از عرفان ناب تا عرفان دروغین (1)
مقدمه:
در برخی رشته های دانشگاهی به عنوان متون ادبی، عرفانی و کلامی، آثار صوفیان گذشته تدریس می گردد! محققان کشور دربارة نسخه های خطی تألیفات اهل تصوّف، پژوهشهای گسترده ای انجام می دهند و می کوشند تحریف و بدعتهای این نوشته ها را توجیه کنند؛ برخی متفکران غربی که برای پژوهش در آثار محدثان، اصحاب ائمه هدی، علمای ربّانی و بزرگان فقه و اصول، کلام و حکمت شیعی کمتر تمایلی از خودشان می دهند، در ترویج آثار صوفیان ولع فراوان دارند و بسیاری از آنها را تصحیح کرده و به چاپ می رسانند.
«ادوارد براون» کتابی دارد به نام «یک سال در میان ایرانیان» که در واقع باید گفت یک سال در میان بابیها و بهائیها و شیخیه و صوفیه بوده است. خنثی سازی تبلیغات صوفیه و عرفانهای انحرافی، وظیفة مرزبانان فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) است. نوشته های متعدد قدیم و جدید صوفیه که مدام طبع و نشر و توزیع می شود، همچون سیلاب مخرّبی است که باورها و اندیشه ها را در معرض تهدید قرار می دهد. مجموعه مقالاتی با عنوان «از عرفان ناب تا عرفان دروغین» برای شناخت بهتر این انحراف و پیشگیری از آن فراهم آمده که از این شماره ماهنامه مبلّغان به بعد ارائه می گردد.
عرفان حماسی عرفای شیعه
سلوک معنوی از گرایشهای عالی انسان می باشد که همواره می تواند آدمی را به سوی بصیرت، ژرف اندیشی، تفکر در دستگاه آفرینش، عبرت آموزی، تعدیل غرایز، غلبه بر احساسات منفی، تلطیف عواطف و کمالات ملکوتی رهنمون سازد و خصال شایسته ای را در وجودش شکوفا نماید.
در فرهنگ اسلامی، قدم نهادن در چنین مسیری ضوابطی نظری و عملی دارد و شاخص آن، قرآن، سیره و سنت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ودیگر فرستادگان الهی و کردار و رفتار ائمۀ هدی(علیهم السلام) می باشد.
«ابن ابی الحدید» تأکید دارد که: «عرفا هر چه دارند از امیرمؤمنان(علیه السلام) است».[1] آری، آن امام همام عارف حرب و محراب است. نبرد آن حضرت با مشرکان، کافران، منافقان و فرقه های باطلی چون خوارج خالصانه، صادقانه و ناشی از بصیرت معنوی و ملکوتی و در هنگام عبادت، ذکر و دعا نیز این گونه بود. امام حسین(علیه السلام) که در دعای عرفه برنامه ای عرفانی و معنوی را مطرح کرده است، در عاشورا آن حماسه را به وجود آورد.
