهیان: نه، خواهرِ نمی دهد و دعوایشان می شود این پرتقال می افتد زمین از بین می رود.
ظریف: پسرک هم قهر می کند می رود توی اتاقش در را می بندد روی خودش. مادرش از راه می رسد.
پناهیان: می بیند پسرِ آن طرف ناراحت، دخترِ این طرف ناراحت. می پرسد پسر تو چرا ناراحت هستی؟ می گوید یک پرتقال خواستم از تشنگی داشتم می مُردم این بهم نداد. به دخترش می گوید که تو چرا ناراحت هستی؟
ظریف: می گوید من می خواستم مربای پوست پرتقال درست کنم، داشتم پوست پرتقال را می کندم که آن را خلالش کنم مربایم را درست کنم. این پسرِ از راه رسید هر چی بهش گفتم من پرتقال را می خواهم نیاز دارم، گفت نه باید پرتقال را بدهی به من من تشنه ام است. پرتقال را از دستم کشید افتاد زمین زیر دست و پا له شد.
پناهیان: مادرِ می گوید خب با هم گفتگو می کردید! اگر گفتگو می کردی او پرتقالش را می خورد تو هم پوستش را برمی داشتی. پرتقال هم این جوری نمی افتاد زمین. یعنی یک سوءتفاهم که با گفتگو حل می شود.
ظریف: آنجایی که پسرک و خواهرش بدون اینکه با هم گفتگو بکنند، فقط بر اساس پیشفرض هایشان با هم دعوا می کنند، پرتقال را از دست هم می کشند، نتیجه اش چی می شود؟ نتیجه اش این است که پرتقال از بین می رود، هیچ کدام شان به هدفشان نمی رسند. این رابطه می خواهد رابطۀ پدر و مادر با فرزندشان باشد، می خواهد رابطۀ معلم با شاگردهایش باشد، می خواهد رابطۀ زن و شوهر با همدیگر باشد، یا می خواهد بی عرضه ای که منِ بیچاره گرفتارش هستم و آن هم رابطۀ کشورها با همدیگر. اشتباه اول گوش ندادن به همدیگر است و مجادله کردن به جای گفتگو کردن است.
پناهیان: توی روابط بین الملل هم آدم این کار را می کند. واقعاً؟! تو توهّم توطئه کردی، بعد آن توطئه سرت آمد. واقعاً؟! بابا توی چه جهان گوگولی مگولی ای داریم زندگی می کنیم خبر نداشتیم! یعنی ما سکّوی وزارت خارجۀ مان، روابط بین المللی مان، برای کسی است که الگوی روابطش روابط این خواهر و برادر است؟! دشمن کو؟ یک دشمنی می خواهد سر ما را ببُرّد کو؟ بعد ایشان می فرماید ماها اکثراً توی سوءتفاهم هستیم با گفتگو همه چی حل می شود. بعد هی توهّم توطئه نکن. آقا! ما توی دنیایی هستیم همه می خواهند همدیگر را تکّه پاره کنند! تو از کدام منافع ما می خواهی کجا؟! این خواهر برادرت نیست سرِ پرتقال با هم دعوایتان بشود! کُشت خدا ما را توی قرآن از بس به ما بگوید بابا تو دشمن داری! دشمن داری! «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ!» بکشدشان خدا اینها دشمنان شما هستند. این دو تا داستانی است که یک شخصیت بین المللی پونس کند بزند جلویش همیشه ازش درس بگیرد؟! تو آن روابط خارجی هستی! بدبخت می شود ملّت!
ظریف: اگر می خواهیم یک رابطۀ موفق داشته باشیم، شاید همۀ ما مجبور باشیم داستان پسرکی که دلش پرتقال خواهرش را می خواست، مثل من با آهنربا به درِ یخچال مان بچسبانیم. خیلی ممنونم.
افزودن دیدگاه جدید