سیری در سیره عرفانی امام خمینی قدس سره
سیری در سیره عرفانی امام خمینی قدس سره
سیره عرفانی امام خمینی قدس سره در نوشتار حاضر در دو قسمت اساسی سامان یافته است، که عبارتند از : الف) بررسی مفاهیم کلیدی ب) سیره عرفانی امام خمینی قدس سره
الف) بررسی مفاهیم کلیدی: واژه و مفاهیم اساسی این نوشتار سه مفهوم سیره، عرفان و اخلاقند:
1) تاملی بر واژه سیره: سیره یعنی نوع و سبک رفتار :
مساله سبک و متد خیلی مهم است. مثلا در مورد شعر. رودکی، فردوسی، سنایی و حافظ همه شاعرند. ولی یک آدم مطلع می داند که شعر سبکهای مختلف دارد. سبک هندی، خراسانی، عرفانی و... در شعر شناسی آنچه که مهم است، سبک شناسی است. مساله سبک شناسی در تفکر نیز مطرح است. از نظر یک آدم غیر وارد ارسطو یک عالم، یک فیلسوف و یک متفکر است چنانچه ابوریحان و بو علی و... متفکرند. ولی آدم وارد می داند که میان سبک و متد و روش این علما از زمین تا آسمان تفاوت است. سبک یک عالم استدلالی و قیاسی است. یعنی در همه مسایل، از منطق ارسطویی پیروی می کند. اگر طب را در اختیارش قرار بدهی، می خواهد آنرا با منطق ارسطویی بدست آورد، همانگونه فقه و ادبیات را. اما دیگری سبکش تجربی است. مثل بسیاری از علمای جدید. می گویند فرق ابوریحان و بوعلی در این بوده که سبک بوعلی بیشتر بر اساس منطق ارسطویی ولی سبک بیرونی بیشتر حسی و تجربی بوده است. یک نفر سبکش عقلی و دیگری نقلی است.
در رفتارها نیز سبکها ی مختلف وجود دارد. سلاطین عالم با همه اختلافاتی که میان آنها وجود دارد یک سیره و سبک مخصوص به خود دارند، فلاسفه هم سبک مخصوص به خود دارند، باز هر کدامشان را که جدا در نظر بگیریم، یک سبک مخصوص به خود دارند.
البته خیلی از مردم در تفکرشان و یا عملشان اصلا سبک ندارند، منطق ندارند، گاهی به نقل استناد می کنند، گاهی به عقل و گاهی به حس و...، ولی قلیلی ازمردم هستند که در راهی که می روند سبک و روش دارند. بعبارت دیگر انسان هایی که در زندگی بدنبال آب و نانند و... و معمولی زندگی می کنند، دغدغه سبک و متد در زندگی ندارند. اما انسانهایی که از خورد و خوراک و... فراتر رفته و زندگی غیر معمولی، هدفدار و مو اج را در بعد نظری ویا عملی برمی گزینند، می توانند صاحب سیره و سبک در زندگیشان باشند. در این نوشتار مدعا آن است که
اول امام خمینی، به یک زندگی معمولی و عادی قناعت ننموده اند
دوم در زندگیشان صاحب سیره و سبکند
سوم، سیره و سبک امام خمینی آموزنده و الگوست از این رو قابل تامل و توجه است و
چهارم: اگر بتوانیم مجموعه سیره ها را در یک تقسیم بندی، به دو دسته سیره نظری و سیره عملی تقسیم نموده در ادامه با سیره عرفانی و اخلاقی امام خمینی در بعد نظری و عملی آشنا خواهیم شد.
2) عرفان:
عرفان که در لغت از عرف به معنای شناختن و فهمیدن آمده در اصطلاح علمی است در کشف حقایق جهان و پیوند انسان و حقیقت که نه بر عقل و استدلال. بلکه بر ذوق، اشراق، وصول و اتحاد با حقیقت تکیه دارد و برای نیل به این مراحل، دستورات و اعمال ویژه ای را بکار می گیرد.