«ابو علی سینا» که خود حکیم، عارف، صادق و طبیب حاذقی بود، در فصل پنجم از «نمط نهم» تأکید می کند که هدف عارف، حق تعالی است و او هیچ چیز را بر شناخت پروردگار برتری نمی دهد و در فصل شانزدهم آن می افزاید: وقتی سالک به حق واصل گردید، درونش آیینۀ حق می گردد، به باور وی عرفان وسیله ای برای معرفت حق است. در ادامه نکته ای جالب یادآوری می شود که:
«عارف شجاع است، و چگونه نباشد، حال آنکه از مرگ هراسی ندارد. اهل جود و سخاوت است، چگونه بخشنده نباشد که او از محبت باطل و نعمت دنیا به دور است. اهل گذشت بوده و از کسی کینه ای به دل نمی گیرد. خوش برخورد و فروتن است».[2]
«آیت الله ملاحسینقلی همدانی»، عارف مشهور، برای فراگیری مبانی فقهی و علوم شرعی محضر «شیخ مرتضی انصاری» را درک کرد. او شاگردانی تربیت نمود که در عرصه های سیاسی و اجتماعی در خط مقدم قرار داشتند، یکی از آنان «سید جمال الدین اسدآبادی» است که پایه گذار نهضتهای اسلامی معاصر است. وی برای اتحاد و انسجام مسلمانان کوشید و با استبداد و استکبار مبارزه کرد.[3] «علامه سید محمد سعید حبوبی» شاگرد دیگر «ملاحسینقلی همدانی» است که وقتی جنگ جهانی آغاز شد و دولت انگلستان کشور اسلامی عراق را در تهاجم قرار داد، لباس رزم برتن کرد و در خط مقدمه نبرد با بریتانیا حضور فعال داشت.[4]
«آیت الله سید علی قاضی طباطبایی» فقیه عارفی بود که به اصلاح جامعه پرداخت و برای ترویج خوبیها و مکارم در جامعه اهتمام ورزید. شاگردان او غالباً در میدانهای فکری، فرهنگی و سیاسی، از خود اهتمام قابل ارجی نشان داده اند. یکی از آنان شهید «آیت الله سید عبدالحسین دستغیب» است که با رژیم رضاخان و اختناق فرزند او محمدرضا به مبارزه ای جدّی و فراگیر پرداخت و سرانجام در محراب به شهادت رسید.
«شیخ محمدعلی بروجردی» که تربیت یافتۀ مکتب آیت الله قاضی بود، علیه هویدا، نخست وزیر وقت رژیم پهلوی دوم، موضع گیری نمود و کارنامۀ کارگزاران این نظام طاغوت را تقبیح کرد.
سید جمال الدین گلپایگانی (متوفی 1377 ق) مرجع عارفی که در حوزۀ نجف و سامرا فقه و اصول آموخت و به مقام اجتهاد رسید و برای فراگیری مبانی اخلاقی و عرفانی در درس «آخوند ملامحمد کاشی» و «جهانگیر خان قشقایی» در اصفهان حضور یافت و با «سید احمد کربلایی» عارف مأنوس گردید. زمانی که «آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی» فتوا به وجوب جهاد علیه کفار داد «آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی» همگام با دیگر علما در جبهۀ جنگ با متجاوزین انگلیس حضور یافت. وقتی علمای شیعه احساس کردند دولت بریتانیا درصدد است مهرۀ وابستۀ به خود؛ یعنی «ملک فیصل» را در راس حکومت عراق بگمارد، انتخابات عراق را که منجر به برگزیدن این فرد خود فروخته بود، تحریم کردند. در این حال، دولت عراق در 13 تیر 1302 ش عده ای از علما را ـ که سید جمال الدین گلپایگانی در میان آنان بود ـ به ایران تبعید کرد.[5]
آقا نور الدین عراقی (متوفی 1341 ق) که مدت هفت سال در نجف از محضر «میرزا حبیب الله رشتی»، «آخوند خراسانی» و «حاج میرزا حسین خلیلی» بهره مند شد و به موازات فعالیتهای علمی در عرصه عرفان عملی گام نهاد و به کمالاتی معنوی دست یافت، او در اراک ضمن تدریس و ترویج دین، برای مبارزه با منکرات تلاش کرد، وقتی استعمارگران روس و انگلیس ایران را اشغال کردند، او فتوای جهاد داد و خود به میدان جنگ شتافت و با این رفتار روح شهامت و دلاوری را در میان اقشار گوناگون دمید.[6]
