رفتن به محتوای اصلی

جایگاه نماد در اندیشه امام باقر(علیه السلام)/بخش اول

تاریخ انتشار:
امام باقر علیه السلام

خلاصه مقاله:

هر دین و به طور کلی هر آیین و مسلکی دارای مناسک و اعمالی است كه هر یک از این ها دارای غالب و هیئتی متفاوت از یکدیگر اند و در عین حال هرکدام آداب مخصوص به خود را دارند. از طرفی همه ی این اعمال وآداب، جنبه ی نمادینی دارند که این جلوه های نمادین،شریعت و آئین خاصی را تشکیل می دهند که جایگاه آن را در مقایسه با دیگر آئین ها و مسالک متفاوت و متمایز می کنند.
این جلوه های نمادین ویژگی منحصره ای را به مجموعه خاصی می دهد که آن مجموعه و تشکل با آن ویژگی شناخته می شود. از همین رو در نظام شیعی و علوی که بر گرفته از آیات و روایات بدست آمده از ناحیه اهل بیت و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین است،غالب و اشکال عبادی و اجتماعی و سیاسی  و فرهنگی و هنری آن به گونه ای است که هماهنگ با نظام توحیدی و الهی است و تفکر الهی وخدا محوری در آن به گونه ای لحاظ شده که ترسیم مکتب و جریان فکری در آن همه در مدار توحید و بدون مشوب شدن به هر گونه شرک و الحاد قرار می گیرد و گستره ی آن به حدی است که شامل تمام زمینه های متنوع حیات دینی و زوایای مختلف نظام فرهنگی می شود و هر آنچه نیاز انسان به حیات مادی و معنوی به آن وابسته است، در مکتب ائمه معصومین برای او بیان شده است.
جایگاه نماد در اندیشه ی امام باقر علیه السلام از دو نظر قابل بررسی است یکی در هستی شناسی و نظام کائنی و مجموعه ی جهان آفرینش است که در آن انتقال از عالم ظاهر و رسیدن به عالم باطن و راه یافتن به عالم غیب و شهود و دستیابی به حقیقت و بطن واقعی عالم معنا مورد نظر است و دیگری در بیان نمادین است که در قالب سخن و هنر وادب متبلور می شود و به امری جز خود دلالت دارد.
جایگاه نماد در هر دو نگرش و منظر، نقش مهمی در پویایی و گسترش روز افزون اندیشه ای دارد که این نماد ها بر گرفته از آن اندیشه و فکراند و با وارد کردن این جلوه های نمادین در همه ی ابعاد زندگی وجودی بشر می توان، جریان فرهنگی جامعه را در مسیر دیگری هدایت و رهبری کرد و حیات نوی در همه ی زوایای وجودی اندیشه در مقام فکر و انگیزه در مقام عمل فراهم آورد.
از آنجا که امام باقر علیه السلام در شرایط نسبتاٌ مساعدی نسبت به ائمه ی قبل از خود قرار داشتند و از طرفی ایشان پایه گذار و طلایه دار نهضت بزرگ علمی و دینی عصر خود بودند که به واسطه ی آن جنبش علمی دانه داری را در زمینه های مختلف علمی و رشته های متنوع  فرهنگی بوجود آوردند که منجر به مقدمات یک پایگاه دینی وسیعی و تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی گردید،
می توان حداکثر بهره وری و استفاده را در بر داشت از غالب های فکری این امام همام داشت و به توسعه اندیشه ی توحیدی ایشان در زمینه های مختلف دامن زد تا اثر بنیادین و مطلوب حاصل آن باشد.
در این مقاله سعی شده است که زوایای مختلف و متنوع کلام  حضرت مورد عنایت قرار گیرد و روایات منقول در متون وکتاب های مستند مورد بررسی قرار داده شود. تادر حد امكان دیدگاه حضرت و همچنین بیان ایشان در اهمیت و جایگاه و زوایای گوناگون موضوع بحث، مورد پژوهش و تحقیق قرار بگیرد.

مقدمه
در بررسی جایگاه و منزلت چیزی در مرحله اول، شناخت و تعریف  آن چیز نقش بسزایی در شناساندن جایگاه حقیقی آن شیء دارد و با تعریف صحیح از آن می توان به ارزیابی و نقش واقعی و همچنین اهمیت آن جایگاه پرداخت لذا قبل از بررسی جایگاه و منزلت نماد در اندیشه به بیان تعریف مفهوم نماد و اهمیت آن می پردازیم.
تعریف مفهوم نماد
نماد در لغت به معنای نمود است که جایگاه فاعلی (ظاهر کننده) است.بنابراین نمود مرادف ظهور و تجلی ،آشکار و هویداست که همگی بیان کننده یک معنای واحد هستند[1].با این بیان تعریف اصطلاحی نماد به دست می آید که عبارت است از مفهومی که در بر دارنده ی تصویر رساننده از معانی سری و رمزی شی ء ای  می باشد.بر اساس این تعریف می توان گفت که نمادها دارای دو ویژگی مهم و اساسی هستند که با این دو خصوصیت جایگاه واقعی نمادها به دست می آید.
ویژگی نمادها
یکی از این ویژگی ها قدرت تداعی معانی است زیرا نمادها این امکان را برای مخاطبین ایجاد می کنند که به واسطه ی رایطه ی دال و مدلول ارتباط طرفینی برقرار می شود و این پدیده درذهن مخاطب بوجود می آید. این قدرت تداعی معانی حالتی را ایجاد می کند که میزان تأثیر نمادها بر اساس آن در جریان اندیشه شکل می گیرد و هرچه این حالت گسترده و نفوذ آن عمیقتر باشد ارزش تأثیر گذاری و اهمیت آن بیشتر می شود. در این جا پدیده ای که بواسطه ی تداعی معانی ایجاد می شود عبارت است از ارتباط و پیوند دو مفهوم به گونه ای که ذهن بادر نظر گرفتن هر یک از آن دو به دیگری منتقل می شود.
قدرت تداعی معانی نقش و جایگاه نمادهای دینی و مذهبی را که موضوع بحث ما است تعیین می کند و به گفته ی برخی از دانشمندان، مکتب و مذهبی پایدار و تأثیر گذارتر است که حالت تداعی معانی که بواسطه ی نمادهای مذهبی ایجاد می شوند در آن قویتر باشد.
شاید بتوان گفت که معادل این واژه یعنی نماد که ایجاد این معنا را می کند.در فرهنگ دینی از آن به عنوان شعائر مذهبی نام برده شود.این شعائر دینی که در قالب آداب و مناسک و اعمال مذهبی به یک جریان فکری و عقیدتی تبدیل شده اند به عنوان مفهوم عام در بردارنده ی موضوع بحث ما می شود که در این صورت همه ی دستورات که سبقه ی شرعی به خود می گیرد، حرکات و افعال نمادینی هستند که با توجه به اینها ،قالب محتوایی آن شکل می گیرد.
ویژگی دوم پر رمز و راز بودن آن است که حاکی از امر سری و درونی است و هرچه دایره آداب و افعال در فرهنگی وسیع باشد نشان از گستردگی و عمیق بودن شکل درونی آن است که به تعبیرات دینی از آن به حکمت و فلسفه تعبیر می شود و بر اساس این حکمت و فلسفه اعمال و عبادات شرعیه به صورت نمادین انجام می پذیرد که در این صورت در بر دارنده ی مفهوم و ایده ای می شود که آن را از سایرین متمایز می کند.
اهمیت بحث از نمادها
همانطور که از تعریف نماد،قدرت تداعی معانی را نتیجه می گیریم در رابطه با نقش و اهمیت نمادهای دینی و مذهبی باید به اهمیت این اثر و ویژگی مهم بپردازیم.   
:1 یکی از نتیجه ها و اثرات مهم تداعی معانی، تبادل سریع پیام و انتقال اندیشه و مفاهیمی است که بواسطه ی     تصور و تداعی معنای مورد نظر این تبادل و انتقال صورت می گیرد و مخاطب باتصور و درک معنای مورد نظربه مفهومی که از آن حاصل می شود پی می برد و مقصود و مطلوب حاصل می شود.از آن جا که شعائر دینی دارای معانی پر رمز و راز و حامل معانی سری و رمزی است ،در بر دارنده و حاوی نکات و پیام هایی است که در اثر  تجلی آنها این تبادل به خوبی بر قرار می شود و ذهن بلافاصله از یکی به دیگری منتقل می شود.
2:یکی از اثرات دیگر قدرت تداعی معانی ،شکل گیری و احیاء فرهنگی است که باظهور و هویدا شدن       نمادها و شعائر دینی حاصل می شود وتمدن دینی بر پایه ی آن استوار می شود.
3:با تداعی معانی که بواسطه ی نماد صورت می گیرد بهترین تصویر ممکن برای چیزی بواسطه ی آن بدست می آید و در مورد چیزهایی که نسبتا ناشناخته است و نمی توان  آن را به شیوه ای روشن  تر نشان داد در قالب تصویر سازی و تصویر پردازی این کار سهل و آسان می شود.
جایگاه نمادها
حال با توجه به تعریف و روشن شدن اهمیت و نقش نمادها در یک جریان فکری و فرهنگی به جایگاه نمادهای دینی در جریان اندیشه می پردازیم و نتایج حاصل از آن را بازگو می کنیم.
