رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
استاد اصغر طاهرزاده

مسلم بن عوسجه اسدی و عالی‌ ترین حدّ هوشیاری

تاریخ انتشار:
مسلم ابن عوسجه

عشق به ولایت در وجود مسلم بن عوسجه چنان موج می زد که هرگز تحمل ذره ای اهانت به امام(علیه السلام )  را نداشت. افکار و اندیشه هایش فقط در موضوع حق و دفاع از آن بود و به چیز دیگری نمی اندیشید

بسم الله الرّحمن الرّحیم
صحابی بزرگوار رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) و یار دیرین علی (علیه السلام ) که همسر و فرزندان خود را نیز در حماسه ی کربلا آورده و خلف بن مسلم فرزند رشید او در صحنه ی عاشورا در کنار پدر بزرگوارش حضور داشت و با درک درست جایگاه تاریخی نهضت امام حسین(علیه السلام )  و در رکاب امام به شهادت رسید
مسلم بن عوسجه اولین شهید عاشورا در میان یاران امام حسین(علیه السلام ) است که در صبح عاشورا در همان حمله ی اول که حمله ی سرنوشت سازی بود شهید شدند. وی مردی شب زنده دار و اهل عبادت بود که در مسجد کوفه در کنار ستونی همواره به عبادت و راز و نیاز و مناجات می پرداخت و فکر حاکمیت اسلام و عبور از فرهنگ اموی یک لحظه از ذهن اش خارج نمی شد و در هر فرصتی سعی داشت اسلام را از بن بست امویان نجات دهد.
مسلم بن عوسجه از محدثان اسلامی است که شعبی، روایات او از رسول خدا(صلی الله علیه و آله )  را نقل کرده است. مسلم بن عقیل، مورد حمایت و یاری مسلم بن عوسجه در کوفه بود و برایش وجوهات و سلاح تهیه می کرد و به نفع امام حسین(علیه السلام )  بیعت می گرفت. مسلم نیز به امام حسین(علیه السلام )  نامه دعوت نوشت، اما بر خلاف بسیاری از همشهریانش که پیمان شکستند، او به عهد خود وفادار ماند و به همراه خانواده اش تا آخرین نفس در دفاع از امام پایداری کرد.
حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه با تمام وجود برای امام از مردم کوفه بیعت می گرفتند. وقتی ابن زیاد با حیله وارد کوفه شد، بی رحمانه تمام انسان های مؤثر را قلع و قمع کرد و رؤسای قبایل را کشت و یا حبس کرد. دیگر فرماندهان و افراد تاثیرگذار و متنفذ را هم اهالی قبایل، مخفی کردند. در آن هنگام شیعیان عاشق در پی راهی بودند که خود را به امام برسانند و مخفیانه به سوی قافله حسینی حرکت کنند. مسلم بن عوسجه نیز یکی از آنها بود .
اسوه اخلاص : امام سجاد(علیه السلام ) در گزارشی از ماجرای شب عاشورا می فرماید: آن شب من بیمار و بستری بودم. پدر بزرگوارم اصحاب خود را جمع و برای آنان سخنرانی کرد. من هم برای اینکه گفتار امام را بهتر بشنوم، به امام نزدیک شدم. شنیدم که می فرمود: «أثْنِی عَلَی اللَّهِ، أحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أحْمَدُهُ عَلَی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّی أحْمَدُک عَلَی أنْ أَکرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أسْمَاعاً وَ أبْصَاراً وَ أفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکرِینَ أمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لا أعْلَمُ أصْحَاباً أوْفَی وَ لا خَیراً مِنْ أصْحَابِی وَ لا أهْلَ بَیتٍ أبَرَّ وَ أوْصَلَ مِنْ أهْلِ بَیتِی فَجَزَاکمُ اللَّهُ عَنِّی خَیراً ألا وَ إِنِّی لأظُنُّ یوْماً لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ ألا وَ إِنِّی قَدْ أذِنْتُ لَکمْ فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً فِی حِلٍّ لَیسَ عَلَیکمْ حَرَجٌ مِنِّی وَ لا ذِمَامٌ هَذَا اللَّیلُ قَدْ غَشِیکمُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً»؛ خداوند متعال را به بهترین وجه ثنا می گویم و در حال سختی و آسایش شکرگزار درگاهش هستم. خداوندا! من تو را سپاس می گویم بر آن که ما خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله ) را با نبوت، کرامت بخشیدی و به ما قرآن آموختی و به احکام دین آگاهمان ساختی و برای ما گوش ها و چشم ها و دل هایی عنایت کردی، پس ما را از بندگان شکرگزار خود قرار ده.
اما بعد: همانا من اصحابی وفادار تر و بهتر از یاران خود و اهل بیتی نیکوکارتر و مهربان تر از خاندان خود سراغ ندارم. خداوند متعال به شما پاداش نیک عطا فرماید. آگاه باشید که من سرانجام کارمان را با این گروه می دانم. بدانید که من به همه ی شما اجازه دادم و همه ی شما را در انتخاب راه آزاد گذاشتم. هیچ گونه بیعتی و زحمتی از طرف من برای شما نیست. این شب را که همانند پوششی شما را فرا گرفته، به عنوان شتری راهوار برای خود بگیرید و بروید.