شهید «آیت الله سید حسن مدرس» در اصفهان علوم نقلی را آموخت و در حکمت و عرفان از محضر پرفیض «آخوند کاشی» و «مرحوم قشقایی» بهره بُرد. این تحصیلات او را قانع نکرد و به عتبات عراق رفت و در مدرسۀ صدر نجف حجره ای برگزید و با عارف نامدار مرحوم «شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی» هم حجره گردید، «سید محمد قشارکی» و «حاج میرزا حسین خلیلی» از استادان او بودند. مدرس پس از اجتهاد به ایران آمد و در اصفهان به تدریس مشغول شد. او در دوره های دوم تا پنجم مجلس شورای ملی ایران حضور فعال و تحول آفرین داشت و در این سنگر همچون ستاره ای درخشید و ماه مجلس شد، و با استبداد رضاخانی به مبارزه پرداخت و قرارداد «وثوق الدوله» نخست وزیر وقت با انگلستان را تقبیح و افشا ساخت و با همکاری دیگر نمایندگان این حرکت را خنثی کرد و به لغو قرارداد مذکور اقدام نمود. سرانجام به خواف و کاشمر تبعید شد و در دهم آذر 1316 ش به شهادت رسید.[7]
مرحوم «حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی» (متوفی 1375 ق) عارفی وارسته و زاهدی دانشور است که از درس «نهج البلاغه» شهید مدرس نکته های معنوی فراوانی آموخت،[8] محضر این عالم ربانی آنچنان پرثمر و مفید بود که شهید «آیت الله مطهری» با وجود بهره مندی از درس علامه طباطبایی، وقتی این محفل نورانی را درک کرد، درباره اش گفت:
«درک محضر او را همواره یکی از ذخایر گرانبهای عمر خودم ـ که حاضر نیستم با هیچ چیز معاوضه کنم ـ می شمارم و شب و روزی نیست که خاطره اش در نظرم مجسم نگردد، یادی نکنم و نامی نبرم و ذکر خیری ننمایم. به خود جرأت می دهم و می گویم: او به حقیقت یک عالم ربانی بود. در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جای گرفت:
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز عالم ربّانی نیست[9]
آیت الله میرزا محمدعلی شاه آبادی (متوفی 1328 ش) که علوم نقلی را نزد والد و دیگر استادان حوزۀ تهران همچون «آیت الله میرزا محمد حسن آشتیانی» آموخته بود، به فراگیری حکمت و عرفان به درس حکیم «میرزا ابوالحسن جلوه» در مدرسۀ دار الشفای تهران می رفت و با وجود آنکه به مقام اجتهاد دست یافته بود، به نجف اشرف و به حوزۀ درس «آخوند خراسانی»، «شیخ الشریعه اصفهانی» و «میرزا حسین خلیلی» راه پیدا کرد، آنگاه در سامرا از خرمن علوم «میرزا محمدتقی شیرازی» خوشه چینی کرده، سپس به تهران آمد و به تدریس و تلاشهای تبلیغی روی آورد. این عارف سیاستمدار در برابر منکرات و خلافهایی که حکومت رضاخان شایع ساخته بود، مقاومت کرد. ایشان در قم به مدت هفت سال حکمت و عرفان درس می داد که یکی از شاگردان برجسته اش امام خمینی; بود.[10]
امام; در آثار عرفانی و اخلاقی خود کراراً از آیت الله شاه آبادی با عنوان شیخ عارف کامل و روحی فداه یاد کرده است.[11]
عرفانی که علمای ربّانی برگزیده بودند، این مشخصات را دارا بود:
1.قرآن محوری و وحی گرایی؛ 2.سنت و سیره محوری با شناخت آموزه های معصومین(علیهم السلام) نیز عرفان را در ساحتهای علمی و عینی با آنها و در آنها دیدن و داشتن پایبند عملی و التزام رفتاری به اندیشه آنان؛ 3. التزام به موازین و احکام شریعت؛ 4. طهارت ظاهری و باطنی از طریق خودشناسی، خودسازی، تزکیه و تهذیب نفس و عمل به دستورات قرآن و عترت در این مسیر؛ 5. مراقبت دایمی بر نفس اماره؛ 6. مسئولیت گرایی و تعهدپیشگی در برابر فرد و جامعه و گریز از رهبانیت، عزلت، انزوا و فردگرایی؛ 7.ولایت گرایی ناب و ارتباط روحی و معنوی و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)؛ 8. رعایت ادب الهی در تمام احوال و کارها را برای خدا و به یاری او انجام دادن و رنگ و بوی خدایی یافتن.
