افطار خونین - بخش اول
مجاهد شهید سید علی اندرزگو(معروف به شیخ عباس طهرانی) یکی از باشکوه ترین و انسان ترین و پاک ترین و خالص ترین چهره های مبارزه مسلحانه و قهرآمیز ایران به شمار می رود.
مجاهدی که صادقانه با پروردگار خویش پیمان بست که هیچ گاه از جهاد و تلاش در راه خدا باز نایستد و شاهد گرسنگی و رنج محرومان نباشد مگر آن که دیوار سکوت طاغوت را بشکند و فریاد دادخواهی برآرد و ظالم را رسوا سازد و این شهید بر پیمان خویش با خدا استوار ماند تا این که به ملأ اعلی پیوست.
شهید سید علی اندرزگو (شیخ عباس طهرانی) مردی که در طول سیاه ترین سال های دیکتاتوری و خفقان رژیم منحله پهلوی از جهاد و تلاش در راه خدا درنگ نکرد و علی رغم آن همه فشار پلیسی تردید به خود راه نداد بلکه همواره می کوشید تا رسالتی را که برعهده گرفته و امانتی که بر دوش دارد به منزل برساند.
شهید سید علی اندرزگو مبارزه را از زمان فدائیان اسلام شروع کرد و از نزدیک با مرحوم نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام آشنا بود.
وی رسماً عضو هیئت جمعیت های موتلفه اسلامی بود که جهاد مسلحانه را با اعدام حسنعلی منصور عامل قرارداد ننگین کاپیتالاسیون آغاز نمود.
شهید اندرزگو که از طراحان و عاملان اعدام انقلابی حسنعلی منصور بود، بعد از اعدام این خائن متواری شد و در دادگاه قتله منصور غیاباً به اعدام محکوم شد.
این فرار سرآغازی بود برای 13سال مبارزه مخفی که در طول سال های حکومت پلیسی محمد رضاخان، به اوج خود رسید. زندگی او و فرارهای او به قول دوستانش بیشتر شبیه به افسانه بود. در دورانی که ساواک و تمام نیروهای امنیتی و انتظامی در هر کوی و برزن و در هر شهر و دیار در تعقیب شخص متواری و مسلح و خرابکار!! بنام سید علی اندرزگو (معروف به شیخ عباس) بودند. او با اطمینان خاطری که لازمه ی یک فرد مؤمن و با شهامت بود، با قاطعیت کم نظیری کارهای خود را می کرد و پلیس را فریب می داد و از دام آن ها می گریخت.
فرارهای او برای دوست و دشمن معمّا شده بود و هرگاه پلیس او را شناسائی می نمود و ردّ پای او را کشف می کرد، قبل از هجوم ساواک محل را ترک کرده بود و اغلب اوقات همراه خانواده فرار می کرد. شهید اندرزگو را بحق می توان پرتجربه ترین، خالص ترین و قدیمی ترین چریک مسلمان در تاریخ مبارزات ایران دانست. وی که در این اواخر به شیخ کارلوس ایران ملقب گشته بود و دارای 23 شناسنامه و گذرنامه های متعدد بود، به اعتراف دشمن خروج از مرز برای او از آب خوردن هم راحت تر بود و می توان وی را یک آرشیو متحرک از فعالیت های اسلامی گروه های چریکی مسلمان از زمان هیئت های مؤتلفه ی اسلامی (اعدام منصور) تا آخرین ساعت و روز شهادتش دانست؛ بطوری که هیچ سازمان چریکی اسلامی نبود که شیخ عباس به نحوی به آنان کمک نکرده باشد و امکانات در اختیارشان قرار نداده باشد.
ساواک از دستگیری وی عاجز مانده بود و برای زنده یا مرده او جایزه ها تعیین می کرد و در صورت دستگیری می توانست برای ساواک یک منبع اطلاعاتی ذی قیمت باشد. ولی او بار ها به دوستان و یارانش گفته بود و تاکید نموده بود: شما مطمئن باشید من هیچ گاه زنده به دام دشمن نخواهم افتاد و آن ها با جنازه ی من مواجه خواهند شد.
و سرانجام هم چنین شد. راهی که او در پیش گرفته بود در نهایت به لقاءالله و پیوستن به ملأ اعلی انجامید.
در پایان لازم است چند نکته را تذکر دهیم:
1– آنچه از زندگی مجاهد شهید سید علی اندرزگو در این مقالات آورده شده تن ها آن مقداری است که ما بدست آورده ایم و یا توسط دوستان و یاران ایشان در اختیار ما قرار گرفته است. امید است که ان شاءالله در آینده با تحقیقات و بررسی های همه جانبه ای که پیرامون فدائیان اسلام و جمعیت های مؤتلفه ی اسلامی انجام می شود، بتوانیم نقش وی و همرزمانش را و سهم این جمعیت و گروه را در انقلاب اسلامی ایران به طور دقیق تری روشن نماییم.
2– از دوستان شهید که نتوانستیم با آن ها تماس بگیریم پوزش می طلبیم. امید است در آینده با کمک برادران این تحقیق کامل شود.
