قصه های قرآنی 3/ داستان حضرت داوود علیه السلام

قصه های قرآنی -  "حضرت داوود علیه السلام"

قصه های قرآنی مثل همیشه جذابیت خاص خود را دارد در این قطعه ویدئویی شما می توانید نظاره گر ماجرا و قصه « حضرت داوود نبی علیه السلام » باشید.

از سری قصه های قرآنی : «حضرت داوود علیه السلام»

حضرت داوود نبی (علیه السلام) روزها را تقسیم کرده و هر روزی را برای کاری اختصاص داده بود. یک روز برای عبادت، یک روز برای قضاوت بین مردم، یک روز برای موعظه و نصیحت و یک روز هم برای استراحت خود. 
در روز استراحت، دربانها نمی گذاشتند کسی به خانه حضرت داوود (علیه السلام) قدم بگذارد، در یکی از روزهای استراحت، دو فرشته به صورت بشر از سقف اطاق داود بر او فرود آمدند، حضرت داوود نبی (علیه السلام) از دیدن وضع آنها دچار ترس و بیم شد ولی آنها گفتند: نترس ما دو نفریم که برای قضاوت و داوری نزد تو آمده ایم اینک بین ما حکم کن: 
این برادر من است که نود و نه میش دارد و من یک میش دارم به من می گوید آن میش خودت را به من واگذار کن! حضرت داوود نبی (علیه السلام) گفت: او به تو ستم کرده که یک میش تو را خواسته از تو بگیرد و بسیاری از مردم به یکدیگر ظلم می کنند. مگر کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و آنها خیلی اندکند. 
در این موقع ناگهان متوجه شد که در قضاوت شتاب کرده و پیش از آنکه از مدعی دلیل بخواهد و از مدعی علیه هم سؤالاتی بکند حکم نموده است. بدین جهت در پیشگاه خداوند به سجده افتاده و از عجله و شتاب خود استغفار کرد. 

مطالب مرتبط و پیشنهادی (از سری داستانهای قرآنی) :
قصـه هـــای قـــرآنــــی 1 / نقشه برای قتل حضرت موسی علیه السلام
قصــه هـــای قـــرآنــــی 2 / « سرگذشت قارون »