مروری بر زندگی آیت الله محمد كاظم خراسانی(آخوند خراسانی)
در سـال 1255، در مـشـهـد، در يـك خـانـواده غير معروف متولد شد و در 22 سالگي به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهي تحصيل فلسفه كرد، سپس به نجف رفت دو سال درس شيخ انصاري را درك كرده است، اما بيشتر تحصيلاتش نزد ميرزاي شيرازي بوده است ميرزاي شيرازي در سال 1291 سـامـرا را محل اقامت خود قرار داد، ولي آخوندخراساني از نجف دور نشد و خودش مستقلا حـوزه درس تـشـكـيـل داد او از مـدرسين بسيار موفق است، در حدود هزار و دويست شاگرد از محضرش استفاده مي كردند و درحدود دويست نفر آنان، خود مجتهد بودند.
فـقـهـا عـصـر اخـيـر، نـظير مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، مرحوم حاج شيخ محمدحسين اصـفـهاني، مرحوم حاج آقا حسين بروجردي، مرحوم حاج آقا حسين قمي، ومرحوم آقا ضيا الدين عـراقـي هـمـه از شـاگـردان او بوده اند شهرت بيشتر آخوندخراساني، در علم اصول است كتاب كـفـايـة الاصـول او، يـك كتاب درسي مهم است، وحواشي زيادي بر آن نوشته شده است آرا اصولي آخوند خراساني، همواره درحوزه هاي علميه نقل ميشود و مورد توجه است آخوند خراساني هـمـان كسي است كه فتوي به ضرورت مشروطيت داد مشروطيت ايران، رهين اوست او در سال 1329هجري قمري درگذشت.[1]
آثار و تاليفات:
از تاليفات او مي توان كتب زير را نام برد:
1 ـ كتاب الاجاره.
2 ـ الاجتهاد و التقليد.
3 ـ التكلمة للتبصرة.
4 ـ حاشيه بر اسفار ملا صدرا.
5 ـ حاشيه بر رسائل شيخ مرتضي انصاري (ره).
6 ـ حاشيه بر مكاسب شيخ (ره).
7 ـ القضا و الشهادات.
8 ـ كفاية الاصول در دو جلد.
و مـشـهورتر از همه تاليفات او، اين كتاب آخري است كه در تمام اقطار، درنهايت اشتهار مي باشد دانـشـمـندان حاشيه ها و تعليقه هاي متعددي بر آن افزوده اند كه از مشهورترين آنها، حاشيه شيخ مـحـمـد حـسـين اصفهاني، شيخ محمد علي قمي، شيخ عبدالحسين آل شيخ، و ميرزا ابوالحسن مـشكيني است كه هر كدام در كشف معضلات و ابراز حقايق آن كتاب، تلاش فراواني نموده اند كه در روشـنگري مطالب آن كتاب مفيد مي باشد و تاسيس چند مدرسه علميه را در نجف اشرف، در سري كارهاي علمي و تربيت علما او مي توان ذكر كرد.
سياست:
سـيـاسـت و تشريك مساعي در امور عمومي، و مصالح كلي مسلمين، يكي ازوظايف مهم و بزرگ عـلـمـا و فقها و دانشمندان علوم الهي است كه خداوند متعال دخالت در اين امور را بر عهده آنان واگذاشته است و متعهد ساخته است كه هرگز دربرابر عربده هاي سيري سيران مست و مغرور، و ضجه فريادهاي گرسنگي گرسنگان مظلوم، آرامش و سكوت اختيار ننمايند، و طبق فرمان علم و معرفت و ايمان خويش،كه از معارف الهي كسب كرده اند، به اين وظيفه مهم الهي و اسلامي قيام ورزنـد، هـرچـنـد كـه راحت طلبان و آسايش خواهان مي خواهند كه هميشه علم و مدارس علمي ودانـشـمـندان علوم الهي را از اين مسئوليت، عاري سازند و علم را در زاويه مقدسه كنج مدارس پرورش دهند، و ديگر هيچ وظيفه اي و مسئوليتي و نه تعهد و مقاومتي دربرابر نفوذ افكار شيطاني و اعمال جابرانه ستمكاران و جباران تاريخ نداشته باشند واين جدالي است قديمي و طولاني كه از دورانـهـاي گذشته نه چندان نزديك، به يادگارمانده است و متاسفانه در عصرهاي اخير تا عصر انـقـلاب اسـلامـي ايـران، بـا تـلاش و بـاآن هـمـه سـرمايه گذاري استعمارگران، مسيحيان و سـياستمداران و راحت طلبان كه دراين راه مبذول داشته اند كفه دوم ترازو بر كفه اول آن برتري پيدا كرده است و انزوا وسكوت و اشتغال محض به درس و بحث و كتاب بر حوزه نجف سايه افكنده بـود كـه جـريـان مـشـروطـيت و مبارزه با ديكتاتوري و خودسري فرد حاكم بر سرنوشت عمومي مسلمانان، در ايران اوج گرفت و فرياد مظلوميت مسلمانان به گوش مراجع عاليقدر نجف اشرف رسـيـد آخوند ملا محمد كاظم خراساني شاگرد و تربيت يافته مكتب ميرزاي شيرازي، از كساني بـود كـه بـه ايـن نـداي مـظلومان پاسخ مثبت داد وهمراه با ديگر اساتيد علم، مانند: آية اللّه شيخ عبداللّه مازندراني و برخي ديگر از علمااحكام روشن و فتاواي صريح در مورد خلع محمد علي شاه قـاجـار از سلطنت وتشييد مباني حكومت الهي و وجوب وحدت ميان امت اسلامي، صادر نمودند ومـشروطيت را كه خود گامي به جلو در راه استواري عدالت بود، به وجود آوردند هرچند از اين مـشـروطـيت عوامل نفوذي و مامورين استعمار و استثمار سؤ استفاده ها كردند و نتايج ناروايي از آن گرفتند، ولي اساس كار و آن هسته اوليه و نقطه مركزي كار، بر اساس قويم و نيت پاك و اقدام الهي استوار بود.
مبارزه با اومانيسم و لامذهبي:
بـحث و گفتگو از مشروطيت و دقايقي كه منجر به جدا شدن نيروي روحانيت گرديد، يك بحث تـاسـف آور و خـارج از عـهده امروزين نگارنده است و اكنون چندان نيز مفيد فايده نمي بيند، ولي مـوضوعي كه امروز نيز مطرح است، موضوع روشنفكري و خودرايي و صاحب راي و نظر بودن در بـرابـر احـكـام قـطعي خدا و اوامرمذهب است كه نمونه اش در روزگار مشروطيت، سياستمدار مـعروف، سيد حسن تقي زاده و ملكم خان و دار و دسته آنان بود، كه معتقد بودند: ايراني بايد از نظرروحي و جسمي و آداب اخلاق، پوشش، كوشش و صد در صد اروپايي و فرنگي باشد و مفهوم روشـن ايـن سـخـن، مبارزه با تمام مبادي اخلاق و آداب و رسوم وفرايض اسلامي بود كه با روش فـرنگي مغايرت پيدا مي كرد و تقي زاده از جمله كساني بود كه وارد مجلس شوراي ملت اسلام آن روز گـرديـد، و ايـن طـرز فـكر را القا و تبليغ و تقنين مي كرد و حزبي به نام حزب دموكرات تـشـكـيل داد كه باعث هيجانهاي شديدسياسي گرديد بدين جهت مجتهد عالي مقام، آخوند ملا محمد كاظم خراساني وهم رزم او آية اللّه شيخ عبداللّه مازندراني كه هميشه پاسدار استقلال احكام بودند،تلگراف زير را داير بر اخراج او از مجلس و تبعيد او از كشور صادر نمودند:
از قـصـرشيرين به تهران: چون ضديت مسلم سياسي سيد حسن تقي زاده كه تاكنون جدا آن را تـعقيب نموده است، با اسلاميت مملكت و قوانين شريعت مقدسه برخود و اعيان ثابت شده است و از مـكنونات فاسده اش علنا پرده برداشته است، لذا ازعضويت مجلس مقدس ملي و قابليت امانت نـوعـيـه لازمه آن مقام منيع، بالكليه خارج قانونا و شرعا منعزل است، منعش از دخول در مجلس مـلـي و مـداخله در امور مملكت و ملت بر عموم آقايان علما و اوليا امور و امنا دارالشوري كبري و قـاطـبـه امـرا وسـرداران عظام و آحاد عساكر معظمه مليه و طبقات ملت ايران ايدهم اللّه تعالي بنصره العزيز، واجب و تبعيدش از مملكت ايران فورا لازم، و اندك مسامحه و تهاون حرام ودشمني با صاحب شريعت (ع) است به جاي او فرد امين دين پرست و وطن پرور،ملت خواه صحيح المسلك انـتـخاب فرموده، او را مفسد و فاسد مملكت شناسند، و به ملت غيور آذربايجان و ساير انجمنهاي ايـالـتـي و ولايـتي هم اين حكم الهي عز اسمه رااخطار فرمايند، و هر كسي از او همراهي كند، در هـمـيـن حـكم است، ولا حول و لا قوة الا باللّه العلي العظيم و به جميع ما رقم قد صدرالحكم من الاحقر عبداللّه مازندراني،قدر صدر الحكم من الاحقر الجاني، محمد كاظم خراساني بذلك.
پس از انتشار اين حكم تلگرافي، مجلس شوراي ايران ترتيبات اخراج او را به منظور تبعيد از تهران صادر كرد تقي زاده به تبريز آمد و مدتي در آنجا اقامت كرد وعاقبت به استانبول رفته و متعاقبا به وطن ايده آل خويش كه همان اروپا باشد، رهسپارشد.[2]
تلگراف آخوند خراساني به آية اللّه انگجي:
پس از صدور حكم فساد راي سياسي تقي زاده، و مغايرت او با احكام مقدسه اسلام، معروف شد كه تـقي زاده از سوي مرجعيت اسلام تكفير شده است عده اي ازدوستان و طرفداران او شروع به نامه پراكني و ايجاد جو مصنوعي نمودند و آية اللّه خراساني، محض جلوگيري از اتلاف وقت مسلمانان در امـوري كـه ضـرورت نـدارد،تلگرافي در پاسخ اين همه نامه ها به آية اللّه انگجي (مرحوم ميرزا ابـوالحسن انگجي،جد بزرگوار حجة الاسلام والمسلمين سيد علي انگجي معروف كه در مسجد مـلـك تهران اقامه جماعت مي فرمايند) كه يكي از وزنه هاي بزرگ روحانيت آذربايجان بود، صادر نمودند كه متن تلگراف چنين است:
از قصرشيرين به تبريز، عدد كلمات 98، تاريخ اصل مطلب 5 شوال 1328.
جناب مستطاب شريعتمدار كهف الانام ثقة الاسلام آقاي حاج ميرزاابوالحسن انگجي دام تاييده:
در خـصـوص حـكـمي كه از اين خادمان شرع انور درباره آقا سيد حسن تقي زاده صادر شده بود، مكاتيب و سؤالاتي از تبريز رسيده، لازم است جناب مستطاب عالي به عموم علما و قاطبه مسلمين اعلام فرمائيد حكم مزبور تكفير نبوده و نسبت تكفيربي اصل است، فقط حكم به عدم جواز مداخله در امور نوعيه مملكت و عدم لياقت عضويت مجلس محترم ملي و لزوم خروجش بوده، لاغير البته زايد بر مدلول حكم اثري مترتب نشود.[3]
ايـن نـوع دقـت و مـوشـكافي در مورد يك فرد سياسي، از ديانت و اعتقاد عميق ايماني و الهي آن مـردان بـزرگ الـهـي سـرچـشمه مي گيرد كه در مورد حفظ اساس تشكيلات اسلامي، آن چنان دلسوزي و مراقبت نشان مي دهند و در اين راه جان خويش را به مخاطره مي افكنند، ولي در حفظ آبـرو و حيثيت و شئون يك فرد مسلمان ناسالم هم اين قدر تلاش و كوشش دارند تا مبادا افزون بر حكم الهي آثاري بر اومترتب سازند كه فردا در پيشگاه عدل الهي مورد مؤاخذه قرار گيرند.
ولي اي كاش اين همه دقت و ريزبيني، و اين همه تعهد و مسئوليت در برابرقوانين الهي را ديگران نيز بتوانند درك كنند و مورد بررسي و دقت قرار دهند و دست از توطئه ها و نقشه كشيها در مورد چـنين رجال الهي و خدمتگزاران شريعت آسماني بردارند و با اين مردان راستين و صادق از صفا و وفا، نه از راه غدر و جفا رفتار نمايند.
وفات:
او در سـال 1329 ه ق، پس از عمري تلاش و كوشش در راه خدا به لقا اللّه پيوست رحمت و رضوان خدا شامل حالش باد.
منبع: عقيقي بخشايشي - تلخيص از كتاب فقهاي نامدار شيعه، ص 393/به نقل از اندیشه قم
------------------------------------------
پی نوشت:
[1] آشنايي با علوم اسلامي، ص 310 .
[2] اوراق تازه ياب مشروطيت و نقش تقي زاده، به كوشش ايرج افشار، ص 208 .
[3] اوراق تازه ياب مشروطيت، ص 217 .
افزودن دیدگاه جدید