1: یکی از نتایج مهم وابسته بودن فرهنگ و تمدن و مکتب به شعائر و نماد های دینی و مذهبی است که      بدون در نظر گرفتن این شعائر ،مکتب و فرهنگ پویا محقق نخواهد شد و جریان اندیشه در آن شکل نخواهد گرفت. بنابر این برای شکل بخشیدن به یک جریان منسجم فکری که ناشی از فرهنگ و تمدن بوجود آمده از توسعه نمادها و شعائر دینی است،توجه و مورد اهمیت قرار گرفتن و نقش جایگاه آن معلوم می شود.
2: هنگامی که نماد یا شعائر و اعلام دینی و مذهبی در جامعه ای رواج پیدا می کند،ضمن این که معنای خود را می نمایاند از طرفی درجه ی حضور و حیات آن معانی وابسته را در جامعه بیان می کنند مثل این که با   ملتزم شدن و اجرایی کردن احکام به واسطه ی گروهی از مسلمانان اعلام حضور اسلام و حیات آن در جامعه  معرفی و بیان می شود .در همین رابطه امام صادق علیه السلام می فرمایند:تا کعبه باقی است دین پایدار است[2].
3: نمادها باطن و شخصیت فرد را می نمایانند و اندیشه و عقاید فکری او را معرفی می کنند از این رو با متخلق شدن عده ای به آداب و اعمال، نشان و هویت و خط سیر فکری آنها بدست می آید .همچنان که مولی الموحدین امیرالمو منین علیه السلام می فرمایند:اندک است کسی که خود را همانند مردمی کند واز جمله ی آنها به حساب نیاید.[3]
جایگاه نماد در اندیشه ی امام باقر علیه السلام
جایگاه نماد د ر اندیشه ی امام باقر علیه السلام از دو نظر قابل بررسی است یکی در هستی شناسی و نظام کائنی و مجموعه ی جهان آفرینش است ودیگری دربیان نمادین است که ناظربه مقوله های گوناگون در کلام وهنروصورواشکال مختلف است که به توضیح هر یک آنها می پردازیم.
هستی شناسی نمادین
در این دیدگاه همه ی جهان و همه اشیاء آیه و کلمه ای از خداوند می شوند که مترادف با رمز و نمادین هستند و به غیر خود اشاره دارند و این همان پیام همه انبیاء عظام الهی و ائمه معصومین علیهم السلام است که همه انسانها را دعوت به دیدن رمز های نهفته در پس ظواهر این عالم پر از اسرار و شگفتی می کرده اند. در این نگاه نمادین به عالم یعنی عالم را پر از معانی دیدن و هر ذره را حامل و نمادی از معنادانستن، در جهان هستی نمودی است که در ورای آن از بودی حکایت می کند.
چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست                         عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
ما پر تو حقیم و نه اوییم و هموییم                        چون نور که از مهر جدا است و جدا نیست.[4]
در این نگرش به عالم هر چیزی دارای معانی درونی است که به عالم باطن باز می گردد و هر شیئی که پدید می آید دارای رمز و معنایی است که حقایق او در ورای آن جای می گیرد و دیگر هیچ چیز قائم به خود نیست بلکه به اصل خود برگشت دارد حتی اشیاء عادی شرافت روحانی پیدا می کنند و همه عالم تفسیر و تبیین حقیقی قرار می گیرند که اصل آن نزد پروردگار عالم است. بنابراین حقایق ملکوتی اند که در نشئه ی ملکی تنزّل می یابند و به صورت جلوه های نمادین ظاهر می شوند
بیان نمادین
در این دیدگاه به تبیین پدیده ها وصور واشکال وحالات نمادین در عالم امکان پرداخته می شود که در شریعت اسلامی از آنهابه شعائرومظاهر دینی یاد می شود.این شعائر و نمادهای دینی در اندیشه امام عبارت از بوجود آمدن عقاید آراء و اندیشه است که به موجب آن تمدّن و مکتب شکل می گیرد و جریان فکری و منطقی بر آن استوار می شود و نقش آن ظهور و بروز در قالب های متعدد و فراگیری تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی است که به موجب آن سبب شد که در زمان ایشان اولین دانشگاه بزرگ معارف شیعی و اسلامی شکل گیرد و با تربیت اندیشمندان زیاد در رشته های مختلف و نشر و گسترش آن، معارف حقیقی در جامعه آن زمان منتشر شود و تا به امروز ادامه یابد. در حقیقت باید امام باقر (علیه السلام) را طلایه دار مباحث علمی و تحقیقی دانست که مبانی اندیشه ایشان همه مسائل علمی و فرهنگی و اجتماعی را در برمی گیرد و بر اساس همین مبانی معرفتی ایشان ساختار  نمادین و نمادهای اسلامی و علوی شکل ورونق گرفتند و شعائر و مظاهر شیعی در جامعه رو به گسترش و فزونی گذاشتند تا جایی که این نهضت در زمان امام صادق (علیه السلام) به رشد و تکامل و اوج خود رسید و شیعیان دارای پایگاه مستقل فکری و علمی شدند و در همه زمینه های متنوع فرهنگی و علمی وارد شدند و اثرگذار بودند که نمونه های آن در تاریخ بیشمار است.
دراین مجال سعی می شود که به طور اختصار به بیان انواع نماد شناسی در قالب های مختلف از کلام حضرت اشاره ودر حداین مقاله مختصرا توضیح وشرحی از آنها داده شود.
جریان شناسی نمادهای اصلی
یکی از مباحث مهم در ارتباط با جایگاه نماد در اندیشه ،نقش نمادهای اصلی در این باره است.نمادهای اصلی که اغلب شرح و بسط نماد های دیگراند به عنوان پایه و اصلی تلقی می شوند که در هر ملل و مذهب و نحله ای بحث در ارتباط با آنها صورت می گیرد، به طوری که در آئین ها و آداب مختلف اقوام بشری اثری از آنها دیده می شود.این اشکال که در سه صورت مرکز و دایره و مربع ظهور دارند در نمادگرایی مخصوصا هندسی کاربرد زیادتری نسبت به دیگر اشکال وصور دارند و در اغلب آنها این سه شکل دیده می شوند. لذا به جهت اهمیت بحث از آنها از منظر اندیشه اسلامی و همچنین از دیدگاه حضرت امام باقر علیه السلام به شرح و توضیح درباره ی آنها در آیات و روایات مربوطه می پردازیم.
جایگاه مرکزومحور
یکی از بحث های مهم درباره ی نماد های اصلی است که پایه و اساس نمادهای دیگر را تشکیل می دهند.از جمله ی این نمادهای اصلی که نمادی جهان شمول و تام دارد و منبع حرکت وظهور است و حرکت از آن نشأت می گیرد و همه چیز از آن متبلور می شود و تجلی پیدا می کند،نماد مرکز است و به تبع آن نماد محور،که بحث پیرامون هریک از آنها ملازم بادیگری است. از این رو نماد گرایی این دو شبیه به هم هستند زیرا مرکز هسته ای است که گاه محور قرار می گیرد و محور نقطه ای است که گاه مرکز  قلمداد می شود.در واقع برای هر  شی ء ای مرکز و به دنبال آن محوری وجود دارد که مانند مداری بر گرد مرکز است و این موضوع آنقدر دایره اش وسیع است که بحث از آن در قالب های مختلف معنایی و معنوی صورت می گیرد. نکته ای که قابل ذکر است و در نمادگرایی مرکز مهم جلوه می نماید،عامل وحدتی است که همه ی کثرتها به سوی آن برگشت می کنند و در واقع به عنوان منبعی است که نقطه ی عزیمت سایر چیزها قرار می گیرد.از این رو نقشی که مرکز ایفا می کند نقش حساس و مهمی است که بدون آن وحدت و نقطه ی عطفی برای شکل گیری وجود ندارد.این منبع فیاض که سرچشمه ی اصلی تلقی می شود ،گواه از امری سری و رمزی دارد که دارای عظمت و بزرگی است. در عالم امکان و مادی مرکز در جایگاه درونی هرچیزی قرارگرفته است که ثبات و دوام و جاودانگی را می رساند به عنوان مثال نقش قلب در درون بدن انسان به عنوان مرکزی است که حیات بدن ،بدان وابسته است و همچنین خورشید در نظام خلقت،مرکز منظومه ای است که مدار گردش سایر سیارات  قرار گرفته است و سیارات حول محوری به دور آن می چرخند. به همین صورت در عالم فرا مادی این چنین نماد گرایی ترسیم می شود و خصوصا در اندیشه اسلامی که بازگشت همه کثرات  را به وجود واحدی می داند،مرکز جایگاه الهی قرار می گیرد و مدار آن توحیدی است که به عنوان محور حول مرکز در حال گردش است. از این مرکز و اقامتگاه در تشبیهات قرآنی نوری به همه عالم ساتع می شود و تمام اشیاء و ذرّات جهان را در برمی گیرد که در قالب فیض و رحمت دائماً در حال جریان است. «الله نور السماوات والأرض» (نور / 64)
این فیض الهی که همه عالم را فرا گرفته زمانی در نوع خود به کمال و تمام می رسد که به واسطه برگزیدگان و مقرّبین درگاه الهی تجلی پیدا کند که در ادامه  می فرماید «کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة...» که منظور از مشکاة وجود پیامبر گرامی اسلام و اهلبیت او هستند که مَظهر اسماءالله و مُظهر انوار قدسیه عالم ملکوتند چنانچه در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) در ذیل همین آیه می فرمایند.
إِنَّ مَثَلَنَا فِی کتابِ اللَّهِ کمثل الْمِشْکاةِ وَ الْمِشْکاةُ فِی الْقِنْدِیل فَنَحْنُ الْمِشْکاةُ فِیها مِصْبَاحٌ وَ الْمِصْبَاحُ هُوَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ نَحْنُ الزُّجَاجَةُ کأنَّها کوکب دُرِّی [5]....
این شأن و مقام در پیشگاه الهی به آنان منزلتی می دهد که بتوانند در عالم امکان دخل و تصرف کنند و صاحبان معنوی باشند که موجودات عالم را تحت رهبری خود قرار دهند. این منزلت و جایگاه که از ناحیه ربوبیه پروردگار عالم به آنها اعطاء شده، همان جایگاه ولایت است که در طول ولایت الهی به برگزیدگان و اولیاء الهی داده می شود تا در همه امور این هسته مرکزی نقطه ی وحدت و اتکال بندگان الهی قرار بگیرد و همه در حول محور این مقام ،تحت مدار ولایت حقه ی الهی در بیایند که خارج شدن از این مدار و محور، بیرون شدن از حوزه امن الهی و وارد شدن به عالم کثرات و اختلافات است که چیزی جز سقوط در باطل نیست.
در حقیقت در اندیشه امام باقر (علیه السلام) همه ی اعمال و عبادات دائر مدار ولایت حقه ای قرار می گیرد که بدون پایبندی به آن هیچ عملی مورد قبول درگاه الهی قرار نمی گیرد، چنانچه در حدیثی از ایشان در اهمیت و نقش مرکزی جایگاه ولایت اشاره شده است که اسلام بر پنج جیز استوار است که این پنج چیز ستون های دین مداران و موحدان است که مهمترین رکن آن ولایت ائمه معصومین علیهم السلام است که به عنوان اصل و پایه این ارکان به حساب می آید
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ بُنِی الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایة وَ لَمْ ینادَ بِشَی ءٍ کمانُودِی بِالْوَلَایة فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکوا هَذِهِ یعْنِی الْوَلَایة[6] امام باقر علیه السّلام فرمود: اسلام روى پنج پایه نهاده شده: نماز و زکاة و روزه وحج و ولایت. و بچیزى مانند ولایت فریاد زده نشد، مردم آن چهار را گرفتند و- این- یعنى ولایت- را رها کردند
در حدیث دیگری از ولایت به عنوان کلید این ارکان نام برده است و این که این اعمال بدون راهنمایی و هدایت شخص والی صحیح واقع نمی شود. قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أَی شَی ءٍ مِنْ ذَلِک أَفْضَلُ فَقَالَ الْوَلَایة أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلیل عَلَیهن[7]
همچنین در حدیث دیگری از تمثل این پنج صورت در عالم معنا سخن به میان آمده است که در قالب صورت هایی همراه مؤمن اند.از ابو بصیر (علیه السلام) از قول امام باقر (علیه السلام) نقل است که وقتی مؤمن وارد قبر و برزخ می شود، شش چهره نورانی نیز با او وارد می شوند، در بین این شش صورت یکی از همه نورانی تر و پربهاتر و زیباتر است. یکی از آنها طرف راست او در قبر قرار می گیرد و دیگری طرف چپ و سومی روبرو و چهارمی پشت سر، پنجمی نزدیک پاهای او پس آنکه از همه نورانی تراست ، بالای سر او می ایستد. در ادامه حدیث می فرماید: آن گاه این پنج نفر خود را معرفی می کنند و از صورتی که بالای سر مؤمن ایستاده سؤال می کنند که تو کیستی که از همه ما نورانی تر هستی؟ می گوید: من ولایت خاندان پیغمبرم «أنا الولایة لآل محمد صلوات الله علیهم أجمعین».[8]
آری، دوستی خاندان آل رسول الله به صورتی تجسم پیدا می کند که در بالای سر انسان جا می گیرد و نسبت به او اشراف دارد.
از همین حدیث استفاده می شود که مؤمن به واسطه نور ولایت است که در سرای دیگر در جایگاه امن الهی قرار می گیرد زیرا به مرکزو نقطه عطف عمل صالح که شرط قبولی اعمال اوست دست پیدا کرده است و آن نور ولایتی است که در روایات در رأس همه امور قرار دارد و به واسطه ی آن در کانون نوری قرار می گیرد که شعاع همه اعمال به سوی آن متوجه است و از این منبع قدرت و نشأت می گیرد.