چگونگی پیدایش تصوف
پس از دوران افتخارآفرین صدر اسلام، گروهی از مؤمنان دل سوخته شاهد گرایش مسلمانان به دنیاطلبی، تجمّلات و آلودگی ناشی از آنها بودند. فتوحات مسلمین که از فرمان خلیفۀ دوم آغاز شده بود، سرزمینهای وسیعی را به قلمرو آنان کشاند و به همراهش ثروتهای فراوانی را به سوی بیت المال سرازیر کرد. وقتی اولاد ابوسفیان غاصبانه خلافت را به دست گرفتند، به نام خلافت، سلطنتی موروثی به وجود آوردند و برخلاف تعالیم عالی اسلامی ـ که مروّج و منادی برابری، عدالت و برتری افراد با معیار پرهیزگاری بود ـ به تجدید تمایلات قومی و نژادی ـ که در زمان جاهلیت رواج داشت ـ پرداختند و ندای برتری عرب بر غیر عرب را سر دادند، با گسترش زندگی اشرافی آلوده به فساد و اشراف و تبذیر، در میان فرمانروایان و کارگزاران بنی امیه و سپس بنی عباس، رفته رفته دامن سایر افرادی که در رفاه فرو رفته بودند، آلوده کردند، و دیگر از زهد، ساده زیستی و قناعت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، امیرمؤمنان(علیه السلام)، صحابه و خصوصاً اصحاب صفه خبری نبود و تنها مردم از این دوران با صفا، خاطراتی شیرین به یادگار داشتند، واکنش به این رویکرد افسارگسیخته به دنیا، مبارزۀ منفی کسانی بود که دل در گرو خاطرات خوش صدر اسلام داشتند. برجسته ترین شکل این عکس العمل زهد، سخت گیری و سخت زیستی گروهی از مسلمانان معترض و اهل درد بود. اینها با گوشزد کردن آیات عذاب که خوف از آخرت را در دلها استوار می کند، جانب تفریط را گرفته، یک سره از دنیا و تعلقات آن رویگردان شدند. پوشش بسیار ساده و خشن و گاهی وصله دار و پاره در بر می کردند، روزه های بسیار می گرفتند، خوراک اندک و ارزان تهیه می کردند، نماز و تهجد کار پیوستۀ آنان بود و در یک جمله ریاضت و عبادت اساس زندگی آنان را به وجود می آورد. این حرکت که در سوریه و عراق رواج یافت، به سرعت به دیگر سرزمینهای اسلامی سرایت پیدا کرد و پیش از همه در خراسان که در نیمۀ اول قرن دوم هجری کانون شورشها، اعتراضها و تحریکهای ضداموی بود با استقبال گسترده ای از سوی اقشار گوناگون روبرو گشت.
طلایه داران این خیزش ضد اشرافی، زاهدان دنیاگریز و عابدان آخرت جویی بودند که از تشکیلات رسمی و سازمان خاصی بهره ای نداشتند و به نام صوفی و یا عارف شناخته نمی شدند.[12]
تفاوت این افراد با دیگر مردمان در نوع ادراک آنان از دین، پرداختن به ذکر و ریاضت و تفاوت گذاشتن بین حلال و حرام با نوعی دقت ویژه و ریزبینی بود که خود از اعتقادات به معاد و سرای جاوید ناشی می گردید.[13] با گسترش دنیاطلبی در جهان اسلام، فعالیت این زاهدان دنیاستیز افزایش یافت و از قرن دوم هجری بود که نام صوفی و اهل تصوف به گروهی خاص از مردم اطلاق گردید.[14]
