رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
به مناسبت سالروز رحلت امام خمینی قدس سره

چند خاطره از حضرت امام خمینی قدس سره

تاریخ انتشار:
در این نوشتار به سراغ خاطرات چند نفر از نزدیک ترین افراد به زندگی شخصی امام قدس سره رفتیم تا از گذشته ها بگویند؛ روزگاری که سایه پیر جماران هنوز از سرمان نرفته بود.
حضرت امام خمینی قدس سره

چند خاطره از حضرت امام خمینی قدس سره

چند خاطره از حضرت امام خمینی قدس سره : نگاهی کوتاه به زندگی حضرت امام قدس سره / خاطره ای از حجت الاسلام محمدحسن رحیمیان / خاطره ای از زهرا مصطفوی دختر حضرت امام /خاطره ای از دکتر عارفی پزشک امام خمینی قدس سره در ایران/خاطره ای از «مجید جوادی نسب» عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله

چند خاطره از حضرت امام خمینی قدس سره

روز درگذشت مرد بزرگی است که سال ها پس از پیوستن او به ملکوت اعلی، همه دوست دارند بدانند چگونه زیسته است، آن آرامش درونی او که بسیاری از انسان ها در دنیای سرسام آور کنونی به دنبالش می گردند از کجا آمده و آن قدرت اراده، نفوذ کلام و اخلاصی که در جزء جزء رفتار او به چشم می خورد آیا معجزه ای الهی بوده یا توانایی هایی است که برای سایرین نیز قابل دسترسی است؟

رهبر یکی از بزرگ ترین انقلاب های دنیا؛ مردی که با دست خالی و تنها با قدرت ایمان توانست پشت حکومتی نیرومند و ثروتمند را به خاک بمالد چگونه می توانست آنقدر تسلیم رضای خدا، مهربان و مردم دار، ساده زیست و خانواده دوست و در یک کلام یک مرد کامل باشد؟ [سالهاست] از روزی می گذرد که حضرت امام خمینی قدس سره بار سفر را بست و قلب میلیون ها ایرانی و مسلمان در سراسر جهان را عزادار کرد. حالا در این سال ها هر کس به سهم خود تلاش کرده است تصویری از زندگی او را برای عاشقانش بازگو کند تا الگویی بشود برای زندگی آنها؛ چه در ابعاد سیاسی و اجتماعی، چه در ابعاد خانوادگی و زندگی شخصی. به سراغ خاطرات چند نفر از نزدیک ترین افراد به زندگی شخصی امام قدس سره رفتیم تا از گذشته ها بگویند؛ روزگاری که سایه پیر جماران هنوز از سرمان نرفته بود.

چند خاطره از حضرت امام خمینی قدس سره
دریغا، ای دریغا، ای دریغا؛ خدایا سایه ای رفت از سر ما

نگاهی کوتاه به زندگی حضرت امام قدس سره

ولادت :در روز بیستم جمادی الثانی ۱۳۲۰ هجری قمری مطابق با ۳۰ شهریـور ۱۲۸۱ هجری شمسی
نوروز سال ۱۳۰۰: هجرت به قم، تحصیل دروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی
سال ۴۱: امام قدس سره در سنگر مبارزه و قیام؛ اعتراض به لایحه انجـمـن های ایالتی و ولایتی
سال ۴۲: قیام خونین ۱۵ خرداد؛ امام خمینـی پـس از ۱۹ روز حبـس در زنـدان قـصـر بـه زنـدانـی در پـادگـان نظامـی عشـرت آبـاد منتقل شـدند.
13آبان 1342: تبعید به ترکیه
۱۳ مهرماه ۱۳۴۳: تبعید از ترکیه به عراق
۱۳۵۶ - ۱۳۵۰:  امام قدس سره و استمرار مبارزه؛ در اسفنـد ۱۳۵۴ تاریخ رسمـی کشـور از مـبدا هجرت پیامـبـر اسلام بـه مبدا سلطنت شاهان هخامنشی تغـییر کرد. امام خمینی در واکنشی سخت، فـتوا به حرمت استفاده از تاریخ بی پایـه شاهنشاهـی داد.
۱۳۵۶: اوج گیری انقلاب اسلامی و قیام مردم؛ ۱۹ دی ماه مقاله ای توهین آمیز نسبت به ایشان در روزنامه اطلاعات منتشر شد.
دوم مهر ۱۳۵۶: هجرت از عراق به پاریس
۱۲ بهمن ۱۳۵۷: بازگشت امام قدس سره به ایران پس از ۱۴ سال تبعید
۱۴ خرداد ۱۳۶۸:رحلت امام خمینی قدس سره؛ وصال یار، فراق یاران

چند خاطره از حضرت امام خمینی قدس سره

خاطره ای از حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن رحیمیان

حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن رحیمیان از دوران تبعید امام درنجف تا آخرین لحظات حیات مبارک امام قدس سره عضو دفتر ایشان بوده است.

یکی از دوستان همراه با خانواده، به دست بوسی حضرت امام قدس سره نایل شدند. بعد به حقیر مراجعه کرد و گفت: این پسرم که کلاس پنجم دبستان است، دفتر نقاشی اش را برای تقدیم به امام قدس سره آورده بود که محافظان مانع آوردن آن به خدمت امام قدس سره شدند. برای همین خیلی ناراحت شده است. دفتر نقاشی را گرفتم و در روز بعد، ضمن توضیح، خدمت امام قدس سره تقدیم کردم. حضرت امام قدس سره با دقت تمام اوراق آن را ملاحظه فرمودند و به ویژه با رویت پشت آن که عبارت از تانکی بود که چرخ های آن را مدادتراش و تنه آن را کتاب و لوله شلیک آن را یک مداد و سرنشین آن را یک طفل دانش آموز تشکیل داده بود و... متبسم شدند. سپس دستور فرمودند که برای تشویق این دانش آموز خردسال و همچنین طراح آن دفتر که به وسیله امور تربیتی منطقه ۳ آموزش و پرورش تهران تهیه شده بود، جایزه ای متناسب پرداخت شود که جایزه همراه با نامه ای از سوی دفتر به ایشان تقدیم شد.

مهم ترین ویژگی حضرت امام این بود که ایشان اصلا خودشان را نمی دیدند و همه چیز را از خدا می دیدند و می دانستند؛ آنجا که فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد و گفت انقلاب را هم خدا پیروز کرد و این مردم را هم خدا متحول کرد به جهت این بود که ایشان همه چیز را از خدا می دانستند؛ بنابراین اوج وارستگی انسان این است که انسان برای خود، منیتی قائل نباشد. امام هر چه می دیدند، می گفتند و انجام می دادند، صرفا برای انجام وظیفه و برای خدا بود. ایشان همواره می گفتند ما مأمور به تکلیف هستیم، نتیجه دست خداست بنابراین چه نتیجه ای بالاتر از اینکه رضایت حق حاکم شود.

چند خاطره از حضرت امام خمینی قدس سره

خاطره ای از زهرا مصطفوی دختر حضرت امام قدس سره :

من حدود 8ساله بودم. خواهرم 10سال و خواهر بزرگ ترم 12سال داشت. ما با بچه های همسایه که منزل آقای کمالوند بود، عروسک بازی می کردیم... امام به ما گفته بودند منزل آقای کمالوند نرویم. هروقت می خواهید بازی کنید، دخترشان - که اسمش طاهره خانم بود - بیاید پیش شما. ما همگی بچه بودیم، ولی در منزل آنها پسر 15- 14ساله ای بود که به تازگی صدایش دورگه شده بود. به همین جهت آقا دستور داده بود شما نباید به منزل آنها بروید. وقتی آقا از مسجد سلماسی برمی گشتند، از پشت کوچه صدای گرگم به هوای ما بچه ها را شنیدند. وقتی به منزل آمدند، از کارگرمان - زیور - پرسیدند: «بچه ها کجا هستند؟» او جواب داد: «منزل آقای کمالوند.» گفتند: «برو بگو بیایند.» ما خیلی ترسیدیم. برگشتیم به منزل و سه تایی توی زیرزمین رفتیم. خطاب امام، بیشتر به خواهرهای بزرگ ترم بود که مکلف شده بودند. امام یک چوب نازک خشک را برداشتند و محکم به لبه دیوار زیرزمین زدند و گفتند: «من نگفتم نروید؟ چرا رفتید؟» بسیار هم عصبانی بودند. چوب شکست و یک تکه اش به پای خواهرم خورد. بلند شدیم و به اتاق رفتیم و من دیدم پای خواهرم کمی کبود شده است. شب به آقا گفتم: «یک تکه از چوبی که به دیوار زدید و شکست، به پای صدیقه خورده و پایش کبود شده.» امام پرسیدند: «واقعا؟» گفتم: «بله». گفتند: «برو بگو بیاید». صدیقه خانم آمد و امام پایش را دیدند و به او دیه دادند! من به خودم گفتم: ای کاش پای من کبود شده بود! امام تا این حد روی مسائل شرعی دقت داشتند، درحالی که بچه شان بود و عمدا هم نزده بودند.

چند خاطره از حضرت امام خمینی قدس سره

خاطره ای از دکتر عارفی پزشک امام خمینی قدس سره در ایران

حضرت امام در طول شبانه روز هر چند ساعت یک بار قرص می خوردند. ما لیوان را پر از آب می کردیم و به ایشان می دادیم تا قرصشان را میل کنند. ایشان قرصشان را با مقداری از آب لیوان می خوردند و باقیمانده آب را دور نمی ریختند بلکه کاغذی روی آن می گذاشتند تا گردوغبار به داخل لیوان وارد نشود و دقایق و ساعاتی بعد که می خواستند قرص بخورند همان آب لیوان را می خوردند. امام در مصرف آب خیلی صرفه جویی می کردند. من خودم بارها دیدم ایشان وقتی وضو می گرفتند یک مشت پر از آب می کردند و شیر آب را می بستند و با آن آب صورتشان را می شستند، دوباره شیر آب را باز می کردند و مشت شان را پر از آب می کردند. یعنی هر دفعه یک مشت آب برمی داشتند.

خوراک حضرت امام در وعده شام غذای حاضری بود؛ 2 یا 3 لقمه نان و پنیر با 3-2 حبه انگور یا 3-2 لقمه نان و پنیر با 3-2 قاچ خربزه. ما چون می دانستیم شام حضرت امام همین غذاست جلوتر تهیه می کردیم و برای مواقعی که مواد غذایی گران می شد و یا گیر نمی آمد ذخیره می کردیم؛ چون اگر مواد غذایی گران می خریدیم ایشان میل نمی کردند و می گفتند چرا گران خریدید؟ ما هر 15روز یک بار صورتحساب مخارج منزل امام را به ایشان می دادیم و ایشان مرور می کردند. یادم هست که یک بار یک کیلو خیار خریده بودیم به مبلغ 20تومان. ایشان وقتی صورتحساب را دیده بودند فرمودند دیگر خیار نخرید. قبل از آن خیار کیلویی 10تومان بود و یکباره 20تومان شده بود و ما که یک کیلو خریده بودیم فرمودند خیار نخرید چون گران است. ایشان از هرجهت مواظب بودند. می فرمودند: نان زیاد نخرید به اندازه مصرف بخرید. مواظب باشید، حیف و میل نشود. حاج عیسی جعفری، پیرمرد فرزانه ای که در میان مردم ایران به «خادم امام» اشتهار دارد از سال 1360جزو نخستین کسانی بوده که به خدمت در دفتر حضرت امام پرداخته اند.

بیماری آنقدر وسیع پیشرفت کرده بود که تمام تاروپود وجود ایشان را سلول های سرطانی گرفته بودم؛ ریه، کبد و جاهای مختلف. ایشان در بستر که خوابیده بودند اغلب در یک حالت بی حالی بودندکه درست نمی توانستند جواب بدهند و تن صدا پایین آمده بود وقتی که حس می کردند نزدیک ظهر است دائما به ما تذکر می دادند که بگویید وقت نماز ظهر شده؟ یا وقت نماز مغرب شده؟ وقتی که به نماز می رسید ایشان با تن صدای خوب نماز می خواندند و هوشیاری کامل داشتند. وقتی نماز تمام می شد ایشان دوباره می رفتند به حالت خودشان و ما همه حس می کردیم با خدای خودشان خلوت کرده اند. ساعت های آخر عمر دائما سوره حمد را می خواندند؛ دائم و متصل می خواندند البته با صدای بسیار ضعیف. یک چیزی که برای من جالب بود این نکته بود که در یکی از منابر شنیده بودم که یک فردی آمده کتابی نوشته که آخرین جمله ای که بزرگان دین گفتند چه بوده؟ البته این صحبت را چند سال پیش قبل از اینکه ایشان رحلت بکنند شنیده بودم. بعدا که ایشان در آن مراحل بد و خیلی ناجور قرار داشتند و دیگر تن صدایشان خیلی پایین بود و فشار خون شان بسیار پایین آمده بود و روی 40میلی متر جیوه بود و اصلا قدرت تنفس و قدرت صحبت و توان از ایشان گرفته شده بود ناگهان مرا به اسم صدا کردند گفتم جانم چیه؟ ایشان ذکر کردند که وضو گرفتن قبل از وقت. تا این جمله را گفتند من متوجه شدم یک مسئله فقهی را دارند مطرح می کنند. آقای آشتیانی نزدیک بود ایشان را صدا کردم و حاج احمد آقا نزدیک بود. ایشان را هم صدا کردم و گفتم تشریف بیاورید امام یک مسئله فقهی را می گویند و در حد من نیست.

اگر مریضی داشته باشم که منظم باشد یاد امام می افتم، زیرا ایشان در کمال نظم و اطاعت از دستورات طبیب بودند اما تنها یک بار که خسته شده بودند، اعتراض کردند و آن روز هم ما ایشان را اذیت کرده بودیم. از نظر پزشکی ساعت 7:30 صبح عکس مری و معده گرفتیم، بعد آندوسکوپی کرده بودیم، بعد من برای ادامه کارم وقتی فهمیدم که زخم وجود دارد، خواستم قلب را ببینیم که توان دارد تا کار دیگر بکنیم و به ایشان گفتم. امام گفت خسته شده ام و ما کوتاه آمدیم و بعدا ایشان از من عذرخواهی کرد. من هم از ایشان معذرت خواهی کردم. امام گفتند این امکاناتی که برای من به کار می برید، باید کوشش کنید برای آحاد مردم این کار را کنید. این را در همان اوایل که در بیمارستان شهید رجایی بودم گفتند و نوار ضبط شده اش هست.

چند خاطره از حضرت امام خمینی قدس سره

خاطره ای از «مجید جوادی نسب» عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله

«مجید جوادی نسب» عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله، متخصص مراقبت های ویژه و عضو تیم پزشکی امام خمینی قدس سره که روزها و شب های فراوانی را در جماران سپری کرده است .

می گفتند استفاده بی مورد برق، مورد ضمان است؛ حرام می دانستند. هیچ وقت ندیدیم که چند چراغ خانه را با هم روشن کنند. به هر جا وارد می شدند برق آنجا را روشن می کردند و هر وقت خارج می شدند، خاموش می کردند؛ مثلا حتی در راهرو هم وقتی می خواستند حرکت کنند یک چراغ، یک چراغ روشن می کردند و حرکت می کردند. وقتی داخل اتاق نشسته بودند، اگر می خواستند بروند دستشویی چراغ اتاق را خاموش می کردند؛ اینقدر با دقت نظر این مسئله را رعایت می کردند. قبل از رفتن برای ملاقات عمومی تأکید می کردند چراغ ها را خاموش کنید. یک بار بعد از ملاقات که رسیدند، دیدند چراغ های متعددی روشن است. ناراحت شدند، اعتراض کردند و گفتند وقتی کسی در اتاق نیست، این همه چراغ چرا روشن است؟

قدم زدن، مطالعه کردن، گوش دادن به اخبار، دعا خواندن، ملاقات ها، خواب قیلوله و... همه اینها وقت مشخصی داشت. شانه زدن، ادکلن زدن و مرتب کردن محاسن سر ساعت انجام می شد. وقتشان هیچ وقت تغییر نمی کرد. جمعه ها اول می رفتند حمام. دقیقا ساعت 8 و 5 دقیقه دستگاه کنترل قلب را از بدنشان جدا می کردند تا 9 و 5 دقیقه. این کار همیشه راس ساعت انجام می گرفت. ملاقات ها هم راس ساعت انجام می شد. صبح ها از 2 ساعت قبل از نماز بیدار می شدند و مشغول عبادت بودند. اینها یک سیستم برنامه ریزی دقیق برای همه ما ایجاد کرده بود.

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا