امام سجاد (عليه السلام) و روشهاى تفسيرى
مدخل
رابطه اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله با قرآن مجيد، رابطه اى عميق و همه جانبه است . ارتباط ميان آن دو به حدى قوى است که تفکيک آن دو، به منزله تباه ساختن آنان است . نه قرآن بدون اهل بيت، هدايت بخش است و نه وجود اهل بيت بدون قرآن امکان پذير است .
رابطه قرآن و اهل بيت عليهم السلام از جهات مختلف شايان بررسى است و با رويکردهاى متعدد قابل پيگيرى خواهد بود . شايد مهم ترين رويکرد تفسير قرآن، تفسير از منظر اهل بيت عليهم السلام باشد که خود داراى مباحثى خاص است . يکى از آن مباحث، درک روش تفسيرى امامان عليهم السلام است که مى تواند در راستاى تفسير قرآن و کشف ابزار آن مفيد افتد . به همين جهت، در اين مقاله به طور مختصر روشهاى تفسيرى امام سجاد عليه السلام را مورد بررسى قرار مى دهيم .
1 . روش تفسيرى قرآن به قرآن
اين روش تفسيرى بسيار متقن و قابل اعتماد و بيان براى همگان است که در بسيارى از آيات کاربرد دارد . زيرا بسيارى از عبارات و مفاهيم قرآنى در خود قرآن به علل خاص تکرار شده است . در اينجا به يک نمونه از اين روش اشاره مى شود:
از امام سجاد عليه السلام سؤال شد که مفهوم معصوم کدام است؟ امام در پاسخ فرمود: او شخصى است که به واسطه ريسمان خداوند محفوظ است و ريسمان خدا همان قرآن است، ميان امام و قرآن تا روز قيامت جدايى حاصل نمى شود . امام، مردم را به قرآن دعوت مى کند و قرآن انسانها را به سوى امام راهنمايى مى نمايد و اين مساله، برگرفته شده از قول خداوند است که مى فرمايد: «ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم» ؛ «همانا اين قرآن به راهى که استوارتر است، هدايت مى کند» .
امام سجاد عليه السلام در اين بيان، آيه 103 سوره آل عمران را به آيه 9 سوره اسراء تفسير کرده اند . (1)
2 . تفسير بطنى
طبق روايات منقول از شيعه و سنى، آيات قرآنى علاوه بر معانى ظاهرى، داراى معانى باطنى است ولى فقط کسانى مى توانند به آن معانى راه گشايند که از علوم الهى مخصوص، بهره مند شوند . و ائمه معصوم که با اسرار آيات الهى مانوسند، چنين توانايى را دارند . لذا مشاهده مى کنيم که آنان بدون آنکه از کسى نقل کنند، تفاسيرى از آيات ارائه مى دهند که از توان تمامى عاقلان زمين و مفسران عالم خارج است . و جز از راه عصمت و الهام و پيوند با عوالم ديگر، امکان پذير نيست . در اينجا به يک نمونه از اين تفسير اشاره مى شود:
خداوند در سوره مبارکه هود مى فرمايد: «ولايزالون مختلفين الا من رحم ربک و لذلک خلقهم» (2) ؛ «مردم پيوسته در اختلافند مگر کسانى که پروردگار تو به آنان رحم کرده و براى همين، آنان را آفريده .»
امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: کسانى که خداوند مورد رحمت خود قرار داده است همان دوستان مؤمن ما هستند که خداوند از گلى پاکيزه آنان را آفريده است . (3)
3 . جرى و انطباق
بسيارى از آيات قرآنى داراى اسباب نزول مى باشند . اما نبايد آيات قرآنى منحصر به همان موارد نزول شوند و مفاهيم قرآن را نبايد در تنگناى حوادث صدر اسلام، محصور کنيم . بلکه چنان که امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «آيات قرآن همانند خورشيد و ماه دائما در حال جريان و تابش جديدند .» (4) به همين علت امام سجاد عليه السلام در موارد بسيارى، براى آيات قرآن مواردى جديد را ذکر کرده اند و آيه را بر آن موارد منطبق و جارى نموده اند که از اين روش به «روش جرى و انطباق» تعبير مى شود . براى نمونه، يک مورد را ذکر مى کنيم:
خداوند متعال در سوره بقره مى فرمايد:
«واذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلدا امنا و ارزق اهله من الثمرات من امن منهم بالله واليوم الاخر، قال و من کفر فامتعه قليلا ثم اضطره الى عذاب النار و بئس المصير» ؛ (5) «و چون ابراهيم گفت: پروردگارا، اين [سرزمين] را شهرى امن گردان و مردمش را - هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد - از فرآورده ها روزى بخش . [خداوند] فرمود: ولى هر کس کفر بورزد، اندکى برخوردارش مى کنم سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش مى کشانم و چه بد سرانجامى است .»
گفته فوق مربوط به زمان حضرت ابراهيم عليه السلام است ولى امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: مقصود از اهل مکه، ما و اولياى پيامبر و شيعيان وصى اوست و منظور از کافران، منکران وصى پيامبر صلى الله عليه و آله است و نيز کسانى که در ميان امت او، او را پيروى نمى کنند . (6)
4 . تفسير به ظاهر آيه
يکى از روشهاى شايع و روشمند، بهره گيرى از قواعد عرفى در تفسير آيات قرآن است؛ همان قواعدى که براى فهم عبارات هر قومى مى تواند مورد استفاده قرار گيرد . امام سجاد عليه السلام در اين روش به مثابه امامى که در صدد گفت و گو و ارائه برهان براى ديگران است ظاهر مى شود و به همين جهت از قواعدى استفاده مى کند که براى ديگران حجت و دليل، محسوب مى گردد . و بايد همه به آن قواعد گردن نهند و چنين تفسيرى را برگزينند . که در ذيل به يک نمونه آن اشاره مى شود:
امام صادق عليه السلام از امام باقر عليه السلام نقل مى کند که امام سجاد عليه السلام فرمود: تو نمى توانى با هر کس که مى خواهى، مجالست نمايى، زيرا خداوند از آن نهى کرده و فرموده است:
«و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره» (7) ؛ «و چون بينى کسانى که [به قصد توطئه] در آيات ما فرو مى روند، از ايشان روى برتاب تا در سخنى غير آن در آيند .»
طبق عرف محاوره، که هر امرى دلالت بر لزوم و وجوب مى کند، امام سجاد عليه السلام از کلمه فاعراض؛ «اعراض کن» که فعل امر است، وجوب اجتناب را بيان کرده است . (8)
5 . تفسير عقلى
عقل انسانى حجت باطن خداوند در همه زمينه هاست و امکان تخطئه آن، امرى محال است؛ زيرا تخطئه آن نيز خود نيازمند برهانى عقلى است .
يکى از مواردى که بايد بسيار از عقل سود برد، فهم کتاب و سنت است . خود قرآن کريم در آياتى بسيار، مى فرمايد: عاقلان و اهل تدبير و تفکر مى توانند به ژرفاى علوم قرآنى راه جويند . لذا تفسير آيات قرآنى با تکيه بر عقل و قواعد عقلى، مورد اهتمام امامان معصوم عليهم السلام بوده، که در ذيل به يک نمونه از آنها اشاره مى شود:
امام سجاد عليه السلام در پاسخ يکى از ياران خود که سؤال کرده بود: آيا خداوند داراى مکان است؟ فرمود: خداوند از نياز به مکان منزه است . وى (ثابت بن دينار) سؤال مى کند: پس چگونه است که خداوند درباره معراج پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «ثم دنى فتدلى فکان قاب قوسين او ادنى» (9) ؛ «سپس نزديک آمد و نزديک تر شد تا فاصله اش به قدر دو طرف کمان يا نزديک تر شد .» ؟ امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: منظور آن است که پيامبر صلى الله عليه و آله به حجابهاى نورانى نزديک شد و ملکوت آسمانها را نگريست سپس نزديک تر شد و از ناحيه زير به ملکوت زمين نگاه کرد تا جايى که خيال کرد آن قدر نزديک شده است که به اندازه دو طرف کمان يا نزديک تر گرديده است . (10)
عقل هر انسانى مى فهمد که خداوند مکان ندارد؛ زيرا که نيازمند نيست . پس مراد از نزديک شدن به خدا، يعنى قرب معنوى و سير در ملکوت است و جز اين تفسير، تفسير ديگرى که به عقل نزديک تر باشد، يافت نمى شود .
6 . تفسير به بيان مصداق روشن تر
خداوند در برخى آيات قرآن، علتى را براى حکمى بيان مى کند و آن را بر مصداقى استوار مى سازد، مانند آيه ذيل که مى فرمايد: «و لقد علمتم الذين اعتدوا منکم فى السبت فقلنا لهم کونوا قردة خاسئين» (11) ؛ «و کسانى از شما [بنى اسرائيل] را که در روز شنبه از فرمان الهى سر باز زديد، نيک شناختيد . پس ايشان را گفتيم: بوزينگان طرد شده باشيد .»
امام سجاد عليه السلام فرمود: خداوند اين قوم را مسخ کرد به خاطر آنکه به منع صيد ماهى توجه نکردند و در روزى که از اين کار نهى شده بودند، به آن مشغول گرديدند . پس چگونه مى بينى حال کسانى را که فرزندان پيامبر را کشتند و حرمتش را شکستند! خداوند گر چه آنها را در دنيا مسخ نکرد اما عذابى در آخرت براى آنها مهيا نموده که چندين برابر عذاب مسخ در دنيا است . (12)
7 . تفسير به بيان فلسفه حکم
طبق نظريه صحيح و مشهور، هر حکمى در اسلام، داراى فلسفه اى است و هر امر يا نهيى در وراى خود، حکايت از مصلحت يا مفسده اى دارد که موجب «تکليف» مى شود . آيات قرآن نيز از اين قاعده مستثنا نيستند . و يکى از روشهاى بيان آيات قرآنى و توضيح و تفسير آنها، بيان فلسفه و علت حکم است . که در اينجا به يک نمونه اشاره مى شود:
قرآن کريم مى فرمايد:
«ياايها الذين امنوا لا تقتلوا الصيد و انتم حرم . و من قتله منکم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم يحکم به ذوا عدل منکم هديا بالغ الکعبة او کفارة طعام مساکين او عدل ذلک صياما ليذوق وبال امره ...» (13) ؛ «اى کسانى که ايمان آورده ايد در حالى که در احرام هستيد، شکار را مکشيد و هر کس از شما عمدا آن را بکشد بايد مانند آنچه را که کشته، از چهار پايان کفاره دهد که [شباهت آن را] دو عادل از ميان شما تصديق نمايند، و به صورت قربانى به کعبه برسد، يا به کفاره [آن] مستمندان را خوراک بدهد، يا معادلش روزه بگيرد، تا سزاى زشت کارى خود را بچشد .»
امام سجاد عليه السلام به زهرى مى فرمايد: آيا مى دانى که معادل روزه اى که براى کفاره طعام به فقرا است، چگونه است؟ زهرى پاسخ مى دهد: نمى دانم . حضرت مى فرمايد: حيوان شکار شده را قيمت گذارى مى کنند و قيمتش را با گندم محاسبه مى کنند و در برابر هر يک کيلو و نيم گندم، بايد يک روز روزه بگيرد . (14)
در گفتار فوق، امام سجاد عليه السلام ضمن تعيين مقدار روزه، فلسفه آن را نيز بيان مى کند و از اين طريق، حکم الهى را بسيار دلنشين مى سازد .
آرى، در دستگاه خدايى هيچ چيز بدون «علت» امکان تحقق ندارد . هر مساله اى، رمز و راز و سببى دارد . لذا نمى توان حکمى از احکام قرآن را پيدا کرد مگر آنکه بنا به علتى ضرورت پيدا کرده است .
يکى از احکام قرآنى، مساله قصاص است که خداوند به شکل بديع و زيبايى مى فرمايد: «ولکم فى القصاص حياة يا اولوا الالباب» (15) ؛ «و اى صاحبان انديشه! براى شما در مساله قصاص، زندگى است .»
امام سجاد عليه السلام چگونگى نقش قصاص در زندگى را، چنين بيان مى کند: اين بدان جهت است که هر کس قصد کشتن فردى را نمايد ولى بداند که مورد قصاص واقع مى شود از اين جنايت صرف نظر مى کند و همين مساله، موجب بقاى زندگى فردى مى گردد که قصد کشتنش را داشت . و نيز موجب زنده ماندن خود فردى مى گردد که قصد کشتن ديگرى را داشت . و همچنين سبب حيات جمعى مردم خواهد شد که به اين حکم آشنا شده و از آن آگاه گرديده اند . (16)
8 . تفسير قرآن به تاريخ
بسيارى از آيات قرآن دربردارنده حوادث تاريخ و بيانگر قصص انبيا و صالحان است . براى تفسير اين دسته از آيات، راهى مناسب تر از آشنايى به تاريخ آنان نيست . لذا ائمه اطهار در تفسير اين گونه آيات، همانند کسانى که در جريان تاريخى همان زمانها قرار گرفته اند و به شکل عميق با علل آن حوادث آشنا بوده اند، به تفسير پرداخته و زواياى حيات گذشتگان و تحولات تاريخى را براى نسلهاى بعدى شکافته اند . و اين تفسير آنگاه ضرورتش احساس مى شود که سؤالهاى عمده اى پيرامون تحولات تاريخى وجود داشته که در قرآن به آن پرداخته نشده، و بيان آنها به پيامبر و اهل بيت عصمت عليهم السلام سپرده شده است .
امام سجاد عليه السلام در حديثى طولانى و در گفت و گويى بسيار شيرين و شنيدنى، زواياى قصه يعقوب و يوسف را بيان داشته و به بسيارى از سؤالها و شبهات پاسخ داده است .
در کتاب علل الشرايع آمده است که ابوحمزه ثمالى مى گويد: با امام سجاد عليه السلام نماز صبح را در روز جمعه و در مدينه خواندم . آنگاه که امام از نماز و تسبيح خود فارغ شد، به سوى منزلش حرکت کرد و من هم با او حرکت کردم . کنيزى داشت به نام سکينه، به او فرمود: هر فقيرى که از درب منزل گذشت . به او طعام دهيد؛ زيرا که امروز، روز جمعه است .
من گفتم: هر کس که سائل باشد، معلوم نيست مستحق هم باشد! امام سجاد عليه السلام فرمود: من مى ترسم از اينکه برخى از افرادى که اظهار حاجت مى کنند، مستحق باشند و ما چيزى به او نداده باشيم و بدون جهت او را رد کرده باشيم و به همين سبب بر سر ما همان آيد که بر سر يعقوب عليه السلام و خاندانش نازل شد . پس سائلان را طعام دهيد، طعام دهيد . يعقوب عليه السلام در هر روز گوسفندى را ذبح مى کرد و از آن صدقه مى داد و بعد خود و عيال خويش از آن مى خوردند .
روزى سائلى که مؤمن و بسيار روزه گير و مستحق بود و در نزد خدا داراى منزلتى بود، به صورت رهگذرى غريب، عصر جمعه اى نزديک افطار جلوى درب خانه يعقوب عليه السلام ايستاد و گفت: از زيادى خوراک خود، سائلى رهگذر و غريب و گرسنه را طعامى دهيد . چند بار اين سخنان را تکرار کرد؛ در حالى که اهل خانه صدايش را مى شنيدند ولى او را تصديق نمى کردند . پس آنگاه که مايوس از گرفتن طعام شد و شب هم فرا رسيده بود، رجوع کرد و به گريه افتاد . و از گرسنگى اش به خدا شکايت نمود . و آن شب را تا صبح روزه دار و گرسنه صبح کرد در حالى که صبر پيشه نمود و دائما خداى را ستايش مى کرد . و اين در حالى بود که يعقوب عليه السلام و خاندانش به صورت سير و شکم پر، شب را گذراندند و نزد آنها مقدارى از غذا نيز باقى مانده بود .
خداوند به يعقوب عليه السلام در صبح آن روز وحى کرد که: «تو بنده مرا ذليل کردى و به اين سبب غضب مرا برانگيختى، و تو مستحق تاديب و نزول عقوبت من شدى و بلاى من دامنگير تو و فرزندت خواهد شد .» (17)
در بيانى که گذشت، جريان حضرت يعقوب عليه السلام و علت فقدان حضرت يوسف عليه السلام که در واقع فهم آن، علت اصلى بيان اين داستان در قرآن است، با شيوه اى بسيار شيرين و مؤثر و اخلاقى بيان گرديد، و نگاه خواننده را به آيات اين داستان، عميق و عبرت آموز مى کند .
9 . تفسير تاريخ به قرآن
روش تفسير تاريخ به قرآن، شايد در نگاه ابتدائى گفته شود ربطى به تفسير قرآن ندارد، اما چون با عمقى بيشتر به قضيه نگاه شود معلوم مى شود که توضيح حوادث تاريخى به واسطه قرآن، خود نوعى برداشت از قرآن و در حقيقت، نوعى تفسير آيات مورد استناد، محاسبه مى شود . که در اينجا به يک نمونه اشاره خواهيم کرد:
زيد فرزند امام سجاد عليه السلام در ضمن روايتى مى گويد: از پدرم سؤال کردم که چرا بعد از آنکه نمازهاى يوميه، تا پنج نماز تخفيف داده شد، ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله تقاضاى تخفيف بيشترى نکرد!؟ امام سجاد عليه السلام پاسخ داد: پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواست تخفيف نمازهاى يوميه را تا جايى برساند که اجر همان پنجاه نمازى که در ابتدا، خداوند براى امتش تشريع کرده بود، باقى بماند . و علت اين امر آن است که خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» (18) ؛ «هر کس که کار نيکى انجام دهد، براى او ثوابى ده برابر آن کار، منظور خواهد شد .» (19)
10 . تفسير به روايت
يکى از مسائلى که مورد اتفاق همه فرق اسلامى است، اولويت «تفسير روايى» بر انواع ديگر تفسير است و مى توان گفت رتبه اى بعد از «تفسير قرآن به قرآن» دارد .
تفسير روايى تنها منحصر به غير معصومين نيست بلکه در موارد بسيارى خود امامان معصوم، قرآن کريم را به واسطه روايات امامان قبلى خود، يا روايات پيامبر صلى الله عليه و آله تفسير نموده اند که در اينجا يک نمونه از آن را ذکر مى کنيم:
امام سجاد عليه السلام از امام حسين عليه السلام نقل مى کند که يکى از يهوديان و مبلغان شام، به امام على عليه السلام عرض کرد: اين يحيى بن زکريا است که گفته مى شود در حال کودکى، به او حکم و حلم و فهم داده شده و او کسى بود که گريه مى کرد بدون هيچ گناهى و پيوسته در روزه بود! امام على عليه السلام فرمود: بله او چنين بود اما پيامبر اسلام از او برتر بود؛ زيرا يحيى بن زکريا در عصرى زندگى مى کرد که خبرى از بتها و جاهليت نبود و حضرت محمد صلى الله عليه و آله در ميان بت پرستان و حزب شيطان به او حکم و فهم در حال کودکى، عطا شد . و او ابدا رغبتى به بتى پيدا نکرد و به خاطر اعياد آنها خوشحال نشد و ابدا از او دروغى ديده نشد، و او به فردى امين و راستگو و بردبار معروف بود، و گاهى يک هفته يا بيشتر يا کمتر روزه دار بود، و آنگاه که از علت اين کارش سؤال مى شد؛ در جواب مى فرمود:
«من مانند شما نيستم، من در نزد پروردگار خود به سر مى برم و اوست که مرا نان و آب مى دهد .»
و او از خشيت خداوند به قدرى گريه مى کرد که محل نمازش مرطوب مى شد در حالى که هيچ جرمى نداشت . (20)
يادآورى
الف: برخى از مواردى که براى شيوه هاى تفسيرى ذکر شد، چنين نيست که فقط مصداق همان شيوه باشد؛ زيرا گاهى در موردى، به طور همزمان از چند شيوه استفاده شده است .
ب: اين بحث چنان که اشاره شد، ناتمام است و بررسى کامل در موضوع «روشهاى تفسيرى امام سجاد عليه السلام» و استقراى همه موارد تفسيرى آن حضرت، نيازمند نوشته اى مفصل و محتاج دقتهاى فراوانى است که اميد است اين اثر، مقدمه آن هدف قرار گيرد.
پى نوشت:
--------------------------------------------
1 . ر . ک: تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 377، ح 306، چاپ اسماعيليان، قم .
2 . هود/118 و 119 .
3 . تفسير عياشى، ج 2، ص 164، ح 82 .
4 . همان، ج 1، ص 10 .
5 . بقره/126 .
6 . ر . ک: تفسير عياشى، ج 1، ص 59، ح 96 .
7 . انعام/68 .
8 . ر . ک: علل الشرايع، ج 2، باب 385، ح 80 .
9 . نجم/8 و 9 .
10 . علل الشرايع، ج 1، باب 112، ح 1
11 . بقره/65 .
12 . احتجاج، طبرسى، ص 312 .
13 . مائده/95 .
14 . من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 77، ح 1784 .
15 . بقره/179 .
16 . احتجاج، ص 319 .
17 . علل الشرايع، ج 1، ص 45، باب 41، ح 1 .
18 . انعام/160
19 . کتاب التوحيد، ص 176، باب 28، ح 8 .
20 . احتجاج، ج 1، ص 528، محاجه 128 .
افزودن دیدگاه جدید