معرفت و عبادت، دو هدف نهاییِ خلقت انسان/ استاد انصاریان (صوت، متن)
معرفت و عبادت، دو هدف نهاییِ خلقت انسان/ استاد انصاریان (صوت، متن)
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین استاد شیخ حسین انصاریان، در سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، در قم، پاییز1399ه.ش./ تک جلسه و بصورت مجازی برگزار شد.
پیشنهادی: ویژه شهادت امام عسکری علیه السلام / ویژه نامه زکی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
بیماری سنگین و غیرقابل علاج مدعیان علم
-قلب مریض عالمان غیرشیعه
نویسنده ای در هندوستان، کتابی به نام «ابطال الباطل» در یک جلد بر ردّ مکتب الهی، عرشی و انسانی اهل بیت(علیهم السلام) نوشت، بدون اینکه یک دلیل علم پسند و عقل پسند ارائه کند. خیلی عجیب است که یک عالم غیرشیعه یا یک شخص مدعیِ علم، چنین هجومی به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) کند! چیزی نمی شود گفت، مگر اینکه بگوییم این شخص دشمن اهل بیت(علیهم السلام) بوده و قلبش قبول کردن اهل بیت را نمی کشیده است؛ یعنی از آنهایی بوده که قرآن می فرماید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[1]. «مَرَض» بدون «الف» و «لام»، اگر با «الف» و «لام» بود، به بیماری خاص اخلاقی و رذایل اخلاقی، مثلاً بیماری حسد اشاره داشت؛ اما اینکه «الف» و «لام» ندارد، معنی اش این است که دل اینان غرق در بیماری های سنگین و غیرقابل علاجی است.
-نهایت کفر و پستی در انسان
اینکه عرض می کنم غیرقابل علاج، چون بعد از «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»، می خوانیم: «فَزٰادَهُمُ اللّٰه مَرَضاً» حالا که اینها دلشان دچار بیماری سنگینِ خطرناکِ همه جانبه است و من هم از این قلب اطلاع دارم که درمان پذیر نیست، من هم بخاطر این دلشان، به بیماریِ آنها اضافه می کنم. «بیماری را اضافه می کنم» در اینجا، یعنی «خَتَمَ اللّٰه عَلیٰ قُلُوبِهِمْ»[2] درِ دلشان را می بندم تا دیگر صدای حق را نشنوند و هیچ حقی را قبول نکنند. اینجا دیگر نهایت کفر و پستی است و از آن جاهایی است که پروردگار عالم اسم انسان را از روی اینها حذف کرده و در سورهٔ اعراف فرموده است: «أُولٰئِک کالْأَنْعٰامِ»[3] کل وجود اینها مثل چهارپایان است. در آیهٔ دیگری دارد که شما معارف و حقایق را در گوش یک چهارپا بخوان، معنی اش را می فهمد؟ الفاظش را می فهمد؟ قرآن می گوید: آن حیوان فقط یک صدا می شنود، اینها هم همین گونه هستند. از این عالمان هم در مکتب های غیرشیعه فراوان بوده اند و الآن هم هستند.
-کتاب عجیب عالم وهابی در مدح یزید
یک کتاب فروشی پایین بقیع بود، من 10-12 سال پیش که راه عمره باز بود، کنار یک کتاب فروش ایستادم و گفتم عناوین کتاب ها را ببینم. کتابی به نام «امیرالمؤمنین یزیدبن معاویه» دیدم که عالم دست پروردهٔ دانشگاه مدینه نوشته بود، کتاب را برداشتم و گفتم فهرستش را ببینم که این امیرالمؤمنین چه چیزهایی دارد؟! فهرست خیلی عجیبی داشت و یعنی باور نکردنی بود! یعنی ظلمت قلب تا اینجا! پستی و حیوانیت تا اینجا! اقلاً در هزار کتاب اهل سنت و شیعه، تمام زندگی و حیات یزید را نوشته اند که مشروب خوار دائم، قمارباز، سگ باز و میمون باز بوده، بعد هم مادرش جزء مسیحیان سرزمین شامات بوده است. اصلاً معاویه با این زن ازدواج کرده، حاضر به مسلمان شدن هم نشد. حالا مسلمان هم می شد، مسلمانی اش با معاویه یکی بود. احتمال قوی هم دارد و در روایات هم مؤید دارد که اصلاً این زن را عقد هم نکرده بود! در روایاتمان داریم قاتلان انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم السلام) یقیناً زنازاده هستند. این یزید است که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در راه مکه به شام فرمودند: اگر اوضاع به همین صورت باشد و کار به دست یزید و تابعینش باشد، «وَ عَلَى الاِسْلامِ، والسَّلامُ» باید فاتحهٔ دین خدا را برای ابد خواند.
عاشورا، حرکتی عظیم برای روشنی چراغ توحید
امام با مسئلهٔ عاشورا، دینی که نزدیک مردن و ریشه کن شدن بود، تا ابد به آن حیات داد. نمی دانم این جمله برای چه کسی است، ولی جملهٔ خیلی زیبایی است: «الإسلامُ نَبَوِیُّ الحُدُوث وَ حُسِينِیُّ البَقَاء» پدید آمدن اسلام با پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) بوده و ماندگاری دین از حضرت سیدالشهداست؛ یعنی اگر امام حسین(علیه السلام) این کار عظیم خالصانه را انجام نداده بودند، بقایی برای اسلام نبود، همهٔ انبیاء به فراموشی سپرده می شدند، چراغ توحید خاموش می شد و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) ازبین می رفت. اگر شما همه چیز را با مدرک از ابی عبدالله(علیه السلام) بدانید، این حرف اضافه ای نیست و غلو هم نیست! اگر توحید در عالم مانده، از حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مانده است. اگر نبوت انبیا و قرآن مانده، از ایشان مانده است.
دو فتوای شگفت انگیز از مرجعی بزرگ
من فتوایی دیدم که این فتوا برای نزدیک 250 سال پیش و برای عالم بسیار مهمی به نام حاج میرزا محسن اردبیلی است. «صاحب ضوابط» که مرجع فوق العاده ای در نجف بود، «کاشف الغطا»ی بزرگ و مرحوم «صاحب جواهر» که استاد شیخ انصاری بود، برای این عالم اجازهٔ اجتهاد نوشته اند. صاحب ضوابط در اجازهٔ اجتهادش نوشته است: اگر ایشان حکمی داد، ردّ حکم او «رَدٌّ عَلَی اللّهِ وَ عَلَی الرَّسُول» رد کردن خدا و پیغمبر است. چنین عالمی بوده است! من اجازات روایی و اجتهادی علما را خیلی دیده ام؛ مرحوم مجلسی 2جلد از «بحارالأنوار»ش همین اجازاتی است که بزرگان دین به شاگردانشان داده اند؛ ولی من هنوز این جملهٔ «الرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَ اللّه و رَسُوله» را در هیچ اجازه ای ندیده ام!
ایشان در وصیتنامه اش نوشته است(من وصیتنامه اش را دارم): من هر جا از دنیا رفتم، مرا به کربلا ببرید و در کفش کن حرم ابی عبدالله(علیه السلام) دفن کنید. داخل حرم حجره هم نه، جایی مرا دفن کنید که زائر از روی سینهٔ من رد بشود. بعد می گوید: اگر در اردبیل مُردم(چون آنجا زندگی می کرد و پسرانش هم 5-4 تا از مراجع تقلید مهم بودند) و امکان حمل جنازهٔ من برایتان نبود، یعنی نشد جنازهٔ مرا به کربلا ببرید، جنازه ام را مُثله کنید؛ یعنی مرا با ساطور تکه تکه کنید، داخل کیسه ای بریزید و با خودتان به کربلا ببرید.
-باطل بودن عبادات واجب، بدون محبت به امام حسین(علیه السلام)
این فتوا خیلی عجیب است! اینکه عرض کردم اگر همه چیز را از ابی عبدالله(علیه السلام) بدانید، غلو نکرده اید؛ اگر توحید، نبوت 124هزار پیغمبر و امامت 12 امام مانده است، تمام اینها در کار حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) ریشه دارد. من فکر می کنم که حاج میرزا محسن به این مسئله یقین 100درصد داشت و بخاطر همین هم در وصیتنامه اش نوشته بود(این را دقت کنید): نماز، روزه، حج، زکات و دیگر عبادات واجب با همهٔ شرایط رساله ای انجام بگیرد، یعنی کل واجبات مطابق 100درصد فقه اهل بیت انجام بگیرد و عمل کنندهٔ به این واجبات با ابی عبدالله(علیه السلام) رابطهٔ قلبی و محبتی نداشته باشد، کل آنها باطل است؛ نه اینکه وزنش کم است یا در قیامت ارزان می خرند، می گوید باطل است! یعنی بدون حسین(علیه السلام)، خودت را معطل واجبات نکن، حمالی مُفت هم نکن، چون باطل است؛ مثل نمازی که وضو ندارد، مثل روزه ای که آدم به مفطرات آن توجه نمی کند.
-عبادت بدون ارتباط با امام حسین(علیه السلام)، معصیتی بزرگ
حالا این یک فتوایش است، فتوای دیگرش که کنار این فتواست؛ ایشان می گوید: هر عبادت واجبی بدون ارتباط دل و محبت به ابی عبدالله(علیه السلام)، معصیت است؛ یعنی تو یک نماز با شرایط می خوانی، یک روزهٔ با شرایط می گیری و یک حج با شرایط می روی، ولی با ابی عبدالله(علیه السلام) رابطهٔ قلبی نداری و حسین(علیه السلام) را دوست نداری، تو خدا را معصیت می کنی. بخاطر نمازهایی که خوانده ای و روزه هایی که گرفته ای، مستحق عذاب هستی؛ یعنی خدا اینها را هم جزء گناهانت حساب می کند.
تازیانهٔ خداوند به انسان های دارای قلب مریض
به اول حرف برگردیم؛ قلبی که مرض دارد، «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[4]، یعنی بیماری بسیار سنگین و دِپوشده که اصلاً قلب زیر هوار این بیماری سنگین پنهان است، نَفَس، سخن و حق به آن نمی رسد و خدا هم می داند که این قلب علاج ندارد، می فرماید: «فَزٰادَهُمُ اللّٰه مَرَضاً» لذا من هم کمک می کنم که این بیماری بیشتر بشود؛ یعنی اگر کار به اینجا برسد که خدا این طوری به آدم تازیانه و چوب بزند؛ در مناجات های زین العابدین(علیه السلام) حتماً دیده اید که حضرت می فرمایند: «إِلَهِي لا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ» این مناجات مقدمهٔ ابوحمزه شان است و خیلی حرف عجیبی است! خدایا اگر می خواهی مرا ادب کنی و سر جایم بیاوری، مرا با جریمه و تازیانه سر جایم نیاور. «فَزٰادَهُمُ اللّٰه» در آیه، جریمهٔ این «فِی قُلُوبِهِمْ» است که خدا می داند صاحب این قلب، خوب و انسان شدنی نیست.
من در فهرست کتابی دیدم که در مدینه نوشته بود: «زهده»، «تقواه»، «عبادته»، «کرامته» و «ادبه». همهٔ اینها را برای یزید بار کرده بود! احمق سیاه دل تاریک دل، یزید زاهد بوده؟! عابد بوده؟! کرامت داشته؟! انسان بوده؟! این نشانهٔ «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» است. تو در مدینه زندگی می کنی، به جای اینکه کتابی برای پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) بنویسی و از زهد و عبادت ایشان بگویی یا چنین کتابی برای علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بنویسی که به قول خودتان خلیفهٔ چهارم است یا برای سلمان بنویسی؛ چرا این قدر یزید را پاکسازی دروغ کرده ای؟! این قلب بیمار است!
محاکمهٔ شدید «ابطال الباطل» توسط قاضی نورالله شوشتری
-«احقاق الحق» در ردّ «ابطال الباطل»
صاحب کتاب «ابطال الباطل» در هند که بی دلیل تمام مکتب اهل بیت(علیهم السلام) را رد کرده و گفته که از اول تا آخر این مکتب باطل است. تو نگاهی به کتاب ها، تفاسیر و روایات شیعه و علوم اهل بیت(علیهم السلام) می کردی و بعدی می نوشتی! همین طوری در خانه اش نشسته و هرچه به ذهن نجسش آمده، به قلم نجسش داده و این کاغذهای پاک را نجس کرده است. یک عالم شیعه در همان هند بود که آخر هم آخوندهای غیرشیعه تحملش نکردند و به قتلش فتوا دادند. او را کشتند و فتوا دادند که این جنازه هم اصلاً نباید در کرهٔ زمین باشد و جنازه را آتش زدند. البته الآن حرم مفصّل و زائران زیادی در آنجا دارد. این عالم شیعه که قاضی نورالله شوشتری نام داشت و اهل همین شوشتر ایران بود، برای خدمت به شیعه به هند رفته بود؛ کتابی به نام «احقاق الحق» در جواب کتاب «ابطال الباطل» نوشته که این کتاب را به محاکمهٔ شدید کشیده است. حالا صاحب احقاق الحق آنچه روایت دربارهٔ اهل بیت دارد، یک دانه اش هم از کتاب های شیعه نیست.
-مستدرک آیت الله مرعشی نجفی بر کتاب «احقاق الحق»
صدها سال گذشت؛ خداوند واقعاً او را مورد رحمت ویژه اش قرار بدهد که من خودم این کار را با چشم خودم می دیدم. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به گروهی عالمِ وارد سالنی داده بود، میزی جلوی همهٔ آنها بود و اینها از یادداشت برداری می کردند. آدرس کتاب های اهل تسننِ آن زمان همگی خطی بوده و در کتاب احقاق الحق هم آدرس خطی داده شده است؛ ایشان از زمان خطی بودن کتاب های اهل سنت تا چاپی بودن، آدرس ها را با ذکر صفحه و چاپ کجا اضافه کردند. روایاتی را هم که قاضی نورالله نیاورده بود، به قول علما، ایشان مستدرک به آن زد و روایات نیاورده را هم آورد که بالای 25 جلد هشتصدصفحه ای شده است.
روایتی بی نظیر درخصوص امام حسن عسکری(علیه السلام)
یک روایت در کتاب احقاق الحق دربارهٔ حضرت عسکری(علیه السلام) نقل کرده است؛ من خیلی مطالب از امام یازدهم داشتم، اما دوست داشتم که شما این روایت را بشنوید، آن هم از کتب اهل عامه و غیرشیعه. آقایی به نام بهلول بوده که به سامره می رود؛ البته نه این بهلول معروف زمانِ هارون، خیلی ها اسم بچه شان را بهلول می گذاشتند. این شخص می گوید: من وارد سامره شدم، سامره هم کوچک بود، دیدم که کودک خردسالی(مخصوص نمی گوید نوجوان، می گوید کودکی خردسال) روی سکویی نشسته بود، چندتا بچه هم بازی می کردند و آتش هم روشن کرده بودند، این بچه گریه می کرد. من به فکرم رسید که حالا یا بچه ها او را به بازی راه نداده اند یا بچه ها وسیلهٔ بازی دارند و بازی می کنند، این بچه وسیلهٔ بازی ندارد و گریه می کند. با خودم گفت که جلو بروم و به او بگویم گریه نکن، من وسیلهٔ بازی برای تو فراهم می کنم. جلو آمدم و گفتم: برای چه گریه می کنی و نمی روی با بچه ها بازی کنی؟ برای چه حالت این است؟ من می توانم وسایل بازی برای تو فراهم کنم. بچه گفت: تو جواب نداری؛ تو لیاقت جواب این چند سؤال را که از من کردی، نداری! گفتم: چرا؟ گفت: چون آدمی که بر کسی وارد می شود، باید سلام کند و تو بی ادب هستی، من با مردم بی ادب حرف نمی زنم! من دیدم راست می گوید و آدم باید حق را به راحتی قبول کند. سلام کردم، آن وقت گفت: حالا بیا تا جوابت را بدهم.
-حقیقت معنایی لغت سلام
امام صادق(علیه السلام) وقتی سلام را معنی می کنند، معنی لغوی اش هم به معنی امنیت است، در قرآن هم برای اهل بهشت زیاد آمده است: «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ»[5] یعنی بر شما امنیت است بخاطر استقامتی که در دنیا برای حفظ دینتان کرده اید؛ یا در این آیه می فرماید: «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»[6]. چند سلام در قرآن هست که همه به معنی امنیت است، نه به معنی سلام لفظی. امام می فرمایند: وقتی شخصی به کسی سلام می کند، یعنی از دست و زبان و زیان و شر و خطر من در امان و راحت باش، خیالت راحت باشد من در حق تو کاری نمی کنم که تو ضرر کنی. اعلام سلام مستحب است و ولی طرف مقابل واجب است که بگوید: «تو هم از دست من در امنیت باش». این معنی سلام است.
-معرفت و عبادت، هدف پروردگار از خلقت انسان
کودک گفت: حالا بنشین تا جوابت را بدهم؛ اولاً گفتی چرا بازی نمی کنی؟ این بچهٔ 5-4 ساله گفت: پروردگار عالم ما را برای بازی و بیهوده کاری نیافریده است و برای همین در بازی نمی روم. به او گفتم: این را از کجا می دانی؟ گفت: از قرآن می دانم؛ «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمٰا خَلَقْنٰاکمْ عَبَثاً»[7] فکر کردید که من شما را برای بیهوده کاری آفریدم یا خودم بیهوده کار بودم؟! گفتم: خدا ما را برای چه آفریده است؟ باز از قرآن جواب داد و گفت: برای معرفت، یعنی خودشناسی، خداشناسی، دنیاشناسی و آخرت شناسی؛ بعد از معرفت هم ما را برای عبادت آفریده است. این هدف پروردگار عالم از خلقت ماست؛ به من می گویی چرا بازی نمی کنی! بازی کردن که خلاف هدف خلقت ماست.
-بازیگری، خلاف هدف پروردگار
الآن بازیگری چقدر در کرهٔ زمین زیاد است! حالا من اسم نمی برم؛ چقدر عمرها که باید صرف علم، دانایی، معرفت و دانش شود، صرف بازیگری یا تماشای بازیگری می شود! اگر بخواهیم عمرها را حساب کنیم، چند میلیارد ساعت از عمر ما خرج بازیگری یا خرج تماشای عبث کاری و بازیگری می شود. الآن چراغ عبادت چقدر در دنیا روشن است؟ چقدر در خود مسلمان ها روشن است؟ خدا ما را برای شناخت و عبادت آفریده است. این مطلب جواب این بود که چرا من قاتی بچه ها نیستم و بازی نمی کنم؛ چون بازیگری خلاف هدف پروردگار است.
-آینده نگری امام تا اعماق قیامت
حالا جواب اینکه چرا آتش را نگاه کرده و گریه می کنم؛ روزی مادرم می خواست اجاق را روشن کند، 5-4 تا از هیزم های یک خرده ضخیم را داخل اجاق گذاشت، اما هر کاری کرد، آتش نگرفت و روشن نشد. بعد مادرم چوب های باریک خشکی را آورد، قاتی چوب های درشت گذاشت و روشن کرد، اینها هم زود گرفت و آتش آن هیزم های بزرگ را روشن کرد. من نگاه می کنم و می ترسم که در قیامت، من جزء آن هیزم های ریز باشم که زود آتش می گیرد و برای این گریه می کنم.
با خودم گفتم: خدایا! من تا حالا بچهٔ به این عالمی، بامعرفتی، بینایی و آینده نگری ندیده ام که تا اعماق قیامت را نگاه می کند؛ او کیست؟! به او گفتم: ممکن است اسمت را به من بگویی؟ گفت: اسمم حسن است. گفتم: پسر چه کسی هستی؟ گفت: پسر حضرت هادی(علیه السلام) هستم. از یک طرف، حسن این جوان یا کودک خردسال، از یک طرف فرزند امام هادی(علیه السلام) و از طرف دیگر، پدر وجود مبارک امام دوازدهم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. اصلاً سن در علم، فهم، درایت، معرفت و شناخت اینها مطرح نیست؛ آنچه خوبان همه داشتند، اینها دانه دانه شان به تنهایی داشتند.
کلام آخر؛ در سوگ امام عسکری(علیه السلام)
بعضی از شماها به سامره رفته اید؛ حتی در تابستان هم هوای خیلی خوبی دارد! هم کنار رود فرات است، هم باغ فراوان دارد و کشاورزی است. یابن رسول الله! تنها ضربه ای که به بدن مقدس شما خورد، به دستگاه گوارشتان بود که پیدا هم نبود؛ یعنی زهری که به شما دادند، از طریق دستگاه گوارش در همهٔ بدن اثر کرد. اما کجا خوابیده بودید؟ داخل اتاق خوابیده بودید. در چه شهری بودید؟ شهری که بیشترش بهار است و هوای عالی دارد؛ تنها هم نبودید، همسر بزرگوارتان نرجس خاتون و فرزند بزرگوارتان، عدل جهانی، امام دوازدهم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در 6-5 سالگی کنارتان بودند و همه چیز هم برایتان مهیّا بود. آب می خواستید، به دست شما می دادند؛ دوا می خواستید، دو دستی تقدیم می کردند؛ کسی را صدا می زدید، دو زانو و دست روی زانو کنارتان حاضر بودند.
اما هیچ کدام اینها برای جدتان ابی عبدالله(علیه السلام) نبود! آب می خواستی، «وَ مِنْ شُرْبِ الْمٰاءِ مَنَعوک»؛ بعدازظهر یار می خواستی، فریاد می زدی: «هَلْ مِنْ نٰاصِرِ یَنْصُرُنی»، اما کسی نبود جوابت را بدهد؛ عاقبت در گودال سر زانو بلند شدی، اول رو به کوفه کردی و گفتی: «فَنَادی یا مُسلِمُ بنَ عَقیل وَ یا هَانِیُ بنَ عُروَة» این قدر مولای شما وفادار است! مسلم یک ماه قبل شهید شده، آن هم در شهر دیگری؛ اما در گودال از او یاد می کند. از کوفه جواب نیامد، به بدن های قطعه قطعه ای که نزدیکش بودند، رو کرد و گفت: «وَ يا حَبيبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا يَحْيَى بْنَ كَثير، وَ يا هِلالَ بْنَ نافِع، وَ يا إِبْراهِيمَ بْنَ الحَصيْنِ...»؛ اما دید این 70 نفر هم هیچ کدام جواب ندادند. قدیمی ها شعری می خواندند: «یارب مکن امید کسی را تو ناامید»؛ رو به علقمه کرد، دید عباس هم جواب نمی دهد! فکر می کنم آخرین کسی را که میان کشته ها صدا زد، فرزندش علی اکبر (علیه السلام) بود: «یٰا وَلَدی، یٰا عَلیي»؛ اما دید علی اکبر هم جواب نمی دهد. حالا سوز دلش را نگاه کنید، صدا زد: «فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِكُمْ، أَيُّهَا الْكِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ» ای باارزش ترین مردم، از این خوابی که رفته اید، بلند شوید! من شما را برای خاطر خودم صدا نمی زنم، من هم تا چند دقیقهٔ دیگر به شما ملحق می شوم. اگر این طور مظلومانه صدایتان می کنم و می گویم بلند شوید، برای این است که به خواهران و دختران و زنان یاران من حمله می کنند...
پی نوشت:
1. (سورهٔ بقره، آیهٔ 10)
2. (سورهٔ بقره، آیهٔ 7)
3. (سورهٔ أعراف، آیهٔ 179)
4. (سورهٔ بقره، آیهٔ 10)
5. (سورهٔ رعد، آیهٔ 24)
6. (سورهٔ یس، آیهٔ 58)
7. (سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 115)
قم/ روز شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)/ پاییز1399ه.ش./ تک جلسه
افزودن دیدگاه جدید