ستاره های کربلا/ بریر بن خضیر همدانی (قاری سرشناس کوفه)
ستاره های کربلا/ بریر بن خضیر همدانی (قاری سرشناس کوفه)
بریر بن خضیر همدانی مشرقی قاری سرشناس کوفه از یاران و شهدای کربلایی امام حسین علیه السلام می باشد که در این نوشتار به شرح زندگانی ایشان پرداخته می شود...
حماسه بزرگ کربلا که سالیان سال است میلیون ها انسان آزاده را تحت تاثیر خود قرار داده است 72 یار بابصیرت و باوفای امام حسین (علیه السلام) را در این حماسه یاری کرده اند که ما در این نوشتار به معرفی برخی اصحاب امام حسین (علیه السلام) در حماسه عظیم کربلا می پردازیم که بنا بر دلایل مختلف نام و نشان این شهدا کمتر به گوش شیفتگان قیام امام حسین (علیه السلام) خورده است.
بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی (قاری سرشناس کوفه)
بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی مِشْرَقی (شهادت ۶۱ق)، از شهیدان واقعه کربلا و قاری سرشناس کوفه بود که در مسجد کوفه به تدریس قرآن اشتغال داشت. وی از شیعیان و ارادتمندان خاص اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ازتابعین و یاران امیرالمؤمنین و از یاران امام حسین (علیه السلام) بود. مجادلۀ او قبل از جنگ، با عمر سعد، ابوحرب، یزید بن معقل و کوفیان، نشان از شجاعت او در کلام و در دفاع از خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) دارد.
نسب بریر بن خضیر همدانی
بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی مِشْرَقی، منسوب به مِشرَق، شاخه ای از قبیله هَمْدانِ یمن است. وی از خاندان بنی مشرق از قبیله هَمْدانِ و ساکن کوفه بوده است. در برخی کتاب ها نام پدرش را حُصَین ثبت کرده اند که اشتباه است، زیرا در رَجَزی که بریر خوانده[۱] خُضَیر آمده که با خَیر قافیه شده است. سیره نویسان و مقتل نگاران از او با عنوان های گوناگون، بریر بن خضیر،[۲] بریر بن حضیر،[۳] بدیر بن حفیر،[۴] بریر بن حصین،[۵] یاد کرده اند و در برخی دیگر از کتاب ها، مطالب راجع به او درباره کسی به نام یزید یا زید بن حصین آمده است.[۶]
لقب بریر بن خضیر همدانی
طبری[۷] و ابن اثیر[۸] از او با لقب سیدالقّراء و ابن بابویه[۹] و فتال نیشابوری[۱۰] با عنوان سرآمد قاریان مردم روزگار خویش یاد کرده اند.
کتاب منسوب به بریر بن خضیر همدانی
به نوشته مامقانی[۱۱] بریر دارای کتابی به نام القضایا و الاحکام است که مطالب آن را از قول امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) نقل کرده است.
مامقانی این کتاب را از اصول معتبر شیعه دانسته، ولی سیدمحسن امین[۱۲] و تستری[۱۳] این قول را رد کرده و گفته اند که در جای دیگری از این کتاب نام برده نشده است.
ویژگی های اخلاقی بریر بن خضیر همدانی
بریر بن خضیر همدانی ، مردی زاهد و عابد و از بزرگان و قاریان مسجد کوفه و مفسری پرهیزگار بود؛ او از بزرگان و اشراف قبیله همدان و ساکن شهر کوفه به شمار می آمد.
با کاروان امام حسین (علیه السلام)
بریر وقتی خبر حرکت امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه آگاه شد، از کوفه به سوی مکّه حرکت کرد تا این که سرانجام موفق شد در مکه به جمع اصحاب و یاران امام (علیه السلام) بپیوندد[۱۴] و ایشان را از مکه تا کربلا همراهی نماید.
