بیانات رهبر انقلاب در سالروز وحدت حوزه و دانشگاه (متن، فیلم ،صوت)

بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و طلاب، ۱۳۶۸/۰۹/۲۹
مقام معظم رهبری مدظله العالی
عنوان وحدت حوزه و دانشگاه - که امام بزرگوارمان این تعبیر و مفهوم را از قلب حکیمِ عارف و ملهم از ارشادات الهی صادر کردند - بر سه پایه ی اساسی متکی است و این سه پایه - یعنی حوزه و دانشگاه و وحدت - جزو مسایل اصلی این انقلاب و کشور است.

سخنرانی رهبر انقلاب در سالروز وحدت حوزه و دانشگاه

در نظام اسلامی، علم و دین پابه پا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه ، یعنی این. وحدت حوزه و دانشگاه ، معنایش این نیست که حتماً بایستی تخصصهای حوزه یی در دانشگاه و تخصصهای دانشگاهی در حوزه دنبال بشود. نه، لزومی ندارد.

سالروز وحدت حوزه و دانشگاه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

در ابتدا به همه ی شما برادران و خواهران، چه کسانی که از راههای دور و شهرهای دیگر تشریف آوردید و چه برادران و خواهرانی که از سازمانها و دستگاههای مختلف حضور به هم رساندید، خوش آمد عرض میکنم و یاد شهید گرامی و عزیزمان - مرحوم آیةالله دکتر مفتح - را که این ایام با نام ایشان ارتباط و پیوند پیدا کرده است، گرامی میداریم و از ایشان تجلیل میکنیم.

مسأله ی این روزها، حول و حوش دانشگاه و حوزه ی علمیه و وحدت دور میزند. این سه واژه و مفهوم، در انقلاب بسیار مهم است. عنوان وحدت حوزه و دانشگاه - که امام بزرگوارمان این تعبیر و مفهوم را از قلب حکیمِ عارف و ملهم از ارشادات الهی صادر کردند - بر سه پایه ی اساسی متکی است و این سه پایه - یعنی حوزه و دانشگاه و وحدت - جزو مسایل اصلی این انقلاب و کشور است.

بنای توحید - که مبنای فکری و اعتقادی و اجتماعی و عملی ماست - در وحدت است. تفکرات شرکآلود، انسانها را هم تقسیم میکرد. جامعه یی که بر مبنای شرک بنا شده باشد، طبقات انسان هم جدا و بیگانه ی از یکدیگر است. وقتی در یک جامعه ی شرکآلود، ربط انسانها به مبدأ هستی و نیروی قاهر و مسلط عالم مطرح میشود، به طور طبیعی و قهری، در این جامعه انسانها از هم جدا میافتند؛ یکی به یک خدا، دیگری به خدایی دیگر و سومی هم به خدایی دیگر. جامعه یی که برمبنای شرک باشد، میان آحاد و طوایف انسان، یک دیوار غیر قابل نفوذ و یک دره ی جدایىِ غیر قابل وصل وجود دارد. درست بعکس آن در جامعه ی توحیدی، که وقتی مبدأ و صاحب هستی و سلطان عالمِ وجود و حىّ و قیومی و قاهری که همه ی حرکات و پدیده های عالم، مرهون اراده و قدرت او میباشد، یکی است، انسانها - چه سیاه و چه سفید و چه دارای خونهای مختلف و نژادهای گوناگون و وضعیت اجتماعی مختلف - با یکدیگر خویشاوندند؛ چون به آن خدا وصلند، به یکجا متصلند و از یک جا مدد و کمک میگیرند. این، نتیجه ی قهری اعتقاد به توحید است. در این دیدگاه، نه فقط انسانها به یکدیگر مرتبطند، بلکه با نگاه و نگرش توحیدی، اشیا و اجزای عالم و حیوانات و جمادات و آسمان و زمین و همه چیز، به یکدیگر متصل و مرتبطند و همه با انسان خویشاوندند. بنابراین، همه ی آنچه که انسان میبیند و احساس و درک میکند، یک افق و یک عالم و یک مجموعه است که در یک دنیای سالم و یک محیط امن قرار میگیرد.

این که در قرآن میفرماید: «یهدی به الله من اتّبع رضوانه سبل السّلام»(مائده: 16)، کسانی که به خدا ایمان پیدا کنند، خداوند آنها را هدایت میکند و به راههای سِلم و همزیستی سوق میدهد، به خاطر مبنای توحیدی جامعه ی اسلامی است. ولایت هم معنایش همین است. ولایت، یعنی پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیرقابل انفصال و انفکاک. جامعه ی اسلامی که دارای ولایت است، یعنی همه ی اجزای آن به یکدیگر و به آن محور و مرکز این جامعه - یعنی ولىّ - متصل است. لازمه ی همین ارتباط و اتصال است که جامعه ی اسلامی در درونِ خود یکی است و متحد و مؤتلف و متصل به هم است و در بیرون نیز اجزای مساعد با خود را جذب میکند و اجزایی را که با آن دشمن باشند، به شدت دفع میکند و با آن معارضه مینماید. یعنی «اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم»(فتح: 29)، لازمه ی ولایت و توحید جامعه ی اسلامی است.

این مبنای توحید و اعتقاد به وحدانیت حضرت حق (جلّ وعلا)، در تمام شؤون فردی و اجتماعىِ جامعه ی اسلامی تأثیر میگذارد و جامعه را به صورت یک جامعه ی هماهنگ و مرتبط به یکدیگر و متصل و برخوردار از وحدت (وحدت جهت و وحدت حرکت و وحدت هدف) میسازد. این جوامع، نقطه ی مقابل تأثیر شرک و مشرکان و آلهه ی شرکآفرین هستند. لذا هر جا در میان مؤمنین و بندگان صالح خدا وحدت هست، آن جا توحید و خدا هم هست. هر جا بین مؤمنین و بین بندگان صالح خدا اختلاف هست، آن جا قطعاً شیطان و دشمنِ خدا حاضر است. هرجا شما اختلاف دیدید، جستجو کنید، بدون دشواری شیطان را در آن جا خواهید یافت، یا شیطانی را که در درون نفوس خود ماست و نفس اماره نام دارد و خطرناکترین شیطانها هم است، پیدا خواهید کرد. بنابراین، پشت سر همه ی اختلافات، یا خودخواهیها و جاه طلبیها و منیّتهای ماست و یا شیطانهای خارجی، یعنی دستهای دشمن و استکبار و قدرتهای ظالم و ستمگر.

عنوان وحدت حوزه و دانشگاه بر سه پایه ی اساسی متکی است و این سه پایه - یعنی حوزه و دانشگاه و وحدت - جزو مسایل اصلی این انقلاب و کشور است.

در کشور ما، هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علما و پزشکان ومنجمان و ریاضیدانهای بزرگ تاریخ ما - آن کسانی که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است - جزو علمای بالله و صاحبان دین و متفکران دینی بودند. ابن سینایی که هنوز کتاب طب او در دنیا به عنوان یک کتاب زنده ی علمی مطرح است و در شؤون مختلف به عنوان یک چهره ی برجسته ی تاریخ بشر، در همه ی صحنه های علمی دنیا در این هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضی کارها در تاریخچه ی علم به نام او ثبت شده، یک عالم دینی هم بوده است. محمّدبن زکریای رازی و ابوریحان بیرونی و دیگر علما و دانشمندان و متفکران و مکتشفان و مخترعان دنیای اسلام نیز همین طور بوده اند. این، وضع کشور ما و دنیای اسلام بود.

تا وقتیکه دین حاکم بود و صحنه ی زندگی مردم، از دین و نفوذ معنوی آن بکلی خالی نشده بود، وضع این گونه بود. از وقتی که اروپاییها و غربیها و سیاستمداران صهیونیست و متفکرانی که برای نابودی دنیای اسلام نقشه میکشیدند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا نمودند و نتیجتاً رشته ی دین، یک رشته ی خالی از علم شد و رشته ی علم، یک رشته ی خالی از دین گشت.

در حوزه های علمی، دروس علم با پیشرفتهای جدید راه داده نشد. دنبال این باید گشت که چرا در دهه های این قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهای غیردینی - همین علوم رایج که قبل از آن در حوزه ها تعلیم و تعلم میشد - در حوزه ها نیامد و چرا علما که خود متفکران و ورّاث و صاحبان همین علوم در دوره های گذشته بودند، آنها را طرد کردند؟ دو مؤثر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط میشد به این که غربیها متصدی و صاحب علم و دانش طبیعی در محیط عالَم شده بودند. این دو مؤثر، یکی این بود که علمای دین، علمی را که به وسیله ی دشمنان دین و کفار میخواست ترویج بشود، با چشم بدبینی نگاه و طرد میکردند. عامل دوم این بود که همان دشمنان و همان کفار، حاضر نبودند علم را که در اختیار آنها بود، به داخل حوزه های علمیه - که مرکز دین بود - راه و نفوذ بدهند. هر دو از یکدیگر گریزان و با یکدیگر دشمن بودند و علت اصلی هم این بود که در همه جای عالم و از جمله در کشورهای اسلامی، علم در دست سیاستهای ضد دین یک ابزار بود.

قرن نوزدهم که اوج تحقیقات علمی در عالم غرب میباشد، عبارت از قرن جدایی از دین و طرد دین از صحنه ی زندگی است. این تفکر، در کشور ما هم اثر گذاشت و پایه ی اصلی دانشگاه ما بر مبنای غیر دینی گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه های علمیه روگردانیدند. این پدیده ی مرارتبار، هم در حوزه ی علمیه و هم در دانشگاهها سوء اثر گذاشت. در حوزه های علمیه سوء اثر گذاشت؛ زیرا علمای دین را صرفاً به مسایل ذهنی دینی - ولاغیر - محدود و محصور کرد و آنها را از تحولات دنیای خارج بی خبر نگهداشت. پیشرفتهای علم از نظر آنها پوشیده ماند و روح تحول گرایی و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احکام دینی - که همواره در تحولات عظیم جهانی، چنین تحولی در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه برای رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنت است - در حوزه ها از بین رفت. حوزه ها از واقعیت زندگی و حوادث دنیای خارج و تحولات عظیمی که به وقوع میپیوست، بیخبر ماندند و به یک سلسله مسایل فقهی و غالباً فرعی محدود شدند. مسایل اصلی فقه - مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامی و خلاصه فقه حکومتی - منزوی و متروک و «نسیاً منسیّا» شد و به مسایل فرعی و فرع الفرع و غالبا دور از حوادث و مسایل مهم زندگی، توجه بیشتری گردید. این، ضربه یی بود که به حوزه های علمیه وارد آمد و دست سیاستها هم از این استفاده کرد و با تبلیغات و روشهای شیطنت آمیز، هر چه توانستند حوزه ها را از تحولات زندگی دورتر کردند.

و اما دانشگاه - که خشت اولش از حوزه ی علمیه و دین جدا نهاده شده بود - در مشت کسانی افتاد که نه از دین و نه از اخلاق اسلامی و نه از اخلاق سیاسی و نه از احساس وجدان یک شهروند نسبت به کشور و ملتشان بهره یی نداشتند. در طول هفتاد سال اخیر، به جز عده ی معدودی از قبیل امیرکبیر و بعدها هم چند نفری که بسیار معدود بودند، بیشتر کسانی که زمام امور تحصیلات عالیه در این کشور به دست آنها بوده است و مسایل آموزش عالی به اراده و تدبیر آنها ارتباط پیدا میکرده، بقیه کسانی بوده اند که منافع ملت ایران در مقابل منافع بیگانگان، برای آنها از هیچ رجحانی برخوردار نبود و بیشتر به فکر چیزهای دیگری بودند تا آینده ی این ملت و این کشور!

این تصادفی نیست که ملت ایران، با آن سابقه ی تاریخی علمی و با این استعداد درخشانی که دارد (همه ی کسانی که روی مسایل ملتها کار کرده اند و ما اطلاع داریم، درباره ی ملت ایران گفته اند که این ملت، دارای استعدادی بالاتر از متوسط استعدادهای بشری است) و با آن فرهنگ غنی عمیق اسلامی و با داشتن دانشمندان بسیار بزرگ در طول قرنهای متوالی و با وجود شوق و علاقه ی طبیعی به آموختن و دانستن، در این دویست سال یا صد و پنجاه سالی که دنیا چهار نعل به سمت معلومات و دانش و قله های علم حرکت کرده، ایران و ملت ایران، جزو گروهها و ملتهای عقب افتاده قرار گرفته است.

اگر این ملت را به حال خود هم وا میگذاشتند، در علوم جلو میافتاد و در بیشتر دانشهایی که در ابتدا از قلب و درون خودِ جوامع جوشیده و سر کشیده و شکفته است، پیشرفت میکرد و پابه پای دنیا پیش میرفت و این قدر عقب نمی ماند.

بعد از آن که راه معلومات و علوم روز غربی در ایران باز شد، دستهای خیانتکار و غافل، کاری کردند که این ملت عقب بماند و پیشرفت نکند. سالها و بلکه قرنهای متمادی، ملت ما در اوج قله ی علم بود و در هیچ جای دنیا در آن دوران، این قدر علوم درخشش نداشت. شما شنیده اید که قرون وسطی، قرون تاریکی و ظلمات است. امروز هم اروپاییها وقتی میخواهند مردمی را تخطئه کنند، میگویند اینها قرون وسطایی هستند! قرون وسطی، یعنی قرنهای جهالت و ظلمات ملتهای اروپایی. درست همزمان با این قرون، قرون درخشش دانش در ایران و کشورهای اسلامی است. ابن سینا و ابوریحان بیرونی و محمّدبن زکریای رازی و عمرخیام - منجم و ریاضیدان بزرگ - و بزرگترین ادبا و بزرگترین علمای ما در علوم طبیعی و بزرگترین ریاضیدانها و منجمان و پزشکهای ما که امروز آثار علمی آنها در دنیا مطرح است، همزمان با قرون وسطی زندگی میکرده اند. بله، قرون وسطی، قرون ظلمات و تاریکی برای اروپاییهاست و قرون درخشش دانش برای ما مسلمانها میباشد. اروپاییها، این حقیقت را کتمان میکنند و مورخان غربی، آن را به زبان نمی آورند و ما هم عادت و باور کرده ایم!

ملتی با این سابقه ی درخشان تاریخی، در دوران ستم فراگیر حکومت پادشاهی در این کشور - و بدتر از همه در این دویست یا صد و پنجاه سال اخیر، یعنی اواخر قاجاریه و همه ی دوران پهلوی - از لحاظ پیشرفت علمی، در این حد از تنزل قرار گرفت. این، کاری است که انجام دادند و علت عمده ی این مسأله، جدایی دین از علم در کشور ما بود. علما و دانشمندان و محققان علوم طبیعی در کشور ما، از دین جدا ماندند و در نتیجه به درد مردم و کشور و ملتشان نخوردند. خوبترها و بهترینهایشان رفتند و برای بیگانگان مفید واقع شدند. عده یی هم در همین جا بودند و برای بیگانه ها کار کردند. روشنفکرانی که در همین دانشگاهها درس خواندند، همانها بودند که در طول حکومت پهلوی، اداره ی این کشور را به خائنانه ترین وجهی برعهده داشتند و به این ملت خیانت کردند. اینها، متخرجان همین دانشگاهها بودند و خدا رحم کرد که انقلاب اسلامی پدید آمد. آن نسلی که بتدریج از روشنفکران متأخر این جامعه فارغ التحصیل شده بودند و به سمت کارهای سیاسی میرفتند، به قدری نسل بیریشه و بیاعتقاد و بیپیوندی بودند که خدا میداند اگر آنها بر سر کار میآمدند، با این ملت و این کشور چه میکردند. هست و نیست و بود و نبود این ملت را میسوزاندند و از بین می بردند! خدا را شکر که آنها مهلت پیدا نکردند و انقلاب اسلامی آمد و آن سلسله و طومار را درهم درید.

در نظام اسلامی، علم و دین پابه پا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه ، یعنی این. وحدت حوزه و دانشگاه ، معنایش این نیست که حتماً بایستی تخصصهای حوزه یی در دانشگاه و تخصصهای دانشگاهی در حوزه دنبال بشود. نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکاری نمایند، دو شعبه از یک مؤسسه ی علم و دین هستند. مؤسسه ی علم و دین، یک مؤسسه است و علم و دین باهمند. این مؤسسه، دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزه های علمیه و شعبه ی دیگر، دانشگاهها هستند؛ اما باید با هم مرتبط و خوشبین باشند، با هم کار کنند، از هم جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند. علومی را که امروز حوزه های علمیه میخواهند فرا بگیرند، دانشگاهیها به آنها تعلیم بدهند. دین و معرفت دینی را هم که دانشگاهیها احتیاج دارند، علمای حوزه به آنها تعلیم بدهند. سرّ حضور نمایندگان روحانی در دانشگاهها، همین است. چه قدر خوب است که این ارتباطها، برنامه ریزی و سازماندهی بشود. این، یکی از بهترین و طبیعیترین وحدتهاست.

میدانید که در دوران اختناق و در آن هنگامی که دستگاه جبار برای جدا کردن روحانیون از تحصیلکرده ها، از تمام وسایل استفاده میکرد، یک عده روحانىِ آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بین و مصلحت شناس داشتیم که ارتباطشان را با دانشگاهها مستحکم کردند. بهترین جلسات سخنرانیهای علمایی مثل مرحوم آیةالله مطهری و امثال ایشان، در دانشگاهها بود و مرحوم دکتر مفتح (رضوان الله علیه) یکی از پُرکارترین و فعالترین این گونه روحانیون بود.

طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند، با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگی نکنند، احساس خویشاوندی و برادری را حفظ کنند و روحانیون در دانشگاهها عملاً - قبل از قولاً - کوشش کنند که نمونه های کامل عالم دین و طلبه ی علوم دینی را به طلاب و دانشجویان و دانشگاهیان ارایه بدهند و نشان دهند که هردو نسبت به یکدیگر، با حساسیت مثبت و با علاقه همکاری میکنند. این، همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته برای این کار، باید برنامه ریزی و سازماندهی بشود.

خوشبختانه انقلاب اسلامی همه ی آنچه را که دشمنان اسلام، بلکه دشمنان اصل دین در عالم، در طول سالهای متمادی رشته بودند، پنبه کرد و محصول کار آنها را از بین برد. آنچه امروز در ایران اتفاق میافتد و میگذرد، چیزهایی است که میلیاردها خرج شده است تا این کارها اتفاق نیفتد. این که امروز شما در ایران مشاهده میکنید زنها به سمت حجاب و عفت، و جوانها به سمت دین حرکت میکنند و نظام، نظامی است که بر اساس قرآن پیش میرود، این که میبینید از حوزه ی علمیه ی قم، علمایی در جبهه های جنگ حضور فعال رزمی را متقبل میشوند و حوزه ی علمیه ی قم واحد نظامىِ رزمی، تبلیغی درست میکند و امروز جمعی از همین برادران در این مجمع حضور دارند، این که مشاهده میکنید در دانشگاه ما، نام دین و خدا و معارف اسلامی تدریس میشود و رؤسا و اساتید دانشگاهها و وزرای مربوط به علوم عالیه، با دین سروکار دارند، همه ی اینها آن چیزهایی است که از سالها پیش، دشمنان ما برنامه ریزی کرده بودند که این کارها در ایران اتفاق نیفتد؛ ولی به برکت انقلاب و اسلام اتفاق افتاد. این را قدر بدانید و حفظ کنید.

امروز، یکی از حساسیتهای استعمار و استکبار و امریکا و صهیونیستهای طراحِ فساد در عالم عبارت است از این که نگذارند کشورهای برخوردار از نظام انقلابی، از لحاظ علمی پیشرفت کنند. این حساسیت، نسبت به کشور ما مضاعف است؛ چون حساسیتی که آنها نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی دارند، نسبت به هیچ انقلاب دیگری نداشته و ندارند و نخواهند داشت. البته اگر در آینده، انقلاب غیر اسلامییی تحقق پیدا کند، این حساسیت را نخواهند داشت. امروز، کسانی که میتوانند دانش را در این کشور رشد بدهند، باید احساس وظیفه ی مضاعف کنند؛ چون دشمن نمیخواهد بگذارد ما روی پای خودمان بایستیم. روی پای خود ایستادن، آن وقتی تحقق پیدا خواهد کرد که علم از درون خود ما بجوشد و ما دست گدایی به سمت دشمنانمان دراز نکنیم. استعدادهای خوب و برجسته، دانش آموزان تیزهوش و کسانی که میتوانند برای آینده ی کشور مفید باشند، بایستی خیلی احساس وظیفه و مسؤولیت کنند. البته خیلی هم باید خوشحال باشند که علی رغم میل دشمنان، میتوانند برای کشور و ملتشان مفید و مؤثر باشند.

استکبار جهانی، پنجه ی خونین خودش را بر دنیا گسترده است. هر جای دنیا که شما نگاه کنید، نشانه های تسلط بیرحمانه ی استکبار را در آن جا مشاهده خواهید کرد. البته بعضی جاها بیشتر و واضحتر است و بعضی جاها به آن وضوح نیست؛ اما بالاخره هست. امریکا و ایادی و شرکای قدرتش در دنیا، روزبه روز این دام شیطانی سلطه را گسترده تر میکنند. البته اعتقاد ما این است و واقعیتهای خارجی هم همین را نشان میدهند که این امپراتورىِ پوسیده ی استکبار، دیری نخواهد پایید و ان شاءالله به همت مردان مؤمن عالم و مسلمانان غیور کشورهای اسلامی و وجدانهای بیدار کشورهای غیراسلامی، این سلطه ی اهریمنی و شیطانی، جابه جا دچار اختلاف و ضعف خواهد شد و در نهایت گسسته خواهد گردید.

این را هم بگویم که آن جایی که شما احساس میکنید دشمن سختگیری میکند، درست همان جایی است که دشمن آسیب میبیند. فشاری که این روزها به وسیله ی صهیونیستها بر مسلمانان مظلوم فلسطینی وارد میشود، به معنای آن است که استکبار در سرزمینهای اشغالی فلسطین مقدس، به طور جدی تهدید میشود. اگر تهدید جدی نبود، این قدر فشار زیاد نمیشد. این روزها دولت غاصب صهیونیست، به طور روزمره در سرزمین اشغالی به مردم حمله میکند و حتّی شنیدم به زنها حمله کرده، تعدادی از آنها را مضروب و مجروح نموده و تعداد کثیری از مردم را به وسیله ی مزدوران نظامی و پلیس خود مجروح کرده است. چه قدر از افراد را میگیرند و در زندانهای خود بازداشت و شکنجه میکنند و در نهایتِ فشار نگه میدارند؛ اما شعله ی مقدس، روزبه روز در سرزمینهای اشغالی مشتعلتر میشود.

یک جوان مسلمان فلسطینی میگفت: امروز در زندانهای سرزمین اشغالی، زندانیها به عشق امام و به یاد رهبر عظیم الشّأن انقلاب اسلامی، شعر میخوانند. یاد انقلاب و امام و یاد مجاهدتهای ملت ایران، در اعماق همان سلولها هم هست. دشمن از همین میترسد. پس، فشار روی آن مردم اثری نداشته است. الان در فلسطین اشغالی، دو سال و اندی است که مردم با دست خالی مبارزه میکنند و دشمن نتوانسته است این مبارزه را سرکوب کند؛ همچنان که نتوانسته اند مبارزه ی مسلمانانی را که در کشورهای اسلامی علیه ایادی استکبار مبارزه میکنند، سرکوب کنند. این، به معنای آن است که موج اسلامخواهی و فرهنگ اسلام، روزبه روز گسترده تر میشود. کید دشمن و شیطان، کید ضعیفی است و هر جا که فشار استکبار بیشتر است، آسیب پذیری او هم بیشتر است.

ما به عنوان انقلاب اسلامی و به عنوان اولین ملتی که با این انقلاب توانسته است بینی استکبار را به خاک بمالد و با قدرت و شجاعت، قلعه ی مستحکم استکبار را در این کشور ویران کند و استکبار و امریکا را بیرون نماید، اعلام میکنیم که از مردم و مسلمانان مظلوم فلسطینی حمایت و دفاع میکنیم و معتقدیم که مبارزه ی آنها ان شاءالله به نتایج خوبی خواهد رسید.

خداوند ان شاءالله توفیقات خود را به همه ی شما آقایان و خواهران محترم عنایت کند. مجدداً به همه ی حضار محترم، مخصوصاً دانشگاهیان و روحانیون و جوانان تیزهوش توصیه میکنم که رشته ی علم - چه حوزه و چه دانشگاه - و اتحاد بین این دو منبع را همچنان مستحکم نگه دارند و برادران رزمنده - چه رزمنده های دانشگاه و چه رزمنده های حوزه ی علمیه - بدانند که پیشرفت این انقلاب و ادامه و استمرار این مبارزه، علیه دشمنان و شیاطین است.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته

سالروز وحدت حوزه و دانشگاه

منبع: بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و طلاب، ۱۳۶۸/۰۹/۲۹
به نقل از پايگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمی سيدعلی خامنه ای (مد ظله العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی

Share