امام جواد علیه السلام (ابن الرضا)
امام جواد علیه السلام (ابن الرضا)
امام جواد علیه السلام (ابن الرضا) ؛ مختصری از زندگانی امام علیه السّلام / کیفیّت شهادت امام علیه السّلام و عاقبت قاتل ایشان / نجات اباصلت از زندان / مرا به بازی چه کار؟! / سخن گفتن در گهواره / عصا و شهادت به امامت حضرت جواد علیه السلام / کلامی از امام علیه السّلام
مختصری از زندگانی امام علیه السّلام
حضرت جواد الائمّه علیه السّلام بنا بر مشهور در 10 رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمدند. نام مبارکشان محمّد و کنیه مشهور ایشان ابوجعفر و لقب آن امام همام، تقی و جواد می باشد و مختار، منتخب، مرتضى، قانع، عالم و غیر این ها نیز گفته شده است. پدر بزرگوار آن حضرت امام رضا علیه السّلام و مادر آن حضرت جناب سبیکه یا دُره است که حضرت رضا علیه السّلام نام ایشان را خیزران نهادند. او که از خاندان امّ المؤمنین ماریه قبطیّه، همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به شمار می رود، از نظر فضائل اخلاقی در درجه والائی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود، بطوری که امام رضا علیه السّلام از او بعنوان بانویی منزّه و پاکدامن و با فضیلت یاد می کردند. دوران زندگی جواد الائمه علیه السّلام مصادف با دوران حکومت مأمون و معتصم عباسی بود. روزی که امام رضا علیه السّلام به شهادت رسیدند، امام جواد علیه السلام حدود 7 (یا 8) سال داشتند و در سنّ ۲۵ سالگی به شهادت رسیدند. در نتیجه ایشان تنها امامی هستند که هم در خردسالی امامت به ایشان منتقل شد و هم در عنفوان جوانی به شهادت رسیدند.[منتهى الآمال، ج۳، ص۱۷۵۳// تقویم شیعه، ص۱۸۹//سیره پیشوایان، ص۵۲۹]
کیفیّت شهادت امام علیه السّلام و عاقبت قاتل ایشان
مأمون لعنة الله علیه در سال ۲۱۸ قمری از دنیا رفت و برادرش معتصم عبّاسی بجای او بر مسند خلافت نشست و او که مانند سایر طاغوتها می خواست همه مردم تحت فرمان او باشند نمی توانست تحمّل کند که شخصی مانند امام جواد علیه السلام دارای مقام و منزلتی باشد و مردم از او اطاعت و فرمان برداری کنند. به همین خاطر امام جواد علیه السلام را در روز ۲۸ محرّم سال ۲۲۰ قمری با امّ الفضل (دختر مأمون که امام علیه السّلام به ناچار با او ازدواج کردند) وارد بغداد کرد و در این ایّام نقشه شهادت امام جواد علیه السلام را طراحی کرد و کاری کرد که امّ الفضل (برادر زاده اش) امام را مسموم کند. او سمّی را دراختیار امّ الفضل گذاشت و او سمّ را در انگور تزریق کرد و آن را در میان کاسه ای گذاشت و جلوی همسر معصوم و جوان ۲۵ ساله اش قرار داد و امام از آن انگور تناول کردند و طولی نکشید که آن حضرت آثار سمّ را در خود مشاهده کردند و کم کم درد شدیدی بر ایشان عارض شد و امّ الفضل چون چنین دید پشیمان شد و به گریه افتاد. امام علیه السّلام فرمودند: «ما بُکائُکِ و اللهِ لَیَضربَنَّکِ اللهُ بِعَقرٍ لا یَنجَبِرُ و بَلاءٍ لا یَنسَتِرُ». چرا گریه می کنی (حالا که مرا کشتی گریه می کنی؟!) به خدا قسم، خداوند تو را به فقری مبتلا می کند که جبران پذیر نباشد و به بلائی گرفتار می کند که مستور و پوشانده نمی شود. و همان طور هم شد، وقتی که امام علیه السّلام را به شهادت رسانید معتصم امّ الفضل را به حرم خود طلبید و به زودی بیماری زنانه گرفت و هر چه پزشکان معالجه کردند فایده ای نداشت تا این که از حرم معتصم خارج شد و آن چه از مال دنیا داشت خرج مداوای خود کرد و چنان فقیر و پریشان حال شد که از مردم گدایی می کرد و تقاضای کمک می نمود و با بدترین احوال در سال ۲۲۰ قمری در حالی که ۲۴ سال از عمرش گذشته بود از دنیا رفت.[احادیث الطّلاب، ص۹۶۶]
نجات اباصلت از زندان