چون امام حسین (علیه السلام) مجبور شد در کربلا فرود آید، بریر گفت: ای پسر رسول خدا، خداوند بر ما منّت نهاده است که بتوانیم پیش روی تو جنگ کنیم و کشته شویم و چه سعادتی است که جدّ تو در قیامت شفیع ما خواهد بود.[۱۵]
روایت شده که پس از ورود کاروان امام حسین (علیه السلام) و یارانش به کربلا در دومین روز از ماه محرم الحرام سال 60 هجری، آن حضرت (علیه السلام) خطبه ای ایراد فرمودند. پس از ایراد این خطبه، یاران امام (علیه السلام) به پا خاستند و هر یک از آنان سخنانی را به زبان راندند و با مولای خویش تجدید بیعت کردند. از جمله کسانی که پس از سخنان امام (علیه السلام) به پا خاست و سخنانی را ایراد نمود بریر بود.
بریر پس از زهیر از جای برخاست و خطاب به اباعبدالله الحسین (علیه السلام) گفت:
«یابن رسول الله (صلی الله علیه وآله)! لقد منّ الله بک علینا ان نقاتل بین یدیک، تقطّع فیک اعضائنا، ثمّ یکون جدّک شفیعنا یوم القیامة.؛ ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله)! خداوند بواسطه وجود شریفتان بر ما منت نهاده است، بدرستی که ما در رکاب شما نبرد می کنیم، تا آن جا که در راه [دفاع از]شما اعضای بدنمان تکه تکه شود. پس جد شما [بواسطه این عمل] در روز قیامت شفیع ما خواهد شد.»
گفتگو با عمر بن سعد
در شب عاشورا، امام حسین (علیه السلام) اصحاب و یاران خود را جمع کرد و به آنان فرمود:
«.. بدانید که من گمان یاری از این مردم [کوفه] را ندارم. من بیعتم را از شما برداشتم، شما آزادید به هر جا که می خواهید بروید. این شب که شما را گرفته است برای شما فرصتی خواهد بود تا آن را شتر خویش قرار داده و به هر سو که می خواهید بروید!»
پس از سخنان امام (علیه السلام) هریک از یاران برخاستند و بر حمایت از اباعبدالله الحسین (علیه السلام) تأکید ورزیده، با امام خویش تجدید پیمان نمودند. پس از پایان جلسه، بریر از حضرت (علیه السلام) اجازه خواست تا برود و عمر بن سعد را موعظه کند، امام (علیه السلام) پذیرفت.
آنگاه بریر نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد و بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت:
«ای برادر همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن بر من بازداشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمی شناسم و به حق گواهی نمی دهم؟!»
بریر گفت: «اگر آن طور که تو می گویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم کشتن خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) نمی گشتی، وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم می پیچد و حیوانات عراق از آن می نوشند؛ اما حسین بن علی (علیهما السلام) - و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی می میرند. تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشته ای و فکر می کنی که خدا و رسول او (صلی الله علیه وآله) را می شناسی؟»
عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: «ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولی ای بریر! آیا از من می خواهی که ولایت ری را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمی پذیرد.»
آنگاه گفت: «عبیدالله به جای قوم خویش مرا به اجرای نقشه ای فراخواند که اینک در پی انجام آنم. به خدا سوگند، می دانم و سرگردانم و میان دو خطر خویش اندیشناکم؛ آیا ملک ری را رها کنم، در حالی که آرزوی من است یا آنکه گناه قتل حسین (علیه السلام) را به گردن گیرم؟ در کشتن حسین (علیه السلام) آتشی است که جلوگیری از آن ممکن نیست و ملک ری نور چشم من است.»
پس بریر نزد امام (علیه السلام) بازگشت و گفت: «ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله)! عمر بن سعد در برابر ملک ری به کشتن تو رضایت داده است.»
مجادله با ابوحرب
ضحاک بن عبدالله مشرقی نقل کرده که: «در شب عاشورا حسین (علیه السلام) و یارانش تمام شب را بیدار بودند و به مناجات با خداوند برخاسته، نماز می خواندند و آمرزش می طلبیدند.
امام حسین (علیه السلام) قرآن می خواند تا اینکه به این آیه رسید: وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ ۚ. إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ. وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ مَّا کَانَ اللَّـهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَىٰ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىٰ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ۗ... (ترجمه: و البته نباید کسانی که کافر شده اند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت می دهیم برای آنان نیکوست؛ ما فقط به ایشان مهلت می دهیم تا بر گناه [خود]بیفزایند، و [آنگاه]عذابی خفت آور خواهند داشت. خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالی]که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آنکه پلید را از پاک جدا کند... ) [ آل عمران–۱۷۸-۱۷۹] گروهی از سواران دشمن که در حال گشت زنی در اطراف خیام امام (علیه السلام) بودند بر ما گذشتند یکی از آن سواران این آیه را شنید و فریاد زد: «قسم به پروردگار کعبه که ما آن پاکانیم که از شما جدا شده ایم.»
ضحاک بن عبدالله مشرقی گوید: «من او را شناختم و به بریر بن خضیر گفتم: «می دانی این کیست؟» گفت: «نه.» گفتم: «این ابوحرب عبدالله بن شهر است، مردی بذله گوی و معتبر و دلیر و غافل کش، بارها اتفاق افتاده که سعید بن قیس او را به سبب جنایتی محبوس کرده بود.»
پس بریر بن خضیر عبدالله بن شهر را خطاب قرار داد و گفت: «ای فاسق! خدا تو را جزو پاکان می کند؟»
گفت: «تو کیستی؟» گفت: «بریر بن خضیر.»
گفت: «انا للَّه، حیفم می آید ای بریر، به خدا هلاک شدی، به خدا هلاک شدی.»
بریر گفت: «ای ابوحرب، می خواهی از گناهان بزرگ خویش به پیشگاه خدا توبه بری که به خدا ما پاکانیم و شما پلیدان.»
گفت: «من نیز بدین گفته شهادت می دهم.»
ضحاک بن عبدالله مشرقی به او گفت: «وای بر تو! پس چرا دانستن این موضوع فایده ای به حالت ندارد؟»
عبدالله بن شهر [با تمسخر] گفت: «فدایت شوم، پس کی همنشین یزید بن عزره عنزی می شود؟» و ادامه داد: «اینک یزید همراه من است.»
بریر گفت: «به هر حال، خدا رأی تو را زشت بدارد که بی خردی.»
پس او رفت و به سپاه عمر بن سعد ملحق شد.
بریر بن خضیر همدانی در صبح عاشورا
صبح عاشورا بریر بر خلاف همیشه بسیار بذله گو و شوخ شده بود. نقل شده او در صبح عاشورا با عبدالرحمن بن عبد رب انصاری مزاح و شوخی می کرد. عبدالرحمن به او اشکال گرفت که این ساعت، زمان شوخی و بذله گویی نیست. بریر در پاسخ گفت: «ای برادر! اقوام و خویشان من می دانند که زمانی که جوان بوده ام اهل بذله گویی نبوده ام، چه رسد به زمان پیری و کهولت سن. اما من واقفم به آنچه که به زودی ملاقاتش خواهیم کرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعین حمله این قوم با آن شمشیرهایشان است، چقدر مایلم که آن زمان هم اکنون باشد».
سخنرانی برابر کوفیان
در آغازین ساعات روز عاشورا و در زمانی که سپاه عمر بن سعد در تدارک حمله به سپاه اندک امام حسین (علیه السلام) و یارانش بود، امام حسین (علیه السلام) برای اتمام حجت با لشکر کوفه، سوار بر اسب شده همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن، پیش آمد؛ زهیر بن قین، از امام (علیه السلام) اجازه گرفت تا با آنان سخن بگوید و آنان را موعظه نماید. امام (علیه السلام) اجازه فرمودند: و زهیر به سخنرانی پرداخت.
بریر بن خضیر همدانی پیش امام (علیه السلام) بود؛ امام (علیه السلام) به او نیز فرمود: «ای بُرَیر با اینان، سخن بگو وآنان را نصیحت کن»
پس بریر در برابر سپاه عمر بن سعد قرار گرفت و خطاب به آنان چنین گفت: «ای مردم! خداوند، محمد (صلی الله علیه وآله) را مژده دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدای تعالی و چراغی روشنگر در میان ما قرار داد. این آب فرات که نوشیدن آن بر حیوانات مباح است، چرا بر فرزند دخت پیامبر (صلی الله علیه وآله) منع شده؟ آیا مزد رسالت محمد، این است؟ (این گفتار او اشاره به آیه ای از قرآن است که مودت به اهل بیت مزد رسالت دانسته شده است).»
در پاسخ او گفتند: «ای بریر! زیاد حرف می زنی! به خدا سوگند که حسین (علیه السلام) باید تشنه باشد، همان گونه که کسانی قبل از او تشنه کام بودند».
