رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
آیت الله میرباقری؛

مکتب حقوقی اسلام؛ توحید ریشه علم حقوق اسلامی و آثار آن/بخش سوم

تاریخ انتشار:
حجت الاسلام میرباقری

مفهوم فرادستی فلسفه حقوق مفهوم «لا اله الا الله» است با تمام ابعادی که دارد. معنای این مفهوم این است که همه حقوق به پرستش حضرت حق برمی گردد. حق حضرت حق این است که پرستیده شود و حق همه کائنات این است که به قرب او برسند و بتوانند او را بپرستند. هیچ موجودی حق ندارد مانع پرستش و قرب موجودات دیگر شود. همان طور که در حق توسعه اجتماعی می گویند هیچ انسانی حق ندارد مزاحم حق توسعه دیگری بشود

ویژگی های نظام حقوقی توحیدی
- دوام زمانی و شمولیت بر مخلوقات: بنا بر این مبتنی بر لا اله الا الله، هر موجودی که در جهان تحت ربوبیت حضرت حق آفریده می شود به سمت کمال خودش حرکت می کند یعنی یک ظرفیتی برای تکامل و به تعبیر بهتر برای تقرب، برای سجده، خضوع، قرب الهی و لذت قرب در او گذاشته شده است و این حق هم یک حق مستمر علی الدوام است و یک لحظه هم از بین نمی رود. این یک نکته.
این حق عمومی است و در همه ذرات عالم این حق گذشته شده است. یعنی این طور نیست که شما بگویید من در باره افراد جامعه باید حقوق شان را رعایت بکنم اما گیاهان یا جمادات حقی ندارند و رعایت حق در باره آن ها لازم نیست، زمین یا آب یا ... هم حقی بر من ندارد. همه ذرات عالم حقوق خود را دارند. یعنی همه موجودات عالم زنده هستند. «یسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»(جمعه/1) همه آن ها ظرفیت تکامل دارند همه آن ها ظرفیت قربی دارند و ما باید حقوق همه آن ها را رعایت کنیم.
- به هم پیوستگی حقوق موجودات: حقوق موجوداتی که در نظام آفرینش هستند به صورت جزایر مستقل از هم نیست بلکه یک مجموعه به هم پیوسته است. هم ظرفیت های موجودات مانند ظروف متصله به هم پیوسته است و هم تعالی و تکاملشان به هم پیوسته است، به طوری که اگر شما در یک نقطه از این دستگاه اختلال ایجاد کنید ممکن است در بسیاری از زوایای این دستگاه اختلال ایجاد شود. به طبیعت ارگانیک بدنمان که در اختیارمان هست را توجه کنید. ممکن است شما به یک نقطه از این بدن آسیب برسانید ولی کل بدن در معرض خطر قرار می گیرد. یعنی بدن یک ظرفیت به هم پیوسته است. بنابراین ظرفیت تکاملی که در عالم برای همه ذارت عالم گذاشته شده است یک ظرفیت به هم پیوسته و یک حقوق به هم پیوسته است. بنابراین حقوق عالم حقوق از هم جدا و جزایر مستقل نیست. بلکه یک نظام حقوقی به هم پیوسته است. همه عالم حق تقرب دارند، حق تکامل دارند. و این حق یک نظام حقوقی به هم پیوسته است. این هم یک نکته.
هماهنگی طولی و عرضی در حقوق اجزاء عالم: نکته بعدی این است که در تکاملی که مخلوقات پیدا می کنند حقوقشان هم عرض نیست. به عنوان مثال خدای متعال این پیکر را با این اعضاء و جوارح از قبیل چشم و گوش و زبان و دست برای ما آفریده است. این اعضاء حتما حقی دارند و لغو خلق نشده اند. لذا من باید حقوق این ها را رعایت کنم و باید اعضاء خودم را به کمال خودشان برسانم. برای روح من هم یک حقی قرار داده شده است. من هم ظرفیت تکامل دارم. آیا این ظرفیت ها هم عرضند؟ یا ظرفیت هایی در طول هم دیگر هستند؟
در واقع تکامل پیکره من تابعی از تکامل روح است. اگر روح من به تکامل خودش برسد این پیکر هم به تکامل خودش می رسد. اگر حرکت من و تصرف در اندام خودم با چشم، گوش، زبان و سایراعضاء، در مسیر تکامل خودم که مسیر بندگی و مسیر تقرب من است باشد، هر تصرفی که در اعضاء خودم می کنم این تصرف به قرب آن ها و تکامل آن ها هم ختم می شود. بنابراین حقی در اندام و اعضاء من هست و حقی هم در خود من هست. این حقوق نه متعارضند و نه جزایر مستقل. یعنی نه این چنین است که این میلیاردها سلولی که در بدن من هستند، حقی ندارند و من هر گونه که بخواهم می توانم با آن ها رفتار کنم. و نه استیفای حق خود من با استیفای حق آنها در تعارض است.
فرض کنید اعضاء و جوارح من اختیار دارند که از اراده من تخلف کنند. اگر آنها از اراده من تخلف کنند از مسیر تکامل خودشان تخلف کرده اند. چون وقتی خدای متعال اعضاء را برای شما آفرید غایت شان یک امر قراردادی نیست بلکه غایت مرتبط با حقیقت هستی آنها است. چشمی که می آفریند تا با آن نگاه بکنم متناسب با میل من، اراده من و ظرفیت وجودی من آفریده می شود. اعضاء و جوارحی که به انسان داده اند متناسب با ظرفیت وجودی اوست. لذا اندام واره انسان غیر از اندام واره یک حیوان و غیر از اندام یک درخت است.
پس اگر روحی که در این اعضاء و میلیاردها سلول تصرف می کند تصرفش در مسیر بندگی و قرب خودش باشد یعنی ظرفیت خودش را در مسیر تکامل خودش قرار بدهد و تصرف بکند، این تصرفات دقیقا در مسیر استیفای حقوق این اعضاء و جوارح هم هست و اعضاء و جوارح هم اگر خودشان را بسپرند به این روحی که در مسیر تعالی خودش حرکت می کند، این سرسپاری مسیر تکامل خود آن هاهم هست. پس حقوقی که در عالم برای مخلوقات قرار داده شده است تحت یک پیوستار است. نه به صورت جزیره ای است و نه حقوق هم عرض، بلکه اجزاء هماهنگی طولی و عرضی در حقوق با هم دارند.
بنابراین عنایت کنید اگر همه کائنات هماهنگ، متناسب با ظرفیت شان خدا را بپرستند، سجده کنند و یک عبادت جمعی هماهنگ، متناسب با ظرفیت در جهان اتفاق بیفتد، کل جهان به تعالی خودش می رسد و هر ذره ای در خدمت بقیه ذرات خواهد بود. یعنی اگر حق هر ذره ای از ذرات عالم استیفا شود هماهنگ با کل و در خدمت کل است. کما این که حق کل در خدمت حق این ذره است. یک توازن و هماهنگی همه جانبه وجود دارد.
همین طور که بین ما و انداممان، حقوقی که قرار داده شده است یک حقوق طولی هماهنگ در کل خلقت قرار داده شده است. عالم ملک در سایه عالم ملکوت است. بنابراین حقوق عالم ملک تابعی از عالم ملکوت است. انسان هم ملک و ملکوت دارد و ملک او تابع ملکوتش است به طوری که اگر ملکش در خدمت ملکوتش قرار بگیرد، به تعالی خود می رسد. از سوی دیگر کل عالم ملکوت تحت اشراف عالم خلافت الهی و تحت اشراف خلیفت الله است. یعنی عالم خلافت فوق عالم ملکوت و ملائکه است. بنابراین ما معتقدیم که نظام حقوقی عالم یک نظام و یک پیوستار واحد است که روح کلی این نظام خلقت، خلیفت الله است که به همه اسماء عالِم است. البته این مطالب نیازمند توضیح است.
