نورعلی الهی ؛ انکار اسلام با ادعای پیامبری جدید
نورعلی الهی از جهتی خود را مسلمان می داند و از جهت دیگر ادعای آوردن دین جدید می کند و حال آنکه این دو ادعا با هم جمع نمی گردد و کسی که مدعی آوردن دینی جدید است، دیگر نمی تواند دین قبلی را قبول داشته باشد. زیرا دین قبلی باید یا ناقص باشد یا تحریف شده که نیاز به دین جدید باشد.
در اینکه آیین آسمانی اسلام، آخرین دین الهی و حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم آخرین سفیر خداوندی و پیامبر آسمانی به شمار می رود شکی نیست و او که ادعای مسلمانی دارد به این دو اصل مهم معتقد است. اسلام آخرین دین برگزیده خدا و پیشوای عزیزش خاتم پیامبران الهی می باشد.
پس نیاز به اثبات ندارد تا دلیل عقلی و نقلی بیاوریم آورنده هر مسلکی که به ابداع خود اطلاق دین می نماید، منکر دینی آسمانی شده است، زیرا عمل چنین فردی گویای خروج او بر دین الهی و انکار خاتمیت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم پیشوای اسلام، آخرین دین آسمانی می باشد. چون اگر دین الهی را آخرین مرام آسمانی می دانست، به تاسیس دین ابداعی اقدام نمی کرد. چنانکه نورعلی الهی می گوید:«مرام ما، آخرین مرام است.»[ آثار الحق، ج 1، ص 20، گفتار 42] یعنی اسلام آخرین مرام نیست و محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم آخرین پیامبر نمی باشد «و تا قیامت هر وقت اسمی از دین بیاید، همین است»[آثار الحق، ج 1، ص 20، گفتار 42] یعنی اسلام و ادیان دیگر دین نبوده و اگر بوده اند با آوردن این مسلک، دین محسوب نمی شوند، بلکه «دین همین است که من گفته ام، بقیه اش حاشیه و فروع است.»[ آثار الحق، ج 1، ص 707، گفتار 2077] و اگر اشکال شود که منظور از نورعلی الهی از مرام، دین نیست بلکه منظور اخلاق و آداب و سیره است، پاسخ داده می شود که درست است که در جمله «مرام ما، آخرین مرام است» سخنی از دین نیاورده، ولی در دیگر سخنانش اینطور القا می کند که منظور وی از مرام همان دین است. همان طوری که در جمله بعد وی «و تا قیامت هر وقت اسمی از دین بیاید، همین است» و جمله بعد «دین همین است که من گفته ام، بقیه اش حاشیه و فرع است» به خوبی ظاهر و آشکار است که منظور نورعلی الهی از مرامی که معرفی می کند، دین جدید است که در گفته های دیگر به صراحت به آن اشاره داد. اما نورعلی الهی ادعاهای دیگری نیز دارد که از جمله ادعاهای او می توان به موراد ذیل اشاره نمود:
1- ادعای تاسیس دین جدید [آثارالحق، جلد 1، ص 644، گفتار 1939 ]
2- ادعای پیامبری [آثارالحق 1، ص 644، گفتار 1939]
3- ادعای تحریف به تحذیف قرآن کریم [آثارالحق جلد 1، ص 394، گفتار 1308]
4- نور علی الهی در جائی می گوید: ذات علی و سلطان یکی است و من شیدای هر دو هستم؛ اما سلطان را از علی بیشتر دوست دارم. [آثارالحق ج 1، ص 536، گفتار 1725]
آیا برای کسانی که با اعتقاد راسخ به اسلام و رسول مکرم آن به دین ابداعی با نام «مکتب نورعلی الهی» گرویده اند، جای سوال نیست؟ این انکار اسلام و پیامبری پیشوای آن با ادعای اسلامیت کارگزاران مکتب نورعلی الهی منافات دارد؟ آیا با اطلاع از چنین نظریه غیر قابل توجیهی، باز می باید ادعای مسلمانی این گروه را بپذیریم؟ و آیا اصولا یک مسلمان مومن به اسلام و پیامبری و امامت وابسته به آن می تواند با خواندن و پی بردن به چنین حقایق غیر قابل انکاری که در مکتب هست، باز خودش را مسلمان بداند؟
بی هیچ شک او که به مسلمانی خود یقین دارد و پیامبر عظیم الشان آیین آسمانی اسلام را خاتم پیامبران پذیرفته، هیچ گاه از کنار چنین موضوعات حساس و قابل اعتنا بی تفاوت نمی گذرد و بطور حتم و یقین واکنشی از خود نشان داده، خود را از اینگونه مسلکهای دین خراب کن کنار می کشد. مگر امکان دارد شخصی هر چند هم عزیز و گرامی باشد، به قصد خیانت با رنگ و بوی دوستی نزدیک شود و وقتی که شخص به ماهیت او پی ببرد باز با خائن خطاکار ارتباط داشته باشد؟