درس پانزدهم: اصل عليت در قرآن بخش اول
در عرف علت را به علت غایى اطلاق مى کنند مى گویند علت این که این کار را انجام دادى چه بود، یعنى انگیزه تو چه بود؟ هدف تو از این کار چه بود؟ و در اصطلاح معقول و فلسفه علت معنایى خیلى وسیع تر از این دارد در خود فلسفه هم علت دو تا اصطلاح دارد و چند نوع علیت ثابت شده
«بسم الله الرحمن الرحیم»
دنباله بحث توحید به این جا رسید که تمام پدیده هاى هستى بستگى به خدا و اراده خدا دارد و هیچ موجودى در هیچ زمانى و در هیچ مکانى و در هیچ جهتى از جهات، وجودش از خدا بى نیاز نیست. در این جا ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر دامنه توحید افعالى چنین گسترده است که تمام پدیده ها را با تمام ابعاد و شوؤن در بر مى گیرد، معنایش این است که هیچ عامل و علت دیگرى موثر در پیدایش چیزى نباشد زیرا معناى توحید افعالى ـ با این وسعت ـ این است که همه کارى را خدا انجام مى دهد. و موثر حقیقى اوست لازمه این تاثیر نفى موثریت و علیت از چیزهاى دیگرست از این رو مى توانیم مسأله اى را تحت عنوان رابطه اصل علیت با توحید افعالى مطرح کنیم، براى اینکه این مسأله درست روشن شود اول توضیحى درباره مفهوم علت و علیت و اصل علیت عرض مى کنم. علت معمولاً در زبان عرفى به معنایى گفته مى شود که هدف و مقصد فاعل را نشان مى دهد و به اصطلاح در عرف علت را به علت غایى اطلاق مى کنند مى گویند علت این که این کار را انجام دادى چه بود، یعنى انگیزه تو چه بود؟ هدف تو از این کار چه بود؟ و در اصطلاح معقول و فلسفه علت معنایى خیلى وسیع تر از این دارد در خود فلسفه هم علت دو تا اصطلاح دارد و چند نوع علیت ثابت شده. اما دو اصطلاحى که در فلسفه هست ـ این دو اصطلاح ـ نسبتشان عموم و خصوص است یعنى یک اصطلاح عام تر است و یک اصطلاح خاص. علت به معناى عامش به چیزى گفته مى شود که چیز دیگرى بر او توقف دارد حالا هر نوع چیزى که مى خواهد باشد و هر نحو توقفى مى خواهد داشته باشد. نوشتن نامه به شخص نویسنده توقف دارد تا نویسنده نباشد نامه نوشته نمى شود پس نویسنده علت است. نویسنده مى بایست دست داشته باشد پس دست نویسنده هم علت است غیر از شخص اندیشنده نویسنده، که شخصیت روحى و فکرى اوست باید ابزار جسمانى هم داشته باشد مثلاً با دست بنویسد، دست نویسنده مى بایست سالم باشد عضلات و اعصابش باید سالم باشد اینها هم شرط نویسندگى است به اینها هم علت گفته مى شود. علاوه بر اینها نویسنده احتیاج به کاغذ و مرکب و قلم نیز دارد به هر یک از اینها هم باز علت گفته مى شود به خاطر این که (بدون قلم، کاغذ، مرکب و ... نمى توان نوشت و نوشتن بر همه اینها توقف دارد. پس هر یک از اینها ـ به این اصطلاح عام ـ علت است. البته مى بینیم در اصطلاح خاص و حتى در عرف به این چیزها علت نمى گویند اما این اصطلاح فلسفى است هر چیزى که جلو دیگرى بر او متوقف باشد به این مى گویند علت پس از لحاظ فلسفى کاغذ و قلم و مرکب و همه اینها اجزاى علتِ نوشتن هستند و این اصطلاح عام است و مساویست با این که هر چیزى بر چیز دیگر متوقف باشد و یک اصطلاح خاصى داریم و آن به معناى فاعل است یعنى آن موجودى که موجود دیگرى را پدید مى آورد ولو این که متوقف بر چیزهاى دیگر هم هست اما پدید آوردنده یکى از اینهاست چنانکه در مثال نوشتن نویسنده شخصى است، گو این که نویسنده احتیاج به کاغذ و قلم و مرکب هم دارد ولى آنها در اصطلاح علت نامیده نمى شوند. چون آنها نمى نویسند.