بریر اضافه کرد: «اینک بار گران محمد (صلی الله علیه وآله) بر دوش شما قرار گرفته، در حالی که اینها فرزندان، خاندان، حرم و دختران او هستند، پس بگویید قصد دارید با آنها چه کنید؟»
گفتند: «می خواهیم امیر، عبیدالله بن زیاد، بر حسین (علیه السلام) و خاندانش تسلط یابد و هرچه او خواست انجام شود».
بریر گفت: «آیا نمی پذیرید که حسین (علیه السلام) و خاندانش به محلی که از آن جا آمده اند باز گردند؟ وای بر شما اهل کوفه! آیا نامه هایی را که روانه کردید و عهد و پیمان هایی که بستید و خدا را شاهد گرفتید، فراموش کرده اید؟ وای بر شما، آیا اهل بیت پیامبرتان را دعوت کرده اید، در حالی که می پنداشتید جان تان را بهر آنها خواهید داد؛ ولی هنگامی که آنها رو به شما آوردند، آنها را تسلیم ابن زیاد ساختید و از آب فرات منعشان کردید؟ با فرزندان پیامبرتان پس از او چه بد برخورد کردید. شما را چه شده است؟» خدا در قیامت شما را سیراب نگرداند، شما بد امتی هستید».
از میان لشکر دشمن کسانی گفتند: «ای فلان! ما نمی فهمیم تو چه می گویی.»
بریر در پاسخ گفت: «سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم، تو خود تیر هایی در بین آنها بیفکن که تو را در حالی که تو از آنها غضبناک باشی، ملاقات کنند».
سپس سپاه عمر بن سعد بریر را تیر باران کردند و او مجبور به عقب نشینی شد.
بریر بن خضیر همدانی مرد شجاعی بود و دعوت دشمنانی را که در میدان کربلا هم آورد می طلبیدند، رد نمی کرد. روایت شده که در صبح عاشورا به ندای سالم و یسار -غلامان زیاد بن ابیه و عبیدالله بن زیاد- که هم آورد می طلبیدند پاسخ گفت؛ اما امام حسین (علیه السلام) به او اجازه نبرد نداد و عبدالله بن عمیر را به نبرد با آن دو فرستاد. یسار گفت: تو را نمی شناسم، زهیر یا حبیب یا بریر که از نامداران اند به جنگ من آیند.[۱۶]
مباهله با یزید بن معقل
در روز عاشورا مردی از میان سپاه عمر بن سعد به نام یزید بن معقل فریاد برآورد: «ای بریر! رفتار خداوند با خودت را چگونه دیدی؟» بریر در پاسخ گفت: «جز خوبی از خداوند بر خودم و جز بدی بر تو چیزی ندیدم.»
یزید گفت: «پیش از این دروغگو نبودی، امروز دروغ می گویی. آیا به یاد داری روزی را که در بنی لوذان (یا سکة بن دودان) باهم قدم می زدیم و تو می گفتی عثمان چنین و چنان است و معاویه گمراه است و گمراه کننده و امام هدایت، علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است.»
بریر گفت: «آری و به درستی این مطلب شهادت می دهم.»
یزید گفت: «و من شهادت می دهم تو از گمراهان هستی.»
بریر گفت: «آیا می خواهی با تو مباهله کنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن که را بر باطل است به قتل برساند؟»
او پذیرفت؛ پس هر دو، دست به دعا برداشتند و از خدای سبحان خواستند که دروغگو را رسوا سازد، و او را از بین ببرد؛ سپس باهم به نبرد پرداختند. ضرباتی بین آن دو ردّ و بدل شده و بریر با شمشیرش ضربت سنگینی را بر سر یزید فرود آورد. شدت ضربت شمشیر بریر به حدی بود که کلاه خود یزید را شکافت و شمشیر به مغز سرش رسید و او در دم جان داد. شمشیر در فرق یزید گیر کرده بود و بریر به زحمت توانست آن را از سر یزید بیرون آورد.[۱۷]
رجز خوانی بریر بن خضیر همدانی در حین نبرد
بریر بن خضیر همدانی در حالی که رجز می خواند: انا بریر و ابی خضیر لیث یروع الأسد عند الزئر یعرف فینا الخیر أهل الخیر أضربکم و لا أری من ضیر و ذلک فعل الخیر فی بریر
من بریر، فرزند خضیرم شیر به هنگام غرش از کسی نمی ترسد، اهل خیر از خیرخواهی ما آگاهند من شما را می زنم و از این کار زیان نمی بینم، این کار آزادمردان است که از بریر سر می زند
بریر بر دشمن حمله می برد و در حین جنگ می گفت: «به نزدیک من آیید ای کشندگان مؤمنین؛ به نزدیک من آیید ای فرزندان کشته شدگان روز بدر؛ به نزدیک من آیید ای کشندگان عترت رسول خدا (صلی الله علیه وآله).»
شهادت بریر بن خضیر همدانی
در حین نبرد بریر با رضی بن منقذ، بریر او را بر زمین کوبید، رضی از یاران خود کمک طلبید کعب بن جابر بن عمرو اسدی به یاری او شتافت.
عفیف بن زهیر (که خود از سپاهیان ابن سعد بود) فریاد زد: «این مرد بریر بن خضیر قاری است که در مسجد کوفه می نشست و ما را قرآن می آموخت»؛ اما کعب توجّهی نکرد و با نیزه اش به بریر حمله کرد و او را به شهادت رساند.
همسر یا خواهر کعب بن جابر، قاتل بریر، در بازگشت به او گفت: دشمنان پسر فاطمه را یاری دادی و سرور قاریان را کشتی و کاری بسیار زشت انجام دادی. به خدا سوگند که دیگر یک کلمه هم با تو سخن نخواهم گفت. در برخی از منابع آمده بریر به میدان رفت و جنگید و پس از به هلاکت رساندن 30 نفر از دشمنان به دست بجیر بن اوس ضبی به شهادت رسید.[۱۹]
منابع:
- ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق: علی شیری، دارالأضواء، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
- شیخ صدوق، الامالی، کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲ش.
- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۲۱۳۸۷.
- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار، تهران، اسلامیه، بی تا.
- محسن الامین، اعیان الشیعه؛ تحقیق حسن الامین، بیروت، دارالتعارف، بی تا.
- عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال. تحقیق محیی الدین المامقانی و محمدرضا المامقانی، قم، آل البیت(علیهم السلام)، لاحیاء التراث، چاپ اول، ۱۴۳۰.
- علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.
- الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(علیه السلام)، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، انوار الهدی، قم، ۱۴۲۳ق.
- كاشف الغطاء،مقتل الحسين،
- محمدبن حسن فتال نیشابوری، روضه الواعظین،
پی نوشت:
1. رجوع کنید به ابن بابویه، ص۱۳۷.
2. الکامل فی التاریخ ج۴، ص۶۵؛ مقتل الحسین، خوارزمی ج۲، ص۱۴؛ مقتل الحسین، کاشف الغطاء، ص۴۱.
3. تاریخ طبری ج۴، ص۳۲۱؛ الفتوح ج۵، ص۱۸۱.
4. بحار الانوار ج۴۴، ص۳۲۰.
5. انصار الحسین، شمس الدین، ص۷۷؛ معجم رجال الحدیث ج۴ ص۲۰۳.
6. رجوع کنید به کشّی، ص۷۹؛ ابن صباغ، ص۱۸۹.
7. ج ۵، ص۴۳۳.
8. ج ۴، ص۶۷.
9. ابن بابویه، امالی الصدوق، ص۱۳۷.
10. محمدبن حسن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ج۱، ص۱۸۷.
11. ج ۱، بخش ۲، ص۱۶۷.
12. سیدمحسن امین ۱۴۰۳، ج۳، ص۵۶۱.
13. ج ۲، ص۱۷۶.
14. مامقانی، همانجا.
15. امین، ۱۴۰۳، همانجا.
16. ابن اثیر، ج۴، ص۶۵؛ نویری، ج۲۰، ص۴۴۶.
17. طبری، ج۵، ص۴۳۱-۴۳۲؛ ابن اثیر، ج۴، ص۶۶.
18. تستری، ج۲، ص۱۷۷.
19. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۲؛ خوارزمی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۱۵.
افزودن دیدگاه جدید