از سوی دیگر، گسترش سرزمینهای اسلامی، مسلمانان را از نزدیک با افکار، آداب و سنتهای تازه ای آشنا کرد. اگرچه بسیاری از نومسلمانان از روی رغبت دعوت اسلام را پذیرفته بودند؛ اما کم نبودند افرادی که ایمان به زبانشان خلاصه می گردید. همین اشخاص در فرصتهای مقتضی می کوشیدند در اذهان مسلمانان شبهه هایی به وجود آورند و برخی باورهای خرافی و افکار منجمد خود را به دیگران تزریق کنند، لذا رفته رفته از فرهنگ قرآن و اهل بیت فاصله گرفتند و از این اندیشه های وارداتی تأثیر پذیرفتند و در برابر متکلمان مسلمان و مروجان شریعت موضع گیری کردند و برای خود و و پیروان خویش قیدهایی توأم با بدعت و تحریف قائل گردیدند.[15] آموزشهای نادرست به وجود آورند، خردمندی و مبانی برهانی و عقلی و مذمت کردند و گفتند: «عقل در مقابل عشق امری شیطانی است. ابلیس زیرک بود و حضرت آدم(علیه السلام) عاشق بود.» اینان به معارفی که از طریق تحصیل و کسب علوم به دست می آمد، به دیدۀ تحقیر، توهین و استهزا نگاه کردند.[16] همچنین شرّ را که امر عدمی است، و در هنگام فقدان خیر و خوبی آشکار می گردد، امری با ارزش و مثبت تلقی کردند و گفتند: شرور در خدمت قصد خداوند قرار می گیرد. و در مقابل، اصل استوار قضا و قدر و آزادی انسان در تعیین سرنوشت خویش که قرآن و حدیث بر آن تأکید دارد، جبر و بی ارادگی را مطرح می کردند.»[17]
صوفیه، که خصوص آنانی که دارای طریقت سازمان یافته بودند، اگرچه دچار آفات و آشفتگیهای فکری و اعتقادی گردیدند؛ ولی خدمات مفیدی نیز انجام دادند که نمی توان از آنها به سادگی گذشت. آنان در نشر اسلام، بیرون از قلمرو کشورهای اسلامی مؤثر بودند. به عنوان نمونه، نشر اسلام در سرزمین وسیع هند با تلاش صوفیان صورت گرفت، زاویه ها و رباطهایی که مشایخ طریقتهای عرفانی در میان ملتهای بُت پرست غرب و قلب آفریقا به وجود آوردند و نیز درآمیختگی آنان با افراد فقیر، محروم و رنج دیده، موجب انتشار اسلام در صحرای جنوبی آفریقای سیاه گردید، در آسیای جنوب شرقی و اقوام مالایی نیز تبلیغات آنان مؤثر واقع گردید. همچنین نقش صوفیان در پاسداری از مرزهای اسلامی و دفع تجاوز و تهاجم دشمنان به سرزمین مسلمانان را نباید نادیده انگاشت.[18]
نهضتهای صوفیه در مبارزه با ستمگران نیز ستودنی است. آغازگر قیام سربداران علیه مغولها عارفی به نام «شیخ خلیفه» از خطه مازندران بود که نزد زاهدی از صوفیان این منطقه شاگردی کرد. «شیخ حسن جوری» که تداوم بخش این نهضت بود، از مریدان شیخ خلیفه و در زمرۀ پرورش یافتگان او به شمار می رود.[19] مریدان شیخ حسن تا پایان عهد تیموریان در خراسان باقی بودند، چنانکه تأیید نهضت آنان از همان اوایل نهضت سربداران، مازندران را دربر گرفت و «سید قوام الدین مرعشی» قیام مرعشیان را به وجود آورد و به دنبالش دولتی در شمال ایران شکل گرفت که کارگزاران آن از سادات عارف، مبارز و شایسته بودند و حتی ضربات کوبندۀ تیمور آنان را از پای درنیاورد وهمراه با دولت سادات گیلانی تا مدتها دوام یافت. نهضت صفویه که پایه گذار دولت شیعه مقتدری گردید، گرچه بعد از «شیخ صفی الدین اردبیلی» صوفی شکل گرفت؛ ولی در واقع هسته اصلی آن از طریق مریدان وی و پسرش «شیخ صدر الدین» به وجود آمد.[20]
فاصله گیری از قافله علم و تمدن
نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد[21]
