پیش از عروسی
بزرگان به خواستگاری زهرا(سلام الله علیها) می روند .
شهر مدینه از آرامش نسبی برخوردار بود و مهاجران وا نصار می توانستند در پرتو این آرامش، به زندگی روزانه خود بپردازند. هر چند، گاهی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را به جنگ با دشمنان دین اسلام فرا می خواند، ولی آن نیز برای شان شیرین بود.
در این میان، علی(علیه السلام) با کار در نخلستان های مدینه، به تنهایی روزگار می گذراند. با این همه، در اداره حکومت اسلامی، هیچ گاه از همکاری با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دریغ نمی ورزید.
در خانواده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فاطمه زهرا(سلام الله علیها) دختر گرامی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به سن بلوغ رسیده و افزون بر رشد جسمانی، به رشد عقلی و روحی دست یافته بود. برتری های دختر محبوب و نور چشم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سبب شده بود اصحاب بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در صدد خواستگاری از او برآیند. با این حال، هرگاه بزرگی نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می آمد، ایشان می فرمود:
امرها الی ربها ان شاء ان یزوجها زوجها؛ امر ازدواج فاطمه به دست خداست، اگر خدا بخواهد که او را شوهر دهد، خود چنین می کند.
گاهی نیز می فرمود: انی انتظر بها القضا؛ همانا من در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضا و فرمان الهی هستم.[1]
روزی ابوبکر نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، روبه روی آن حضرت نشست و گفت: ای رسول خدا! شما از ویژگی ها و پیشینه من در اسلام آگاهی و.... وی همین گونه ویژگی های خود را بر می شمرد تا این که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه می خواهی؟ ابوبکر گفت: فاطمه را به نکاح من در آور! پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ساکت شد واز وی روبرگردانید.
ابوبکر با ناامیدی و ناراحتی از خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفت. در راه به عمر برخورد و داستان خود را برای او بازگو کرد. عمر گفت: من نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می روم و همانی را که تو می خواستی، می طلبم. با این حال، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همانند پیش رفتار کرد و عمر نیز ناامید بازگشت.[2]
هم چنین عبدالرحمن بن عوف که یکی از سرمایه داران زمان خود بود، به خواستگاری فاطمه(سلام الله علیها) رفت. وی، صد شتر با باری از پارچه های گران بهای مصری به همراه 10 هزار دینار طلا را به عنوان مهریه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پیشنهاد کرد.[ 3] پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از این سخن خشمگین شد و حتی سنگریزه به سویش پرتاب کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو پنداشتی من بنده ی پول وثروتم!
هنگامی که همه خواستگاران فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پاسخ رد شنیدند، با خود گفتند که به یقین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، علی(علیه السلام) را برای دختر دردانه اش برگزیده است. از این رو، بر آن شدند تا علی(علیه السلام) را به این کار، تشویق کنند.
علی(علیه السلام) و خواستگاری
امام علی(علیه السلام) در نخلستان های مدینه سرگرم آبیاری بود و با شترش، آب می کشید. ناگاه دید ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن خطاب و سعد بن معاذ به سوی او می آیند. آنان چون به علی(علیه السلام) رسیدند، گفتند: برای چه از فاطمه خواستگاری نمی کنی؟ علی(علیه السلام) که از مدت ها پیش به خواستگاری از حضرت زهرا(سلام الله علیها) می اندیشید، فرمود:
میلی را که در من، ساکن و بی حرکت بود، به حرکت در آوردید و امری را که در من خفته بود، بیدار کردید. به خدا سوگند! فاطمه در اندیشه من، جایگاه بزرگی دارد. همانند من، چگونه در برابر [مسأله ی ازدواج با] فاطمه، بردبار و ساکت بنشیند، جز این که کمی مال، مرا از رسیدن به آرزوهایم باز داشته است[4].
آنان گفتند: اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه را به تو ندهد، پس می خواهد به ازدواج چه کسی درآورد؟ در حالی که تو نزدیک ترین فرد به او هستی. این مسأله نشان می دهد که علی(علیه السلام) از مدت ها پیش، به چنین پیوندی، مایل بوده، ولی به دلیل کمبودهای اقتصادی و شرم داشتن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را بازگو نکرده است.
علی(علیه السلام) با توکل به خدا ره سپار خانه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گشت. پیامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه ام سلمه بود که علی(علیه السلام) در خانه را به صدا درآورد. در همین زمان، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ام سلمه فرمود: برخیز و در را باز کن. این کسی است که خدا و رسولش، او را دوست دارند. ام سلمه پرسید: این مرد کیست که پیش از دیدار، او را می ستایی؟ حضرت پاسخ داد: ام سلمه! او مردی است که در برابر دشواری ها، سست و ناتوان نیست. او دوست، برادر و پسر عمو و محبوب ترین مردم نزد من است.[ 5] ام سلمه تا این سخن را شنید، با شتاب در را باز کرد. علی وارد شد و روبه روی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نشست. با این حال، به دلیل جلال و هیبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نمی توانست مطلبش را بگوید. از این رو، به زمین چشم دوخته بود.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا برای حاجتی آمده ای؟ حاجتت را بگو. علی(علیه السلام) لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدایت! می دانی در کودکی، مرا از ابی طالب و فاطمه بنت اسد گرفتی. آن گاه مرا به غذای خود تغذیه کردی و با ادب خود، پروراندی. در محبت و شفقت از پدر و مادرم بهتر بودی و خداوند، مرا به دست تو، هدایت کرد. به خدا سوگند! شما ذخیره من در دنیا و آخرت هستید. ای رسول خدا! برای خواستگاری فاطمه آمده ام، آیا شما می پذیرید؟[6] در این هنگام، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که گویا از پیش منتظر چنین درخواستی بود، شادمان شد و با تبسم فرمود: مرحبا و اهلا یا علی! پیش از تو نیز مردان دیگری آمدند و هر بار من به فاطمه می گفتم، ولی نشانه ی کراهت در صورتش می دیدم.[ 7]
پس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست و نزد فاطمه رفت تا دختر خود را از خواستگاری علی(علیه السلام) خبردار سازد. البته دیگر نیازی به آن نبود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از ویژگی های علی(علیه السلام) برای او سخن بگوید؛ زیرا علی(علیه السلام) بالاتر از آن بود که برای فاطمه ناشناخته باشد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به همین سخن بسنده کرد که: یا فاطمه! علی کسی است که خویشاوندی او و جایگاهش را در اسلام می دانی. من از خدا خواستم که تو را به ازدواج بهترین آفریده اش درآورد. پس نظر و تصمیم تو چیست؟ [8]
فاطمه ساکت شد، ولی رویش را برنگرداند. حیا نیز او را از تصریح به موافقت باز می داشت، پس سکوت کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون نارضایتی و خودداری را در چهره ی مبارک زهرا نیافت، با خوشحالی برخاست و فرمود: الله اکبر! سکوتها اقرارها؛ خداوند بزرگ است. سکوت او نشانه ی رضایت اوست. [9]
علی(علیه السلام) همچنان در اتاق پذیرایی، منتظر پاسخ دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. ناگهان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد و به علی(علیه السلام) مژده داد که فاطمه پذیرفته است. علی که با شنیدن پاسخ مثبت فاطمه، در شادی غرق شده و به آرزوی خود رسیده بود، فرمود: مرا به دست یابی به آرزو بشارت دادی، شما همیشه نیکو خوی و ستوده نفس و مبارک بخت بوده اید. سلام خدا بر شما باد.[10]
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: آیا چیزی داری که با آن، شما را به ازدواج هم درآورم؟ علی گفت: پدر و مادرم به فدایت! چیزی از من بر تو پوشیده نیست، تنها یک شمشیر، یک سپر و یک شتر دارم که با آن آب کشی می کنم.[11] پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یا علی از شمشیرت بی نیاز نیستی؛ چون با آن در راه خدا جهاد می کنی و دشمنان خدا را می کشی. با شتر نیز نخلستان ها را آب می دهی و با آن، مسافرت می کنی و روزی اهل خانه ات را فراهم می سازی. سپر را می پذیرم؛ آن را بفروش و به نزد من آی.[12] سپس افزود: ای علی! شاد باش. همانا خداوند، فاطمه را در آسمان به نکاح تو درآورد پیش از آن که من، او را در زمین، به همسری تو درآورم. پیش از این که تو بیایی، فرشته ای از اسمان نزد من آمد که بیش تر از حد معمول، صورت و بال داشت و هرگز مثل او را ندیده بودم. پس بر من سلام کرد و گفت: ای محمد! شاد باش برای سامان یافتن کارهای پریشان و به هم ریخته و پاکی نسل.[13]
خطبه عقد در مسجد
به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، علی(علیه السلام) به سوی مسجد رفت تا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در پی او بیاید. در بین راه، ابوبکر و عمر را دید و داستان خود را برای آنان بازگو کرد. آن گاه به مسجد رفت. هم چنین پیامبر(صلی الله علیه و آله) به بلال دستور داد که مهاجر و انصار را در مسجد گردآورد. پس از مدتی کوتاه، همگی در مسجد بودند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر منبر بالا رفت و پس از ستایش خداوند فرمود:
ای مردم! بزرگان قریش، فاطمه را از من خواستگاری کردند و من در پاسخ گفتم که به خدا سوگند! من شما را رد نکردم، بلکه خداوند شما را رد کرده است.[14]
در همین حال، جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت:
خداوند فرموده است که اگر علی را برای فاطمه نیافریده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قیامت، شوهر و همسری هم تراز فاطمه پیدا نمی شد.[15]
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز پیام جبرئیل را ابلاغ کرد و فرمود:
ای مردم! جبرئیل بر من نازل شد و مرا آگاهی داد که خداوند جلیل، علی و فاطمه را در آسمان ها به نکاح هم درآورده است و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد تا من نیز در روی زمین، فاطمه را به نکاح علی درآورم و شما را گواه بگیرم. پس فاطمه را به ازدواج علی درآوردم. ای علی! راضی شدی؟[16]
علی ایستاد و با چهره ای شاداب فرمود:[17]
خدا را بر نعمت های او سپاس گزارم و گواهی می دهم که جز او، خدایی نیست. درود بر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ درودی که مقام و درجه اش را بالا برد. ای مردم! خداوند، ازدواج را برای ما پسندیده دانسته و بدان دستور داده است. خدا، ازدواج من و فاطمه را مقدر ساخته و بدان حکم کرده است. ای مردم! رسول خدا، فاطمه را به عقد من درآورده و زره ام را بابت مهر پذیرفت. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.
پس از این که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به پرسش حاضران، پاسخ مثبت داد، فرمود:
بارک الله لهما و علیهما و جمع شملهما؛ خداوند برای شما مبارک گرداند و اجتماع تان را پاینده بدارد.[18]
مهریه
درباره ی مهریه حضرت زهرا(سلام الله علیها)، روایت های گوناگونی رسیده است. برای نمونه 400 درهم،480 درهم[19] و 800 درهم[20] گفته اند که در ظاهر، 500 درهم درست است؛ زیرا در روایت هایی، اهل بیت(علیهم السلام) مهریه حضرت زهرا(سلام الله علیها) را 500 درهم عنوان کرده اند. علامه مجلسی در بحارالانوار درباره ازدواج امام جواد(علیه السلام) و ام فضل آورده است که مهر ام فضل را مهریه حضرت زهرا(سلام الله علیها) قرار دادند که 500 درهم است.[21]
باید دانست این 500 درهم، جنبه مالی و ظاهری مهریه آن حضرت است؛ زیرا در عالم ملکوت و ماوراء این طبیعت مادی، مهر گران بهاتری برای ایشان در نظر گرفته اند. برای نمونه، در روایت های فراوانی تصریح شده است که شفاعت گناه کاران امت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مهریه ی حضرت زهرا(سلام الله علیها) است.[22]
هنگامی که حضرت زهرا شنید پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای او، مهری قرار داده است، به رسول خدا گفت: پس تفاوت من و دختران مردم چیست؟ از شما می خواهم که از خدا بخواهی مهریه ی مرا، شفاعت از گناه کاران امت شما قرار دهد. در این هنگام، جبرئیل نازل شد. نوشته ای از حریر در دستش بود که بر آن چنین نقش بسته بود:
جعل الله مهر فاطمة الزهرا شفاعة المذنبین من امة ابیها؛ خداوند، مهریه فاطمه زهرا را شفاعت از گناه کاران امت پدرش قرار داد.[23]
جهیزیه ی با برکت
علی(علیه السلام) به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سپر خود را که حطیمیه[24] نامیده می شد و هدیه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از غنیمت های غزوه بدر بود، به 400 یا 480 یا 500 درهم فروخت. بنابر قولی، عثمان زره را خرید، ولی بعد به علی(علیه السلام) پس داد.[25] علی(علیه السلام) پول را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آورد. ایشان نیز پول را سه بخش کرد؛ بخشی برای خریدن جهیزیه، بخشی برای خریدن عطر و بوی خوش شب عروسی و بخش دیگر برای غذای ولیمه عروسی، آن گاه پول غذا را نزد ام سلمه به امانت نهادند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پول جهیزیه را به ابوبکر داد تا همراه سلمان و بلال، آن چه را شایسته است برای دخترش بخرند. آنان به بازار رفتند و جهیزیه ای بسیار مختصر، ولی با برکت برای این تازه عروس و داماد خریدند. این وسایل عبارت بود از: روسری بزرگ به 4 درهم. یک قواره پیراهن به 7 درهم، یک تخت که با چوب و برگ خرما ساخته شده بود، 4 عدد بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوش بوی اذخر پر شده بود، یک پرده ی پشمی، یک قطعه حصیر، یک مشک چرمی، یک عدد آسیاب کوچک دستی، یک تشت مسی، یک ظرف برای دوشیدن شیر و یک سبوی گلی سبز رنگ.[26]
البته در برخی منابع،[27] مقنعه، 2 بازوبند، آرد، 2 کوزه و در برخی دیگر،[28] عبای خیبری، ریسمانی که از پوست خرما بافته شده، سفره پوستی و فرشی بافت مصر را که لا به لای آن از پشم بود، به شمار جهیزیه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) افزوده اند. هنگامی که جهیزیه حضرت فاطمه را نزد پیامبر بردند، حضرت بر آن وسایل دست کشید و فرمود: بارک الله لاهل البیت؛ خداوند بر شما اهل بیت(علیهم السلام) مبارک گرداند.[29] بنابر گفته آیت الله مکارم شیرازی، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گریست. آن گاه سر به آسمان برداشت و فرمود: خداوندا! بر خانواده ای که مهم ترین ظروف آن ظرفی سفالین است، مبارک گردان.[30]
منبع: موسسه جهانی سبطین
-------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
[1] - بحارالانوار: ج 43، ص 125.
[2] - از دیگر خواستگاران فاطمه(سلام الله علیها)، عثمان بن عفان بوده است. بانوی نمونه اسلام: ص 64.
[3] - زندگانی فاطمه زهرا(سلام الله علیها): ص 47.
[4] - کشف الغمه، ج1، ص 354.
[5] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 39 ـ کشف الغمه: ج 1، ص 355.
[6] - علی(علیه السلام) من المهد الی اللحد: ص 93-94.
[7] - فاطمة الزهرا(سلام الله علیها): دکتر یمانی: ص 132.
[8] - فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) من المهد الی اللحد: ص 171.
[9] - فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) من المهد الی اللحد: ص 171.
[10] - ناسخ التواریخ ج 3، ص 41.
[11] - فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) من المهد الی اللحد: ص 172-173.
[12] - همان.
[13] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 41.
[14] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 46-48.
[15] - همان.
[16] - همان.
[17] - بحارالانوار: ج 43، ص 129.
[18] - موسوعة آل نبی(صلی الله علیه و آله): ص 576.
[190] - بحارالانوار: ج 43، ص 105- 112.
[20] - همان.
[21] - همان.
[22] - بهجة قلب المصطفی(صلی الله علیه و آله): ص 464.
[23] - فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) من المهد الی اللحد ص 184.
[24] - حطیمیه، نام قبیله حطیمیه بن محارب است که زره های خوبی می ساختند.
[25] - بحارالانوار: ج 43، ص 130.
[26] - زندگانی فاطمه زهرا(سلام الله علیها): ص 52-53.
[27] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 54.
[28] - فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) من المهد الی اللحد: ص 180.
[29] - همان: ص 181.
[30] - زندگانی فاطمه زهرا(سلام الله علیها): ص 53.