اشعار آغاز امامت و تاجگذاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

موضوع نوشتار: 
اشعار مناسبتی؛
اشعار آغاز امامت و تاجگذاری امام زمان (عج)

حافظ شیرازی، غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۹۳.

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

دیشب گله زلفش با باد همی کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

صد باد صبا این جا با سلسله می رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

اشعار آغاز امامت و تاجگذاری امام زمان (عج) - سازگار

قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است
جهـان محیط وسیع کرامت مهدی است

زمان زمان شروع زعامت مهدی است
غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است

همه کنیـد قیـام و همـه دهید سلام
امـام کـل زمان ها دوباره گشت امام

بشـارت آمـده بهـر بشـر مبارک باد
شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد

بهشت وصل خـدا را ثمر مبارک باد
بـرای منتظـران این خبر مبارک باد

خطاب نـور همه آیه های نصر شده
ولـیِّ عصـر، دوباره ولیِّ عصر شده

خطاب حضرت معبود را بخوان با من
پیام قاصـد و مقصود را بخوان بـا من

بیــا ترانـه داوود را بخـوان تـا مـن
سرود مهـدی موعود را بخوان با من

دوبـاره آیـه جاء الحق آشکار شده
به یمن وصل، همه فصل ها بهار شده

ز تیرگـی چـه زیان کوه نور نزدیک است
رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است

فـراق رفتـه و فیض حضور نزدیک است
الا تمامــی یــاران! ظهـور نزدیک است

فـرار ابـر و رخ آفتــاب را نگــرید
سراب هـا همـه رفتنـد، آب را نگرید

بشارت ای همه یاران که یار می آید
نویــد رحمـت پــروردگار می آید

محمـد از طــرف کوهسـار می آید
علی گرفته بـه کف ذوالفقار می آید

دعـای عهد و فرج را همـه مرور کنید
سلام تازه بر آن تک سوار نور می آید

ز مکـه سر زده صبح قیام ابراهیم
رسد بـه عالـم هستی پیام ابراهیم

امـام عصر که بر او سـلام ابراهیم
قیـام کــرده، کنـار مقـام ابراهیم

حـرم رسانه آوازه «انـا المهدی» است
چهان پر از سخنِ تازه «انا المهدی» است

جهانیان! همـه جا در کنار یار کنید
دل خـزان زده خویش را بهار کنید

یهودیـان همه جا در شرارِ نار کنید
الا تمامــی وهابیــان فــرار کنید

رها کنیـد حرم را، حرم، دیار علی است
به دست مهدی موعود، ذوالفقار علی است

 

اشعار آغاز امامت و تاجگذاری امام زمان (عج) - نوازنی

در ربیع شادمانی با خدا
می نویسم شعر لبخند تو را

می نویسم با بهشتی از سرور
با قلم هایی که دارد رنگ نور

ای ربیع آرزوهایم سلام!
برگ سبز گفتگوهایم سلام!

ذکر ما را با حضورت دم بده
مژدگانی های ما را هم بده

مژدگانی هایی از جنس حضور
مژدگانی های ایام سرور

اول از مدح تو می نوشم عسل
کوزه ای از دست کندوی ازل

آب زمزم را تو شیرین کرده ای
کام آدم را تو شیرین کرده ای

آسمان با نور تو تزیین شده
با قدم هایت زمین سنگین شده

ای تپش های زلال آسمان
زندگی بی زوال آسمان

جانشین مطلق آئینه ها
ای امام جمعه ی آدینه ها

بعد بسم الله رحمان رحیم
نام تو برده است موسای کلیم

خلوت سجاده های انبیاء
گرمی حال و هوای انبیاء  

می وزی مثل نسیمی کو به کو
با صدای دل نواز هو و هو

می وزی و دشت را پر می کنی
خارها را می بری حر می کنی

راستی روز نهم عید شماست
روز خوشحالی خورشید شماست

تو که خوشحالی! خدا خوشحال تر
فاطمه با مصطفی خوشحال تر

ای ربیع شادمانی ها سلام
عید اهل آسمانی ها سلام

باید این جا سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل

سنگ بر پیشانی شیطان بزن
یک قدم در حج مظلومان بزن

آری احساس برائت می کنم
چون ولایت را قرائت می کنم

با تولی می شوم مرغ سحر
با تبری می پرم من بیشتر

با تولی می شوم مثل بلور
با تبری می رسم تا پای نور

با تولی سرمه می سایم به چشم
با تبری خوب می آیم به چشم

گفته بودم سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل

من چه گویم که خدا فرموده است
در بیان شأن شان "بل هم ازل"

کیست "شر" جز منکر فضل علی
کیست جز مولای ما خیر العمل!

گندم از گندم بروید جو ز جو
این هم از آوردن ضرب المثل

هر که با آل علی شد رو به رو
زیر و رو شد، زیر و رو شد، زیر و رو  ...
***رحمان نوازنی***

 

اشعار تاجگذاری امام زمان (عج)

مهـدی کــه عـالمند رهیـن کـرامـتـش
سر زد طلوع صبح نخست امامتش

همچون لباس کعبه که بر کعبه زینت است 
زیبا بود لباس امامــت به قامتش

امروز شد امام ولی بوده است و هست 
تا صبح روز حشر به عالم زعامتش

برخیز و از سرور جهان را به هم بزن
از« انمــا ولیکــم الله » دم بـزن

آتش به باغ دل همـه « بـردا سـلام » شــد
صبح ستمگران همه از یاٌس شام شد

وجد و سرور و شادی و عیش و خوشی حلال
اندوه و درد و رنج و مصیبت حرام شد

پیغــام بر تمــام ستمــدیــدگــان بـریــد 
مهــدی امام بود و دوباره امام شد

خورشید عدل و داد جهان گستر آمده
گویی دوبـاره بعثــت پیغمبـر آمده

در چشم خلق نور هدایت مبارک است
بر خاک خشک بحر عنایت مبارک است

آیات نصــر بر ورق لاله هــا ببیــن 
در باغ عصر این همه آیت مبارک است

آید ندا ز سامره بر عالـــم وجود
با این بیان که عید ولایت مبارک است

همت کنید در فرج آل فاطمــه
بیعت کنید با پسر عسگری همه

خیزید تا به گمشدگان رهبری کنیم
بر خلق آسمان و زمین سروری کنیم

اول صلا به خیل ستمدیدگــان زده
آنگه ز اهـل بیــت پیـام آوری کنیم

آریم رو به سامره آنگه ز جان و دل
تجـدیــد عهد با پسر عسگری کنیم

فرمان عدل و داد به خلق جهان دهیم
تا دست خود به دست امام زمان دهیم

پاینـده تا قیــام قیامـــت قیــام مــا 
گردون زده است سکه عزت به نام ما

چون نور افتاب که تابد بر آنچه هست
پیداست مجد و سروری و احتـرام ما

مــا را خــدا ائمـه گیتــی قـراد داد
گردید تا که یــوسف زهرا امـام ما

(میثم) ، وجود غرق به دریای نور اوست
هر چند غایب است جهان در حضور اوست
***استاد سازگار***

 

اشعار تاجگذاری - اشعار نهم ربیع - اشعار آغاز امامت امام زمان (ع)

سامره امشب تماشایی شده
جنت گل هـای زهرایی شده

لحظه لحظه، دسته دسته از فلک
همچو باران از سمـا بارد ملک

می زنند از شوق دائم بال و پر
در حضـور حجت ثانـی عشر

ملک هستی در یم شادی گم است
بعثت است این، یا غدیر دوم است

یوسف زهرا بـه دست داورش
می نهد تاج امـامت بـر سرش

عید «جاء الحـق» مبارک بر همه
خاصـه بـر سـادات آل فاطمه

عید آدم عیـد خاتم آمده
عید مظلومـان عالم آمده

عید قسط و عید عدل و دادهاست
لحظه هـایش را مبـارک بادهاست

عیـد قرآن، عید عترت، عید دین
عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین

عیــد یــاران فداکار علی است
عید محسن، اولین یار علی است

عیــد فتـحِ «میثـم تمار»هاست
عید عمرو مالک و عمارهاست

عید مشتاقان سرمست حسین
عید ذبح کوچک دست حسین

عید باغ یاسمن های کبود
عید شادیِ بدن های کبود

عید سردار رشیـد علقمه
عید سقـای شهیـد علقمه

عید ثـارالله و هفتـاد و دو تن
عید سربازان بی غسل و کفن

عید هجــده آفتـاب نـوک نی
کرده نوک نی چهل معراج طی

عید طاهـا عید فرقان عید نور
عید قرص مـاه در خاک تنور

عید عزت عیـد مجد و افتخار
عید مردان بـــزرگ انتظـار

آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست

آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش

وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش

تا کنـد محکـم اسـاس کعبه را
کعبـه پوشیـده لبـاس کعبــه را

می کشد چون شیر حق از دل خروش
می رســد از کعبــه آوایش بـه گوش

می برد از دل شکیب کعبه را
می کشد اول خطیب کعبه را

روی او آیینه روی خــداست
پشت او محکم به نیروی خداست

پیش رو خوبان عالم، لشکرش
پشت سر دست دعای مادرش

بـر سـرش عمـامه پیغمبر است
ذوالفقارش ذوالفقار حیدر است

پرچمش پیراهـن خـون خداست
نقش آن رخسار گلگون خداست

رشته هایش از رگ دل پاک تر
از گل پرپر شده صـدچاک تر

حنجـر او نینـوای زینبین
نعر? او «یا لثارات الحسین
»
اشک چشمش خون هفتاد و دو تن
چهره: تصویـر حسین است و حسن

خیمـه اش آغـوش حی دادگر
مقدمش چشمِ قضا، دوش قدر

عدل از نـور جمـالش منجلی
پــایتختش کوفـه مـانند علی

آسمـان پروانـه ای دور سرش
خلق پندارند خود را در برش

آسمان چـون حلقه در انگشت او
ملک امکان قبضه ای در مشت او

فـرش راه لشکـرش بــال ملک
جــای سم مـرکبش دوش فلک

مکـه را بستانـد از نـا اهل هــا
بشکند پیشانـی از بوجهل هــا

شیعه گردد حکمران در آب و گل
کــوری این بازهـای کــور دل

عیــد موسا و عصا و اژدهاست
عید مرگ فرق? باب و بهاست

ای امـام عصـر عاشورائیـان
ای امیــد آخـر زهرائیــان

ای به عهد مهدویت مهـد مـا
ای نفس هایت دعای عهد ما

عمر ما بی تو بـه سـر آمـد بسی
ای پنـاه شیعـه تـا کی بیکسی

تـو بـه ما بینایی و ما از تو کور
تو به ما نزدیکی و ما از تو دور

ای ز چشـم مـا به ما نزدیک تر
تـا دل دشمـن شـود تاریک تر

چند میثم با تو نزدیک از تو دور؟
سیـدی مـولایی عجـل لظهـور
***استاد سازگار***

 

نهم ربیع - علی اکبر لطیفیان

زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود

مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود

تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت
تا چشم های حضرت یعقوب تر نبود

بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین
صدها درخت بود ولیکن، ثمر نبود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

این جشن ها برای تو تشکیل می شود
این اشک ها برای تو تنزیل می شود

رفتی، برای آمدنت گریه می کنم
چشمانمان به آینه تبدیل می شود

بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد
سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با خطبه های توست که تکمیل می شود

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

ای آخرین توسل خورشید بام ها
ای نام تو ادامه ی نام امام ها

می خواستم بخوانمت اما نمی شود
لکنت گرفته اند زبان کلام ها

ما آن سلام اول ادعیه ی توییم
چشم انتظار صبحِ جواب سلام ها

آقا چگونه دست توسل نیاوریم
وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها!

از جا نماز رو به خدا و بهشتی ات
عطری بیاورید برای مشام ها

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

آقا بیا که میوه ی ما کال می شود
جبریل مان بدون پر و بال می شود

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافیه های چشم تو دنبال می شود

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند
وقتی کنار پنجره جنجال می شود

روز ظهور نوبت پرواز می رسد
روز ظهور بال همه بال می شود

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها
دست کبودِ فاطمه خوشحال می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

Share