ماجرای پیرمرد خواربارفروش - حرم امام رضا علیه السلام

ماجرای پیرمرد خواربارفروش - حرم امام رضا علیه السلام

در این ویدئوی 2 دقیقه ای داستان پیرمرد خواربارفروش در حرم امام رضا علیه السلام به نقل از مرحوم آیت الله مجتهدی توسط مهدی توکلی بیان شده است: 

مرحوم آیت الله مجتهدی سالی یکبار کاروان می برد زیارت امام رضا علیه السلام، طلبه ها رو هم می برد دهه شصت بود داشت کاروانش رو آماده می کرد یه خواربارفروشی بود سر کوچه مدرسه؛

- گفت آقا منو هم ببر
-آقای مجتهدی گفت من طلبه می برم
- پیرمرد گفت حالا منم ببر دیگه
یه جوری شد آقای مجتهدی نتونست گفت شما هم بیا. 
آقای مجتهدی می گفت: شب مبعث سحر بود و حرم ساکت ساکت و هیچ صدایی نمی اومد و یک زمزمه های کوچک بود طلبه ها خب دست و پا دار بودند مخصوصاً اون موقع خواربارفروش هم می گفت اومده بود نگاه کرد دید یه طلبه ای نماز شب می خونه تو قنوته اشکش داره می ریزه تو صورتش الهی العفو، یه طلبه ای داره زیارت عاشورا می خونه یه حال خاصی داره، یکی دیگه داره جامعه کبیره می خونه این ولی خب سواد آنچنانی نداشت دست و پا نداشت یخورده این طلبه رو نگاه کرد حال خودشه یخورده اون طلبه رو نگاه کرد آقای مجتهدی می گفت من وایسادم این چه می خواد بکنه گفت آخر دیگه این داد زد گاهی داد زدن بی ادبی نیستا آدم خودشو تخلیه می کنه یه وقتی آدم داد می زنه بی ادبیه، یه وقت نه از فشار روحی یعنی داره پناه می بره اینو میگن سرخه... یدفعه صداش بلند شد

گفت امام رضا (علیه السلام) گفت یدفعه همه حواسشون پرت شد گفت من تهران که میرم نخود لوبیا میخرم با آشغالاش به من میدن گفت نمیذارن سوا کنی درهم میدن تو هم اگه امشب چیزی میدی ما همه باهمیم ما چهارده تا اتوبوس باهمیم.

جهت دانلود و تماشای فیلم و سریال های بیشتر در موضوعات مختلف و متنوع (از قبیل فیلم سینمایی - سریال تلویزیونی - انیمیشن و کارتون - سخنرانی - تلاوت قرآن و...) می توانید با کلیک روی بنر فوق به سایت فیلم و انیمیشن ضیاءالصالحین مراجعه نمایید.