3 ترتیب مقالات به شکل زیر است:
1 مقدمه ای بر شهادت
2 بیوگرافی زندگی حماسه آفرین شهید سید علی اندرزگو
3 اندرزگو از زبان دشمن
4 خلاصه از 15 سال تعقیب و فرار
5 شهادت
مقدمه ای بر شهادت
«مِن المومِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدوا اللهُ عَلَيهِ فَمِنهُم مِن قَضي نَحبَه وَ مِنهُم مِن ينتَظرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا »
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»
شهادت، نقطه ی اوج تکامل انسان های آزاده و خداپرست و یکی از پدیده های رایج مبارزات قهرآمیز اسلامی ملت مسلمان ایران در سال های وحشت و اختناق است.
در آن روزگار سیاه چه بسیار فرزندان رشید اسلام و ایران که به دست دژخیم زمان به خاک و خون غلطیدند و خط خونین شهادت را در اسلام، این عظیم ترین و پربارترین مکتب توحیدی، تداوم بخشیدند. آنان با خون گرم خویش نهال نوپای نهضت آزادی بخش امت اسلام را آبیاری کردند و فریاد رعد آسای سالار شهیدان حسین بن علی (ع) (هل من ناصرٍ ینصرنی) را مشتاقانه لبیک گفته و آئین پاک اسلام را که از هر سو در معرض تهاجم امپریالیسم غرب و شرق و تجاوز غارتگران بین المللی و کارتل ها و سرمایه داران جهان خوار و دولت های مزدور بود، نجات دادند.
تبلور شهادت و دریافت عمق فداکاری و ایثار این به خون خفتگان شهید راه خدا در شرایط ویژه ی دیکتاتوری حاکم بر ایران جاذبه و مفهوم به خصوص داشت. چه آن که در رژیم سفاک پهلوی هیچ یک از ارزش های اصیل انسانی و نهادهای مقدس اسلامی و حقوق و شرافت و استقلال مردم محروم ما از دستبرد و تجاوز مصون نماند، و هر روز زیر پوشش قانون و مذهب و حقوق بشر و سیاست مستقل ملی و امنیت منطقه ای و.... یکی از مراکز علم و حق و فضیلت مورد تاخت و تاز قرار می گرفت و اقشار محروم کارگر و روستایی به محرومیتی فزاینده تر و نکتبی سیاه تر دچار می شدند. تمام این تهاجمات بدلیل حفظ و پاسداری تاج و تخت لعنتی فرعون زمان رضا شاه خائن تأیید و توجیه می گشت.
مطالعه و ارزیابی جنایات هولناک دودمان کثیف پهلوی ما را به این واقعیت تکان دهنده رهنمون است که: با شیوه های پلیسی سازمان امنیت و فعالیت های مرموز سازمان اطّلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در ایران و قتل عام ها و اعدام ها و انسان سوزی ها و طرح نقشه های خانمان سوز اخلاقی و اقتصادی و فرهنگی رژیم، کلیه ی منابع زیرزمینی و دستاوردهای قشر زحمت کش ایران به جیب یغماگران و شرکت های چند ملیتی و ابرقدرت ها سرازیر می شد و میلیارد ها پول بیت المال مسلمین صرف خرید سلاح های استراتژیک و خطرناک می گشت که جز به سود پیمان های نظامی (ناتو) و (ورشو) نبود. نفت این طلای سیاه وجه المصالحه پیشرفت های اقتصادی آمریکا و اروپا می شد و مراکز علمی و دینی مانند دانشگاه ها و حوزه های علمیه به گلوله بسته می شد و فرهنگ مردمی ما دنباله رو فرهنگ استثماری غرب گشته بود و مناطق روستایی و دور افتاده کشور، به خصوص شهرهای مرزی در فقر مادی و معنوی می سوخت و بسیاری از رجال شرافتمند ملی و رهبران نستوه مذهبی روانه ی زندان و تبعیدگاه و شهادت می شدند و فرزندان بینوای این مرز و بوم از فرط گرسنگی و فقر روانه ی صحرا ها شده و در کنار گوسفندان از علف صحرا تغذیه می کردند و عفت و ناموس زن ایرانی ملعبه دست های ناپاک جوانان هرزه و ماجراجو و کاپیتالاسیون این ننگین ترین طرح استعمار بر مملکت تحمیل می شد. ارتش دست آویز مستشاران خارجی بوده و بر مبنای تز فرق تسد و اختلافات و تضادهای ناسیونالیستی و مسلکی بین نژاد ها و مذاهب دامن زده می شد.....
ولی یکی از هدفهای اصلی و اساسی رژیم مزدور شاه از پس تمام طرح ها و نقشه ها و جنایات مزبور این بود که مذهب راستین تشیع یعنی همان اسلام محمد و علی و آئین مهذب رادمردان سلحشور و متقی همه اعصار و قرون را از درون فسخ و محو نماید.
ادامه دارد...
افزودن دیدگاه جدید