امام صادق(علیهالسلام) و روش برخورد با شبهات
بسم الله الرّحمن الرّحیم
امام صادق(عليه السلام) و روش برخورد با شبهات
در برخورد با مخالفان فرهنگی، دو چیز بسیار کارساز است. یکی «محتوا» و دیگری «روش». باید روشن شود از نظر معرفتی سخنی که شیعه می گوید ناظر بر افق هایی بلند از حقیقت است. و نیز باید برای ارائه ی معارف شیعه از روشی خاص که متناسب آن معارف باشد، استفاده کرد. در این جا ما روش امام معصوم را تا حدّی متذکر می شویم. راوي مي گويد كه مفضل ـ يار مشهور امام صادق(عليه السلام) ـ در مكه بود، ديد كه يكي آن جا نشسته و عده اي هم دورش را گرفته اند. متوجه شد إبن أبي العوجاء است و دارد سخنان كفرآميز مي گويد و عملاً خدا و پیامبر را زیر سؤال می برد و شبهه پراکنی می کند. جناب مفضّل به غیرت دینی اش برخورد و شروع کرد به اعتراض، پیش خود گفت: اي واي ! چيزهايي كه اين مي گويد، اگر به گوش مردم برسد، همه بي دين مي شوند. فریاد زد: «يا عَدُوَّالله! اَلْحَدْتَ في دينِ اللهِ». اي دشمن خدا! در دين خدا الحادكردي. «وَ أنْكَرْتَ الْبارِيَ جَلَّ قُدْسُهُ» منكرِ حضرتِ حقي. خودش می گوید نتوانستم غضب خود را کنترل کنم. إبن أبي العوجاء گفت كه چه خبر است؟! «اي مرد! اگر تو اهل كلامي، بيا بنشين بحث كنيم، و اگر از اصحاب جعفربن محمد هستی او با ما به اين نحو مخاطبه نمي كند. گفت: جعفر بن محمد، از ما بيشتر از آنچه تو شنيدي، از اين كلمات شنيده و هيچ فحشي هم به ما نداده».
عنایت بفرمایید؛ كسي اين حرف را مي زند كه اصلاً امام صادق(عليه السلام) را قبول ندارد. در ادامه ، در وصف امام صادق(عليه السلام) مي گويد: «او مردي است حليم و باوقار و عاقل و محكم و ثابت، كه از جاي خود به در نرود و از طريق رفق و مدارا پا بيرون نگذارد. غضب او را سبك ننمايد» ، به این معنی که حضرت در حین بحث با ملحدان نیز غضب نمي كنند كه سبك و بي محتوا بشوند. « بشنود كلام ما را و به همة دلايل ما گوش دهد به نحوي كه گمان كنيم بر او غلبه كرده ايم و حجت او را قطع نموديم ، آن وقت شروع كند به كلام ، پس باطل كند حجت و دليل ما را به كلام كمي، و خطاب غيِر بلندي، ملزم كند ما را به حجت خود و عذر ما را قطع كند و ما را از ردّ جواب خود عاجز نمايد ، فَاِنْ كُنْتَ مِنْ اَصْحابِه فَخاطِبنا بِمِثْلِ خِطابِه ، پس اگر تو از اصحاب اويي، مانند او با ما گفتگو كن»[1].
عنایت بفرمایید که حضرت چگونه با کافر برخورد می کنند که إبن أبي العوجاء و امثال او رسيده اند به اين كه امام انسانی است با وقار و حليم، خوب هم حرف هاي آن ها را گوش مي دهد و سپس با کمترین کلمات آن سخنان را رد می کنند. رمز موفقیت شیعه را در آینده باید در روش امام صادق(عليه السلام) جستجو کرد. برای روشن شدن این امر به روش رقیبان شیعه نگاه کنید تا معلوم شود چرا آینده از آن مکتب امام صادق(عليه السلام) است. رقیبان شیعه یا اهل سنت هستند، که سخت تفکر مقابل خود را می کوبند و تکفیر می کنند، و یا جهان استکبار است که تهمت می زند. واین در حالی است هیچ کدام از این روش ها آینده ندارند.
امام(عليه السلام) به اينجا رسيده اند كه یک وجه از حفظ اسلام، شناخت شبهه هاي امثال إبن أبي العوجاء ها است و نمي شود بگوييم دهانشان را ببندند و حرف نزنند وگرنه می گویند ما حرف های مهمی داریم نمی گذارند بزنیم و ظرفیت شنیدن آن را ندارند، و لذا امام(عليه السلام) اجازه دادند آن ها از زبان خودشان همه ی حرف هایشان را بزنند و تمام شخصیت فکری خود را معرفی کنند تا معلوم شود چه چیزی در چنته دارند. پس از آن معلوم کردند چگونه مبانی فکر آن ها دور از واقعیت است.[2] آری! حفظ اسلام به دو چيز است: یکی نشان دادنِ حقايق اسلام، و دیگری جواب دادن به شبهات.
این روش را مقایسه کنید با روش خلیفه ی دوم که متأسفانه در اهل سنت اعمال او حجت است برای کارهایشان. از انس روايت شده كه عمربن خطاب صبيغ كوفي را به جهت سؤال از مشكله هاي قرآن آنقدر شلاق زد تا خون در پشتش جاري شد. و از زهري رسيده: عمر به جهت زياد پرسيدن صبيغ كوفي از حروف قرآن او را زد تا خون از پشتش جاري شد.[3]
از ابي العديس روايت شده: ما نزد عمر بوديم كه مردي آمد و گفت: اي اميرمؤمنان! «اَلْجَوارُ الْكُنَّسْ» چيست؟ پس عمر با شلاقش بر عمامة او زد تا عمامه از سرش افتاد و گفت: آيا حروري هستي؟[4] و نیز در تاریخ داریم که از احمد حنبل سئوالی كردند، گفت: لا إله إلا الله، زمان پيامبر كسي از پيامبر اين سؤال را نكرد، پس سؤالت بدعت و سؤال كردنت حرام است، جواب دادنش هم حرام است.
اگر مي خواهيد اسلام را حفظ كنيد، دو نكته باید رعايت شود: اولاً: چشم خود را از شبهاتی که مطرح است نبندیم و آن ها را درست بشناسیم و معارف لازم جهت جوابگویی به آن ها پیدا کنیم. ثانیاً: روش جواب گویی به شبهات را از امام صادق«علیه السلام» بیاموزیم تا فضای علمی به فضای جنگ و جدل تبدیل نشود ودر نتیجه نور تشیع ظاهر گردد. آری! آنچنان دشمنان ما خود را برای زیر سؤال بردن مبانی دین - به خصوص شیعه- مجهز کرده اندکه برای دفع آن باید مجهز به اسلام ناب شد و نمی شود سؤال های نو را با جواب های کهنه دفع کرد و یا اجازه سخن گفتن به آن ها نداد.[5]
در يكي از مراكز آموزش عالي دانشجویان رشته ديني عربي گفتند: ما در اينجا مسلمان آمده ايم ولي داريم كافر برمي گرديم، از بس شبهات فراوان است و ما نمی توانیم جواب دهیم. عرض کردم به هرحال نمي شود گوشتان را نسبت به اين شبهات ببنديد، بايد شبهه ها را بشناسيد، و جواب بدهيد تا عظمت تفکرشیعه بیش از پیش برایتان روشن شود. نمي شود كه عصباني شد و حرص خورد.
محاجه هاي امامان«علیهم السلام» با ملحدین را در کتاب های احتجاجات مطالعه بفرمایید ببینید چگونه ائمه«علیهم السلام» شبهات زمان خود را می شناختند . طرف حتي در طواف كعبه مي آمد خودش را به شانه امام مي زد بعد شروع مي كرد اشكال كردن. امام مي گفتند: بعد از طواف بيا بنشينيم با هم صبحت كنيم. بعد از طواف هم مي نشستند باحوصله با هم صبحت مي كردند، بله باحوصله.
آنچه كه مي خواهم عرض كنم اين است كه اولاً: بايد بدانيم شرايطْ گاهي شرايط شبهه است، شرايطي است كه افراد اشكال دارند. إبن أبي العوجاء ها در جامعه ای پویا مثل جامعه تشیع فعّال هستند، آماده بشويد با اين ها به روش امام صادق(عليه السلام) برخوردكنيد. و گمان نکنید اگر ابن ابی العوجاء قانع نشد کار شما بی نتیجه مانده، در آن صورت شما ثابت کرده اید در مقابل شبهه ی دشمنانِ دین حرف دارید.
جواب شبهات إبن أبي العوجاءها را عده ای دیگر هم می توانستند بدهند اما این که انسان بتواند باحوصله از شبهه استقبال كند، هنر این خانواده است. إبن أبي العوجاء خدمت امام(عليه السلام) مي نشسته، شبهاتش را می گفته و جواب اشكالاتش را مي گرفته است و با اين كه عقيده اش عوض نمي شده است، با این وصف می پذیرفته خدمت دانشمندی بزرگ رسیده، و لذا برای آن حضرت احترام قائل بوده و این چیزی بود که دشمنان اهل البیت«علیهم السلام» نمی خواستند.
شخصی در مدينه پس از صحبت با حضرت وقتی از خانه حضرت بيرون مي آيد. از او مي پرسند: چي شد؟ مي گويد: همة علم در اين خانه است. يك جا مي گويد: اگر بناست معنا متجسم بشود به جسمي، آن جسم، جسم صادق آل محمد است.
آيا فكركرده اید در جامعة سطحي زده اي كه آدم ها حوصله گوش دادن به حرف علمي را ندارند، اين چهار هزار تا دانشمند كجا بودند؟! در جامعة سطحي اگر بگويند كجا كوپن مي دهند، همه مي دوند. بیشتر به مسائل سطحی و ملموس گرایش دارند، یک هنرپیشه را بیشتر می شناسند تا علماء را. حال در اين جامعهْ امام صادق(عليه السلام) چهار هزار شاگرد از دانشمندان شیعه و سنی داشته اند! اين يك هنربزرگ است که باید در روش و بینش آن حضرت دنبال کرد.
شبهه كنندگان مي دانستند در خدمت امام كه بروند، نه تحقير مي شوند نه مهرحماقت مي خورند و نه البته نه تأييد مي شوند و لذا حضرت سعی می فرمودند فضای علمی در جلسه برقرار کنند، حال اگر رقیب هوچی گری در می آورد حضرت با صبر و حوصله ی خود ضعف او را بر ملا می کردند. مصيبت امروز، این نیست که معارفی جهت مقابله با رقبا نداریم ، مصيبت ما اين است كه تحمل شبهات رقیبان را نداريم. كه مثلاً برادر بنده، همساية من و شما، فلان آقا، فلان خانم شبهه می كند و اصل نبوت و عدل را زير سؤال می برد، مي خواهيم يقه مان را پاره كنيم. نه آقا! نه شما يقه ی خودت را پاره کن و نه یقه ی طرف مقابل را ، بپذيريد كه امروز بايد حيات نوينی پيدا كنيم تا حقانیت تشیع روشن شود. امروز معاويه يك طرف نيست و علي(عليه السلام) يك طرف، تا شمشيرها سرنوشت اسلام را تعيين كنند. امروز شبهه كنندگان در متن جامعة اسلامي، به خودی ها در آمده اند تا با زبان خودی ها تهاجم فرهنگیِ خود را شروع کنند.
اي كاش روي اين نكته كار مي شد كه چرا در آن زمان براي امام صادق(عليه السلام) خيلي مهم نبود بني اميه برود و بني عباس بيايد. امام(عليه السلام) در آن زمان متوجه شدند در فضایی که شبهه افکنان ایجاد کرده اند، اصل اسلام دارد از معنا خارج می شود و باید مبانی تئوریک اسلام در معارف و احکام شکل بگیرد. مگر يك عده اي به نام خون خواهی شهداي كربلا نيامدند از مردم بيعت گرفتند ولي نتيجه اش را سُفّاه و منصور عباسي بردند، چون معرفتی که بتوانند امام معصوم را از مدعیانی چون عباسیان بشناسند نداشتند. جامعه ی سیاست زده نمی تواند درست فکر کند، اول باید به آن کمک کرد تا درست فکر کند. بني عباس متوجه شده بودند امام فعلاً نمي خواهند حاكميت را به دست بگيرند اما علت آن را نمی دانستند، آزارهای گاه و بیگاه آنها به امام وسپس عذر خواهی هایشان به همین جهت بود.
يك وقت است شما دين را تبيين كرده ايد و مبانی معرفتی و فقهی تشیع به خوبی تبیین شده، حالا با اين مردمي كه دين برايشان تببين شده است، می توان حاكميت را به دست گرفت. وبا آن مردم چنان کاری ممکن نبود.
مگر زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه معاويه اسلام را تهديد مي كرد، بسياري از سردارهاي سپاه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به فتواي عمر روي كفش هايشان مسح نمي كشيدند؟! هيچ كاري هم نمي شد بكني و دیدید که حضرت امام حسن(عليه السلام) نتوانستند با آنچنان مردم، جلو معاویه ایستادگی کنند، چنین مردمی امام را هم تحویل معاویه می دادند.
امروز اگر شیعه در صدد است که تمدن اسلامیِ آینده را پایه گذاری کند باید بدانیم چگونه با شبهه برخوردكنيم. و در مقابل تندترین شبهات از کوره در نرویم و جا نخورید که فرزند و نزدیکانتان تحت تأثیر شبهات قرار گرفته اند. کار دشمن شبهه سازی است و کار ما هم طرح معارف است به نحوی که معلوم شود شبهه سازان، از معارفِ کافی برخوردار نیستند و روش امام صادق(عليه السلام) هم راهنمای ما است. راستی اگر إبن أبي العوجاء ها نبودند چگونه امام صادق(عليه السلام) و مکتب تشیع این چنین می درخشید؟ آیا ما نباید با بینش و روش خود تشیع را بدرخشانیم؟ مگر قلب شما امن نيست كه حق پيش شماست؟! اگر نه، كه هيچ، حق داري عصباني شوي، ولی اگر می بینی رقیب شما در ظلمات است چرا با نور معرفت و اخلاق مسئله را روشن نکنیم و خود را از ضعفی که رقیبان ما دارند نرهانیم؟
ما وقتي مطمئنيم اسلام حرف دارد، وقتی به حقانیت مباني نظري و علمي ولايت فقيه مطمئنيم، وقتی به حقانیت اعتقاد به نبوت، و امامت امام مطمئن هستیم، چرا با آرامش و حوصله و احترام به رقیب، بحث را دنبال نکنیم. ما بايد اينقدر آرام باشيم كه اگر طرف امروز همه حرفهايش را زد و رفت، صد تا جواني را هم كه پاي حرف هايش نشسته اند راگيج كرد و رفت، نگران نشويم، اين دنيا فردا هم دارد. نگوحالا جوانان را كجا گيربياوريم؟! نه، بي وقاري تو، سبكيِ تو بيشتر ضرر دارد، بگذارد حرف هايش را بزند. در اين قضيه نمونه زياد داريم، مثلاً آقا آمده بود حرفش را بزند مخالفین او به جاي اين كه بگويند: شما حرفت را بزن ما هم حرفمان را مي زنيم، رفتند بلند گو را قطع كردند كه او حرفش را نزند. افرادی كه آمده بودند بحث را بشنوند با این که عقيده شان اين نبود كه اين كسي كه مي خواهد اين حرف را بزند حرف حسابی دارد ولی با این کار نوددرصدشان مي گفتند: نگذاشتند حرف هايش را بزند، پس معلوم است حق با او بوده. آيا روش امام صادق(عليه السلام) اين است؟! حالا چه كسي مقصر است؟!
اصلاً زمانه را نمي شناسند، فكركرده اند در جبهه ی جنگ هستیم و باید به همدیگر گلوله شلیک کنیم. چطوری رزمندگان با يك آرامشي، قُرْبَةًإلي الله به جبهه مي رفتند، هم نماز شبشان را مي خواندند هم روز مي جنگيدند؟! باید بدانید در جبهه جنگ فرهنگی چگونه عمل کنید ؛ هم نماز شبتان را بخوانيد و هم با آرامشي هچون آرامش امامتان با رقیب بحث كنيد. حق پيش شماست، دريادريا حقيقت پشت شماست. بايستيد، بحث كنيد، فكرتان هم مغشوش نشود.