پس از شهادت امام رضا علیه السّلام، مأمون عبّاسی، اباصلت خادم حضرت رضا علیه السّلام را به زندان انداخت. اباصلت می گوید: یک سال گذشت، دلم گرفت شب جمعه اى بود، غسل کردم و آن شب را به شب زنده دارى در رکوع و سجود و گریه و زارى به سر بردم و از خدا نجات خود را مى خواستم. نماز صبح را که خواندم ناگاه دیدم امام جواد علیه السّلام آمدند و فرمودند: اباصلت دلت گرفته؟ عرض کردم: آرى به خدا، آقا فرمودند: اگر کار امشب (یعنی: شب زنده داری و استغاثه به درگاه خدا) را قبلاً انجام می دادى خدا مثل الآن نجاتت مى داد. سپس فرمودند: حرکت کن. عرض کردم: کجا آقا؟! زندان بان ها کنار درب زندانند و چراغ جلوی آن ها می سوزد. فرمودند: حرکت کن آن ها تو را نمى بینند، دیگر با ایشان رو به رو نخواهى شد. از زندان که خارج شدیم فرمودند: مایلى به کدام طرف بروى؟ گفتم: به هرات منزلم می روم. فرمودند: عباى خود را روى صورت بکش، این کار را کردم، دست مرا گرفتند، گمان می کنم مرا فقط از طرف راست به سمت چپ برگردانیدند و بعد فرمودند: صورت خود را بگشا، همین که گشودم دیگر امام علیه السّلام را ندیدم امّا خود را کنار درب منزل یافتم، وارد شدم و تا کنون با مأمون و مأمورین او رو به رو نشده ام.[زندگانى حضرت جواد و عسکریین علیهما السلام (ترجمه بحار الأنوار)، ص٤٠]
مرا به بازی چه کار؟!
امام مظهر اسماء و صفات پروردگار است و در این حقیقت سنّ و سال هیچ تأثیری ندارد. امام، امام است چه در کودکی و چه در کِبَر سن. چنان که به شهادت قرآن کریم، مقام رسالت و نبوّت در سنّ کودکی به برخی از انبیاء الهی همچون یحیی و مسیح علیهما السّلام داده شد – وَ آتیناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً، و در کودکی به او حکم (نبوّت) دادیم- همان طور مقام والای امامت نیز به حسب ظاهر در کودکی به برخی از ائمّه علیهم السّلام واگذار شد، امام جواد علیه السلام نیز از همین دسته هستند. لکن سنّ کم امام علیه السّلام بدان معنا نیست که ایشان همچون کودکان دیگر به بازی و غفلت اشتغال داشته باشند. امام جواد علیه السلام در سنّ کودکی همچون جدّ بزرگوار خود، علی علیه السّلام به اداره امر امامت می پرداختند. على بن حسان واسطى می گوید: من مقدارى اسباب بازى که بعضى از نقره بود به همراه داشتم با خود تصمیم گرفته بودم آن ها را به مولایم امام جواد علیه السلام (که در آن ایّام به حسب ظاهر خردسال بودند) هدیه کنم، گروهی از مردم خدمت امام علیه السّلام بودند و از ایشان سؤال می کردند، وقتى جواب هاى خود را گرفتند و رفتند، امام جواد علیه السلام از جاى خود حرکت کردند و عازم صریا (روستایی نزدیک مدینه) شدند. من به دنبال حضرت رفتم. در بین راه موفق غلام امام علیه السّلام را دیدم، گفتم: براى (ملاقات) من از امام علیه السّلام اجازه بگیر. اجازه گرفت، وارد شده سلام کردم ولى در چهره آقا آثار ناراحتى مشاهده مى شد. نگاهى از روى خشم به من نموده بعد صورت خود را به طرف راست و چپ گردانیدند. آن گاه فرمودند: خداوند مرا براى بازى نیافریده، مرا چه به بازى؟! من از ایشان پوزش خواستم و آن حضرت عذر مرا پذیرفتند.[زندگانى حضرت جواد و عسکریین علیهما السلام (ترجمه بحار الأنوار)، ص٤٨]
سخن گفتن در گهواره
جاهلان و معاندانِ نسبت به امامان شیعه، اقتداء شیعیان به برخی از ائمّه در سنین کودکی مانند امام جواد علیه السلام را نشانه انحراف شیعیان از مسیر حق می دانند. اینان همان کسانی هستند که با تکیه بر کلام گذشتگانشان و بدون تأمّل و تدبّر، خود را تابع محض قرآن کریم می دانند، امّا غافل از آن هستند که قرآن کریم در مواضع مختلف و متعدّد، این پندار غلط و خصمانه ایشان را به کلّی باطل می داند. مِن باب نمونه خدای متعال در سوره مریم آیات ٢٩ تا ٣٤ می فرماید: «فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا * وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا * وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا * ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ». (وقتی مریم به واسطه کودکی که به دنیا آورده بود مورد توبیخ و تهمت مردم قرار گرفت) به او (کودک) اشاره کرد؛ گفتند: «چگونه با کودکى که در گاهواره است سخن بگوییم؟!» * (ناگهان عیسى زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدایم؛ او کتاب (آسمانى) به من داده؛ و مرا پیامبر قرار داده است! * و مرا- هر جا که باشم- وجودى پر برکت قرار داده؛ و تا زمانى که زنده ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است! * و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده؛ و جبّار و شقى قرار نداده است! * و سلام (خدا) بر من، در آن روز که متولّد شدم، و در آن روز که مى میرم، و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد!» * این است عیسى پسر مریم؛ گفتار حقّى که در آن تردید مى کنند.
در حالات امام جواد علیه السلام و باقی ائمّه علیهم السّلام نیز سخن گفتن در گهواره وارد شده است. حکیمه دختر امام کاظم علیه السّلام می گوید: وقتی زمان فارغ شدن خیزران (همسر حضرت رضا علیه اسّلام) فرا رسید، حضرت رضا علیه السّلام من و خیزران و قابله را وارد خانه ای نموده و درب را بستند. در دل شب چراغ خاموش شد و من به همین خاطر اندوهگین شدم. در همین هنگام وجود مقدّس ابوجعفر (امام جواد) علیه السّلام به دنیا آمدند و خانه از نور وجودش نورانی شد. به مادرش گفتم: خدا تو را از چراغ بی نیاز کرد. پس کودک در طشت نشست در حالی که چیز نازکی شبیه تور بدن مبارکش را پوشانده بود. چون صبح شد حضرت رضا علیه السّلام آمدند و کودکشان را در گهواره گذاشتند و به من فرمودند: ملازم گهواره او باش. چون روز سوّم شد دیدگانش را به سمت آسمان بالا برد و نگاهی به راست و چپ انداخت سپس فرمود: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحدَه لا شریکَ لهُ، و أنّ محمّداً عبدُهُ و رسولُهُ»، پس من ترسان و لرزان برخاستم و خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسیدم و به ایشان عرض کردم: من چیز عجیبی دیدم! امام فرمودند: چه دیده ای؟ عرض کردم: این کودک الآن چنین و چنان کرد (و جریان را تعریف کردم). حضرت رضا علیه السّلام لبخندی زدند و فرمودند: آنچه که از عجائب او در آینده خواهی دید خیلی بیشتر است.[الثاقب فی المناقب، ص٥٠٤] حال وقتی گفته می شود امام جواد علیه السلام در گهواره لب به سخن گشوده است، همین گروه منحرف دادِ اعتراض سر داده و شیعیان را انسان های بی منطق و خرافاتی معرّفی می کنند و حال آن که اگر در قرآن کریم با تعمّق و تدبّر می نگریستند و پرده های جهل و لجاجت را از مقابل چشمان خود کنار می زدند، وجودشان از نور ولایت ائمّه علیهم السّلام گرم می شد و مشمول هدایت قرآن کریم می گردیدند.
عصا و شهادت به امامت حضرت جواد علیه السلام
یحیی بن اکثم می گوید: روزی در مدینه داخل مسجد پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) شدم و به دور قبر مطهّرشان طواف می کردم که دیدم امام جواد علیه السلام مشغول طواف به دور قبر شریف رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) است. در مورد مسائلی که نزدم بود با او مناظره کردم و ایشان پاسخ مسائل را دادند. سپس به ایشان عرض کردم: به خدا قسم درباره مسئله ای می خواهم از شما سؤال کنم که حیاء به من اجازه نمی دهد. ایشان به من فرمودند: من به تو از آن مسأله خبر خواهم داد قبل از آن که خودت از آن خبر دهی و سؤال کنی. تو می خواهی درباره امام از من سؤال کنی. گفتم: به خدا قسم که همین طور است. پس فرمود: امام من هستم. گفتم: نشانه آن چیست؟ عصایی که در دست ایشان بود به زبان آمد و گفت: همانا مولای من امام این زمان است و او حجّتِ بر شماست.[الثاقب فی المناقب، ص٥٠٨]
کلامی از امام علیه السّلام
«مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ». هر کس که به گوینده ای گوش فرا دهد، او را پرستیده و اطاعت کرده است، پس اگر آن گوینده از خدا گوید، خدا را پرستیده و اگر از زبان ابلیس سخن گوید، ابلیس را پرستیده و اطاعت نموده است.[تحف العقول، ص٤٥٦]
افزودن دیدگاه جدید