صوفیان از اهل مدرسه و تربیت شدن نزد علما و فقها خود را کنار کشیدند و خود تعلیماتی جدید پدید آوردند، از این رهگذر با اقشار گوناگون جامعه پیوند برقرار کردند و از افراد عادی صوفیانی برجسته و مشایخی بزرگ ساختند. گرچه این ارتباط با عامۀ مردم موجب مزید اعتبار و نفوذ آنان گردید؛ ولی معارف صوفیه را دچار انحطاط و ابتذال نمود و خرافات عوام در آنها وارد شد. ریاکاران دنیاجو، مردم فریبان و شیّادان نیز به حلقه های تصوّف راه پیدا کردند و با زاهدان و اهل ریاضت خود را همدم نمودند. این روند آفت زا موجب گردید که صوفیه مکرر مورد نقد، طعن و ملامت علما قرار گیرند.[22]
حق آن است که با وجود این ملامتها میراث علمی، فکری و ادبی صوفیه از نظر جنبه های پندآموزی، اخلاقی، معنوی و ذوقی گنجی است گرانبها، پرمایه و آکنده به سخنان مفید، بیدارکننده و رشد دهند، دارای نقطه های درخشان فراوان؛ اما نمی توان این واقعیت را انکار کرد که در آثار صوفیان ـ به رغم این فراز و فرودها - گزافه گوییها، ادعاهای باورنکردنی و مطالبی توأم با بدعت دیده می شود که گاهی محاسن و مزایای این متون را مورد سؤال و تأمل قرار می دهد.
بدیهی است نوع نگرش مسلمانان به مسائل جهان پیرامون و تلاش در جهت شکوفایی علمی، زمینه های تمدن اسلامی را فراهم می سازد. اگرچه قرآن کریم اصالت را به ارتباط با خدا و حیات اخروی داده است؛ ولی آموزه هایی برای تقویت تمدن در این جهان دارد؛ اما صوفیه چنین آیاتی را منحصر به عوام دانسته و با بردن خود در جرگۀ خواص، افراد زیادی را به دنبال خویش کشانده اند.
در بینش آنان همه چیز عوض شده، اصول توسعۀ علمی و فکری و رفاه انسانها به ریشخند گرفته می شود و به بهانۀ آمادگی برای زیستن جاوید در جهان آخرت، بر تمامی جلوه های این جهانی خط بطلان می کشند، در حالی که بریدن از جامعه، گریز از تعهدات اجتماعی، فاصله گرفتن از عرصه های سیاسی و فرورفتن در لاک خود و غفلت از اطراف مسائلی هستند که با فرهنگ اسلامی سازگاری ندارند و از طرفی جامعه را از رونق، ترقی، توسعه و پویایی علمی باز می دارند.[23]
آنان می پندارند زهد واقعی این است که از میان مؤمنین و مسلمین بگریزند و به کوه ها و غارها پناه آورند. این ترک شهر و دیار محروم کردن پیروان خود از کوششهای سازنده، محرومیت مردم را از علم معرفت به وجود آورده، آن کسی که علم را فرو می گذارد و به عزلت رو می آورد، نفعش از آشیانۀ خانه اش در نمی گذرد؛ اما آن که به دانش و معارف بشری می گراید، سودش به مردم می رسد و بهتر از کسی است که به فکر نجات خودش می باشد. بسیاری از این طایفه می پندارند زهد قناعت کردن در خوردن و پوشیدن است و در کار وارستگی از دنیا به همین امور اکتفا می کنند؛ اما حبّ ریاست و جاه طلبی همچنان در آنان زنده می ماند و آنان را وا می دارد تا به جلب توجه و اقبال مردم بکوشند و در این امر کارشان به ریاکاری کشیده می شود که گاهی خودشان نیز به این عارضۀ پرضایعه توجهی ندارند. علم و دانشوری را تحقیر می کنند و نمی دانند که علما در فراخوانی مردم به سوی شگفتیهای آفرینش و توحید و نیز حفظ شریعت تأثیر قابل ملاحظه ای دارند. بعضی از آنها به سبب اعتماد بر آنچه به تخیلات و اوهام خودشان می رسد، به یافته های اهل علم اعتمادی ندارند.
