آیت الله بهجت به چه چیزی افتخار می کرد؟
آیت الله بهجت به چه چیزی افتخار می کرد؟
به نقل از خبرگزاری حوزه؛ حجت الاسلام والمسلمین علی بهجت در آیین نهمین سالگرد ارتحال آیت الله بهجت (رحمه الله) در تالار امام رضا (علیه السلام) دانشگاه معارف با اشاره به اهمیت موضوع زیارت ابنیه مقدسه اظهارداشت: ایشان به زیارت بسیار علاقه داشت. همین اواخر با ایشان به سفر مشهد رفتیم. وقتی ایشان به حرم می رفت و برمی گشت، خیلی حال او فرق می کرد. ما که همراه ایشان بودیم، با اینکه 2 ـ 3 ساعت بیدار بودیم، خسته می شدیم و دیگر حتی حال صبحانه خوردن نداشتیم.
ایشان حداقل 5 یا 6 ساعت بیداری کشیده بود، ولی در راه برگشت از حرم انگار تازه همین الآن صبح اول وقت ایشان است. با همه شوخی می کرد و حالشان را می پرسید. آیت الله بهجت هر روز در تمام عمرشان 2 ساعت به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می رفت. یکساعت و خرده ای را ایستاده نماز و زیارت می خواند و سپس می نشست. ما پاهایمان درد می گرفت و می نشستیم ولی ایشان نه.
حتی روزی در مشهد یکی از اطرافیان گفت من چشمم شور است می خواهی آقا را چشم بزنم تا ایشان هم بنشیند؟ گفتم به ایشان چه کار داری؟ او گفت آخر آبروی ما می رود ما که جوانیم نشسته ایم ولی این پیر مرد ایستاده است. آیت الله بهجت در حرم شارژ می شد و به اصطلاح دوپینگ می کرد. ایشان در حرم سرمست می شد و گاهی یقین می کردیم در حرم چیزی گرفته اند که اینقدر سرحال هستند.
ایشان آمادگی قبلی داشته و وقتی از ایشان در مورد آشنایی با آقای قاضی می پرسیدیم و ایشان می گفت برادر علامه طباطبایی نام ایشان را آورد و مرا با ایشان آَشنا کرد، متوجه هدایت خدا می شدیم. خود پدرم نیز می گفت که اگر کسی به مراحلی از ترقی برسد که احتیاج به راهنما داشته باشد و چون بر خداوند روزی همه بندگان واجب است، به او می دهد.
خداوندی که روزی کوچکترین موجودات عالم مثل کرم ها و ... را می دهد، آن وقت روزی انسانی را که غذایش اینها نیست و شکارش در آسمان است را نمی دهد؟ سپس با قاطعیت شدید تأکید می کرد اگر دنبالش باشید، یقینا خدا خواهد داد. هرگز نمی گفت مثلا گفته اند که خدا می دهد؛ نه بلکه با قاطعیت و یقین صد درصد می فرمود.
شما اگر چیزی را در آزمایشگاه خود آزمایش کنید، دقیقا می توانید بگویید که اگر این دو ماده با هم ترکیب شوند، فلان ماده بدست می آید. برای شما که آزمایش کرده اید، جای شکی نیست. ایشان نیز همیشه با باور می گفت کسی که خدا را یاد کند خدا همنشین اوست.
این مراتب را در کودکی طی کرده بود. آیت الله بهجت می گفت اگر کسی در معنویات به مرحله ای رسید که دیگر نمی داند کدام راه را برود، یقینا اگر آنجا برای خدا بایستد و حتی با 90 درصد اطمینان نیز حرکت نکند غیر ممکن است که خدا برایش معلمی نفرستد و راه را نشانش ندهد.
روزی ایشان معنوی بود و به دنبال آن روزی بود و برایش کار هم انجام می داد. ما می بینیم که شاگردان معنوی آقای قاضی همه با ایشان استارت را زده و شروع کرده اند و آیت الله بهجت تنها کسی بود که راه را با استاد تمام کرد. لذا وقتی هنوز آنجا بوده دیگر درس استاد نمی رفته چون مراحل را تمام کرده بود.
استاد ایشان، آقای قاضی در نامه ای که به برادر علامه طباطبایی نوشته بود، گفته که «آقا شیخ محمد تقی، ترقیات فوق العاده کرده است». یعنی در حالت عادی نباید تا اینجا رفته باشد. ایشان به همه توصیه می کرد از نظر علمی چنان باید درس بخوانید که همه استاد باشید و بعد از اتمام این واحد درسی، استاد آن باشید و هیچ کم نیاورید. اگر کم آوردید دو مرتبه بخوانید.
به دو دلیل دوباره بخوانید: 1. تا وقتی را که در گذشته صرف آن کردید بیهوده نباشد 2. پایه آینده تان را محکم تر کنید. وقتی می خواهیم ساختمانی را بسازیم و علم را بر آن انبار کنیم، باید پایه ریزی آن محاسبه شده و محکم باشد. ایشان می گفت اگر مراتب علمی را پله پله طی می کنید، از انسانیت نیز عقب نمانید.
انسانیت فقط به تحصیل علوم نیست. علوم ابزار است و با آن باید پرواز کنید. مراتب ترقی روحی را نیز باید پله پله بالا بروید. نشانه حرکت شما و اینکه به جایی رسیده اید، نماز شماست. نماز همان نمودار و تابلوی کارخانه شماست که اگر در جایی مشکل دارید آن را نشان می دهد. اگر نماز این ماه شما با ماه گذشته فرق کرد یعنی در حرکت هستید والا یا درجا زده اید و یا پایین آمده اید. آیت الله بهجت با همه اهمیت دادن به نماز، وصیت کرد یک دور کامل نماز و روزه برایش بجا بیاورند
پدرم در نماز چنان بود که واقعا بی جان می شد. حتی در زمستان در هنگام نماز لباس ایشان خیس عرق می شد. نمازی که ایشان با این حالت می خواند و احساس می شد که اینقدر سختی و بی حالی به ایشان وارد می شود، آن وقت ببینیم حرفشان راجع به نماز چه بود. آیت الله بهجت می گفت: نماز لذیذترین لذایذ عالم هستی است.
خداوند در عالم هستی از نماز لذیذتر نیافریده است. اگر سلاطین عالم لذت نماز را چشیده بودند، به دنبال لذایذ دیگر و عشرتکده ها و شب نشینی ها و ... نمی رفتند. ایشان بعد از نماز تا چند دقیقه ای بی حال بود و کمی می نشست تا دوباره جان بگیرد. با وجود این نمازی که می خواند و درک می کرد، باز در وصیت خود گفت در کنار مراسم روضه ای که مداومت آن باید حفظ شود، یک دور کامل برای ایشان نماز و روزه بدهیم. اینقدر برای نماز اهمیت قائل بودند.
من تنها یک طلبه ام
موقعی می خواستم در جلسه ای شرکت کنم. پدرم به من گفت من یک طلبه ام. تو خودت آیت الله هستی باش. استاد حوزه ای باش. خودت را هر چه می خواهی بگویی من به تو کار ندارم، ولی پدر تو یک طلبه بیشتر نیست. حق نداری بیشتر از آن، برایش جا باز کنی.
لذا مجلسی که می خواهی بروی، اگر از طرف خودت می روی، هر کجای مجلس می خواهی بنشین. اگر از طرف پدرت می روی، پدر تو یک طلبه است پس پایین ترین جای مجلس بنشین. وقتی به آن مجلس رفتم و می خواستم یک جای متوسطی بنشینم، دیگران آمدند و اصرار کردند که باید بیایی و بالا بنشینی.
ایشان حاضر نشد اسمش را حتی در یک هفته نامه و یا ماه نامه و در یک روستا ثبت شود. اگر می خواست در کتابی چیزی از استاد ایشان و به نقل از ایشان بنویسند، شرطشان این بود که نامی از ایشان برده نشود. حتی راضی نمی شد اسمش را روی رساله اش بنویسند. رساله 7 مرتبه بدون اسم چاپ شد!
تا اینکه مردم خیلی ناراحت شدند و گفتند مگر زمان ساواک است که اجازه نمی دادند کتابی به اسم روح الله موسوی خمینی چاپ شود و وقتی بدون اسم می آمد معلوم می شد کتاب ایشان است. مردم درک نمی کردند پدرم برای چه این کار را می کند و برایشان سوال بود. تا اینکه من با چه زحمتی توانستم فقط امضای ایشان را داشته باشم که برای چاپ هشتم رساله با این عنوان آمد: «العبد محمد تقی بهجت». فقط همین را راضی شد بنویسد.
جمله ای از زندگی شخصی آیت الله بهجت قدس سره
ارتباط ایشان با همسر و اعضای خانواده خصوصا با نوه ها بسیار خوب بود. نوه ها در پناه ایشان آزادی خیلی بهتری داشتند و ایشان خیلی به آنها می رسیدند. عبارت ایشان در مورد نوه ها این بود که اینها جدیدالورود از عالم بالا هستند و معصومند و چون معصومند آدم را به خودشان جذب می کنند.
افزودن دیدگاه جدید