مشهور نزد علمای شیعه این است که ولادت حضرت امام حسین (علیه السلام) در مدینه روز سوم شعبان سال چهارم هجری بوده است.
در توقیع حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به قاسم بن علاء همدانی وکیل حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) آمده که؛ مولای ما حضرت حسین (علیه السلام) روز پنج شنبه سوم شعبان متولد شدند پس آن روز را روزه دار و این دعا را بخوان:
«اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم...»
ولی بعضی چون شیخ طوسی رحمة الله (با استناد به روایتی از امام صادق (علیه السلام)) و شیخ مفید رحمه الله ، ولادت آن حضرت را در شب پنجم شعبان و ابن نما رحمه الله روز پنجم نقل کرده اند.
به سند معتبر از حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش از علی بن الحسین (علیهم السلام) روایت شده که چون حضرت حسین (علیه السلام) متولد شد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به اسماء بنت عمیس فرمود: «فرزندم را بیاور» من آن بزرگوار را در جامه ای سفید پیچیده خدمت ان حضرت بردم، آن جناب در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت، و او را در دامن خود نهاد و گریست.
اسماء عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، گریه شما از چیست؟ فرمود: برای این فرزندم می گریم. عرض کرد: این کودک که الان به دنیا آمده فرمود: بعد از من گروهی از ستمکاران او را خواهند کشت. خداوند شفاعت مرا به آنها نرساند.
آنگاه فرمود: دخترم فاطمه را از این جریان باخبر نکن چون تازه این فرزند برایش متولد شده است.
سپس به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: او را چه نام می گذاری؟ گفت در نامگذاری بر شما سبقت نمی گیرم؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من هم بر پروردگارم سبقت نگیرم، جبرئیل نازل شد و فرمود:
ای محمد! خدای بزرگ تو را سلام می رساند و می فرماید:
«عَلیٌّ مِنْکَ کَهارونَ مِنْ موسی؛ علی مسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی است»
او را به اسم پسر هارون نام گذار که شبیر است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زبان من عربی است، جبرئیل عرض کرد نام او را «حسین» بگذار.
چون روز هفتم شد دو گوسفند سیاه و سفید برای او عقیقه کردند و یک رانش را به قابله دادند و سرش را تراشیده به وزن موی سرش نقره تصدق نمودند و خلوق (که چیز خوشبویی است) بر سرش مالیدند و فرمودند: ای اسماء
«الدَّمُ فِعْلُ الجاهلیّةِ؛ خون (بر سر نوزاد مالیدن) از آداب دوران جاهلیت است».
حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: چون حضرت حسین (علیه السلام) به دنیا آمد خداوند به جبرییل دستور داد که با هزار ملک فرود آید تا از جانب خداوند و خودش به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تهنیت بگوید.
چون جبرئیل نازل می شد در جزیره ای به ملکی از حاملان عرش عبور نمود که نامش فُطرُس بود که خداوند به او دستوری داده که در اجرای آن سستی ورزیده پس بالش را در هم شکسته و در ان جزیره انداخته بود و فطرس هفتصد سال در آنجا به عبادت خداوند مشغول بود تا روزی که امام حسین (علیه السلام) متولد شد.
چون دید که جبرئیل با ملائکه فرود می آیند از جبرئیل پرسید به کجا می روید؟ فرمود: خداوند نعمتی به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عطا فرموده مرا برای تهنیت و مبارک باد فرستاده است. فطرس گفت: مرا نیز با خود ببر شاید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برایم دعا کنند. جبرئیل او را به همراه خود برد.
چون خدمت پیامبر صلوات الله علیه رسید و از جانب خداوند و خود تهنیت گفت شرح حال فطرس را به عرض رسانید حضرت فرمود: به او بگو خود را به این مولود بمالد و به جایگاه خود برگردد.
فطرس خود را به حضرت حسین (علیه السلام) مالید و بالا رفت و در آن حال می گفت ای رسول خدا به زودی امت تو این مولود را شهید می کنند. چون ان بزرگوار بر من حق دارد هر کس او را زیارت کند من زیارت او را به حضرتش می رسانم و هیچ مسلمانی به او سلام ندهد یا بر او صلوات نفرستد مگر آنکه به حضرتش می رسانم.
به روایت مناقب؛ چون فطرس به آسمان بالا رفت می گفت: کیست مثل من و حال آنکه من آزاد شده حسین –فرزند علی و فاطمه که (علیهما السلام)- هستم.
------------------
منبع: سحاب رحمت، تألیف عباس اسماعیلی یزدی