«ابن جوزی» در آغاز فصل مشروحی که به انتقاد از صوفیه اختصاص داده است، بعد از ذکر جدایی صوفیه از سایر مسلمانان و درآمدن به صورت فرقه های متشخّص، اغواهایی را که شیطان دربارۀ آنان اعمال کرده است برمی شمارد و می گوید: «مهمّ ترین خدعه ای که ابلیس با صوفیان کرده است، بازداشتن آنان از علم است و وانمودن اینکه مقصود اصلی، عمل است. به همین دلیل چراغ علم که راهنمای عمل است، در دستانشان خاموش گردید و آنان در تاریکی فرو ماندند، بعد از آن پای احادیث مجعول پیش آمد و صوفیان به آنها عمل کردند. برخی ادعای علم باطن کردند و شریعت را چون علم ظاهر است، طرد نمودند. خیالات فاسد ایشان را به سوی «حلول» و «اتحاد» گرایش داد، در این راستا کتابهایی تألیف کردند که چون درآنها از حقایق سنت و اسلام و آگاهیهای علوم اسلامی خبری نبود، کج رویها و ضلالتهایی در این آثار دیده شد.»[24]
ادامه دارد...
پی نوشت:
------------------------------
[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج اول، مقدمه مؤلف.
[2]. اشارات و تنبیهات، ابو علی سینا، ترجمه حسن ملک شاهی، ج اول، صص 445 و 457.
[3]. در این باره بنگرید: «سید جمال الدین اسدآبادی بنیان گذار نهضت احیای تفکر دینی، محمدجواد صاحبی».
[4]. العلامه السید محمد الحبوبی رمز التقوی و الجهاد، محمدکاظم محمودی، کتاب شیعه، ش اول، صص 61 و 71.
[5]. شرح حال دانشمندان گلپایگان، به کوشش آیت الله رضا استادی، ج اول، صص 244، 258و259.
[6]. آقا نورالدین عراقی فروغ شریعت، مقاله نگارنده، گلشن ابرار، ح 3، صص 305 و 318، 319.
[7]. مدرس، مجاهدی شکست ناپذیر، عبدالعلی باقی، ص37؛ مرد روزگاران، علی مدرسی، ص45؛ مدرس ماه مجلس، ص104.
[8]. ناصح صالح از نگارنده، موسسه انتشارات حضور، قم، 1378ش، ، ص121- 120
[9]. سیری در نهج البلاغه، شهید مطهری، مقدمه کتاب.
[10]. آیینه دار طلعت یار، علی یار حسنی، صص 17- 16.
[11]. دائرة المعارف تشیع، ج 7، ص266.
[12]. پیدایش و سیر تصوف، رینولد نیکلسون، ترجمه محمدباقر معین، صص 148- 147.
[13]. تصوف و ادبیات تصوف، برتلس، ترجمه سیروس ایزدی، ص8.
[14]. غزالی نام، سید جلال الدین همایی، ص94؛ مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ح 2، ص948.
[15]. نقد صوفی، محمد کاظم یوسف پور، صص 31- 30.
[16]. تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا، نیکلسون، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، ص107.
[17]. همان صص 116 و 118.
[18]. تاریخ تصوف اسلامی، عبدالرحمن بدوی، ترجمه محمود افتخارزاده، صص 47- 46.
[19]. قیام سربداران، یعقوب آژند، صص 35 و 38؛ دنباله جستجو در تصرف ایران، زرین کوب، ص49.
[20]. دنباله جستجو در تصوف ایران، ص53 و 59.
[21]. دیوان حافظ، ص108.
[22]. ارزش میراث صوفیه، عبدالحسین زرین کوب، صص 151 و 163.
[23]. مقالات تاریخی، رسول جعفریان، دفتر اول و دوم، صص 263 ـ 262.
[24]. تلبیس ابلیس، ابن جوزی، صص 164 – 155.
افزودن دیدگاه جدید