امام محور همه عالم است
چنانچه اشاره شد لازمه بحث از مرکز محور  است چرا که محور نقطه اتصال اشیاء در مدرا قرار گرفته شده اند که محور آنها را به مرکز متصل می کند.در واقع محور، متحد کننده زمین و آسمان است که عالم مادی را به ماوراء خودش ربط می دهد و به عنوان حلقه ی اتصال قرار می گیرد که بدون آن این ارتباط برقرار نمی شود. در اندیشه حضرت،  امام محور همه ی اموری است که از ناحیه مرکز صادر می شوند و امام مرتبط و همراه با آن است ولازمه معرفت و وصل به اقامتگاه الهی که مرکز عالم است، همراهی با امام معصوم است که با محوریت و جهت دهی ایشان در مدار توحید و یگانگی قرار بگیریم، چنانچه در دعاهای وارده از ناحیه معصومین از خدا می خواهیم که معرفت و بصیرت را به واسطه شناخت امام و محبّت الهی به ما اعطاء کند «اللهم عرّفنی نفسک ... اللهم عرّفنی حجتک فإنّک أن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی» همچنین امام رهبر و راهنمایی است که طریق عبودیت و خداشناسی را به بندگان الهی می آموزد تا بندگان دچار هلاکت و سقوط و وادی گمراهی نشوند، چنانچه امام باقر (علیه السلام) در حدیثی در رابطه با تعیین نقش امام می فرمایند :هر که سفر کند ناگزیر براى یافتن راه که باید به پیماید رهبر و رهنمائى را بدست خواهد آورد که بتواند با اعتماد خاطر طریق منظور را بپیماید و از خطر گم گشتگى و هلاکت ایمن بماند و اگر چنین است انسان براى پیمودن طریقه عبودیت و خداشناسى که امر معنوى و زیاده  بر تصوّر و نیروى تعقّل بشر است بخواهد طریقه بندگى را بپیماید ناگزیر باید بوسیله تبعیت و پیروى از رهبر و امام باشد زیرا پیمودن طریق مقصد مادّى و مکانى با اینکه امر محسوس است بدون رهنما نمیتوان سفر نمود و بسهولت بمقصد رسید ولى پیمودن طریقه عبودیت که خارج از حدود فکر و تعقّل بشرى است چگونه میتوان پیمود ناگزیر محتاج برهبر و امام است که باو اقتداء نماید و بدستور و گفتار او هر لحظه بقیام اداء وظائف دینى خود ادامه دهد و گر نه بوادى ضلالت و گمرهى دچار شده و بطور حتم بهلاکت خواهد افتاد.[9]
در حدیثی دیگر امام محور خیمه ای واقع می شود که این خیمه به واسطه ستون قائم وپا بر جاست، زیرا محور بواسطه نمادهایی همچون ستون ودرخت کیهانی ... ترسیم می شود که نقطه اتکالی قرار می گیرد که همه چیز به واسطه آن قائم است و در این بین نقش امام حفظ بقای جامعه و عالم است.
قَالَ لَیسَ تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ أَرْبَعَةٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَدْ یکونُونَ أَکثَرَ وَ لَا یکونُونَ أَقَلَّ مِنْ أَرْبَعَةٍ وَ ذَلِک أَنَّ الْفُسْطَاطَ    لَایقُومُ إِلَّا بِأَرْبَعَةِ أَطْنَابٍ وَ الْعَمُودُ فِی وَسَطِه [10] امام باقر (علیه السلام) فرمود: زمین هرگز از چهار نفر مؤمن خالى نمى شود وگاهى هم بیشترند ولى از چهار تا کمتر نیستند و این مانند خیمه است که جز با چهار طناب پایدار نمى شود و  ستون هم در وسط خیمه است. (منظور از ستون در جامعه بشرى امام است که سبب بقاى جامعه است.)
اشکال هندسی نمادهای اصلی
حقیقت آن است که جهان ما، جهانی است محکوم به ابعاد و به ناچار وقتی حقایق مجرد و ملکوتی بخواهند در این عالم تجلّی کنند صورتی بعد دار یا هندسی پیدا می کنند، سرّ این که انسان برای همه چیز بیان هندسی دارد نیز همین است                                   
حقیقت اولیه ای که در صورت (ماندالا)[11] ظاهر می گردد بعد و جهت و تعین ندارد که به قول غربی ها نومِن  (Numen) یا امر قدسی است و به همین علت است که در صورت دایره ظاهر می شود.[12]
در واقع دایره کمال لا یتناهی را ترسیم می کند و نشان از ماورایی بودن دارد، چرا که دایره هر چند شکل هندسی است اما بر خلاف دیگر اشکال هندسی جهت ندارد و بی تعین است مثل نقطه ای که بزرگ شده باشد. بخلاف مربع که نشانگر محدودیت و ایستایی است و در تضاد با دایره است و متناهی و محصور است و از آنجا که خطوط قاطع و زاویه دار بیان کننده حالت سکون و ایستایی است ثبات و مفهوم غیر متغیر به وسیله مربع ترسیم و تصویر می شود.
به طور کلی در نماد گرایی آسمان و زمین همیشه آسمان را که غیر متناهی است به وسیله دایره بیان می کنند و زمین را که محصور و محفوف به آسمان است را به وسیله مربع ترسیم می کنند.
کعبه در بردارنده تمام نمادهای اصلی است. اگر در طراحی خانه خدا دقت شود این خانه مقدس در بردارنده تمام نمادهای اصلی در طراحی موحّدانه است زیرا به عنوان مرکز و محوری یاد می شود که همه مسلمانان اعمال عبادی خویش را روزانه به سمت و سوی آن به جا می آورند و آن را قبله امور خویش قرار می دهند.
این خانه الهی که اولین بنای ساخته شده است با محور گرفتن، جهت گیری همه امور به سوی آن می باشد و همه ساله طی مراسم مخصوصی حاجیان بیت الله الحرام بر گرد آن طواف می کنند و مراسمی با شکوه و با عظمت را به مرحله ظهور می رسانند، کعبه الهی که صورت تمثیلی از حقایق عالم معنا است در بردارنده اسرار زیادی است که در روایات اهل بیت بیان شده است. این تصویر که در واقع رساننده حقیقی است که در عالم مثال و ملکوت وجود دارد و برگرفته از مفاهیم توحید والایی است که جز از طریق دریافت کننده و حافظان وحی بیان نمی شود.
صورت عرشی که حقایق عالم از آنجا به عوالم دیگر تنزل می یابد نمودار عالم دنیا طبق آن به صورت مادی در آمده که ترسیمی جزءآن حقیقت ملکوتی نیست وسراسر آن نشانه ای جزءآیت الهی وسبحانی وجود ندارد.عرش که در تعبیرات روایات بر ستونی استوار شده از چهار رکن واساس تشکیل یافته که در روایات به آن اشاره شده است چنانچه حضرت امام باقر (علیه السلام)در روایتی می فرمایند:
إِنَّ اللَّهَ وَضَعَ تَحْتَ الْعَرْشِ أَرْبَعَةَ أَسَاطِین وَ سَمَّاهُ الضُّرَاحَ ثُمَّ بَعَثَ مَلَائکة فَأَمَرَهُمْ بِبِنَاءِ بَیت فِی الْأَرْضِ بِمِثَالِهِ وَ قَدْرِهِ فَلَمَّا کانَ الطُّوفَانُ رُفِعَ فَکانَتِ الْأَنْبِیاءُ یحجونَهُ وَ لَا یعلمونَ مَکانَهُ حَتَّى بَوَّأَهُ اللَّهُ لِإِبْرَاهِیم فَأَعْلَمَهُ مَکانَهُ [13]
امام باقر علیه السّلام فرمود: خدا زیر عرش چهار ستون نهاده و نام آن را ضراح گذاشته و سپس فرشته ها را فرستاده تا زمین و فرموده خانه اى بمانند آن و باندازه آن بسازند، و چون طوفان شد بالا رفت و پیغمبران بدان حج میکردند ولى جایش را نمیدانستند تا خدایش جایگاه ابراهیم نمود و آن را بدو نشان داد.
این چهار پایه ورکن همان تصویری است که در عالم امکان به صورت جسمانی در مرکز دنیا قرار گرفته است وآن بیت الهی است.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام)به حکمت شکل گیری این نماد توحیدی اشاره ای شده ودر جواب سؤالی که از محضر ایشان در این باره شده است،حضرت به صورت مفصل پاسخ آن را داده اند.

لِلصَّدُوقِ رُوِی عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام  أَنَّهُ سُئِلَ لِمَ سُمِّی  الْکعبة کعبة قَالَ لِأَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ فَقِیل لَهُ وَ لِمَ صَارَتْ مُرَبَّعَةً قَالَ لِأَنَّهَا بِحِذَاءِ بَیت الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِیل لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْبَیت الْمَعْمُورُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِیل لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّ الْکلماتِ الَّتِی بُنِی عَلَیها الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ[14]
در مجالس صدوق از امام صادق علیه السّلام روایت شده که از او پرسیدند چرا کعبه را کعبه نام شد؟ فرمود: چون چهار گوش است، گفته شد چرا چهار گوش شده؟ فرمود: چون برابر بیت المعمور است که چهار گوش است، و گفته شد: چرا بیت المعمور چهار گوش است؟ فرمود: چون در برابر عرش است که چهار گوش است، گفته شد؟چرا عرش چهار گوش شده؟ فرمود: چون مسلمانى بر چهار کلمه سازمان شده، سبحان، و الحمد للَّه، و لا إله إلّا اللَّه، و اللَّه أکبر

 

منبع : بهداشت معنوی
......................................
فهرست منابع:
منابع روایی
:
1:قرآن با ترجمه حضرت آیت الله مکارم
2:نهج البلاغه با ترجمه محمد دشتی
3:مجلسی محمدباقر،بحارالانوار الجامعۀ لدوراخبارالائمۀ الاطهار(42ج)انتشارات اسلامیه،تهران 1362
4:شیخ صدوق،الخصال، انتشارات جامعه مدرسین،قم1362
5:شیخ کلینی،الکافی(5ج)، انتشارات اسلامیه،تهران1362
6:شیخ حسن طبرسی،مکارم الخلاق، انتشارات شریف رضی،قم1370
7:جعفری بهزاد،احتجاجات، انتشارات اسلامیه،تهران1381
8:شیخ مفید،الارشاد فی معرفۀحجج لله علی العباد،کنگره شیخ مفید1413ق
9:شیخ طبرسی،اعلام الوری باعلام الهدی، انتشارات اسلامیه تهران1390ق
10:عطاردی عزیزالله،زندگانی چهارده معصوم، انتشارات اسلامیه،تهران1390ق
11:علامیه حلی،الافین، انتشارات هجرت قم1409ق
12:شیخ صدوق،امالی صدوق، انتشارات اعلمی،بیروت1400ق
13:سیدابن طاووس،الامان من اخطار الاسفاروالازمان، انتشارات آل البیت،قم1409ق
14:روحانی علی آبادی محمد،زندگانی حضرت زهرا(سلام الله علیها)، انتشارات مهام تهران1379
15:خسروی موسی،زندگانی حضرت سجادوامام باقرعلیهماالسلام، انتشارات اسلامیه تهران
16:شیخ صدوق،التوحید، انتشارات جامعه مدرسین،1398ق
17:شیخ صدوق،ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، انتشارات دارالرضی قم1406ق
18:علامیه طباطبایی،سنن النبی باترجمه، انتشارات اسلامیه تهران1378
19:آشتیانی میرزااحمد،طرائف یااندرزهای ممتاز، کتابخانه صدوق1362
20:شیخ صدوق،علل الشرایع، انتشارات داوری قم
21:جزائری محدث،النورالمبین فی القصص الانبیاء والمرسلین، انتشارات آیت الله المرعشی قم1404ق
22:مشایخی فاطمه،قصص الانبیاء، انتشارات فرحان تهران 1381
23:آژیرحمیدرضا،بهشت کافی(ترجمه روضه کافی) انتشارات سرورقم1381
24:بهبودی محمدباقر،گزیده کافی، انتشارات علمی وفرهنگی تهران1363
25:شیخ صدوق،کمال الدین وتمام النعمه، انتشارات الاسلامیه،تهران1395ق
26:سیدابن طاووس،محاسبه النفس، انتشارات مرتضوی،تهران
27:شیخ طبرسی،فضل ابن حسن،مشکاۀ الانوار فی غررالاخبار، انتشارات حیدریه نجف 1385ق
28:شیخ صدوق،معانی الاخبار، انتشارات جامعه مدرسین قم1403ق
29:سیدابن طاووس،الملاحم والفتن فی ظهور الغائب(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انتشارات شریف رضی،قم1370
30:شیخ صدوق،من لایحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین،قم1404ق
31:شیخ صدوق، التوحید للصدوق، انتشارات جامعه مدرسین، قم1398ق
32:جنتی احمد،نصایح، انتشارات الهادی قم1382
:33اخوان حکیمی،الحیاه(ترجمه احمدآرام)دفترنشروفرهنگ اسلامی،تهران1380
منابع غیرروایی:
1:آیت الله جوادی آملی حکمت عبادات نشراسراءقم1380
2:نوری زاده محمد،لباس روحانیت،نشرمؤسسه امام خمینی،قم1386
3:پارسانیا حمید،نمادواسطوره،نشراسراء،قم1373
4: آوینی سید مرتضی،مبانی نظری هنر،نشرنبوی،قم1374
5:فضایلی سودابه، فرهنگ نمادها(5ج)،نشرجیحون1385
6:کرباسیان ملیحه،فرهنگ مصور نمادهای سنتی،نشرنوتهران1386

 

-------------------------
پی نوشت ها:
 [1] نمادواسطوره
[2] کافی ،ج 4، ص 271
[3] حکمت 27 نهج البلاغه (لباس روحانیت)
[4] دیوان شمس: انتشارات تهران
[5] بحار الأنوار ، ج 23، ص: 314
اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج 3، ص: 30
[7] الکافی، ج 2، ص: 19
[8] نقل از کتاب اسرار عبادات آیـت الله جوادی آملی
[9] درخشان پرتوى از اصول کافى، ج 2، ص273
[10] الخصال، ج 1، ص: 229
[11] ماندالا: شکل بدون صورت و بعد را گویند  .
[12] مبانی هنر از دیدگاه شهید آوینی
[13]آسمان و جهان-ترجمه کتاب السماء و العالم بحار، ج 4، ص: 1947
[14] بحار الأنوار ، ج 55، ص: 6

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا