رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله/ دهه اول محرم 95/ جلسه یازدهم و پایانی

انقلاب اسلامی بهترین نمونه از جریان تقابل حق و باطل ذیل واقعه عاشورا

تاریخ انتشار:
آیت‌الله میرباقری

آیت‌الله میرباقری در شب آخر این سیر از مباحث خود بیان می کند که در دنیا دو جریان وجود دارد. جریان کفر و تفرعن که همه را به پرستش غیر خدای متعال و دنیاپرستی دعوت می کند و جریان جبهه حق به رهبری نبی اکرم و اهل بیت و انبیاء و اولیای الهی که دعوت به توحید و برائت از پرستش غیر خدای متعال دارند. در دو سوره از قرآن ماجرای واقعه عاشورا و نحوه غلبه جبهه ایمان بر کفر توضیح داده شده است. این دو جریان با دو دیدگاه متفاوت به امکانات مادی می نگرند؛ آنها که در اختیار داشتن امکانات را باعث کرامت و شرف خود می دانند و آنها که خرج کردن این امکانات را در راه خدا راه رسیدن به کرامت و شرافت می دانند. سیدالشهداء کهف امت در برابر همه فرعونهای تاریخ است و همه موحدین عالم برای سالم عبور کردن و رسیدن به دوران ظهور باید که به این کهف پناه ببرند. در مقابل فرهنگ دنیاپرستی فرعون ها، بهترین فرهنگ را عاشورا ارائه کرده است. انقلاب اسلامی بهترین نمونه از جریان تقابل حق و باطل ذیل واقعه عاشورا می باشد. توازن قدرت به نفع جبهه اسلام در حال تغییر است و وظیفه مومنین بعد از عاشورا شناخت دشمنان و تقابل با آنها با استفاده از عاشورای سیدالشهداء است...

آنچه پیش رو دارید جلسه یازدهم جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 95 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.

اقدام پیروزمندانه نهضت عاشورا در غلبه بر جبهه باطل

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. در این شب ها، به طور اختصار، این بحثی را تقدیم کردیم که یک جریان کفر و ایمان در جامعه بشری است که نزاع شان بر سر خداپرستی و بت پرستی و دنیا پرستی است. یک طرف، جریان خداپرستی و یک طرف، جریان پرستش غیر خدای متعال است. این دستگاه کفر و بت پرستی که در مقابل انبیاء است و به دنبال برپا کردن پرستش غیر خدای متعال در جهان هست؛ یک دستگاه پیچیده تاریخی با برنامه های همه جانبه است و این طور نیست که یک جریان ساده ای باشد. این جریان، دنبال تسلط بر کل جامعه انسانی است و می خواهد همه جامعه انسانی را تحت سلطه خودش قرار بدهد و برای یک نفوذ همه جانبه در جامعه مومنین برنامه ریزی دارد که تا مرز ایجاد یک تمدن هم پیش می رود. یک برنامه ریزی همه جانبه، دارای یک نظام سیاسی، نظام فرهنگی و اقتصادی است و می خواهد کل جامعه جهانی را تحت تسخیر خود در بیاورد. در مقابل هم جریان خداپرستی است که بر محور انبیاء الهی است و به دنبال ایجاد یک جامعه هماهنگ و همه جانبه ایمانی است. 

این دو جریان، در دار دنیا یک اختلاط و آمیختگی گسترده ای دارند. دستگاه کفر، در حوزه زندگی مردم، فرهنگ زندگی شان، اخلاق شان، رفتارشان، نفوذ می کند. برای اینکه این دو دستگاه از هم تفکیک بشوند و جبهه حق به پیروزی مطلق برسد، خدای متعال مومنین را به وسیله انبیاء الهی و بینه ای که همان رسول و صحف آسمانی و کتاب و امثال اینها است، امداد کرده است.

 بحث ما در خصوص جایگاه عاشورا در تفکیک جبهه حق و باطل و غلبه جبهه حق بر باطل است. عاشورا، یک جریان پیروز و قدرتمند و یک اقدام همه جانبة مسلط برای تغییر این روند و غلبه جبهه حق و منزوی شدن جبهه باطل و جلوگیری از نفوذ آن است و به هیچ وجه شکست، در کار سیدالشهداء نیست. حضرت نه ظاهراً شکست خورده و نه باطناً.

در جلسه گذشته، یک بُعدی از پیروزی سیدالشهداء تقدیم شد. در این جلسه از یک زاویه دیگر این پیروزی را بررسی می کنیم؛ تحلیل جریان های عظیم و بزرگی که در مقیاس حادثه عاشورا هستند، نیاز به یک پیش فرض ها و مفروضاتی دارد که بر اساس آن مفروضات، ما باید این واقعه را بررسی بکنیم. از منظر وحی این حادثه، در ابعاد مختلف توضیح داده شده است. یک بعد پیروزی عاشورا، در سوره مبارکه «فجر» که «سُورَةُ الْحُسَینِ» است، بیان شده و از یک زاویه دیگر در داستان اصحاب کهف توضیح داده شده است. 

کمینگاه الهی در برابر طغیان فراعنه

در سوره «فجر» خدای متعال از یک جریان تفرعن حکایت می کند که کار تفرعن این جریان با خدای متعال به جایی کشیده که بنا را بر فساد در ارض گذاشتند. خدای متعال بعد از آن قسم هایی که می خورد بیان می دارد «هَلْ فی ذلِكَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ * أَ لَمْ تَرَ كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ * إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ* وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ* وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ»(فجر/5-10) می فرماید شما سرنوشت قوم عاد را دیدید؛ آنهایی که دارای یک تمدن و شهری به نام «عماد» بودند که این شهر، نمونه نداشت و قوم ثمود که در کوه ها برای خودشان کاخ می‌ساختند و فرعونِ درگیر با موسای کلیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) که «ذِی الْأَوْتادِ» بود و اهرامی مانند کوه ها برای خودش می ساخت؟!

«الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَكْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ»(فجر/11-13) اینها طغیان و فساد کردند. خدای متعال هم در مقابل این فسادشان تازیانه عذاب را بر سر آنها فرو ریخت و آنها را مورد قهر و عذاب خودش قرار داد. این یک سنت کلی است زیرا «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/14) پروردگار تو در کمین این طغیانگرها و مُفسِدها نشسته است. این طور نیست که اینها فساد بکنند و کار عالم در اختیار آنها باشد بلکه همان طور که به آنها مهلت دادیم؛ وقتی فساد کردند، زمین گیرشان کرده و عذاب شان کردیم. در قوم شما و امت شما هم همین طور است؛ یعنی اگر مهلتی باشد و طغیانی بشود، این طغیان به یک فرجامی می رسد. بعد خدای متعال داستان این طغیان را توضیح می دهد که چطور شد که قوم عاد و ثمود و فرعون، روی زمین طغیان و فساد کردند. کجا دچار خطای محاسباتی شده بودند و جهان را بد فهمیدند. خدای متعال از یک مطلبی پرده برمی دارد و می فرماید: ما این امکاناتی که در دنیا می دهیم، برای ابتلاء است. عده ای را در دنیا دست شان را باز می گذاریم و به آنها آبرو و موقعیت و قدرت و امکانات مادی می دهیم؛ عده ای هم هستند که در این دنیا، دچار محدودیت و تنگناها هستند؛ اما نه آن تنگنا، موضوعیت دارد و نه این امکاناتی که در اختیار یک عده قرار می دهیم؛ بلکه هر دو، برای ابتلاء و امتحان است. اگر کسی توانست از این امکانات بهره مند بشود و استفاده بکند، مورد کرامت و عنایت خدای متعال قرار می گیرد؛ ولی اگر خطا کرد و خیال کرد خود این امکانات، موضوعیت دارد و از این امکانات، سوء استفاده کرد، آن وقت دچار عذاب ما می شود. بنابراین نوع نگرش ما به جهان، نقش ما را شکل می دهد که آیا ما در دنیا فساد بکنیم یا اینکه دست به اصلاح بزنیم.

«فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ»(فجر/15) وقتی خدای متعال می خواهد انسان را امتحان بکند، به او امکاناتی می دهد، او را اکرام می کند، به او آبرو و عزت و موقعیت و نعمت می دهد، نعمت های ظاهری در اختیارش قرار می دهد؛ انسان خیال می کند اینها علامت إکرام الهی است و خدای متعال او را مکرّم داشته و مقرّب درگاه خدا است.
«وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَهانَنِ»(فجر/16) و به عکس وقتی بر او سخت می گیرد و رزقش را تنگ می کند، می گوید پروردگار من را تحقیر کرد. خدای متعال می فرماید که این اشتباه در فهم و محاسبه است و این انسان سنت ما را خوب نمی فهمد. هم آن شخص یا جامعه ای که دستش را باز گذاشتیم، در معرض امتحان است و هم آن انسان و جامعه ای که در سختی هستند، در معرض امتحان هستند. هیچ کدام از این سختی و رفاه هم ابتدائاً موضوعیت ندارد؛ بلکه دار دنیا، بستر یک ابتلائاتی هستند که اگر کسی توانست از عهده این ابتلاء بیرون بیاید، مورد کرامت قرار می گیرد؛ زیرا آن کرامت و وسعتی که به دنبال امتحان پیش می آید، مهم است و الا ابتدائاً امتحان است. قرآن، این اشتباه در محاسبه را تخطئه می کند و می فرماید که اگر ما به شما امکانی و آبرو و مالی دادیم؛ این علامت این نیست که در دستگاه خدای متعال مقرّب هستید. ما به شما کرامت و عزت و آبرو دادیم؛ تا این عزت را در راه خدا خرج کنید. خرج کردنش هم به این صورت است که آنجاها که خدا دستور داده باید دیگران را تکریم کنیم؛ اما قرآن می فرماید «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیتیمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكینِ»(فجر/17-18) شما یتیمی را إکرام نکردید؛ البته این معنای ظاهری یتیم است؛ معنای باطنی برای یتیم این است که فرمود «شیعیان ما، ایتام آل محمد هستند و شما باید آنها را تکریم کنید»؛ اما من در حد همین ظاهری، ترجمه می کنم. بنابراین طبق فرموده قرآن شما هیچگاه آبروی تان را آنجایی که خدا فرموده، خرج نکردید و آن امکانات مادی را آنجایی که خدا خواسته، خرج نکردید. شما خیال می کردید این امکانات، خودش معیار عزت و ارزش و احترام و کرامت است و هر کسی این امکانات و آبرو و موقعیت ظاهری را داشت، به همه مقصد رسیده و به کرامت واقعی دست پیدا کرده است؛ اما به جای اینکه اینها را در ابتلائات در راه خدا خرج و از یک دست بگیرید و از دست دیگر به خدای متعال بدهید، خطا کردید و دنبال جمع کردن این امکانات افتادید.
اخلاص در بندگی؛ اوج برنامه خدا برای عالم دنیا
«كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیتیمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكینِ * وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» این اشتباه محاسباتی، این فهمِ غلط موجب شد که نه تنها امکانات را آنجایی که خدا خواسته خرج نکردید بلکه امکانات دیگران را هم به سمت خودتان کشیدید و به این مال و امکانات تعلق پیدا کردید و دل به اینها بستید.
این خطای محاسباتی است که انسان خیال کند این امکانات، در دنیا، معیار شرافت و تکریم و عزت و نداشتنش هم علامت تحقیر انسان و خوار بودن است. طبیعی است که انسان تلاش می کند تا شرافت و کرامت را به دست بیاورد، پس این امکانات را جمع می کند و سعی می کند امکانات دیگران را هم به سمت خودش بکشد. همه داستان های تفرعن، در طول تاریخ، این بوده و الان هم همین است. آنهایی که اشتباه محاسباتی دارند، خیال می کنند داشتن امکانات، علامت شرافت و عزت است و تمام تلاش شان این است که امکانات را جمع بکنند که منتهی می شود به اینکه امکانات جامعه جهانی را به نفع خودشان می کشند، همان 99 درصد به 1 درصد است که همه امکانات ملت ها را جمع می کنند. این، بیانی است که قرآن در ریشه این تفرعن توضیح می دهد.
در سوره کهف هم خدای متعال می فرماید «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(کهف/7) ما امکانات روی زمین را زینت روی زمین قرار دادیم ولی اینها علامت ابتلاء و امتحان است تا انسان در این امکاناتی که در اختیارش قرار می گیرد، «أَحْسَنُ عَمَلاً» بشود؛ یعنی بهترین نیت ها را پیدا کرده، از دنیا بزرگتر بشود و به جای دنیا پرستی توجه به خدای متعال پیدا کند و به عبادت حضرت حق مشغول بشود و در عبادت حضرت حق هم به آن نقطه ای برسد که به خاطر شکر الهی و حب الهی عبادت کند. دنیا و امکانات دنیا، بستر ابتلاء است برای اینکه انسان «أَحْسَنُ عَمَلاً» بشودگ یعنی همه اعمالش بندگی خدای متعال، آن هم بندگی از سر محبت و اخلاص در محبت خدای متعال بشود. به اخلاص در بندگی رسیدن نهایت برنامه ای است که خدا برای عالم داشته است. خدای متعال می فرماید «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً * وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعیداً جُرُزاً»(کهف/7-8) همه این امکاناتی که ما روی زمین قرار دادیم، جمع می کنیم و دوباره زمین بدون این زینت ها و امکانات و بدون هیچ حاصل و بدون هیچ کشتی می ماند. تدبیر خدای متعال روی زمین، این است که امکاناتی را در روی زمین قرار می دهد که هیچ موضوعیتی ندارند. نه آن جامعه ای که محروم از این امکانات است، معنایش این است که مورد اهانت خدای متعال است و نه آن جامعه ای که برخوردار است علامت این است که مکرَّم است. هر کدام اگر توانستند از این بستری که خدای متعال برایشان فراهم کرده، در بندگی خدای متعال به مقام «أَحْسَنُ عَمَلاً» برسند و به خدای متعال راه پیدا بکنند و بنده خدا بشوند؛ موفق هستند. آنهایی که این را درست نمی فهمند، دچار خطای محاسباتی می شوند. یک دسته خیال می کنند امکانات، علامت شرافت است و سعی می کنند این امکانات را جمع بکنند و دسته دیگری هم که به این امکانات نرسیدند، خیال می کنند که نداشتنِ آنها علامت حقارت است و تسلیم آن دسته ای می شوند که امکانات را دارند.

تثبیت فرهنگ اشرافی گری بر مدار امکانات دنیایی

 الان آنهایی که دست شان به امکانات دنیایی می رسد، جهان را به قول خودشان به جهان توسعه یافته و نیافته تقسیم می کنند و معیار شرافت همین چیزها می شود. آنهایی که دست شان به این امکانات نمی رسد، چون امکانات را معیار شرافت می دانند، طبیعتاً آنها را محور مدیریت عالم می دانند و تابع آنها می شوند. اگر این فرهنگ، در جهان حاکم شد که آن کس که امکانات دارد مکرّم است و کرامت و شرافت دارد و دیگران باید تسلیم او باشند، طبیعی است وقتی کسی دستش از آن امکانات خالی است، تحقیر شده است. در این وضعیت دو طبقه شکل می گیرند: یک طبقه که در فرهنگ سیاسی، محترم و شرفا و اشراف و یک دسته هم طبقه رعیت هستند. ریشه این دسته بندی به اشراف و رعیت که در نظام سیاسی جهان شکل گرفته و یک فرهنگ سیاسی تثبیت شده است و در جوامع مادی در طول تاریخ، اشکال مختلفی داشته، در همین است. اگر کسی نگاهش به عالم این طور بود که هرکسی از قدرت و ثروت برخوردار است، و این امکانات در اختیارش است، شریف و کریم است و هر کسی برخوردار نیست، خوار شده و تحقیرشده است، مردم هم در نگاه او دو دسته هستند: مردمی که خدا به آنها شرافت داده و مردمی که تحقیر شدند. مدار نگاهش هم امکانات مادی است.

دشمن و شیطان کارشان همین است که این فرهنگ را در جهان تثبیت بکنند. یک عده ای شرافت دارند و معیار شرافت شان هم قدرت و ثروت و جلوه های دنیا است و یک عده ای هم تحقیر و کوچک شده هستند. معنای «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ»(زخرف/54) همین است و فرعون این فرهنگ را در جامعه تثبیت می کرد و بسط می داد که ما که دست مان به امکانات می رسد، شریف هستیم؛ اما شمایی که دست تان به امکانات نمی رسد، مستحق رعیت بودن می باشید و باید تبعیت و دنباله روی بکنید. اگر این فرهنگ تثبیت شد، نتیجه اش این می شود که یک عده ای همه امکانات جهان را به سمت خودشان جلب می کنند و به جای اینکه وقتی دست شان به امکانات رسید، این امکانات را در راه خدا خرج بکنند، دیگران را تحقیر می کنند. آنهایی که سنگ ها را از راه دور می آوردند و این اهرام فرعون را درست می کردند، برده هایی بودند که بسیاری شان در این مسیر جان می دادند و همان جا پای اهرام هم دفن می شدند و احساس می کردند کارشان همین است که ما برده ایم و باید برای اینها بردگی بکنیم. فرهنگ ارباب و رعیتی و خان خانی با اشکال مختلفش، یعنی با معیار امکانات مادی، یک قوم دارای شرافت است و یک قوم تحقیر شده و موهون می باشند، به خاطر اینکه دست شان از امکانات خالی است. این رویکرد و نگاه، جامعه شرفاء و جامعه تحقیر شده و ارباب و رعیت و خان و رعیت درست می کند. نمونه های خیلی ساده و بسیطش این است که در جامعه هایی که فرهنگ خان و رعیت بوده، کار به یک تحقیرهایی می رسیده و مردم هم این فرهنگ را قبول می کردند. مثلاً هر زنی در شب اول زفاف خودش باید می رفته و در اختیار خان قرار می گرفته و این یک فرهنگ بوده است و هیچ کس هم نمی گفته بد است؛ زیرا یک فرهنگی درست می کنند که این فرهنگ، یک عده ای را تحقیر می کند و عیبش این است که آنها هم این تحقیر را پذیرفتند و معیار تحقیر و تجلیل، معیار شرافت و حقیر بودن، امکانات است. در مرحله بعد هم به صورتی جلوه می دهند که اصلا حیات شما، به همین نظام وابسته است؛ چنانچه فرعون هم همین را می گفت «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی»(زخرف/51) یعنی حیات و معیشت شما، در اختیار من است؛ حتی این آبی که شما می نوشید هم، در اختیار من است. این رود نیل که همه حیات مادی شما به او وابسته است، در اختیار من است. این نگاه، طبیعتاً یک دستگاه تفرعن را درست می کند که فرهنگ فرعونیت را تثبیت کرده و یک جامعه و مردمی را پرورش می دهد که این فرعونیت را قبول می کنند.

خدای متعال می فرماید: پیغمبر ما! این طور نمی‌ماند. این دستگاه تفرعن یک موقعی جامعه برده داری ساده بود و بعد جامعه ارباب رعیتی تا شکل جدیدش که شکل دموکراسی غربی است. آیا در دوران دموکراسی، غیر از همین دو طبقه جامعه توسعه یافته و توسعه نیافته و پیشرفته و عقب افتاده وجود دارد؟ این، همان تقسیم است و هیچ تفاوتی نکرده است. همین، مبدأ فرعونیت و تفرعن و فساد در روی زمین است.

دو نگرش به نحوه استفاده از امکانات مادی

دانش های سیاسی شکل گرفته و متفکرین همین تئوری و همین نگاه را در عالم، تثبیت و تئوریزه می کنند که در جامعه جهانی، مردم، دو دسته هستند؛ مردمِ صاحب شرافت و مردم تحقیر شده. معیار شرافت و تحقیر هم همین امکانات مادی است. در مقابل این جریان، انبیاء الهی می ایستادند برای اینکه این بساط را تغییر بدهند و به هم بزنند و جلوی نفوذ این جریان پرستش مادی را بگیرند و نگذارند که این تفکر و فرهنگ، انسانیت و بخصوص جامعه مومنین را تحت سلطه و اشراف خودشان قرار بدهند، بنابراین انبیاء وارد درگیری می شدند.
یکی از مهمترین درگیری هایی که اتفاق افتاده، حادثه عاشورا است که عظیم ترین درگیری تاریخی حق و باطل در مقابله با فساد و فرعونیت است. خدای متعال در این دو سوره، به نحوی، توفیق این اقدام را بیان می کند. در سوره «فجر»، به یک شکل خدای متعال می فرماید که «وَ الْفَجْرِ* وَ لَیالٍ عَشْرٍ* وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ* وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ* هَلْ فی ذلِكَ قَسَمٌ لِذی حِجْر» پیغمبر ما! این عالم، یک فجر و یک «لَیالٍ عَشْرٍ» و یک شفع و وتری دارد. فجر، ظهور امام زمان است و «لَیالٍ عَشْرٍ» ائمه ای است که خدای متعال در این عالم قرار داده است. برای مقابله با تفرعنی که در امت شما شکل می گیرد که ادامه همان فرعونیت قبل است، سیدالشهداء قیام می کند. امپراطوری بنی امیه، هیچ تفاوت جدی ای با امپراطوری ایران و روم ندارد؛ همان تفکر و همان فرهنگ است.
در مقابل این فرهنگ، یک تفکر دیگری وجود دارد که همه عالم، عالم ابتلاء است. در این عالم ما باید از یک دست بگیریم و با دست دیگر در راه خدا خرج بکنیم. دریافت امکانات معیار شرافت نیست؛ اگر توانستیم از یک دست بگیریم و در راه خدا خرج بکنیم؛ آن وقت به شرافت و مقام قرب می رسیم. این تفکر موجب می شود که آدم سعی کند هر امکانی که به دست می آورد را در راه خدا خرج بکند. این تفکر به خلاف آن تفکر، روحیه انفاق و گذشت و ایثار را ایجاد می کند؛ در حالیکه آن تفکر، در انسان، روحیه استیثار و دیگران را قربانی خود کردن و امکانات را جمع کردن را ایجاد می کند؛ یعنی اینجا دو تفکر و دو فرهنگ وجود دارد: فرهنگی که می گوید خدای متعال همه عالم را آفریده که دار ابتلاء است. اگر ما با اختیار خودمان مسیر حق را انتخاب کردیم، رشد می کنیم و اگر مسیر باطل را انتخاب کردیم، زمین می خوریم و هلاک می شویم. معیار شرافت، امکانات نیست و معیار حقارت هم، فقدان این امکانات مادی نیست. معیار شرافت و حقارت این است که در این دنیا، انسان، بندگی خدا و یا بت پرستی کند. اسیر نفس و دنیا و امکانات است و یا نه، از اینها عبور کرده و مشغول به بندگی است. آن تفکر، حاصلش ایثار است. آن کسانی که این امکانات را می گیرند، به این امکانات دل نمی بندند و تعلق پیدا نمی کنند، بلکه آنها را خرج دیگران می کنند؛ در نتیجه اینها شرافت پیدا می کنند. اگر این فرهنگ حاکم شود، انسان نه تنها امکانات دیگران را سمت خود نمی کشد بلکه امکانات خودش هم خرج دیگران می کند.
در یک نظام، یک آدم هایی سعی می کنند همه امکانات را سمت خودشان جمع بکنند و خودشان بیشترین قدرت و ثروت و اطلاعات را داشته باشند و همه قدرت عالم را مسخَّر خودشان بکنند، در نگاه دیگر تلاش می کنند هرچه خدا به آنها داده مثل عزت و مال و آبرو، در مسیر خدا خرج بکنند و از طریق خرج کردن این امکانات، شرافت پیدا بکنند.
سراسر قرآن پُر از بیان این دو جریان است؛ یک طرف، جریان ایتاء زکات و ایثار و انفاق است. جریانی که به فرموده قرآن «فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»(معارج/24-25) و یا در جای دیگر فرمود: «ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ»(بقره/261) و نیز فرموده است: «وَ یؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»(حشر/9) است؛ یعنی در امکانات شان حقوقی برای دیگران قائل هستند و اهل ایثار و انفاق هستند. یک طرف دیگر هم وجود دارد که قرآن خطاب به آنها می فرماید «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیتیمَ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكینِ وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا»(فجر/17-19) همه امکانات را جمع می کردید و به آنها دل می بستید و آنها را خرج خدا نمی کردید و حتی سهم دیگران را هم به سمت خودتان می کشیدید. در دیدگاه این جریان آنهایی که ندارد، حقیر هستند و آنهایی که این امکانات را دارند شریف می باشند. این همان تفکری است که الان بر جهان حاکم است. آنها برای خودشان حق مدیریت بر جهان قائل هستند؛ ملت های دیگر را وحشی می دانند و خودشان را متمدن می دانند و حق سلطه برای خودشان قائل هستند و این را می خواهند به یک فرهنگ پذیرفته شده تبدیل کنند؛ یعنی همان کاری که فراعنه و خوانین و سلاطین می کردند. کسانی که به فرموده قرآن «وَ یمْنَعُونَ الْماعُونَ»(ماعون/7) هستند یعنی آب از دست شان نمی چکد و کمترین خیر را منع می کنند. قرآن می فرماید: «أَ رَأَیتَ الَّذی یكَذِّبُ بِالدِّینِ * فَذلِكَ الَّذی یدُعُّ الْیتیمَ * وَ لا یحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكینِ * فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»(ماعون/1-5)؛ یعنی آن کسی که دین و توحید و مسیر انبیاء را تکذیب می کند، به جای اینکه ایتام را إکرام بکند، آنها را تحقیر می کند. به جای اینکه امکاناتی که دارد را خرج دیگران بکند، به گونه ای است که حتی آب از دستش نمی چکد. این، دو جریان، دو فرهنگ و دو تفکر است. یکی آنکه عالم را عالم ابتلاء برای رسیدن به خدای متعال می داند. یکی هم آنکه امکانات عالم برای او اصل است و به آنها دل می بندد و دنیا پرستی را اقامه می کند؛ زیرا خودش هم دنیاپرست می شود، در نتیجه فرهنگ دنیا پرستی را هم اشاعه می دهد. در این دو جریان، معیار تحقیر و تجلیل و معیار شرافت و کرامت، متفاوت می شود. 
درگیری سیدالشهداء علیه السلام با بساط جهانی تفرعن
اینجاست که جبهه حق در مقابل آن جبهه باطل می ایستد، سیدالشهداء برای اینکه جلوی این تفرعن را بگیرند و نگذارند مسیری که حضرت باز کردند، دوباره به همان مسیر دنیا پرستی و همان فرهنگ تفرعن برگردد و برای اینکه نگذارند که داستان بنی امیه و بنی و عباس و اینها پیش بیاید؛ وسط میدان آمدند. خدای متعال به پیامبر می فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/14)؛ یعنی پیغمبر ما! این خطای محاسباتی، مبدأ فساد شد؛ ما هم ریشه همه آنها را زدیم و در کمین آن کسانی که بخواهند همین بساط را دوباره تکرار کنند، نشسته ایم. باید این داستان و ریشه تفرعن و برخورد خدای متعال با آنها را با یک نگاه واسع تری ببینید.
«كَلاَّ إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا * وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا * وَ جی ءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یوْمَئِذٍ یتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى * یقُولُ یا لَیتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی * فَیوْمَئِذٍ لا یعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ * وَ لا یوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ»(فجر/21-26) همه این بساط، جمع می شود و در قیامت حضرت [حق]، حضوری در محشر پیدا می کنند و ملائکه هم صف در صف می ایستند و جهنم را هم می آورند. آنهایی که در امت تو طغیان کردند متذکر می شوند که قافیه را باختند اما دیگر فایده ای ندارد. آن زمان می گویند که ای کاش برای آخرتم کاری کرده بودم؛ فرصت دنیا، فرصت تفرعن نبود؛ بلکه فرصت رسیدن به خدای متعال بود؛ اما دیگر فرصت گذشته است. آنجا أحدی را مثل آن انسانی که در امت تو تفرعن می کند و می خواهد مسیر هدایت تو را سد کرده و راه بندگی را کور بکند، عذاب نمی کنیم. در صحنه قیامت، هیچ کسی مثل او به بند کشیده نمی شود و هیچ کسی مثل او عذاب نمی شود. این همان انسانی است که در امت نبی اکرم تفرعن می کند. درست است که همه فراعنه تاریخ، عقوبت می شوند اما آنها فرعون موسای کلیم یا فرعون حضرت عیسی بوده است؛ اما پیامبر گرامی آمده تا دینی را اقامه کند که همه بشر را هدایت بکند، زیرا ایشان «كَافَّةً لِلنَّاسِ»(سبا/28) است؛ در نتیجه آن کسیکه در مقابل او تفرعن کرده عذابش بیشتر است.

خدای متعال سیدالشهداء را به نبی اکرم عطا کردند و داستان ایشان و نبی اکرم، داستان اسماعیل ذبیح الله و حضرت ابراهیم خلیل است. ایشان به میدان آمد برای اینکه این مدار را برگرداند. خدای متعال به پیغمبرش می فرماید که شما نگران نباشید. این مسیر در امت شما همان مسیر فراعنه قبلی است؛ پس نتیجه هم همان نتایج است؛ یعنی در دنیا «فَصَبَّ عَلَیهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ» است و در آخرت هم «وَ جیءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» است. پیغمبر ما! عالم فقط همین امکانات ظاهری نیست. یک امکاناتی خدای متعال به شما داده و شما آن امکاناتی را ببینید که در خدمت شما است. این امکانات، در خدمت قیام سیدالشهداء (علیه السلام) است که یک نمونه آن در قرآن چنین بیان شده است «وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ»؛ اگر فجر به ظهور امام زمان تفسیر بشود، یکی از همان امکاناتی است که خدای متعال در مقابل شهادت به سیدالشهداء داده است، ائمه ای که از نسل ایشان هستند کار عالم را می سازند و آخرین شان وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) است. فجر عالم که ظهور است، مزد سیدالشهداء است. کار سیدالشهداء به فجر عالم منتهی می شود و عالم را به ظهور می رساند و بساط این تفرعن جمع می شود، خدای متعال می فرماید: ما با تازیانه عذاب، این فراعنه را می زنیم؛ اما غیر از این، یک فتح و پیروزی دیگری نصیب سیدالشهداء و اصحاب و شیعیان ایشان می شود که در این آیات بیان می شود «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعی إِلى رَبِّكِ راضِیةً مَرْضِیةً* فَادْخُلی فی عِبادی* وَ ادْخُلی جَنَّتی»(فجر/27-30).

در این نگاه و در این تصویر و در این فضایی که قرآن مجسَّم می کند؛ سیدالشهداء صد درصد پیروزند. سیدالشهداء به میدان آمدند؛ این بساط فرعونیت و فساد و استکباری که در طول تاریخ بوده و در امت حضرت هم دوباره این بساط می خواهد شکل بگیرد را نابود کند. فرعونیتِ این امت، از تفرعنِ امم دیگر، خیلی سنگین تر است. یهود این امت، از یهود امت حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) خیلی بدترند. تفرعن همان فرهنگ اصالت دنیا است و اینکه معیار شرافت و حقارت، امکانات مادی است؛ و آنها می خواهند با این فرهنگ عالم را اداره کنند و حاکم و محکوم و ارباب و رعیت و سلطان و رعیت درست بکنند؛ البته با هر فرهنگی و هر ادبیاتی هم باشد ولی اساس، همین اساس است که می خواهند این فرهنگِ اصل بودن دنیا و دنیاپرستی و برگرداندن همه شرافت ها به دنیا را بسط بدهند. از آن طرف حضرت هم می خواهند بگویند که شرافت، در بندگی خدا است و معیار، این است که انسان در این فضا، بندگی بکند و اصلاً خدای متعال این بساط را برای بندگی درست کرده است و همه باید به خدای متعال برسند؛ عده ای با شفاعت و دستگیری و فداکاری و عده ای هم به گونه دیگر. این داستان هدایت انسان به سوی خدا است. آن کسی که می خواهد مدار عالم را به مدار هدایت و به مدار نبوت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برگرداند، سیدالشهداء است. در صدر و ذیل سوره فجر خدای متعال پیروزی سیدالشهداء را توضیح می دهد؛ بعد هم داستان تفرعن تاریخی و ریشه این فرعونیت و تدبیری که خدای متعال برای از بین بردن این جریان تفرعن و فرعونیت بیان می شود که در دنیا «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» و در آخرت «وَ جیءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» است. در این نگاه جامع سیدالشهداء مطلقاً پیروز است.
این قضیه در سوره «کهف» از یک زاویه دیگری بحث کرده و می فرماید «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً *وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعیداً جُرُزاً»(کهف/7-8)؛ چنانچه شبیه این آیات در سوره فجر هم آمده است «كَلاَّ إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا»(فجر/21) یعنی این بساط، برای رشد انسان است تا به «أَحْسَنُ عَمَلاً» برسند و یک روز هم برچیده می شود؛ اما یک عده ای فرعونیت می کنند، نمی گذارند در مسیر صحیح پیش برود. خدای متعال داستان در خصوص اصحاب کهف می فرماید «فِتْیةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ»(کهف/13) یک جوانمردانی هستند که به پروردگارشان ایمان دارند و نمی خواهند این مسیر بت پرستی و شیطنت و فرهنگ بت پرستی، بر جهان حاکم باشد. به همین خاطر در چند مرحله باید عمل بکنند: یکی إعراض است و یکی هم پناه بردن به کهف است. خدای متعال خطاب به پیامبر می فرماید: ما برای امت شما هم همین مسیر را قراردادیم.
در این میان یک مسیر تفرعنی حاکم می شود و کار دست به دست می شود، به دست بنی امیه و بنی عباس و دیگران و امپراطوری عثمانی می افتد و بعد هم همین جریانی که شما مسلط بر جهان است؛ اما در مقابل این جریان مسلط، جوانمردانی هستند که برمی خیزند؛ اما اینها نیاز به یک پناهگاهی دارند؛ سیدالشهداء (علیه السلام) و عاشورای حضرت، آن پناهگاه و جریان و کهفی است که همه موحدین عالم وقتی نمی خواهند تسلیم دستگاه شیطنت و دنیاپرستی و فرعون ها بشوند، باید به آن پناه ببرند و این پناهگاه است که حتماً آنها را به مقصد می رساند. اصحاب کهف وقتی وارد کهف شدند، سیصد سال در آرامش بودند؛ اما داستان سیدالشهداء، داستان دیگری است و خیلی عجیب تر از آن است. کهفی است که آنهایی را که به آن کهف پناه ببرند، تا عصر ظهور و رجعت می برد. داستان سیدالشهداء، داستان کهف امت است و در مقابل جریان بت پرستی، در مقابل جریانی که یک فرهنگ مادی را می خواهد بر جهان حاکم کند؛ حضرت، پناهگاه آنهایی هستند که نمی خواهند زیر چتر شیطان باشند. حضرت، آنها را در پناه خودش حفظ می کند تا به عصر ظهور برساند. نتیجه ورود به این پناهگاه هم به تعبیر قرآن، رسیدن به رحمت و رشد و رِفق و معیشت عِمران است. همه اینها در پناه بردن به این کهف است؛ البته دو دوران دارد: یک دوران به حسب ظاهر، دورانِ «هُدنه» یعنی دوران تقیه و دوران غلبه دولت باطل است. یک دوران هم دارد که این کهف، عالَم را به عصر ظهور می رساند. سیدالشهداء، عالم را تا عصر ظهور و رجعت و قیامت که ایام الله هستند و دوران غلبه است، سیر می دهد. از یک منظر بالاتر اگر نگاه بکنید، داستان سیدالشهداء داستان پناهگاه شدن برای همه موحدین عالم از اول تا آخر است، برای اینکه بتوانند از این عالم سالم عبور بکنند. 
بساط شیطنت، بت پرستی، شرک یک بساط بسیار سنگینی است که همه را به همین دنیا دعوت می کند و نظام درست می کند و فرهنگی را تثبیت می کند و سعی می کند همه زوایای زندگی بشر را بپوشاند و مدل زندگی شان، شیوه حیات شان، درک شان از زندگی را تغییر بدهد. در مقابل خدای متعال یک پناهگاه تاریخی قرار داده که وجود مقدس سیدالشهداء و فرهنگ عاشورا است. از درون فرهنگ عاشورا، هم إعراض و رویگردانی از دستگاه باطل، هم مقاومت و درگیری و هم عصر ظهور و سازندگی و ایجاد یک جامعه دینی و حیات طیبه بیرون می آید. همه اینها، ثمره کار سیدالشهداء (علیه السلام) است.
 
رهایی از رنج تعلقات مادی در پناه بردن به کهف سیدالشهداء

در آمیختگی و اختلاط جبهه حق و باطل، مومنین، خسارت می کنند؛ زیرا اخلاق و فرهنگ شان متمایل به کفار می شود و مثل آنها زندگی می کنند. فرهنگ عاشورا، پناهگاه خوبِ این دوران است و فرهنگی است که می تواند جامعه مومنین را عبور بدهد و به یک جامعه ایمانی کامل و تمام عیار برساند. از فرهنگ عاشورا، هم فرهنگ إعراض و برائت و هم فرهنگ درگیری و صف و قتال و شکل گیری جامعه مومنین و جامعه بر مدار حیات طیبه درمی آید. سیر آن هم در زیارت عاشورا توضیح داده شده که چطور جامعه موحدین، حول امام شکل می گیرد. اگر کسی در پناه سیدالشهداء (علیه السلام) قرار گرفت و به این حصن پناه برد؛ از همان لحظه ای که پناه می برد، در امنیت و رفاه است و غرق در نعمت می شود ولو اینکه به حسب ظاهر هم جامعه مبتلایی باشند اما غرق در بهجت توحیدند، غرق در آزادی از همه تعلقات و بندگی خدای متعال هستند و هیچ اسارت و رنجی ندارند. اینها فقط در بهشت نیست بلکه هر کسی وارد وادی توحید شد؛ باطن وادی توحید «لا یمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یمَسُّنا فیها لُغُوبٌ»(فاطر/35) است. گرچه که یک رنج های ظاهری وجود دارد. 

فرهنگ عاشورا، ظرفیتی دارد که اگر ما روی آن سرمایه گذاری بکنیم، می شود در صعود، جامعه مومنین را از منحل شدن، از استحاله، از مستهلک شدن در جامعه کفار، از آمیختگی با جامعه کفار در این دوران، عبور داد تا ان شاء الله به دوران غلبه حق و جدا شدن صفوف از هم در عصر ظهور و رجعت و قیامت برسیم.
امیدواریم که خدای متعال این توفیق را به ما و مومنین بدهد که بتوانیم ذیل عاشورا حرکت بکنیم و همه زندگی و حیات خودمان را ذیل عاشورا شکل بدهیم و جامعه عاشورایی باشیم. بعد از عاشورا، توقعی که از مومنین هست این می باشد که صف بندی ای که در عاشورا شکل گرفته و جبهه مقابل را ببینند، بفهمند، بشناسند و موضع گیری کنند و آمیخته نشوند. یک جامعه مستقل، ذیل عنایت و ولایت سیدالشهداء، برای خودشان شکل بدهند. این همان چیزی است که از دل عاشورا بیرون می آید.

تغییر موازنه قدرت به نفع اسلام ناب

انقلاب اسلامی هم یکی از جلوه های همین عاشورا است که کارش عبور دادن جامعه مومنین از فتنه های آخرالزمانی و فتنه های پیچیده تمدن مادی مدرن و ان شاء الله به سمت ظهور حضرت است و آثارش هم روز بروز آشکار می شود و ما در حال عبور از خیلی از مسائل هستیم. اگر کسی که چهل سال قبل از دنیا رفته است، الان سر بردارد، می بیند اوضاع عالم عوض شده و درگیری شرق و غرب به درگیری اسلام و کفر تبدیل شده است. با فروپاشی اردوگاه شرق، درگیری بین اسلام و سرمایه داری است. پس از انقلاب یک کمی که کار پیش رفت، یک تجزیه ای در درون دنیای اسلام اتفاق افتاد که در ادبیات حضرت امام به اسلام امریکایی و اسلام ناب نامیده شد که همان جبهه مقاومت و مکتب اهل بیت است. الان هرکسی سر در دنیای اسلام کند، به وضوح می فهمد که این دو جبهه، هستند. یک طرف، جامعه جهانی به اضافه جریان وابسته غرب در دنیای اسلام، چه متحجرین شان، چه توسعه گراهایشان؛ و یک طرف هم شده جریان تشیع، جریان مکتب اهل بیت و جبهه مقاومت و فتوحاتی هم خدا برای این جبهه درست کرده است، از جمله فروپاشی شرق و برخورد تمدنی وسیع و تجزیه در درون دنیای اسلام و روشن شدن صف حق و باطل و جبهه نفاق و جبهه ایمان در درون خود دنیای اسلام است و بعد هم غلبه ای که واقع می شود و موازنه ای که تغییر می کند. الان خدای متعال، ما را به رعب نصرت کرده است. غرب، به شدت از ما مرعوب است؛ شما به ظواهر قدرت شان نگاه نکنید. وقتی این امریکایی ها در خلیج، اسیر شده بودند، من قیافه آنها را که می دیدم، آدم هایی بودند که مرعوبند و می ترسند و برایم واضح بود که اینها نمی توانند با ما بجنگند. این را خود غرب هم می فهمد. در درون دنیای اسلام هم همین است. جریان نفاق در دنیای اسلام، هم در موازنه فرهنگی، هم در موازنه نظامی و دیگران، ما را به حساب نمی آوردند؛ یک موقعی اخوانی ها در فضای فرهنگی جهان اسلام اصلاً برای ما حساب باز نمی کردند. جریان سلفیت و جریان داعش و تکفیری ها هم همینطور بودند و برای ما حساب باز نمی کردند و اوایل که آمده بودند، خط و نشان می کشیدند و خیال می کردند با یک هی هی می شود جامعه شیعه را عقب بزنی و بگیری. الان به شدت، موازنه تغییر کرده و آنها به شدت از ما حساب می برند. زیرا حساب کار دست شان آمده است. هیچ وقت در تاریخ، جبهه ایمان، در درون دنیای اسلام، این قدر مقتدر نبوده است. هیچ وقت برای ما این قدر حساب باز نمی کردند. الان جریان کفر جهانی، به ضمیمه جریان همسوی با کفر در دنیای اسلام، چه توسعه گراهایشان و چه متحجرین شان؛ همه یک طرف ایستادند و به شدت، موازنه به نفع ما در حال تغییر است.
امشب، شب دوازدهم محرم است؛ امام (رضوان الله تعالی علیه) حرکت و نهضت خودشان را مثل فردایی یعنی در روز دوازدهم آغاز کردند، پانزده خرداد، دوازدهم محرم بود. این حرکت را امام در ادامه عاشورا و با فرهنگ عاشورا شروع کردند؛ از دل این فرهنگِ توجه به سیدالشهداء و عزاداری، یک انقلاب عظیم، یک جامعه دینی، یک حکومت دینی رو به پیش به وجود آمد؛ البته ضعف هم داریم، ان شاء الله این ضعف ها رفع می شود و باید هم رفع بشود. بیان نقطه قوت ها، به معنای انکار نقطه ضعف ها و اینکه ما باید آسیب های خودمان را رفع کنیم نیست. ولی بزرگ نمایی نقطه ضعف ها به طوری که این نقطه قوت ها نادیده گرفته بشود، ظلم است. حقیقتاً یک جریان رو به پیش، بر محور عاشورا شکل گرفته و صف بندی هم همان صف بندی است. ما نباید این انقلابی که ادامه عاشورا است را در درون تمدن غرب مستحیل بکنیم. 
الان مشکل ما، همین است که یک تفکر و فرهنگی است که به نحوی در آن فرهنگ تمدن مادی، پذیرفته شده است. در صف بندی ها و تبیین موازنه قدرت و تجلیل و تحقیرها، پذیرفتند که عالَم، مدیری دارد و باید آن مدیر را به رسمیت شناخت؛ قبول دارند که قدرت و ثروت و امکانات، آن طرف است؛ ما باید مسیر خودمان را به آن سمت قرار بدهیم. حال می خواهند این پذیرش را تبدیل به یک برنامه ریزی کنند و برای اینکه ما هماهنگ و همسو با جامعه جهانی بشویم؛ ریل گذاری کنند. این کار یعنی همسویی با جریان فرعونیت و به هیچ وجه مومنین، در طول تاریخ مجاز نبودند که با آنها همسو بشوند. کار جبهه مومنین از إعراض شروع می شود تا موضع گیری و درگیری و صف بندی و جهاد.
مسیر انقلاب اسلامی، بر مدار فرهنگ عاشورا باید پیش برود. نگاه فرهنگ عاشورا به جهان، نگاه دیگری است. بر اساس این نگاه، یک مقاومت جدی اتفاق افتاده و ما ذیل آن و در کهف امام حسین، باید این دوران درگیری و دوران سختی را بگذرانیم تا ان شاء الله به فتوحات قطعی نزدیک بشویم. این حرکت یک حرکت رو به پیش است و کاملاً باید به آینده امیدوار بود؛ زیرا ما هرچه پیش رفتیم، موازنه قدرت به نفع ما تغییر کرده است. هر کس مسائل منطقه و جهان را خوب و با دید باز تحلیل کند، کاملاً می فهمد که توازن به نفع جبهه مقاومت به شدت در حال تغییر است و یک موج گرایش به مکتب اهل بیت در درون دنیای اسلام، در راه است که ان شاء الله وقتی فشارها کم بشود، این موج، خودش را نشان خواهد داد. نمونه اش را شما در نیجریه می بینید. غلبه فرهنگ را نمی خواهم بگویم اما قبل از انقلاب اسلامی، همین نسبت کم را ببینید که چقدر تفاوت کرده است؛ و به نسبت در سائر نقاط عالم نیز همین طور است. السلام علیک یا اباعبدالله...
 
منبع : رجا نیوز
موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا