تقلید در اصول دین

فلسفه و حکمت احکام؛
فلسفه و حکمت احکام

اگر تقليد اين همه اهميت دارد چرا در اصول دين جايز نيست و در فروع دين جايز است؟
پاسخ اين سوال در ضمن نکات زير بيان مي شود.
1.ابتناي عقيده بر برهان
انسان بايد هرعقيده را با برهان و عقل بپذيرد. حتي اگر در جايي بايد تقليد کند تقليد او بايستي مبتني بر يک برهان و دليل عقلي باشد. پس اصل اولي در مورد تمام معارف؛ حصول معرفت عقلي به وسيله تک تک انسان هاست، لکن اهميت بعضي از امور، به اندازه نيست که لازم باشد در مورد حکم آن تحقيق گسترده وقت و هزينه زيادي براي کسب يقين عقلي صرف کنيم، ولي در مورد اصول دين اولاً، احتمال ضرر و زيان در ناداني، آن قدر زياد است که حصول يقين و شناخت قطعي امري ضروري است، چرا که زيان بي عقيدگي و بي ايماني و حتي تزلزل ايمان و عقيده قابل جبران نيست و آثار منفي آن سرتاسر حيات بشر را در بر مي گيرد. در مقابل، منفعت ايمان و يقين به اين اصول و لوازم آن، آن قدر گسترده است که تمام شئون و ابعاد زماني و وجودي فرد را تحت تاثير قرار مي دهد.اين گونه امور بايد اجتهادي باشد و براساس برهان ودليل شکل بگيرد. مرحوم مظفر از علماء بزرگ شيعه مي فرمايد: «شناسايي اصول عقايد از راه تفکر و تدبر پيش از آن که از راه شرع واجب باشد از راه عقل واجب است».
البته تقليد نيز مي تواند در اصول عقايد يکي از ابزار شناخت باشد ولي اولاّ، بايد توجه داشته باشيم که دين داري تقليدي، با پيش آمدن شبهاتي ساده، دچار تزلزل مي شود؛ زيرا عميق و داراي پشتوانه علمي نيست؛ علاوه بر آن ممکن است که چنين فردي در اصل انتخاب دين خود نيز اشتباه کرده باشد و به ديني نادرست معتقد شده باشد. دين داري در صورتي مطلوب و آرماني است که با تحقيق و يافتن شواهد روشن بر درستي آن انتخاب شده باشد. ثانياً، اصول دين مجموعه عقايدي است که از سنخ شناخت بوده و علم و يقين در آن معتبر است و به دليل اهميتي که دارد در حکم ستون هاي دين است که در صورت سستي موجب فرسايش و تزلزل و بالاخره واژگوني آن مي شود لذا علم و يقين در آن شرط است. شهيد مطهري نيز دليل جايز نبودن تقليد در اصول دين را چنين بيان مي کنند: «قرآن کريم ايمان را بر پايه تفکر و تعقل گذاشته است قرآن همواره مي خواهد که مردم از انديشه به ايمان برسند. قرآن در آن چه بايد به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را کافي نمي داند بنابراين در اصول دين بايد تحقيق کرد، مثلاً اين که خداوند وجود دارد و يکي است مسئله اي است که بايد به طور منطقي به آن پي برد و هم چنين اين که حضرت محمد (ص) پيامبر خدا است». از همين رو، اسلام تقليد در اصول عقايد را نهي کرده است و با اصرار تمام از مردم مي خواهد که بدون تحقيق و برهان عقل از هيچ عقيده اي پيروي نکند. از ظن و گمان تبعيت نکنند. و هيچ پيامبر يا امامي به مردم نگفته است در اصول عقايد از وي تقليد کنند. بلکه انبياء حتي از مخالفين خود هم طلب برهان مي کردند و به آن ها مي گفتند: «هاتوا برهانکم» . و در آيه ديگر مي خوانيم: «أَمَّن يَبْدَؤُاْ الخَْلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكمُ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ» ؛ «يا آنكه خلق را پديد كند و آن را باز آورد و آنكه از آسمان و زمين روزيتان دهد، چگونه با اين خدا خدايى هست؟ بگو اگر راست مى ‏گوييد برهان خويش را بياوريد».
فلاسفه و متکلمان نيز، تقليد در اصول دين را مردود مي دانند حتي فقها در رساله هاي عمليه تصريح مي کنند که مسلمان بايد به اصول دين يقين داشته باشد و تقليد در اصول دين جايز نيست و قرآن کريم کساني را که از پدران و گذشتگان خود تقليد مي کنند سرزنش مي کند. « وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ كاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيًْا وَ لَا يَهْتَدُونَ» ؛ «و چون به ايشان گفته شود آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد مى‏ گويند: نه، ما تنها آن را پيروى مى‏ كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم آيا اگر پدران ايشان عقل نمى‏ داشتند و هيچ چيز نمى ‏فهميدند و راه بجايى نمى‏ بردند باز هم پيرويشان مى ‏كردند».
بنابراين، به طور كلى در تمام علوم اعم از فقه و غير فقه، راه تحقيق و جستجو باز است لكن در بعضى از علوم، تحقيق و تتبع لازم و ضرورى است مانند معارف اصلى دين كه شامل اثبات خدا، نبوت، معاد، عدل و امامت مى شود، و هم چنين برخى ديگر از علوم كه به حسب نياز جامعه ضرورى تشخيص داده مى شوند نيز تحقيق در آنها براى اشخاصى كه توانايى و امكان فراگيرى دارند لازم و به اصطلاح، واجب كفايى است.
البته نبايد فراموش کرد که، تصحيح عقايد بلکه تحقيق در اين گونه مسائل به تنهايى امکان ندارد؛ انسان لازم است به کتاب هاى کلامى و فلسفى مراجعه کرده تا از تحقيقات دانشمندان نيز بهره گيرد و حتي عقل حکم مي کند که در اين موارد از آرا انديشمندان بايد استفاده کرد. ولى اين گونه مراجعات و مطالعات از مقوله تقليد اصطلاحى نيست، بلکه از مقوله تحقيق و تفحص به شمار مى رود.

2.حوزه تقليد در فروع دين
هرچند موضوع اصلي تقليد فروع دين است، اما ناگفته نماند که در فروع دين نيز در تشخيص اکثر موضوعات جاي تقليد نيست. مثلاً در تشخيص اين كه اين زمين غصبى يا غيرغصبى است؟ خود شخص بايد تحقيق و پرسش كند و يا مثلاً در اين كه اين لباس نجس است يا پاك؟ فلان مايع آب يا شراب است؟ قبله از اين طرف يا آن طرف است؟ امام جماعت اين مسجدعادل است يا نه؟ بايد خودش تحقيق كند و اين ها خارج از عهده مجتهد مى باشد زيرا، شان فقيه بيان حكم است نه تطبيق حكم بر موضوع. در بخش احكام نيز در ضروريات و موارد بديهي مانند وجوب نماز و روزه، نيز تقليد نياز نيست، ولى در غير ضروريات دين تقليد لازم است، از اين رو، برخي بزرگان گفته اند: «شخص مسلمان بايد عقيده اش به اصول دين از روي بصيرت باشد و نمي تواند در اصول دين تقليد نمايد، يعني گفته کسي را که علم به آن دارد به صرف آن که او گفته است قبول کند. ولي چنانچه کسي به عقايد حقه دين يقين داشته باشد و آن ها را اظهار نمايد و از روي بصيرت باشد آن شخص مسلمان و مومن است و همه احکام اسلام، ايمان بر او جاري مي شود و اما در احکام دين در غير ضروريات و قطعيات بايد شخص يا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روي دليل به دست آورد يا از مجتهدي تقليد کند، يا از روي احتياط طوري به وظيفه خود عمل کند که تعيين کند تکليف خود را انجام داده است. پس کساني که مجتهد نيستند و نمي توانند به احتياط عمل کنند واجب است از مجتهدي تقليد نمايند». يكى از روشنفكران معاصر، در باره محدودبودن دامنه تقليد، بيان زيبايى دارد: «در تشيع علوى، تقليد در اصول نيست، در عقايد نيست، در احكام است، در فروع است، آن هم نه در خود فروع بلكه در فروع فروع. در چگونگى مسائل خاصى كه احتمالا ميان مجتهدان اختلاف هست، مثلا نماز كه جزء فروع دين است قابل تقليد نيست، مسلم است و ضرورى ».
بنابراين، تقليد منحصر در فروع دين است و به اجماع فقيهان، تقليد در اصول عقايد (توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد) جايز نمى باشد، زيرا در اصول عقايد، رسيدن به قطع و يقين با براهين عقلى، منطقى واجتهادي شرط است نه با تقليد و تعبد. اما توجه داشته باشيم که لزوم اجتهادي بودن اصول دين به اين معنا نيست که هر مسلماني به تمام دلايل که بر اصول عقايد يک دين ارائه مي شود آگاهي يابد، بلکه ملاک حصول يقين به درستي دين و اصول عقايد است اگرچه مانند دليل آن پير زن که براي اثبات وجود خدا به حرکت چرخ ريسندگي استدلال کرد و يا ممکن است از مطالعه اجمالي آموزه هاي يک دين يقين به صحت آن دين پيدا کرد.

 

منبع:  اداره مشاوره نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها

Share