مشخصات عمده عرفان عبارتند از:
اول: عمل اصل و اساس حرکت: در این روش تنها بر علم تکیه نمی شود، بلکه عمل اصل و اساس کار است و علم خود نتیجه و محصول عمل است. برای رسیدن به آگاهی عرفانی، باید مراحل را پشت سر گذاشت و به سیر و سلوک پرداخت و از مراتب و درجاتی گذشت. از همین جاست که عرفان به دو قسمت عملی و نظری تقسیم شده که عرفان عملی، عبارت است از اجرای یک برنامه دقیق و پر مشقت جهت گذشتن از مراحل و منازل و رسیدن به مقامات و احوالی که در راه دست یافتن به آگاهی عرفانی، و نیل به توحید و فنا از آن به طریقت تعبیر می شود و عرفان نظری، مجموعه تعبیرات عرفا است، از آگاهی ها و دریافتهای شهودی خود درباره حقیقت جهان و انسان. عرفان مبادی و اصول به اصطلاح کشفی را مایه استدلال قرار می دهد و آنگاه آنها را با زبان عقلی توضیح می دهد. عرفان نظری بعنوان یک نظام جهان بینی ویژه، عمدتا بوسیله شخصیت بزرگ عرفان اسلامی، محی الدین عربی (560 -638 هـ. ق) تاسیس گردید. این شخص که به ابن عربی و شیخ اکبر معروف است، عرفان را وارد مرحله جدیدی کرده است.
دوم: اعتقاد به حقیقت جهان: اعتقاد به حقیقت جهان خارج و وحدت واقعی این حقیقت، ویژگی دو نگاه عرفان است. و اینکه آن حقیقت ظاهری دارد و مظاهری که در کثرت در این ظاهر و مظاهر است و باطنی دارد که در آن، حقیقت محض با وحدت کامل خود، از هرگونه تفرقه و کثرتی منزه است.
سوم: اعتقاد به اصالت ارتباط حضوری و شهودی میان انسان و حقیقت در عین قبول علمهای حصولی: از این روست که تذکر می دهند علوم رسمی ممکن است سبب حجاب شوند و علم آموزان باید توجه داشته باشند که دانسته های آنها برایشان غرور و غفلت نیاورد.
چهارم: قبول حقیقتی واحد و عینی که هدف هر عارف، وصول به آن حقیقت و اتحاد و فنا در آن است. طبق تعبیر دینی از وحدت، نگاه عرفان، قهراً به این نتیجه منتج می شود که همه چیز خداست.
پنجم: رابطه ممتاز انسان با حقیقت کلی جهان و امکان وصول و اتحاد و فنای وی در آن حقیقت و بقایش با آن: در این رابطه به چند بیتی از گلشن راز بسنده می شود که گفت:
تعین نقطه وهمی است برعین
چو صافی گشت غین تو شود عین
دو خطوه بیش نبود، راه سالک
اگر چه دارد او چندین مهالک
یک: ازهاء هویت در گذشتن
دوم: صحرای هستی در نوشتن
در این مشهد یکی شد جمع و افراد
چو واحد سازی اندر عین اعداد
تو آن جمعی که عین وحدت آمد
تو آن واحد که عین کثرت آمد
ششم: اعتقاد به ریاضت و مجاهده:
مورد اتفاق مکتبهای عرفانی است که نیل به کمالات معنوی، تنها درسایه تلاش و کوشش پیگیر و مشقت بار ممکن است.
هفتم: عشق:
از مسایل اساسی عرفانی است که در عین حال عرفا در تحدید و تعرف آن اظهار ناتوانی می کنند. چنانچه محی الدین می گوید هر که عشق را تعریف کند آنرا نشناخته و کسی که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد، آنرا نشناخته، و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم، آنرا نشناخته، که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند.
ب) سیره عرفانی امام خمینی
سیره امام خمینی در عرفان بر مدار نکات زیر دور می زند:
1) جمع شریعت، طریقت و حقیقت:
در تعریف این سه مفهوم سید حیدر آملی، بزرگترین شارح شیعی محی الدین عربی گفته است، شریعت اسمی است که وضع گردیده برای راههای الهی که در بردارنده اصول و فروع، واجبات و مباحات و نیز شامل نیکو و نیکوتر می باشد و طریقت، عبارت است از انتخاب نیکوتر و بهتر و یا ثابت و با دوامتر آن و هر راه و روشی که انسان بهترین آن و با دوامترین آن را بپیماید، طریقت نامیده می شود، چه از نظر گفتار و چه از نظر کردار و چه از نظر حال و یا صفت و حقیقت، اثبات وجود چیزی است از راه کشف و عیان و یا حالت و وجدان و نیز گفته شده است، شریعت این است که عبادت کنی او را و طریقت این است که حاضر شوی او را، و حقیقت این است که شهود کنی و شاهد باشی او را.