اول اين كه امروزه بايد براي خدا با شبهه كننده وارد مقابله شد. دوم اين كه وظيفه تان اين است آمادگيِ رودررويي با شبهات، و احساس وظيفه نسبت به رفع آن ها را در خود به عنوان حفظ اصل اسلام بپرورانید، اعتقاد داشته باشید همین برخوردهای صحیح نسبت به دفع شبهه موجب رفع مشكل مي شود.
برخورد با كفر بدون تأييد، بله تأييدِكفر، نه. ولي برخورد صحيح با كفر، آري! ممکن است عده اي از اين طرف بیفتند؛ برای نزدیک کردن رقیب به خود از بعضی مبانی خود کوتاه بیاییم، این همان چیزی است که دشمنان شیعه می خواهند، تا بگویند هم ما حقیم و هم شیعه، ما پلوراليسم را به معنایی که دشمنان ما مطرح می کنند قبول نداريم؛ مبنی بر این که همه مكتب ها و اديانِ فعلي حق مي گويند! نخير، به ادله ای محکم فقط فعلاً اسلام حق مي گويد. اما اين كه چطوري ثابت كنيم فقط اسلام حق مي گويد، اين يك وقار و آرامش مي خواهد.
یکی از کارهایی که حضرت صادق(عليه السلام) انجام دادند تربیت افرادی بود که می توانستند به شبهات پاسخ دهند ، فرهنگي كه امثال هشام بن حكم را تربيت مي كند، نشان مي دهد در اين امر تواناست! اگر وقت می گذاشتید و محاجه های هشام بن حكم را مطالعه می فرمودید، مشخص مي شد كه مكتب امام صادق(عليه السلام) ، اينقدر تواناهست كه امروز ما بدون دلواپسي به استقبال شبهه ها برويم. يك شبهه نمي شناسيم كه اين فرهنگ به طور كامل و قانع كننده نتواند روشن جواب دهد. ما كه يك چنين فرهنگي داريم، چرا نباید بدون دلواپسی به سراغ شبهه ها برویم؟
به عنوان نمونه دو محاجه از هشام بن حکم را می آوریم تا عزیزان متوجه جایگاه حضرت صادق(عليه السلام) در تربیت شاگردان برای دفع شبهات بشوند.
شيخ مفيد در ارشاد نقل مي كند كه يونس بن يعقوب روايت كرده كه در محضر امام صادق(عليه السلام) شرفياب بودم كه مردي از اهل شام بر آن حضرت وارد شده به او عرض كرد، من مردي هستم داراي علمِ كلام و فقه و عالم به احكام دين، و آمده ام با اصحاب تو مناظره كنم. پس از صحبت هايي كه رد و بدل شد حضرت به مرد شامي فرمودند: با اين جوان نورس ـ يعني هشام بن حكم -گفتگو كن. گفت:حاضرم، پس مرد شامي به هشام گفت: در باره امامتِ اين مرد يعني حضرت صادق(عليه السلام) با من گفتگو كن. هشام چنان خشمناك شد كه بر خود بلرزيد، آنگاه رو به شامي كرد و گفت: اي مرد بگو بدانم آيا خداي تو براي بندگانش خير انديش تر است يا خودشان براي خود؟ شامي گفت: بلكه پروردگار من خير انديش تر است. هشام گفت: در مقام خيرانديشي براي بندگانش در باره دين شان چه كرده است؟ شامي گفت: ايشان را تكليف فرموده و براي آنان در باره آنچه به ايشان تكليف كرده برهان و دليل برپاداشته و بدين وسيله شبهات ايشان را برطرف ساخته. هشام گفت: آن دليل و برهاني كه براي ايشان به پا داشته چيست؟ شامي گفت: او رسول خدا(صلواة الله عليه وآله) است. هشام گفت: بعد از رسول خدا كيست؟ شامي گفت: كتاب خدا و سنت. هشام گفت: آيا امروز كتاب و سنت در باره آنچه ما در آن اختلاف كنيم به ما سود بخشد به طوري كه اختلاف را از ميان ما بردارد و اتفاق در ميان ما برقرار سازد؟ شامي گفت: آري. هشام گفت: پس چرا ما و تو اختلاف كرده ايم و تو از شام به نزد ما آمد ه اي و گمان مي كني كه به رأي خويش عمل كردن، راه دين است، در حالي كه ما در يك رأي نيستيم و نتوانسته ايم در يك رأي باشيم؟ مرد شامي خاموش شد و در فكر فرو رفت. امام صادق(عليه السلام) به او فرمود: چرا سخن نمي گويي؟ شامي گفت: اگر بگويم ما اختلاف نداريم ، به دروغ سخن گفته ام، و اگر بگويم كتاب و سنت اختلاف را از ميان برمي دارد بيهوده سخن گفته ام، زيرا كتاب و سنت از نظر مدلول و مفهوم توجيهاتي مختلف دارند، ولي من همانند همين پرسش ها را از او مي كنم. حضرت فرمودند: از او بپرس. پس آن مرد شامي به هشام گفت: چه كسي خيرانديش تر از براي مردم است، خداي ايشان يا خودشان؟ هشام گفت: خداي ايشان . شامي گفت: آيا خداوند براي ايشان كسي را برپا داشته كه ايشان را متحد گرداند و اختلاف از ميان شان بردارد و حق را از براي آنان از باطل آشكار كند؟ هشام گفت: آري. شامي گفت: آن كيست؟ هشام گفت: اما در آغازِ شريعت آن كس رسول خدا(صلواة الله عليه وآله) بوده، و اما پس از رسول خدا(صلواة الله عليه وآله) ديگري است. شامي گفت: آن كس ديگر كه در حجت جانشين پيغمبر است كيست؟ هشام گفت: در اين زمان يا پيش از آن؟ شامي گفت: در اين زمان؟ هشام گفت: اينكه نشسته است- يعني امام صادق(عليه السلام) - كسي كه مردم از اطراف جهان به سويش رهسپار گردند و از روي دانشي كه به ارث از پدر و جدّش به او رسيده از خبرهاي آسمان ما را آگاه مي كند. شامي گفت: من از كجا مي توانم اين حقيقت را بدانم؟ هشام گفت: هر چه مي خواهي از او بپرس. شامي گفت: جاي عذري براي من باقي نگذاشتي و بر من است كه از او بپرسم. حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمودند: اي مرد شامي من زحمت پرسش كردن را براي تو آسان مي كنم و به تو خبر مي دهم از جريان آمدنت و سفري كه كردي. تو در فلان روز از خانه بيرون آمدي و ريز، ريز سفرش را فرمودند. مرد شامي گفت: همه را راست گفتيد و به حضرت ايمان آورد.
در خبر دیگری داریم که :
و از يونس بن يعقوب نقل است كه گفت: روزى جمعى از أصحاب و ياران كه حمران و ابن نعمان و ابن سالم و طيّار در ميانشان بودند خدمت امام صادق (عليه السلام) جمع شده و گروه ديگرى در اطراف هشام بن حكم كه تازه جوانى بود گرد آمده بودند، امام صادق (عليه السلام) رو به هشام بن حكم كرده فرمود: اى هشام، گفت: لبّيك اى زاده رسول خدا، فرمود: آيا گزارش نمىدهى كه با عمرو بن عبيد (در مباحثه) چه كردى و چگونه از او پرسش نمودى؟ عرض كرد: جلالت شما مرا مىگيرد و شرم مىدارم و زبانم نزد شما بكار نمىافتد! امام( عليه السّلام) فرمود: چون به شما امرى نمودم بجاى آريد.
هشام گفت: وضع عمرو بن عبيد و خبر مجلس مسجد بصره او بمن رسيد. بر من گران آمد، پس بسويش رفته و روز جمعهاى وارد بصره شده و به مسجد آنجا در آمدم، جماعت بسيارى را ديدم كه حلقه زده و عمرو بن عبيد در ميان آنان بود، جامه پشيمنه سياهى به كمر بسته و عبائى بدوش انداخته و مردم از او سؤال مىكردند، از مردم راه خواستم، بمن راه دادند تا در آخرِ مردم بزانو نشستم، آنگاه گفتم: اى مرد دانشمند من مردى غريبم، اجازه دارم مسألهاى بپرسم؟ گفت: بپرس، گفتم:شما چشم داريد، گفت: پسر جانم اين چه سؤالى است، چيزى را كه مىبينى چگونه از آن مىپرسى؟! گفتم: سؤال من همين طور است. گفت: بپرس پسر جانم، اگر چه پرسشت احمقانه است. گفتم: شما جواب همان را بفرماييد. گفت: بپرس.گفتم: شما چشم داريد؟ گفت: آرى،: با آن چكار مىكنيد؟: با آن رنگها و اشخاص را مىبينم،: بينى داريد؟: آرى،: با آن چه مىكنى،: مىبويم.: دهان داريد؟: آرى،:با آن چه مىكنيد؟: مزه را مىچشم،: گوش داريد؟: آرى،: با آن چه مىكنيد؟: با آن صدا را مىشنوم،: شما دل داريد؟: آرى،: با آن چه مىكنيد؟: با آن هر چه بر اعضاء و حواسم درآيد تشخيص مىدهم.
گفتم: مگر با وجود اين اعضاء از دل بىنيازى نيستید؟ گفت: نه، گفتم: چگونه؛ با آنكه اعضاء شما صحيح و سالم باشد (ديگر چه حاجت به دل دارى)؟ گفت: پسر جانم هر گاه اعضاى بدن در چيزى كه ببويد يا ببيند يا بچشد يا بشنود ترديد كند، آن را بدل ارجاع دهد تا ترديدش برود و يقين حاصل كند، من گفتم: پس خدا دل را براى رفع ترديد اعضاء گذاشته است؟ گفت: آرى، گفتم: دل لازم است و گر نه اعضاء را يقينى نباشد. گفت: آرى. گفتم: اى أبا مروان (كنيه عمرو بن عبيد) خداى تبارك و تعالى كه اعضايت را بدون امامى كه صحيح را تشخيص دهد و ترديد را متيقّن كند وانگذاشته، اين همه مخلوق را در سرگردانى و ترديد و اختلاف واگذارد و براى ايشان امامى كه در ترديد و سرگردانىِ خود به او رجوع كنند قرار نداده؛ در صورتى كه براى اعضاى تو امامى قرار داده كه حيرت و ترديدت را به او ارجاع دهى؟!! او ساكت شد و جوابى نداد، سپس متوجّه من شده و گفت: آيا تو هشام بن حكمى؟ گفتم: نه، گفت: از همنشين هاى او هستى؟ گفتم: نه گفت: أهل كجايى؟ گفتم: أهل كوفه. گفت: پس تو همان هشامى. سپس مرا در آغوش گرفته و بجاى خود نشانيد و خودش از آن جا برخاست و تا من آن جا بودم سخن نگفت.حضرت صادق (عليه السّلام) خنديدند و فرمودند: اين را چه كسى به تو آموخت؟ عرض كردم: اى زاده رسول خدا بر زبانم جارى شد.حضرت فرمود: بخدا سوگند اين مطالب در صحف إبراهيم و موسى مكتوب است.[6]
این را خدمتتان عرض کردم برای آن که حضرت صادق(عليه السلام) از این زاویه نیز نگریسته شوند، وگرنه نقش حضرت و مقام حضرت فوق العاده بیش از این حرف هاست، کافی است یک نگاهی به کتاب های روایی بیندازید تا چیزی از مقام و شخصیت آن حضرت برایمان روشن شود. لااقل به کتاب هایی مثل اصول کافی و تحف العقول که ترجمه شده و در اختیار همه هست نظر کنید و از انوار آن حضرت بهره ای بگیرید. ما بايد آرام آرام به فرهنگ اين خانواده نزديك شويم تا ببينيم چه غوغايي است!
«و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد»
منبع : لب المیزان
-------------------------------------------
پی نوشت:
[1] - قَالَ الْمُفَضَّلُ فَلَمْ أَمْلِكْ نَفْسِي غَضَباً وَ غَيْظاً وَ حَنَقاً فَقُلْتُ يَا عَدُوَّ اللَّهِ أَلْحَدْتَ فِي دِينِ اللَّهِ وَ أَنْكَرْتَ الْبَارِيَ جَلَّ قُدْسُهُ الَّذِي خَلَقَكَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ وَ صَوَّرَكَ فِي أَتَمِّ صُورَةٍ وَ نَقَلَكَ فِي أَحْوَالِكَ حَتَّى بَلَغَ إِلَى حَيْثُ انْتَهَيْتَ فَلَوْ تَفَكَّرْتَ فِي نَفْسِكَ وَ صَدَقَكَ لَطِيفُ حِسِّكَ لَوَجَدْتَ دَلَائِلَ الرُّبُوبِيَّةِ وَ آثَارَ الصَّنْعَةِ فِيكَ قَائِمَةً وَ شَوَاهِدَهُ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ فِي خَلْقِكَ وَاضِحَةً وَ بَرَاهِينَهُ لَكَ لَائِحَةً فَقَالَ يَا هَذَا إِنْ كُنْتَ مِنْ أَهْلِ الْكَلَامِ كَلَّمْنَاكَ فَإِنْ ثَبَتَتْ لَكَ حُجَّةٌ تَبِعْنَاكَ وَ إِنْ لَمْ تَكُنْ مِنْهُمْ فَلَا كَلَامَ لَكَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ أَصْحَابِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ فَمَا هَكَذَا تُخَاطِبُنَا وَ لَا بِمِثْلِ دَلِيلِكَ تُجَادِلُ فِينَا وَ لَقَدْ سَمِعَ مِنْ كَلَامِنَا أَكْثَرَ مِمَّا سَمِعْتَ فَمَا أَفْحَشَ فِي خِطَابِنَا وَ لَا تَعَدَّى فِي جَوَابِنَا وَ إِنَّهُ الْحَلِيمُ الرَّزِينُ الْعَاقِلُ الرَّصِينُ لَا يَعْتَرِيهِ خُرْقٌ وَ لَا طَيْشٌ وَ لَا نَزَقٌ يَسْمَعُ كَلَامَنَا وَ يُصْغِي إِلَيْنَا وَ يَتَعَرَّفُ حُجَّتَنَا حَتَّى إِذَا اسْتَفْرَغْنَا مَا عِنْدَنَا وَ ظَنَنَّا أَنَّا قَطَعْنَاهُ دَحَضَ حُجَّتَنَا بِكَلَامٍ يَسِيرٍ وَ خِطَابٍ قَصِيرٍ يُلْزِمُنَا بِهِ الْحُجَّةَ وَ يَقْطَعُ الْعُذْرَ وَ لَا نَسْتَطِيعُ لِجَوَابِهِ رَدّاً فَإِنْ كُنْتَ مِنْ أَصْحَابِهِ فَخَاطِبْنَا بِمِثْلِ خِطَاب(توحيد المفضل ص 42 محاورة المفضل مع ابن أبي العوجاء)
[2] -البته ابن ابی العوجاء ها غیر از سلمان رشدی ها هستند که با تمام بی حیایی تهمت می زنند و دامان پاک پیامبر«صلواة الله علیه وآله» و امام معصوم علی«علیه السلام» را آلوده و فاسد معرفی می کنند.
[3] - سنن دارمي، ج 1 ص54- الفتوحات الاسلاميه ج2 ص445.
[4] - كنزالعمال ج1 ص229- الغدير ج 12 ص 185 به بعد.
[5] - البته این به این معنی نیست که تریبون در اختیار دشمنان گذاشته شود تا مراکزی که با پول بیت المال مسلمین تهیه شده جهت تبلیغ تفکر کفر آلود استفاده گردد.
[6] - الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2ص 368.
افزودن دیدگاه جدید