در این جا علت مساویست با فاعل این اصطلاح خاصى است طبق اصطلاح قبلى هم، علت شامل فاعل مى شد اما مختص به فاعل نبود طبق این اصطلاح علت مختص به فاعل است اینها توضیح مفهوم علت است. علیت هم مصدر جعلى است از علت یعنى علت بودن اصل علیت یعنى اصل موثر بودن چیزى در پیدایش چیز دیگرى به معناى عامش و یا فاعل داشتن یک پدیده به معناى خاصش. حالا مسأله این است که آیا قرآن اصل علیت را قبول دارد؟ و اگر قبول دارد رابطه اصل علیت با توحید افعالى چه مى شود؟ آیا مى شود هم توحید افعالى را پذیرفت و هم اصل علیت را؟ یا مى بایست یکى از اینها را پذیرفت و دیگرى را رد کرد؟ اگر اصل علیت را به معناى عامش در نظر بگیریم یعنى مطلق چیزى که بر او چیز دیگرى توقف داشته باشد. باید انواع علتهایى که در جهان هستى هست آنها را بررسى کنیم و ببینیم آیا قرآن همه اینها را مى پذیرد یا نه؟ عرض مى کنیم علت به معناى این که پدیده ها فاعل داشته باشد نه تنها مورد پذیرش قرآن هست بلکه اصل توحید افعالى مبتنى بر همین است و براهین وجود خدا مبتنى بر اصل علیت است. برهان معروفى که براى وجود خدا ذکر مى شود گاهى به عنوان برهان علت العلل مطرح مى شود پس این برهان مبتنى است بر پذیرفتن علیت و وقتى خدا فاعل حقیقى همه افعال و ایجاد کننده همه پدیده هاست، یعنى همه پدیده ها به او نیازمند هستند. باین معنا که عین توحید افعالى است و هیچ منافاتى ندارد با توحید. اما به معناى عامش که انواع فاعل ها و انواع دیگر علت ها باشد منحصر به علت فاعلى آن هم این جور علت هستى بخش نباشد مثل علیت بنابر این ساختمان -نویسنده براى نوشته علتهاى طبیعى براى پیدایش موجودات طبیعى. آب و هوا براى پیدایش گیاهان مثلاً اینها چطور؟ آیا مورد قبول قرآن است یا نه؟ عرض کنیم که قرآن نه تنها همه این انواع علیت را که ما مى شناسیم پذیرفته، بلکه انواع دیگرى از علل را هم اثبات کرده که ما با آنها آشنا نیستیم. در حقیقت اصل علیت به وسیع ترین شکل مورد قبول قرآن است. حتى بیش از آن اندازه اى که ما رابطه علیت بین پدیده هاى هستى قائلیم، خداوند انواع دیگرى از تاثیر و علیت را در قرآن اثبات فرموده که اگر راهنمایى قرآن نبود خود ما به آنها دست پیدا نمى کردیم و نمى فهمیدیم. براى اثبات این مطلب باید نمونه هایى از آیات قرآن کریم عرض بکنیم. باید دست کم در مورد هر نوع علیت که در قرآن مطرح فرموده یک آیه را ما عرض بکنیم. طبعاً باید برادران و خواهران ـ تعدادى از آیات را در این باره یادداشت فرمایید و روى آن تامل فرمایید تا کاملاً این مسأله برایشان روشن شود و بعد هم بتوانند براى دیگران تبیین کنند از انواع علت هایى که در قرآن ذکر شده یکى علیتى است که در اصطلاح فلسفى به آن علیت مادى مى گویند. منظور از علیت مادى در این اصطلاح فلسفى این است که همه پدیده هاى این جهان معمولاً از تبدیل یافتن پدیده دیگرى به وجود مى آیند یعنى هر موجودى که شما در این عالم تصور کنید قبلاً چیز دیگرى بوده که در اثر تغییر و تحول تبدیل به چیز جدیدى شده کم کم به خاک تبدیل شده، بعد خاک تبدیل مى شود به گیاه، گیاه تبدیل مى شود به حیوان گوشت حیوان توسط انسان خورده مى شود و آن تبدیل مى شود به انسان. این بدن ما قبلاً از موجودات دیگرى بوده قسمتى از آن، گوشت حیوانات قبلى بوده، قسمتى از آن گیاهان خوردنى بوده، بعضى از آنها مواد معدنى قبلى بوده، شما در عالم دست روى هر پدیده اى بگذارید قبلاً چیز دیگرى بوده است. آن چیز قبلى که الان به این صورت در آمده در اصطلاح فلسفى به آن علت مادى گویند که بخشى از آن شى قبلى حالا موجود است بخشى، که مى گوییم باز بهمان معناى خاص فلسفى است بهمان معنا که مى گوییم آن شى قبلى تبدیل به این شى شده یک نحو اتحادى بین شى قبلى و بعدى موجود است که مى گوییم به این، همان است که دیروز گیاه بود یک این همانى و اتحادى بین موجودات فعلى و پدیده هاى قبلى هست، پس به پدیده قبلى از آن جهت که پدیده بعدى بر آن متوقف است علت مى گوییم این چطور علتى است؟ علت مادى یعنى خود آن پدیده قبلى متحد شود با پدیده بعدى در ضمن او یک نوع اتحادى وجود دارد همان است که دیروز غذا بود و امروز انسان است این «همانى» خاصیت علت مادى است آیا این مورد قبول قرآن است؟ بله، قرآن مکرر درباره پدیده ها مى فرماید ما این پدیده ها را تبدیل به پدیده دیگر کردیم یا این پدیده را از فلان چیز آفریدیم، این معنایش این است که آن چیز، علت مادى این چیز است. نمونه هاى زیادى دارد. در چند مورد یک نمونه روشنى عرض مى کنم.
این آسمان که امروز ما به شکل مختلفى مى بینیم. از نظر قرآن مسبوق هست به پدیده اى به نام «دخان» که شاید بشود گفت این دخان حکایت مى کند از همان مفهومى که ما در علم به او گاز مى گوییم یعنى نظر این است که تمام این جهان یک روزى به شکل گاز بوده و آیه شریف مى فرماید: ثم استوى الى السماء و هى دخان1 پس معلوم مى شود از نظر قرآن ماده این جهان گاز است: ثم استوى الى السماء و هى دخان یعنى خداوند سپس به کار آسمان پرداخت یا بر آسمان تسلط یافت در حالى که آن آسمان دخان و دود بود جریان خلقت زمین و آسمان را ذکر مى فرماید در آن موقع آسمان به صورت گاز بود در مورد موجودات زنده قرآن مى فرماید: و جعلنا من الماء کل شىء حى2 زنده اى را از آب آفریدیم. پس آب علیت مادى دارد نسبت به موجودات زنده.
یعنى حتماً باید جزء پیکر موجود زنده آب باشد، این هم یک نمونه از پذیرفتن اصل علیت مادى در جهان هستى ماست. درباره انسان، قرآن مکرر فرموده: انسان را از گل آفریدیم درباره ماده خلقت انسان که از گل آفریده شده آیات فراوان است یکى را به عنوان نمونه عرض مى کنیم: انا خلقناه من طین لازب ما خلق کردیم انسانها را از گلى چسبنده و این است که عرض کردم قرآن دایره علیت را توسعه مى دهد به چیزهایى که ما نمى بینیم و براى ما محسوس نیست و اگر قرآن نفرموده بود ما اطلاع نداشتیم و از رابطه علیت یک نمونه اش در مورد خلق جن است. قرآن جن را یک موجود حقیقى مى داند که مثل انسان از یک ماده قبلى آفریده شده حالا بحث درباره جن در جاى خودش انشاءالله خواهد آمد لذا در این بحث وارد نمى شویم. منظور فقط همین است که قرآن مى گوید جن از آتش آفریده شده (آیه 127 از سوره حجر): والجان خلقناه من قبل من نار السموم جن را پیش از انسان از آتش آفریده بودیم و این یک نوع علیت بود علیت مادى که خود یک پدیده اى در پدیده دیگر حذف مى شود، با او متحد مى شود و منشا پیدایش آن مى شود پس این مورد قبول است این هم نمونه هایش در انواع علت هاى مادى بالاتر از این علتهاى فاعلى است آنهم با چهره هایى گوناگون که بعضى از آنها براى ما شناخته شده نیست، از جمله فاعلیت ملائکه و فرشتگان اگر قرآن سخن از ملائکه نمى داشت ما به وجود ملائکه پى نمى بردیم چه رسد به این که نحوه تاثیر و تاثر آنها را در اشیا بفهمیم. این یک نحو فاعلیتى است که خداوند براى ملائکه اثبات مى فرماید و کارهاى زیادى را به آنها نسبت مى دهد. بطور خلاصه مى توانیم بگوییم که نظر قرآن درباره ملائکه این است که آنها دو نحو رسالت و وساطت دارند یکى رسالت در امور تکوینى و یکى رسالت در امور تشریعى یعنى یک کارهاى تکوینى انجام مى دهند و واسطه در تحقیقش هستند و یکى هم پیامهاى الهى را به انبیا میرسانند اولى را میگوییم رسالت تکوینى یا وساطت تکوینى و دومى را میگوئیم وساطت یا رسالت تشریعى. براى هر یک از اینها یک نمونه میاوریم. به طور کلى که اصل رسالت را خدا براى ملائکه ذکر مى فرماید که شاید شامل هر دو رسالتشان مى شود آیه اول از سوره فاطر: و جاعل الملائکه رسلا، ـ که سوره فاطر به نام سوره ملائکه نیز نامیده مى شود ـ خدا ملائکه را رسل و فرستادگان خودش قرار داده کار آنها رسالت است و یا به یک معنا وساطت است اما رسالتهایى که ملائکه یا موجوداتى که از قبیل ملائکه در امور تکوینى انجام مى دهند یک نمونه اش را عرض مى کنیم: در داستان حضرت مریم (علیهاالسلام) است. قرآن داستان حضرت مریم را چند مرتبه ذکر فرموده و کیفیت پیدایش حضرت عیسى (علیه السلام) را بدون داشتن پدر تشریع فرموده آنچه مربوط به این بحث است این جمله است که مى فرماید ما روح را که یک فرشته عظیمى است یا به تعبیر بعضى از روایات خلقى اعظم از ملائکه است به تعبیر قرآن مى فرماید: فارسلنا الیها روحنا ما روحمان را ـ روحى که انتساب به ما دارد و یکى از مخلوقات است آنرا ـ فرستادیم پیش مریم3 فتمثل لها بشرا سویا این روح که حالا جبرئیل است یا وجود دیگریى یا فرشته دیگرى است، کار به اینها نداریم چون نفرموده که روح کسى است ما هم بهمان تعبیر روح اکتفا مى کنیم چون به حضرت جبرئیل هم روح اطلاق مى شود (روح الامین) ما روح را فرستادیم این روح به صورت انسانى براى حضرت مریم ظاهر شد این یکى از خواص ملائکه است که مى توانند به صورت بشر ظاهر شوند: فتمثل لها بشرا سویا و حضرت مریم در غرفه اى که مخصوص عبادتشان بود مشغول عبادت بودند و رسم بود در آن زمانها که در اطراف بیت المقدس غرفه هایى درست مى کردند و کسانى در آن غرفه ها به خلوت و عبادت مى پرداختند. حضرت از دیدن فرشته وحشت زده شد مبادا قصد سویى داشته باشد: قالت انى اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا اگر آدم با تقوى هستى من پناه مى برم به خدا یعنى مبادا قصد سویى داشته باشى. در جواب این فرشته الهى یا روح فرمود: قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا من فرستاده خدا هستم رسالتم این است که به تو فرزندى ببخشم. پس ملائکه مى تواند به کسى فرزند ببخشد: لاهب لک غلاما. (...هبه کنم و ببخشم به تو) این کارى است که به وسیله ملائکه صورت گرفته. حضرت عیسى را دادند به مریم. بعد حضرت مریم احساس کردند که در رحمشان فرزندى به وجود آمده است، جبرئیل رسالت تشریعى که براى حضرت مریم نداشت و این رسالت تکوینى بود: رسول ربک و من فرستاده و پیک خداى تو هستم. اما رسالتم این است که بچه به تو بدهم (پسر پاکیزه اى): غلاما زکیا این یک نحو فاعلیت است. تاثیر است که روح در عالم و انسانى را به وجود مى آورد البته به اذن خدا و با رسالتى که از طرف خدا به او واگذار مى شود. اگر قرآن چنین چیزى را نفرموده بود ما نمى توانستیم چنین چیزى را ثابت کنیم که موجودى به نام روح هست و چنین تاثیرى را مى تواند در این عالم داشته باشد از طرفى براى شیاطین نیز تاثیرى قائل است که مى دانیم وسوسه کردن در نفوس مردم است: من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس;4 این هم یک نوع تاثیرى است که شیاطین روى انسانها مى گذارند وسوسه اى در ذهن آنها ایجاد مى کنند و آنها را به سوى باطل مى کشانند و دعوت مى کنند. باز بحث درباره حقیقت شیطان، کارهاى شیطان و خود شیطان بحثى است که انشاءالله در آینده خواهیم داشت فعلاً آن جهتى که مربوط به ما است همین است. یک فاعلیتى قرآن براى شیطان قائل است و آن وسوسه کردن و دعوت به شر کردن است اگر قرآن این را هم نفرموده بود ما اطلاع پیدا نمى کردیم.
فاعلیت انسان، باز انسانها انواع فاعلیت ها را در عالم دارند که ما به همه آنها نمى خواهیم بپردازیم. بنابراین یکى از آیاتى که مربوط به فاعلیت انسان است بیان مى کنیم. این آیه را انتخاب مى کنیم به علتى که این آیه مشکل دو فاعل بودن براى یک فعل را هم حل میکند و بسیارى از مسائل در پرتو این آیه قابل حل است و یکى از مطالبى که از آیه استفاده مى شود مربوط به این بحث ماست. خدا خطاب به مومنین مى فرماید که با کفار بجنگید تا خدا به دست شما آنها را عذاب کند: قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یحزهم5 خیلى از مطالب از همین جمله کوتاه قرآن استفاده مى شود که حالا فرصتش نیست در اینجا هم، فاعلیت انسان نسبت به کشتار مشرکین وانهدام و شکست آنها ثابت مى شود که شما باید با آنها بجنگید و آنها را شکست دهید پس شما موثرید و در عین حال آن خونى که به دست شما از کفار ریخته مى شود عذابى است از طرف خدا که کفار به دست شما کشته مى شوند. فاعل کشتن شمایید اما خدا آنها را به دست شما عذاب مى کند. فاعلیت طولى که در جلسه قبل عرض کردم هم فاعلیت خدا است و عذاب کردن خداست و هم عذاب کردن شما است. آن در یک سطحى عالى تر و عمیق تر و این در سطحى نازل تر و نزدیک تر و به یک معنا مى توانیم بگوییم فاعل مبادر یا فاعل نزدیک، انسان است و فاعل بعید، خداست. گو این که تعبیر خیلى رسا نیست. بهر حال پس در این آیه مقابل بودن انسان پذیرفته شده یعنى این انسان هست که مى جنگد. کارزار مى کند و در عین حال فاعلیت خدا هم در طول این فاعل تصدیق شده پس مى شود گفت خدا کفار و مشرکین را عذاب کرده به دست مومنین و مى شود گفت مومنین بر کفار تاختند و آنها را نابود کردند. هم فاعلیت مومنین صحیح است هم فاعلیت خدا، منتهى در دو مرحله. خدا تاثیرى براى علیت قرآن، براى هدایت دلهاى مردم دارد باز در این جا هم دو تا فاعلیت در طول هم اثبات مى شود این آیه را هم ملاحظه بفرمائید: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام از طرف خدا نور و کتاب روشنى به سوى شما آمده و خدا به واسطه این نور دلهاى کسانى را هدایت مى کند که بدنبال رضاى الهى باشند. از این جا هم مطالب زیادى استفاده مى شود که ما به همه آنها فعلاً کارى نداریم قرآن هدایت کننده هست چه کسانى را و چه شرایطى را باید داشته باشند تا مشمول این هدایت الهى باشند. اولین شرطش این است که دلشان بخواهد تا رضاى خدا را به دست آورند. دنبال این مى گردند که رضاى خدا را به دست آورند این اولین شرطى است که از نورانیت قرآن استفاده مى شود پس قرآن واسطه اى و وسیله اى است براى هدایت و مى شود گفت که قرآن هم هدایت کننده است و مى شود گفت خدا به وسیله قرآن هدایت مى کند دو نوع فاعلیت هست در طول هم و قرآن هدایت مى کند یا خدا؟ خوب قرآن که کلام خداست. وقتى قرآن هدایت کند، خدا به وسیله این قرآن هدایت مى کند یا خدا؟ خوب قرآن که کلام خداست. وقتى قرآن هدایت کند خدا به وسیله این قرآن هدایت مى کند هر دو فاعل و موثریت و علیت در طول هم مى باشند. از جمله از انواع علیتى که در قرآن بیان شده و ما این حقیقت را درست نمى توانستیم درک کنیم اگر خدا نمى فرمود رابطه اى است بین افعال انسانى و پدید آمدن فسادها و بلاها در روى زمین البته تا حدودى مى توانیم بفهمیم که بعضى از افعال بد و بعضى از جنایتها موجب فساد مى شود جنایتهاى رژیم ستمگر این ها موجب فسادهایى در جامعه مى شود مشهود است همه مى فهمند. اما به صورت قانون کلى که هر کار بدى انسان انجام دهد موجب شرى در این عالم خواهد شد یک فسادى به وجود خواهد آمد و فسادهاى خشکى و دریایى که زمین معلول کارهاى بد انسانهاست. قرآن مى فرماید: ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس6 فسادى که در خشکى و دریا پدید آمده در اثر کارهایى است که مردم انجام داده اند. عامل این فساد انسان است در صورتى که کارهاى بدى انجام بدهند. و علت براى پیدایش فساد مورد تصدیق قرآن است این هم یک نحو علیت است بالاتر افعال بعضى از انسانها گاهى علت براى احکام خاص از طرف خداوند مى شود این دیگر خیلى عجیب است بعضى از احکامى که بر ملل سابق تشریع شده بود و احکام سختى بود این به عنوان عقوبتى بود براى اعمال دیگرشان که در مورد بنى اسرائیل نمونه هایى دارد. خدا خیلى چیزها را به واسطه اعمال بدى که آنها انجام داده بودند بر بنى اسرائیل حرام کرد و این یک آزمایش الهى است از این آیات هم، باز ما خیلى چیزها استفاده مى کنیم گاهى احکام الهى در مورد بعضى از ملتها آن چنان سخت بوده که براى آنها طاقت فرسا بوده و این در اثر کارهاى بد خود آنها بوده که خدا به عنوان عقوبتى آنها را تحت فشار قانونى قرار داده نمونه اش آیه 160 سوره نساء است که مى فرماید: فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم به واسطه ستمى که یهودیان کردند ما بعضى از طیبات که قبلاً بر آنها حلال بود، حرام کردیم پس حتى اعمال انسان مى تواند در قوانین الهى اثر بگذارد این هم یک نحو تاثیرى است. انواع دیگرى از علیت در مورد انسان است که باز براى ما ناشناخته است و آن تاثیر افعال خوب انسان در برکات زمین و آسمان است. این حقیقتى است که قرآن رویش تاکید فرموده گو این که براى ما کاملاً قابل شناختن نیست اگر قرآن را نمى شناختیم: و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض7 اگر مردم شهرها و آبادیها ایمان به خدا آورده بودند و تقوى پیشه کرده بودند هر آینه برکاتى از آسمان و زمین به روى آنها مى گشودیم درهاى رحمت را به روى آنها باز مى کردیم بعد دنبالش مى فرماید: ولى آنها ایمان نیاوردند راه فساد پیش گرفتند ما هم بلاهایى بر آنها نازل کردیم. البته در مورد آثار بد بودنش هم قبلاً بیان داشتیم که: ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس پس اعمال بد انسان موجب فساد در زمین مى شود و اعمال خوب موجب برکت مى شود برکات آسمان و زمین در اثر اعمال خوب مردم نازل مى شود. نوع دیگرى از علیت بین افعال آسمان و امور معنوى است که عائد خودشان مى شود. در آیه قبلى تاثیر افعال خوب را با نعمتهاى مادى دیدیم ولى در این جا رابطه افعال خوب انسان را با آثار معنوى که عاید خود انسان مى شود ملاحظه مى کنید. مى فرماید: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بایمانهم کسانى که ایمان و عمل صالح داشته باشند خدا به وسیله ایمانشان آنها را هدایت مى کند یا در مقابل ایمانى که آوردند خدا آنها را هدایت مى کند یعنى یک نوع هدایت الهى است که این در گرو ایمان و عمل صالح انسان است اگر انسانى ایمان و عمل صالح داشت، خدا آن هدایت را نصیبشان مى کند. یک چیزى مى فهمد یک نورانیتى مى فهمد که دیگران نمى فهمند. پس همان ایمان و عمل صالح اوست که منشا این مى شود که این هدایت و نور از طرف خدا بر او نازل مى شود و از این نور و معرفت مى تواند استفاده کند این هم یک نحو تاثیر است. تاثیر در یک امر معنوى و روحى و قلبى و بالاخره یک نحو دیگر تاثیر است و آن رابطه بین افعال انسان و پدیده هاى آخرت است آن و دیگر براى ما هیچ وقت قابل شناختن نبود و الان نیز حقیقتش را درست نمى توانیم درک کنیم قرآن مى فرماید: کوچک ترین عملى که شما در این عالم انجام دهید منشا اثرى در جهان بعدى خواهد شد. هیچ کارى بى تاثیر در زندگى اخروى شما نخواهد بود چه تاثیرى از این عظیم تر که یک پدیده موقت و محدود اثر جاودانه و ابدى داشته باشد این نحو علیت را ما هیچ با آن آشنا نیستیم اما قرآن این را هم اثبات مى فرماید، آیات در این زمینه خیلى فراوان است. یک آیه را به عنوان نمونه عرض مى کنم: انى جزیتهم الیوم بما صبروا عنهم هم الفائزون کسانى که در دنیا صبر کردند و شکیبایى به خرج دادند حوادث عالم آنها را متزلزل نکرد و از راه حق باز نداشت حالا مفهوم صبر و انواع صبر در قرآن محل بحثشان نیست کسانى که صبر و شکیبایى داشتند در روز قیامت خداوند پاداش به آنها مى دهد و آن پاداش این است که آنها اصل سعادت خواهد بود: هم الفائزون فوز و سعادت مال کسانى است که در این عالم صبر داشته باشند. خوب تا این جا با نمونه هاى متعددى از انواع علیت چه بین پدیده هاى طبیعى و چه بین پدیده هاى جاندار و چه بین چیزهاى ماوراءالطبیعى از نظر قرآن اثبات کردیم.
پس آن ادعایى که کردیم با ذکر این نمونه ها به اثبات رسید یعنى قرآن اصل علیت را با وسعتى بیش از آنچه در اندیشه ها مى گذرد اثبات فرموده است. حتى بین اعمال کوچک ما که در این عالم سر مى زند با نتایج و پاداش ابدى آنها رابطه علیت برقرار کرده است. این کار است که آن نتیجه را خواهد داد این تخم است که آن درخت را به بار خواهد آورد. تخم را شما در یک لحظه مى کارید اما درختى سبز مى شود که تا ابد ادامه خواهد داشت خوب پس اصل علیت به هیچ وجه مورد انکار قرآن نیست پس چگونه باید توحید افعالى را پذیرفت و اصل علیت را هم پذیرفت جوابش همان است که به طور اجمال در جلسه قبل عرض کردیم رابطه طولى است و دو تا فاعلیت در طول همدیگر هستند. نه فاعلیت جنبى است که چند نفر با هم یک مجموع واحدى را تشکیل بدهند و نه فاعلیت جانشینى و تبادلى است که یا این باشد یا آن. بلکه فاعل است که هم این است و هم آن، منتهى هر کدام در یک درجه و در یک سطح و یک مرتبه خاصى که توضیحش تا حدودى عرض شده.
مطالب تکمیلی:
درس اول : مقدمه معارف
درس دوّم : تقسيم بندى معارف قرآن
درس سوم : خداشناسی
درس چهارم : خداشناسى استدلالى، دليل عقلى بر وجود خدا در قرآن
درس پنجم : خداشناسى فطرى است
درس ششم : توحيد فطرى
درس هفتم : نصاب توحيد/ بخش اول
درس هشتم : نصاب توحيد/ بخش دوم
درس نهم : نصاب توحيد/ بخش سوم
درس دهم : نصاب توحيد/ بخش چهارم
درس يازدهم : توحيد ذاتى، صفاتى، افعالى
درس دوازدهم: خدا را تا چه اندازه مى توان شناخت؟
درس سيزدهم : نصاب توحيد بخش پنجم
درس چهاردهم : كليات افعال الهى
درس شانزدهم : اصل عليت در قرآن بخش دوم
درس هفدهم : دفعى و تدريجى در افعال الهى
-------------------------------
پی نوشت:
1ـ فصلت، 11.
2ـ انبیاء، 20.
3ـ مریم، 17.
4ـ ناس، 4 و 5.
5ـ توبه، 14.
6ـ روم، 41.
7ـ اعراف، 96.
-------------------------
منبع: mesbahyazdi.ir
افزودن دیدگاه جدید