و نیز گفته شده است که شریعت این است که قیام کنی به امر او و طریقت آن است که به امر او قیام کنی و حقیقت این است که به او قیام کنی و کمک و تایید می نماید تمام این مطلب را، گفتار نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) که شریعت گفتار من است طریقت، کردار من است و حقیقت احوال من است.
در بین عرفا و متصوفه، گروهی معتقد بودند که رابطه بین شریعت و حقیقت رابطه پوسته و مغز است که برای رسیدن مغز باید پوسته را شکست و بعبارت دیگر برای رسیدن به حقیقت باید از شریعت گذر نمود و بر ظواهر شریعت پافشاری ننمود. البته حداکثر تذکر آنها این بود، تا پختگی لازم را بدست نیاوردی و بخشی از راه را نپیمودی به شریعت نیز پشت نکن. در سیره و مشی عرفانی امام خمینی، عرفان مطلوب منحصرا از راه رعایت شرع و دستورات دین حاصل شدنی است و اصولاً، عرفان ناب چیزی جز ملازمت دائم بر طاعات و عبادات و ترک مدام معاصی و منهیات شرع نیست و هرگز نمی توان سه اصطلاح شریعت، طریقت و حقیقت را مقوله جداگانه دانست. امام در تعلیقیه بر شرح قصوص چنین می فرمایند طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهند شد. زیرا ظاهر راه نیل به باطن است... . کسی که چنین می بیند که با انجام تکلیفهای الهی باطن بر او حاصل نشد، بداند که ظاهر درست انجام نداد و کسی که بخواهد به باطن برسد، بدون راه ظاهر، مانند برخی از صوفیان عوام، او هیچ دلیلی از طرف خداوند ندارد.
از همین نگاه است که امام خمینی گر چه فقیه عارف است ولی به هر دوی اینها که فقط تاکید بر فقه و عرفان دارند، منتقد است. به شریعتمداران و فقها حمله می کند و در آداب الصلوه می نویسد، کسانیکه دعوت به صورت محض می کنند و مردم را از آداب با حیله باز می دارند و می گویند شریعت را جز این صورت و قشر، معنا و حقیقتی نیست، شیاطین طریق الی الله و خارهای راه انسانیت اند و از شر آنها باید به خدای تعالی پناه برد که نور فطرت الله را که نور معرفت و توحید و ولایت و دیگر معارف است در انسان منتفی می کنند و حجابهای تقلیدی و جهالت و عادت و اوهام را به روی آن می کشند و بندگان خدای تعالی را از عکوف به درگاه او و حلول او باز می دارند. در عین حال به بعضی عرفا نیز منتقد است و در تفسیر دعای سحر می نویسد عارف کامل کسی است که همه مراتب را حفظ کند و حق هر صاحب حقی را ادا کند و دارای هر دو چشم و هر دو مقام و هر دو نشانه باشد، ظاهر و باطن کتاب را قرائت کند و در صورت و معنایش و تفسیر و تاویلش، تدبر نماید که ظاهر بدون باطن و صورت بدون معنی، مانند پیگیری است، بدون روح و دنیایی است بدون آخرت، همانگونه که باطن را به جز از رهگذر ظاهر نمی توان بدست آورد، زیرا دنیا کشتزار آخرت است... و کسی که ظاهر را برای وصول به حقایق بگیرد و نگاهش به آیینه برای دیدن جمال محبوب باشد اوست که راه خدا را پیموده...
حاصل آنکه در سیره عرفانی امام خمینی ، شریعت طریقت و حقیقت نه تنها نافی هم نیستند، بلکه در مسیر هم و مکمل یکدیگرند و بین ظاهر و باطن تعادل بر قرار است. و نه شریعت پای طریقت و حقیقت ذبح می شود و نه حقیقت فدای شریعت می گردد و از این رو امام خمینی عارف بنام و در عین حال مرجع تقلید جهان تشیع بود و همانگونه که در لسان عرفانی درباره مسجد می گفت:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیدار تو را دیدم و بیمار شدم
در میخانه گشاید به رویم شب و روز
که من ازمسجد واز مدرسه بیزار شدم
در عین حال امام خمینی در «مقام یک فقیه و مجتهد»، کوچکترین بی احترامی به مسجد را جایز نمی دانسته بلکه در کتاب امام در سنگر نماز در قالب یکی از خاطرات در عنایت و توجه امام به مساجد آمده که اگر از آداب مسجد، دو رکعت نماز تحیت مسجد است، ایشان (امام) هر وقت که به مسجدی وارد می شدند، دو رکعت نماز تحیت می خواندند. مسجدی بود به نام گذرقلعه که آقای خوانساری (آیه الله محمد تقی خوانساری) در آنجا نماز می خواندند و حضرت امام بعنوان ماموم در این مسجد حاضر می شدند و در غیاب آقای خوانساری، ایشان امامت می کردند. من هر دفعه دقت می کردم، متوجه می شدم که علاوه بر نافله ها، تحیت مسجد را هم می خواندند. و از این رو در سیره نظری امام خمینی ایشان جامع فقاهت و عرفان بود و در سیره عملی نیز ایشان اهل سیر و سلوک و توجه به مسایل باطنی در کنار توجه و عنایت به مسایل ظاهری شریعت بودند. از این رو شریعت، طریقت و حقیقت در سیره نظری و عملی امام خمینی با یکدیگر به تعادل رسیده بودند.
2) جمع حماسه و عرفان:
این دو مفهوم به جهت ویژگیهای دور از هم معمولا نقطه مقابل یکدیگر تلقی می شوند. زیرا حماسه با نوعی برونگرایی قرین است و عرفان با درونگرایی. در حماسه هدف رهایی از دشمن بیرونی است و در عرفان هدف، تسلط بر دشمن درونی. در حماسه، سلاح آهن است و فولاد. اما در عرفان، سلاح اصلی گریه است و تهذیب و ذکر، مفاهیم اساسی حماسه جنگ و رزم و شمشیر و تفنگ و... است، اما مفاهیم کلیدی عرفان، خال است و زلف و یار و شمع و شاهد.
گرچه عرفان و درونگرایی از نظر زمانی قدیم و از نظر گستره نیز فراگیر و در اکثر ملتها دیده می شود و حتی اگر از منظر و با ملاک درونگرایی و ریاضت کشی و نفس کشی عرفان را ببینیم، چنین عرفانی در فرهنگهای غیر اسلامی، عمیق تر از فرهنگ اسلامی یافت می شود ولی آنچه که به عرفان امام خمینی سبک و سیاق خاصی می دهد که نگرش عرفانی و کنش عرفانی ایشان را از کثیری از عرفا متمایز می نماید، قرین نمودن حماسه با عرفان است و مظهر عرفان حماسی بودن.
چنانچه اشاره شد به قدری ویژگیهای این دو موضوع از هم دورند که جمع درونگرایی، همراه با برونگرایی و یا برونگرایی با درونگرایی و جمع روحیه قوی و بالا برای مبارزه با دشمنان و در عین حال به درون و نفس در همان زمان پرداختن کاری صعب و قلیل المصداق است و این نکته ای است که در سیره عرفانی امام بوضوح دیده می شود.
عارف بودن امام خمینی، نیازی به استدلال ندارد و حداقل عرفان نظری را در آثار خصوصاً دوره جوانی ایشان مثل شرح دعای سحر مصباح الهدایه الی اخلافه و الولایه، کتاب تعلیقیه بر نصوص و مصباح الانس کتاب آداب الصلوه سرالصلوه کتاب اربعین و... می توان دید. اگر در عرفان مثلا صحبت از مقامات هفتگانه (توبه، ورع زهد، فقر، صبر، توکل و رضا) است و یا از حالات مختلف (چون مراقبه، قرب، محبت، خوف، رجا، شوق، انس، اطمینان، مشاهده و یقین) می باشد. در آثار عرفانی امام نسبت به همه موارد حال و یا مقام سخن به میان آمده است اگر بحث انسان کامل از مباحث اساسی و بنیادی در عرفان است، امام خمینی به صورت مبسوط پیرامون این مبحث داد سخن داده اند. در خاطره ای به نقل از فاطمه طباطبایی در کتاب امام در سنگر نماز آمده است که اکثر آشنایان این طور نقل می کنند که امام در سن جوانی نماز شب و تهجد جزو برنامه هایشان بود. از وقتی ایشان را شناختم، شاهد این قضیه بوده ام . با چنان خضوع و خشوعی به نماز می خواندند و قیام و رکوع و سجود می کردند، که حقا وصف ناپذیر است. اصلا نمی توانم راجع به آن لحظات صحبت کنم. تنها احساس می کردم که در دل شب، با آن خضوع و خشوع، با چشمان اشکبار، به راز و نیاز با خدا مشغولند. با خود فکر می کردم که شب امام حقیقتا لیله القدر است. این حالات امام نه یک شب و دو شب بلکه یک عمر بر قرار بود. بعضی وقتها سعادت پیدا می کردم که با ایشان نماز بخوانم. وارد اتاق که می شدم می دیدم که قیافه شان کاملا بر افروخته است و چنان اشک ریخته اند که دستمال کفاف اشکشان را نمی داد و کنار دستشان حوله می گذاشتند. ایشان شبها چنین حالتی داشتند و این واقعا معاشقه بود.
حاصل آنکه امام در عرفان نظری و عملی میدان دار بودند، اما سیره عرفانی امام به اینجا و در همین محدوده خلاصه نمی شود. ایشان هم چنان که در درونگرایی، میدان دار بودند، در برونگرایی و در حماسه سرایی و حماسه آفرینی نیز کم نظیر بودند. در این زمینه نقل خاطره و اظهار نظری از حضرت آیه الله العظمی، مرحوم اراکی در باره امام خمینی بی مناسبت نمی نماید. ایشان براین باور بودند که خداوند قوه غریبی در این مرد خلق فرموده و مانند قوه ای که به ایشان داده، به هیچ احدی نداده است و نیز جرات و شجاعت و دیدی که به او داده، به احدی نظیر آنرا نداده است... این مرد از آن مردهایی است که اگر در روز عاشورا بود، 72 تن می شدند، 73 تن . آن وقت سینه اش را جلوی شمشیر و نیزه سپر می کردند. چنین شخصی جان و حیثیات و ریاست و مال و فرزند و عیالش را فدای اسلام کرده برای همه چیز حاضر است و لذا از هیچ چیز باک ندارد، نه از آمریکا می ترسد نه از روس. تمام آنها یک طرف، او هم یک طرف. خدا چنین قلبی به او داده است.
برای بیان روحیه حماسی این عارف کم نظیر بد نیست به سال ۱۳۴۳ باز گردیم و عکس العمل او را در مقابل رژیم پهلوی و حامیانش پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون ببینیم. ایشان پس از شنیدن خبر تصویب لایحه در۴ آبان ۱۳۴۳. طی سخنرانی شدید اللحنی و حماسی(که منجر به تبعیدشان از ایران شد ) از جمله فرمودند آقا من اعلام خطر می کنم ! ای ارتش ایران، من اعلام خطر می کنم ! ای سیاسیون ایران، من اعلام خطر می کنم ... برای ما خوابها دیده اند ! از این بدتر چه خواهند کرد نمی دانم. از اسارت بدتر چه از ذلت بدتر چه ... آقا اگر این مملکت اشغال آمریکاست، پس چرا اینقدر عربده می کشید چرا اینقدر دم از ترقی می زنید... والله گناهکار است کسی که داد نزند. والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند...
همین امام خمینی که در اشعار عرفانیشان در دهه اخیر عمرشان می سرودند:
فرهادم و سوز عشق شیرین دارم
امید لقاء یار دیرین دارم
طاقت ز کفم رفت و ندانم چه کنم
یادش همه شب در دل غمگین دارم
هم او در همین سالها وقتی پس از سالها تبعید در آن فضای سنگین و مبهم نهضت وارد ایران شدند در بهشت زهرا، کلمات حماسی یادگار و ماندگار را فریاد کشید که من دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت می زنم بعدها به ابر قدرت آمریکا و به جهانیان اعلام کرد که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و در یکی از سخنرانیهای حین نهضتشان فرمودند والله، تا حالا نترسیده ام. آن روز هم که می بردندم (۱۵ خرداد ۴۲) آنها می ترسیدند، من آنها را تسلی می دادم که نترسید.
حاصل نکته دوم در سیره عرفانی امام خمینی آن است که
اولا : حماسه و عرفان، به جهت ویژگیهای دور از هم معمولا در یک فرد جمع نمی شد، افراد حماسی و حماسه آفرین، در میدان تهذیب، چندان حضور نداشتند و افراد عارف و زاهد، کاری با رزم و حماسه آفرینی نداشتند.
ثانیا: امام خمینی در حالیکه در عرفان نظری و عرفانی عملی صاحب تالیف و تاثیرند، در حماسه آفرینی، رجز خوانی در مقابل دشمن، شجاعت و هم آورد طلبی نیز کم نظیرند. و این نکته ای است که در سیره عرفانی امام به نگاههای عرفانی شان، رنگ و بو و سبک و سیاق خاصی داده است،
ثالثا : اگر ملتی در ایران خروشید، رزمندگانی در مقابل شرق و غرب و دشمنان حماسه آفریدند و در عین حال اهل دل بودند، از امام و رهبرشان تاثیر پذیرفته و بدو تاسی نموده اند.
3) جمع عرفان و سیاست:
بحث تعامل عرفان و سیاست و یا عارف و سیاستمدار، در حقیقت نتیجه و محصول از بحث تعامل حماسه و عرفان است. همین که این مبنا پذیرفته شود که عرفان و عارف در عین توجه به درون، این امکان را دارد که با توجه به بیرون و مبارزه با دشمنان خارجی جمع شود، از جمله حیطه های مسایل بیرونی مباحث و موضوعات سیاسی است که به جهت اهمیت، به صورت جداگانه مورد توجه قرار گرفته است.
گفته شد که امام خمینی در عرفان نظری و عملی صاحب حرف و واجد عملند. مثلا اگر مراقبه طبق قول مشهور عرفا، از احوال است، امام خمینی مشارطه (یعنی از اول با خود شرط کند که بر خلاف فرموده خداوند رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد) را پیش شرط مراقبه ذکر کرده و در توضیح مراقبه در کتاب اربعین آورده اند چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشی و خود را ملزم بدانی به عمل کردن به آن و اگر خدای نخواسته در دلت افتاد که امری را مرتکب شوی که خلاف فرموده خداست بدانکه این از شیطان و جنود اوست که می خواهند تو را از شرطی که کردی باز دارند، به آنها لعنت کن، از شر آنها به خدا پناه ببر و آن خیال باطل را از دل بیرون نما و به شیطان بگو که من امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالی نکنم ولی نعمت، من سالهای دراز است به من نعمت داده، صحت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و مرحمتهایی کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم، از عهده شکر یکی از آنها بر نمی آیم، امید است، ان شاء الله شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید. و سپس شب به محاسبه بنشینی و از نفس در مورد شرط حساب بکشی و...
اما عرفان امام خمینی به همین عزلت گزینی ها و مراقبه ها خلاصه نمی شود و اینجاست که عرفان به معنای گوشه گیری را به انتقاد می نشیند و می گوید خیال کردند یک دسته زیادی که معنای عرفان، عبارت از این است که انسان یک محلی پیدا بشود، یک ذکر بگوید و یک سری حرکت بدهد و یک رقصی بکند و اینها. این معنای عرفان است ! مرتبه اعلای عرفان را امام علی (علیه السلام) داشته است و هیچ این چیزها نبود در کار... رسول خدایی که سالهای طولانی در سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد یک حکومت سیاسی ایجاد کرد، برای اینکه عدالت ایجاد شود. تبع ایجاد عدالت فرصت پیدا می شود و برای اینکه هر کسی هر چیزی دارد بیاورد. حاصل آنکه بعد سوم سیره عرفانی امام خمینی آن است که عرفان ایشان به انزوا گرایی و گوشه گیری و ذکر و فکر تنها خلاصه نمی شود و همین عارف، صاحب تالیف در این رشته و اهل سیر و سلوک، در عرصه سیاست نیز صاحب تالیفند (حداقل دو کتاب ولایت فقیه و شئون و اختیارات ولی فقیه) و در عمل نیز نهضت اسلامی مردم ایران را در مقابل استبداد داخلی پهلوی و استعمار خارجی غرب هدایت نموده و به ساحل نجات نشاندند.
بد نیست این بخش از سخن را یا مکتوبی از امام خمینی که حاوی نکات عرفانی و سیاسی است، خاتمه دهیم. امام خمینی در مورخه 67/10/11 پیام مهم و تاریخی به گورباچف رییس جمهور وقت اتحاد جماهیر شوروی فرستادند که از یکسو که مخاطب نامه و بخشی از مسایل آن مربوط به قدرت و حکومت است، بار سیاسی دارد ولی از آن سو که پس از خبر دادن از بن بست کمونیسم و نفی راه غرب، به خدا پرستی و اسلام دعوت نموده و در بین متفکرین اسلامی که بعنوان الگوهای تفکر اسلامی معرفی شده اند، از جمله محی الدین عربی، بنیانگذار عرفان نظری است، نامه حاوی بار عرفانی است. درباره محی الدین امام در این نامه آورده اند دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا بخصوص محی الدین ابن عربی نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا بسی از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
4) جمع عرفان و فلسفه:
از منازعات مشهور در ادبیات جهان و در عرصه های علمی و عالمان دعوای بین عقل و دل و بعبارت دیگر نزاع میان عقل و عشق است. در این منازعه به بهانه اینکه عقل بشری و پای استدلالی چوبین است، دعوت به پای محکمتر که اتکا به پای قلب است شده است. در این منازعه علم بجز علم عاشقی، بی حاصل تلقی شده است. این دعوا بهترین مظاهرش را در دو علم عرفان و فلسفه می یابد که عرفان مدافع عشق و دل و قلب و علم فلسفه مدافع عقل است و بعبارت دیگر منبع عمده شناخت عرفا دل و قلب است و منبع شناخت فلاسفه، عقل. حال پرسش این است که جایگاه امام خمینی در این منازعه کجاست در اینکه امام خمینی عارف بوده و مدافع عرفان شکی نیست، چنانچه به مباحث ایشان در عرفان نظری و کنش ایشان در عرفان عملی سابقاً اشاراتی شده است.
آیا در سیره عرفانی امام خمینی و به اصطلاح در منازعه میان عقل و دل آیا ایشان عقل را به مذبح عشق می برد؟ شاید در مرحله اول و با مراجعه به بعضی جملات و یا اشعار امام خمینی، پاسخ بدین پرسش مثبت به نظر آید. مثلا آنجا که در رباعیات دیوان اشعارش می گوید:
فصلی بگشا که وصف رویت باشد
آغاز گر طره مویت باشد
طومار علوم و فلسفه در هم پیچ
یارا نظری که ره به سویت باشد
اما با نگاه دیگری می بینیم که این نقد و انتقاد تنها به فلاسفه اختصاص ندارد و دامن عارفان را نیز در رباعیات دیگرشان می گیرد، آنجا که می آورند.
آن روز که ره به سوی میخانه برم
یاران همه را به دلق و مسند سپرم
طومار حکیم و فیلسوف و عارف
فریاد کشان و پایکوبان بدرم
اینجاست که سیره عرفانی امام جای تامل بیشتری می یابد و در نگاه دقیقتر می بینیم که امام خمینی همان سان که عارف است، فیلسوف نیز می باشد و در حوزه عقل نیز مانند حوزه دل میدان داراست. و می بینم که مبانی عرفانی امام از مبانی عقلی ارتزاق نموده و عمیق و مستحکم است. امام از آن دسته افراد نیست که به بهانه دلبستگی به دل، نفی علم و عقلانیت و بصورت مشخص فلسفه نماید، کسانیکه به جهت علوم تعمق و تاملات نظری ذیل عشق و باطنیات به سطحی نگری و کجروی، صوفی گرایی و... کشانده شده اند و اگر در اشعار نفی عقل و فلسفه می کند، دیدیم که همانگونه نفی عرفان نیز می کند و این نکته معنای قابل فهمی دارد. تفسیر و تعبیر قابل توجیه و مطلوب آن این است که مراحل در سیر عقلانی و قلبی و باطنی طی نموده است، به یافته های موجود فعلی راضی نیست و سطحی بالاتر را می طلبد. این جاست که نسبت به وضع موجود در مقابل وضع مطلوب معترض است. و این به معنای نفی وضع موجود (درک فلسفه و دریافت عرفانی) نیست بلکه تنها حکایت از آن دارد که از این بهتر نیز می تواند باشد و بالاتر از این نیز می توان پرید.
اینجاست که نقد امام خمینی به فلسفه قابل فهم می گردد. و الا امام خمینی خود از اساتید مشهور علم فلسفه بودند. چنانچه دکتر جلال الدین آشتیانی نقل کرده اند که امام خمینی متجاوز از 20 سال شرح منظومه و اسفار تدریس کردند و یگانه مشعل فروزان علم توحید و معرفت ربوبی و استاد یگانه در علم عرفان محسوب می شوند و اگر در تدریس علوم عقلی و قلبی گاه استنکاف می کردند، از آن رو بود که آن را مساوی با انتحار می دانستند.
در عین حال دیدگاه امام خمینی درباره درس فلسفه این بود که فلسفه در طول تاریخ خود قاچاق بوده و باید بصورت قاچاق خواندن. بخصوص در حوزه علمیه، نه اینقدر زیاد و برای هر کسی درس بگویید و اجازه بدهید. همه بیایند و بنشینند. مگر همه اینها اهل هستند؟ کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند بطوری که منحرف نشوند، کم اند... وقتی من در صحن حضرت معصومه، حکمت درس می گفتم، حجره ای انتخاب کرده بودم که حدود ۱۷ نفر جا داشت، عمداً چنین جایی را انتخاب کرده بودم، که بیشتر نیایند. به آنها که می آمدند و افراد خاص و شناخته شده ای بودند هم، می گفتم درس مرا بنویسید بیاورید. اگر دیدم فهمیده اید، اجازه می دهم بیایید وگرنه شما نباید فلسفه بخوانید. چون مطلب را درک نمی کنید. اما اینکه چرا نگاههای عرفانی و فلسفی متفکران اسلامی از هم دور است و چالشهای حاد از آنها گزارش شده است، امام خمینی در تفسیر سوره حمد، این اختلاف را اینگونه تحلیل کردند گاهی وقتها اختلافاتی که بین اهل نظر و اهل علم حاصل می شود. برای این است که زبانهای یکدیگر را درست نمی دانند. هر طایفه ای یک زبان خاص دارد.
5) جمع بندی و نتیجه گیری:
از مجموعه مباحث مربوط به سیره عرفانی امام خمینی به اینجا می رسیم که:
5-1) در این مختصر بنا بر طرح مطالب محتوایی عرفانی از نگاه امام خمینی نبود و مطالبی نیز که بجای سیره به محتوا پرداخته اند، تنها برای بیان مقصود و تبین مدعا بود والا سعی در آغاز و ختم نوشتار آن بود که سیره (سبک، متد، و روش) امام خمینی در عرفان مورد توجه قرار گیرد
5-2) ویژگی عمده سیره آن حضرت در مباحث عرفانی از سویی نماندن در حصار درونگرایی ها، ریاضت کشیها و باطن گرایی های خاص عرفاست، او در عین توجه به بیرون نیز نگاه عمده داشت و سیر بسوی حق او را از توجه به خلق باز نداشته بود و در نظر و عمل نشان داد که می توان خدا مدار اما خلق دار بود. نشان داد که جنگ با دشمن برون، ثمراتش باید در برون برای دوستان ظاهر شود که رحمت و عطوفت است و برای دشمنان نمود یابد حماسه و شجاعت و پایداری.
5-3) از ویژگیهای دیگر سیره عرفانی امام خمینی آن است که جامع اضداد است، امام خمینی بین ظاهر و باطن، فقه و عرفان، فلسفه و عرفان، حماسه و عرفان، سیاست و عرفان که همه به ظاهر دور از هم غیر قابل جمع می رسند، همگرایی، همسویی و همنوایی برقرار نموده است. از این رو او عارف فقیه، فیلسوف عارف، عارف سیاستمدار و... است.
5-4) در سیره عرفانی امام خمینی توجه به باطن و معنویات و تهذیب او را از تامل، استدلال و تفکر باز نداشته و از این رو معتقد بودند که تفکر مفتاح ابواب معارف و کلید خزائن و کمالات علوم است و مقدمه لازم سلوک انسانیت است. و گر چه در نگاه ایشان همه علوم جنبه مقدمی دارند، اما می توان فلسفه را آغاز راهی دانست که بوسیله عرفان پیموده شده و به غایت می رسد.
5-5) در سیره عرفانی امام خمینی ، گزاره ها و مباحث عرفانی تا حد بالایی متاثر از عرفان نظری محی الدین عربی است و در آثار عرفانی شان، در آن چهار چوب شرح و بسط مطلب داشته اند.
افزودن دیدگاه جدید