نماهنگ راه عشق/ استاد محمد شجاعی
نماهنگ راه عشق/ استاد محمد شجاعی
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
....
ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه
نمی رمد مگر از توتیای گرد سیاهت
بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سوده کمربند کهکشان کلاهت
جمال چون تو به چشم نگاه پاک توان دید
به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت
در انتظار تو می میرم و در این دم آخر
دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت
آنقدر نیومدن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برا شیعه سخته که امام صادق علیه السلام افتاده به هول و هراس چقدر «أينَ» داره؟! کجاست، کجاست، کجاست، کی میشه، کی میشه، کی ببینیمت متا ترانا و نراک...؟!
اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک
اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت
تنور سینه ما را ای آسمان به حذر باش
که روی ماه سیه می کند به دوده آهت
کنون که می دمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوه های سلاطین که می شود پَر کاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سر جهاد توی و خداست پشت و پناهت
خدا و بال جوانی نهد به گردن پیری
تو «شهریار» خمیدی به زیر بار گناهت
افزودن دیدگاه جدید