بنابراین همان طوری که اگر تمام اعضاء شما در خدمت روح شما باشند و انسان در خدمت حضرت حق و در حال عبادت و قرب محض باشد و از مسیر تکامل و تقربتان تخلف نکند، همه - هم روح و هم جسم - به تکامل می رسند. به تعبیر دیگر اگر این میلیاردها سلول هماهنگ با همدیگر در خدمت روح باشند و تخلف نکنند، کل این پیکره به تکامل می رسد. هر سلولی که به تکامل کل کمک کرده است، هم به تکامل خودش رسیده است و هم از کمال کل متنعم است. معنای هماهنگی همین است؛ یعنی تک تک سلول های بدن یک انسان کامل از تعالی روح او بهره مند می شوند و خودشان در مسیر کمال قرار می گیرند. تمام اشعه های وجود یک مؤمن بر محور تعالی خودش تعالی پیدا می کنند. کل نظام خلقت هم همین طور است. اگر در خدمت ولی خدا قرار بگیرند کل نظام به کمال می رسد.
ما معتقدیم حق عبودیت دارای یک نظام است. این طور نیست که حق پرستش در طبیعت برابر با حق پرستش در عالم ملکوت و حق پرستش در عالم خلافت باشد. نظام حقوق طولی است. این نظام طولی حقوق، حقوق طولی ایجاد کرده است. بنابراین حق پرستش نبی اکرم وحق عبادت نبی اکرم حق محوری کل عالم است.
نظام حقوق توحیدی: حق قرب در برابر حق توسعه
مبدأ نظام حقوقی اسلام اله واحد است. اله واحد ظرفیت های هم افزای به هم پیوسته ای را در نظام آفرینش ایجاد کرده است که برای این همه موجودات حق قرب ، حقِ تعالی، ظرفیت، میل و تعلق به تکامل و ظرفیت حرکت در مسیر تکامل را فراهم کرده است. حقوقی که نظام حقوق توحیدی در جهان قرار داده است حق قرب است نه حق توسعه. جهان فراتر از محیط اجتماعی زیست ما و غایاتش هم فراتر از غایات توسعه این جهانی است. حقی که در جهان قرار داده شده است یک نظام حقوق هماهنگ و یک پیوستار است که دارای ربط طولی و عرضی و کاملا هماهنگ است. همان طور که اگر روح شما از حقِ تعالی خودش تخلف نکند هر تصرفی در جسمش بکند عین عدل است و جسم را به قرب خودش می رساند جسم هم اگر از تبعیت روح تخلف کند ، هم به روح و هم به خودش ظلم کرده است. اگر یک عضو از اندام های پیوستار وجودی انسان از جایگاه خودش تخلف کند به کل این پیوستار ظلم کرده است.
شما یک دستگاه مکانیکی مانند اتومبیل را فرض کنید که برای قطعات این دستگاه امکان تخلف فراهم باشد. اگر یک قطعه از این دستگاه از مجموعه ظرفیت خودش تخلف کند به کل این دستگاه ظلم کرده است . چون تکالیف هماهنگ هستند. اگر یک قطعه این دستگاه ناسالم باشد بازده کل این دستگاه را تنزل می دهد. اگر در یک کارخانه بزرگ یک گلوگاه داشته باشید، خروجی کل کارخانه پشت این گلوگاه متوقف می شود. اگرهمه اجزاء کارخانه خوب کار می کنند، ولی گلوگاه ضعیف کار می کند کل این کارخانه پشت گلوگاه متوقف می شود.
اگر همه عالم با همه ظرفیت شان در مسیر قرب حرکت کنند کل عالم به تکامل می رسد. ما معتقدیم حقی که برای کل کائنات قرار داده شده است، حق قرب، حق ضیافت و حق رسیدن به رضوان است نه توسعه و ابتهاج مادی، و به عبارتی توسعه به آلهه و پرستش دنیا. حق کائنات توسعه در مسیر توحید و تعالی در مسیر توحید است. اگر همه کائنات بر محور روح کلی هستی که وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتشان هستند خدا را عبادت کنند به قرب خودشان -که یک قرب کاملا هماهنگ و به هم پیوسته است- می رسند. کائنات صلاتی دارد که بر محور سجده نبی اکرم است. (بِنا عُبِدَ اللهُ) این نظام حقوقی است که ما برایش تصویر می کنیم.
بنابراین هر حقی که شما برای انسان ها تعریف می کنید چه نسبت به طبیعت، چه نسبت به روابط اجتماعی، و چه حقوق غیر اجتماعی به پرستش بازگشت می کند. اگر ما شرک در پرستش را بپذیریم، حتما نظام حقوقی مان حتماً متشتت خواهد شد. آلهه ای که بر ما حکومت می کنند باید حق همه شان را رعایت کنیم. اگر به توحید برسیم یک اله بر ما حکومت خواهد کرد.
نظام حقوقی در همه دستگاه ها چه در حقوق طبیعی، چه در حقوق پوزیتیویستی و چه در غیر این ها، ضروررتاً به پرستش بر می گردد. بدون پرستش و اله، حق و مکاتب حقوقی، قابل تصویر نیست. کما این که مفاهیم اخلاقی قابل تصویر نیست. یا شرک است و تعلق، تقید و تضرع در مقابل آلهه متعدد است و یا توحید و تعلق و تضرع در برابر یک اله.
فرآوری توحید، کار فلسفه حقوق
اگر توحید بخواهد محور نظام حقوقی بشود باید بتوانیم نظام حقوقی مبتنی بر آن را تبیین کنیم. یعنی باید بتوانیم مفهوم توحید را فراوری کنیم. کار اصلی در فلسفه حقوق همین است که مفهوم محوری ومبنای فلسفه حقوق را بعد از فراوری به مفاهیم فرادستی حقوق که این مفاهیم فرادستی قابل فراوری در علم حقوق باشند تبدیل کنیم نه این که مفاهیم توحیدی ادبیات انضمامی به علم حقوق باشند. ما نیاز به ادبیات انضمامی تحت عنوان فلسفه حقوق نداریم. مأموریت فلسفه حقوق فراوری مفاهیم بنیادین برای قابلیت تبدیل شدن به یک نظام حقوقی است. اگر شما محور همه حقوق را به پرستش و تعلق برمی گردانید و اگر کلمه «لا اله الا الله» محور حقوق شماست، باید بتوانید این کلمه را فراوری کنید و آن را به اصول فلسفه حقوق تبدیل کنید. به گونه ای که این قواعد فلسفه حقوقی باز قابل فراوری در علم حقوق و در دانش های فرودستی این علم باشند و در مجموع یک نظام حقوقی را شکل دهند.
عرض من این بود از منظر ما مفهوم فرادستی فلسفه حقوق مفهوم «لا اله الا الله» است با تمام ابعادی که دارد. معنای این مفهوم این است که همه حقوق به پرستش حضرت حق برمی گردد. حق حضرت حق این است که پرستیده شود و حق همه کائنات این است که به قرب او برسند و بتوانند او را بپرستند. هیچ موجودی حق ندارد مانع پرستش و قرب موجودات دیگر شود. همان طور که در حق توسعه اجتماعی می گویند هیچ انسانی حق ندارد مزاحم حق توسعه دیگری بشود. نه تنها انسان بلکه هیچ مخلوقی حق ندارد مزاحم حق تکامل مخلوقات دیگر بشود. ما نه حق داریم به یک برگ ظلم کنیم و نه حق داریم به اعضاء و سلول های خودمان ظلم کنیم. یعنی آن ها را از مسیر تکامل و تعالی شان باز بداریم. بنابراین می بینید ما یک پیوستار حقوقی داریم که در این نظام هم حقوق فراوانی برای ما هست و هم حقوق فراوانی علیه ما. هم ما باید رعایت بکنیم و هم دیگران باید رعایت کنند.
حال سؤال این است که ضامن استیفای این حقوق در این عالم کیست؟ ضامن استیفای حقوق هم خود حضرت حق است. یعنی خداوند نظام عالم را به گونه ای آفریده است که هر موجودی در مجموع به ظرفیت قرب خودش می رسد و اگر خودش مانع نشود و دعوت های مشرکانه را اجابت نکند، هیچ موجودی نمی تواند جلوی قرب او را بگیرد. ضامن استیفای این حق، خود حضرت حق است. به عنوان مثال شیطان سوگند یاد کرده است که نگذارد ما در مسیر توحید حرکت کنیم. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقیمَ»(اعراف/16) شیطان ما را به پرستش خودش دعوت می کند ولی به هیچ وجه نمی تواند راه ما را در رسیدن به تعالیمان سد کند مگر این که خودمان دعوت شیطان را بپذیریم، و الا حتی نسبت به یک سلول هم نمی تواند راه را سد کند مگر خود او بپذیرد. بنابراین ما باید کلمه توحید را فراوری کنیم.

ادامه دارد...

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا