مهاجرت در اسلام
کسانی که می روند خارج زندگی می کنند چون از نظر دین به خطر می افتند مهاجرتشان جایز نیست، چون می روند مثل آن ها می شوند. اخیراً هم دُوَل خارجی تصمیم گرفته اند هر ایرانی بخواهد برود آنجا مقیم بشود و اقامت بگیرد می گویند باید دینت را هم تغییر بدهی، باید مسلمان نباشی، تا حالا این کار را نمی کردند اما اخیراً چون می گویند اسلام آنجا قوّت پیدا می کند و اسباب زحمت می شود، می گویند اول دینت را رها کن هر دینی را می خواهی بپذیری بپذیر، ولی اسلام نه
قرائت آیات مبارکه سوره انفال(72-74)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلاَیَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّى یُهَاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ * وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَه فِی الْأَرْضِ وَ فَسَادٌ کَبِیرٌ * وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَه وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ *
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرُموفق و معین؛ ثم الصلاه و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین، حبیب إله العالمین، أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیه الله فی الأرضین.
علت مهاجرت به مدینه
در چند مورد از قرآن کریم مسأله مهاجرت مطرح شده است، یکی از آن موارد همین آیاتی بود که تلاوت شد. در این آیات مهاجرت یکی از واجبات اسلامی شمرده شده بود. هر مهاجرتی واجب نیست، این مهاجرت مخصوصی بود، یعنی برای پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله شرایطی پیش آمد کرد که امکان بودنشان در مکه وجود نداشت. قصد کشتن ایشان را داشتند، خطرناک بود. ایشان موظف شد به مدینه مهاجرت کند، چون در ملاقات هایی که پنهانی در منی انجام گرفته بود در مدینه حدود هفتاد نفر مسلمان آماده شده بودند، تعداد اندکی مسلمان آنجا بودند. اما مسلمان ها در مکه کم بودند، باید مسلمانان مکه هم به آن ها اضافه می شدند یک چیزی می شد؛ لذا مهاجرت مسلمانان مکه به مدینه واجب اعلام شد، به دو علت همه باید مدینه بیایند، یک: کمبود آن ها تکمیل شود. دو: مسلمانان مکه از خطر کفر نجات پیدا کنند، چون مشرکین مسلمانان را شکنجه می دادند، تا از اسلام برگردانند و این جایز نبود. بنا شد همه بیایند. حتی بعضی ها می خواستند بیایند پدر و مادرهایشان اجازه نمی دادند می گفتند هر چه داری بگذار و برو، این ها هر چه داشتند می گذاشتند و یک گلیم به دور خودشان می پیچیدند و پیاده می آمدند. این جوری بود، مسأله مهم بود، آن مهاجرت از مهاجرت های واجب بود.
آیا الآن مهاجرت واجب است؟
آیا در اواخر عمر اسلام هم چنین مهاجرتی واجب خواهد شد یا نه!؟ الآن یک مسأله است، شرایط ممکن است جوری پیش بیاید که مردم نتوانند دینشان را حفظ کنند مهاجرت به نقاطی که آدم یک کاری بتواند بکند واجب شود. این مال آینده است ان شاء الله، ولی مقدماتش دارد پیدا می شود، ولی آن مهاجرت مقدماتش فراهم شده بود واجب بود، همه باید می آمدند.
تکریم کردن امیرالمؤمنین علیه السلام در مهاجرت به مدینه
خود پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله مخفیانه آمدند، امیرالمؤمنین علیه الصلاه و السلام را مأمور کردند که مدتی بعد از من در مکه باش، پیش از ظهر و بعد از ظهر که مردم برای طواف میآیند اعلام کن هر کسی پیش پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله امانت دارد بیاید بگیرد، وقتی همه امانت ها را گرفتند تو به اتفاق تعدادی زن به سمت مدینه حرکت کن. ایشان هم همین کار را کرد چون پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله امین بود، آن زمان امانت را دست هر کسی می سپردند می خورد!؛ اما ایشان امین بود لذا می آوردند پیش ایشان می گذاشتند، خب ایشان هم باید پس بدهد، ایشان مدینه آمد ولی این امانت ها را نبرد. پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را مأمور کرد امانت ها را به صاحبانش بدهد، با اینکه صاحبان امانت ها بت پرست بودند اموالشان حلال و طیّب بود اما ایشان دست نمی زد، برای خاطر اینکه زمینه درست کند فردا به مردم بگوید خیانت در امانت نکنید و مردم نگویند خودت چه کار کردی؛ لذا امیرالمؤمنین علیه السلام همه امانت ها را به صاحبانش داد و بعد تعدادی از زن ها را برداشت به مدینه طیبه آورد، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله تا امیرالمؤمنین علیه السلام به مدینه نرسید وارد مدینه نشد، گفت او بیاید بعد وارد می شوم، اما آن اوّلی که همراه پیامبر بود زودتر رفت، با پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد ولی زود رفت، پیغمبر صلی الله علیه و آله آنجا ماندند مسجد قبا را هم ساختند و یک نماز جمعه هم خواندند تا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تشریف آوردند و با هم وارد مدینه شدند بعد هم اعلام کردند همه مسلمانان باید بیایند، اگر بمانند از بین رفته اند، بندگان خدا هم همین جوری با شرایط سخت، پیاده، به یک زحمتی آمدند. این یکی از مصادیق واجب مهاجرت بود.
وجوب هجرت برای حفظ دین
برای حفظ دین چاره ای غیر از مهاجرت نیست، انسان هر کجا نتوانست دینش را حفظ کند واجب شرعی است برود جایی که امکان حفظ دین در آنجا بیشتر و بهتر است. حالا چه وقتی تحقق پیدا می کند بسته به موضوع خارجی است اما چنین حکمی هست. اسلام اجازه نمی دهد باشیم و از بین برویم، می گویند نه، بیا و دینت را هم به همراه خودت بیاور، این بود که در آیات قرآن کریم چند مورد مسأله مهاجرت را مطرح کرده است، وقتی مسلمانان مکه به مدینه می آمدند هیچ چیز نداشتند. نه مشرکین می گذاشتند چیزی همراهشان بیاورند. نه می شد چیزی همراه بیاورند. تنها بودند، پیاده بودند. چارهای جز این نبود که مسلمانان مدینه این ها را مهمان کنند.
مهاجرین و انصار در صدر اسلام
پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله به انضمام مسلمانان مکه وقتی به مدینه آمدند حدود هفت ماه مهمان انصار شدند. انصار اهل مدینه ای بودند که به مهاجران کمک کردند، مسلمان شده بودند و هر کدام که یک اتاق داشتند به چند نفر از مهاجران دادند و آن ها را شریک مال خود کردند. مهاجران نه کاسبی داشتند نه پول داشتند، هیچ چیز نداشتند، مسلمانان مدینه هفت ماه از این ها پذیرایی کردند تا بعد برای پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله وسیله ای فراهم شد یک زمینی خریدند و در آن نُه اتاق برای خودشان ساختند بقیه هم کنار خانه های پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله هر کدام یک اتاقی ساختند، تا کم کم اوضاع درست شد، و الّا اول چیزی در کار نبود. به این گروه انصار می گفتند، و به آن هایی که از مکه آمدند مهاجرین می گفتند، انصار و مهاجرین از برای این دو طیف از مکه و مدینه لقب شد، ولی خب بعداً دیگر انصار ادامه ندادند، کمک نکردند و کار خراب شد، هر چند اول خوب بودند. اول کاری کردند که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله توانست مسجد بسازد، دعوت به اسلام را گسترش دهد تا مردم مسلمان شدند، ولی در آخر سر تحویل به دیگران دادند، وفا نکردند؛ لذا حضرت زهرا علیها السلام هم اعتراض کردند که شما وفاداری نکردید اول خوب آمدید ولی آخرش بد بود. به هر حال مسأله مهاجرت جایش اینجاست. هر کجا انسان نتواند دینش را حفظ کند و دین به خطر بیفتد آنجا واجب است انسان دینش را بردارد و به جایی برود که آنجا خطر بی دینی نیست. آنجا هر کجا باشد. زمان ها مختلف است مکان ها مختلف است. یک وقت یک جاهایی امن است اما بعد خراب می شود. یک جایی خراب است بعد امن می شود. همه این ها امکان دارد اما هر کجا که خطر بی دینی آنجا نیست آدم باید خودش و زن و بچه اش و دینش را بردارد و آنجا بیاورد که با دین زندگی کنند. این یکی از واجبات شرعی است.
آیا مهاجرت به غرب جایز است؟
لذا کسانی که می روند خارج زندگی می کنند چون از نظر دین به خطر می افتند مهاجرتشان جایز نیست، چون می روند مثل آن ها می شوند. اخیراً هم دُوَل خارجی تصمیم گرفته اند هر ایرانی بخواهد برود آنجا مقیم بشود و اقامت بگیرد می گویند باید دینت را هم تغییر بدهی، باید مسلمان نباشی، تا حالا این کار را نمی کردند اما اخیراً چون می گویند اسلام آنجا قوّت پیدا می کند و اسباب زحمت می شود، می گویند اول دینت را رها کن هر دینی را می خواهی بپذیری بپذیر، ولی اسلام نه، یهودی می خواهی بشوی، مسیحی می خواهی بشوی، یا بهایی!، هر چیزی غیر از اسلام عیب ندارد. اما اسلام نمی شود! هفته گذشته یک مردی آمد مسجد گریه می کرد به او گفتم چه شده است؟ گفت زن و بچه ام را به آلمان بردم که اقامت بگیریم، گفتند باید دینتان را هم تغییر بدهید. من دینم را تغییر ندادم مرا بیرون کردند، زن و بچه ام دینشان را تغییر دادند آن ها را نگه داشتند. حالا هر چه می نویسم بلند شوید بیایید ایران نمی آیند. دیگر تمام شد، یک چنین سیاستی است، ان شاء الله امیدواریم ما گرفتار چنین مشکلی نشویم که نتوانیم زندگی کنیم. اما اگر گرفتار شدیم راه تخلّصش همین است که آدم مهاجرت کند، امیدواریم پروردگار متعال به همه مسلمانان بصیرت مرحمت کند، هر کجا که اسلامشان به خطر می افتد احساس کنند و آنجا نروند، این مقدار ایمان داشته باشند، گذشت کنند و نروند.
ربّ صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم.
***********************************************
منبع: برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله خوشوقت(ره)
افزودن دیدگاه جدید