در آن هنگامِ حسّاس، یاران امام با توجه به تاریخی که باید با نهضت اباعبداللّه(علیه السلام )  شروع می شد هر یک با عبارتی احساسات و عشق و علاقه خود را به امام(علیه السلام )  ابراز کردند و بر عهد خود پای فشردند. بعد از جوانان بنی هاشم، مسلم بن عوسجه اولین کسی بود که بلند شد و سخنانی را آغاز کرد که نشان می دهد به خوبی می داند چه کار بزرگی بنا است به دست آن ها صورت گیرد. به حضرت فرمود:
«أنَحْنُ نُخَلِّی عَنْک وَ بِمَا نَعْتَذِرُ إِلَی اللَّهِ فِی أدَاءِ حَقِّک لا وَ اللَّهِ حَتَّی أطْعَنَ فِی صُدُورِهِمْ بِرُمْحِی وَ أضْرِبَهُمْ بِسَیفِی مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِی یدِی وَ لَوْ لَمْ یکنْ مَعِی سِلَاحٌ أقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ وَ اللَّهِ لَا نُخَلِّیک حَتَّی یعْلَمَ اللَّهُ أنَّا قَدْ حَفِظْنَا غَیبَةَ رَسُولِ اللَّهِ فِیک أمَا وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أنِّی أقْتَلُ ثُمَّ أحْیا ثُمَّ أحْرَقُ ثُمَّ أحْیا ثُمَّ أذْرَی یفْعَلُ ذَلِک بِی سَبْعِینَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُک حَتَّی ألْقَی حِمَامِی دُونَک فَکیفَ لا أفْعَلُ ذَلِک وَ إِنَّمَا هِی قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِی الْکرَامَةُ الَّتِی لا انْقِضَاءَ لَهَا أبَداً».
ای ابا عبدالله! آیا ما تو را رها کنیم؟ آن گاه در مورد ادای حق تو در پیشگاه الهی چه عذری بیاوریم. نه، به خدا. ما هرگز تو را رها نمی کنیم، دست از تو بر نمی دارم تا این که نیزه ام را به سینه های دشمن بکوبم و با شمشیر خود آنان را آن قدر بزنم تا شمشیر از دستم بیفتد و بعد از آن اگر هیچ سلاحی نداشته باشم، دشمن را سنگ باران خواهم کرد.
سوگند به خدا، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا خداوند بداند که ما حرمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) را درباره ی تو پاس داشتیم. به خدا قسم، اگر بدانم که من کشته می شوم، سپس زنده می گردم، سپس سوزانده می شوم و خاکسترم بر باد می رود و بار دیگر زنده می گردم و هفتاد بار با من چنین کنند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا این که در رکاب تو به شهادت برسم. چگونه چنین نکنم؛ در حالی که فقط یک بار کشته می شوم، سپس کرامت و خوشبختی ابدی خواهد بود؟ چقدر خوب می فهمد که جایگاه مسلمان واقعی کجا است و تا به یاری امام برای تحقق نظام اسلامی به پا نخیزند هنوز دین داریِ خود را به کمال لازم نرسانده اند.
امام حسین(علیه السلام )  نیز از تک تک آنان تشکر کردند و به جایگاهشان(خیمه شان) باز گشتند.
غیرت حیدری: عشق به ولایت در وجود مسلم بن عوسجه چنان موج می زد که هرگز تحمل ذره ای اهانت به امام(علیه السلام )  را نداشت. افکار و اندیشه هایش فقط در موضوع حق و دفاع از آن بود و به چیز دیگری نمی اندیشید. شیخ مفید می نویسد: در روز عاشورا امام حسین(علیه السلام )  و یارانش برای حفاظت از پشت خیمه ها خندقی آماده و در داخل آن آتش روشن کرده بودند. شمر بن ذی الجوشن وقتی آن هیزم ها و نی های شعله ور را دید، با غروری تمسخرآمیز به امام حسین(علیه السلام ) جسارت کرد و زبان به شماتت حضرتش گشود و فریاد زد: ای حسین! آیا قبل از روز قیامت، به آتش دنیا شتاب کرده ای؟! امام فرمود: این کیست، مثل این که شمر بن ذی الجوشن است؟ گفتند: بله، آقا. خود اوست. امام با اشاره به آیه ی 70 ، سوره ی مریم فرمودند: «یا ابْنَ رَاعِیةِ الْمِعْزَی أنْتَ أوْلی بِها صِلِیا»؛ ای پسر بز چران! تو به آتش دوزخ شایسته تری!
مسلم بن عوسجه که تا این لحظه ناظر قضایا بود، دیگر نتوانست تحمل کند. با کمال ادب پیش آمد و عرضه داشت: ای فرزند رسول الله! اجازه می دهید این فاسق ستمگر را با تیر بزنم؟ او در تیر رس من است و تیرم به خطا نمی رود. امام(علیه السلام )  فرمودند: «لا تَرْمِهِ فَإِنِّی أکرَهُ أنْ أبْدَأهُمْ بِالْقِتَالِ»؛ او را نزن من دوست ندارم که آغازگر جنگ باشم.
شعارهای آگاهانه
از نکات مهم و قابل تأمل در زندگی مسلم بن عوسجه، شعارهای عارفانه و آگاهانه ی او است که حاکی از عمق معرفتش به مکتب اهل البیت(علیهم السلام )  و راهی است که برگزیده. او هنگام نبرد با دشمن ستمکار این اشعار را زمزمه می کرد:
إن تسألوا عنی فإنی ذو لبد .......... من فرع قوم من ذری بنی أسد
اگر از من بپرسید، بدانید که من از طایفه بنی اسد و شیرمرد میدان مبارزه ام.
فمن بغانا حائد عن الرشد ....و کافر بدین جبار صمد
آنان که به ما ستم می کنند، از رشد و کمال به دورند و به دین خداوند جبّار و بی نیاز، کافر شده اند.
بعد از خواندن این رجزها، به دشمن حمله کرد و به شدت به مبارزه پرداخت. شعبی که به واسطه ی او روایاتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) را نقل می کند می گوید: وی دلیر مردی شجاع بود که نامش در جنگ ها و فتوحات اسلامی در میان فاتحان صدر اسلام می درخشد. از جمله در فتح آذربایجان حضور چشمگیر داشت.
شبث بن ربعی: هنگامی که اصحاب عمر سعد، شهادت مسلم بن عوسجه را به همدیگر مژده می دادند، شبث بن ربعی از فرماندهان لشکر کوفیان ناراحت شد و به آنان نهیب زد: وای بر شما، مادرتان به عزایتان بنشیند، آیا شما خودتان را با دست خودتان می کشید و خودتان را به خاطر دیگران به ذلت می کشانید؟ آیا در قتل مسلم شادی می کنید؟ به خدا سوگند، او در میان مسلمانان چه مقام ارجمندی داشت! من او را در فتح آذربایجان دیدم. قبل از آن که لشکر مسلمانان برسد، او شش نفر از سران مشرکان را کشته بود.
جنگ در کنار فرات: در روز عاشورا، عمرو بن حجاج از فرماندهان جناح راستِ لشگر دشمن، به سپاه امام حمله کرد و سپاهیان حق و باطل ساعتی با هم درگیر شدند. در این درگیری مسلم بن عوسجه در خط مقدم بود و با فداکاری از جبهه حق دفاع می کرد. او و یارانش توانستند لشکر دشمن را به عقب رانند و از قصد شومشان منصرف کنند. امّا مسلم به شدت زخمی شد و در آستانه ی شهادت قرار گرفت. چون غبار جنگ فرو نشست، دیدند که مسلم بر خاک افتاده و آخرین نفس های خود را می کشد. در آن لحظه، امام حسین(علیه السلام )  به همراه حبیب بر بالین مسلم آمدند و با سپاس از تلاش های او فرمودند: «رحمک الله یا مسلم»؛ مسلم خدا تو را رحمت کند. آن گاه این آیه ی شریفه را تلاوت فرمودند: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلا» [1] برخی از مؤمنان پیمان خود را به آخر بردند و برخی دیگر در انتظار شهادت به سر می برند و هرگز در عهد و پیمان خود تغییر و تبدیلی ایجاد نکردند. در آن لحظه دوست دیرین او یعنی حبیب به او نزدیک شد و گفت: چه سخت است بر من که به خاک افتادن تو را شاهد باشم، تو را بهشت مژده باد! مسلم نیز با صدای ضعیفی به او پاسخ داد: خدا تو را به خیر و سعادت بشارت دهد. حبیب به او گفت: اگر نه این بود که لحظاتی دیگر به دنبال تو خواهم آمد، خیلی دوست داشتم که آنچه دلت می خواهد و برایت مهم است، به من وصیت می کردی! مسلم در حالی که به سوی امام اشاره می کرد، به حبیب گفت: «فإّنی اُوصیک بهذا، فقاتل دُونه حتی تَموت»؛ تو را فقط به این آقا وصیت می کنم که هرگز از او جدا نشوی تا این که در راهش جان دهی!» حبیب گفت: به خدای کعبه، چنین خواهم کرد.آن گاه روح بلند مسلم به ملکوت اعلی پر کشید. [2]
زیارت نامه ی مسلم بن عوسجه
در تجلیل از مقامات بلند و شعور و بصیرت و رشادت ها و تلاش های این رادمرد الهی، عبارت های زیبایی در دعاها و زیارت نامه ها آمده است. در زیارت ناحیه ی مقدسه آمده است:
«السَّلامُ عَلَی مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الأسَدِی الْقَائِلِ لِلْحُسَینِ وَ قَدْ أذِنَ لَهُ فِی الانْصِرَافِ أنَحْنُ نُخَلِّی عَنْک وَ بِمَ نَعْتَذِرُ إِلَی اللَّهِ مِنْ أدَاءِ حَقِّک لا وَ اللَّهِ حَتَّی أکسِرَ فِی صُدُورِهِمْ رُمْحِی وَ أضْرِبَهُمْ بِسَیفِی مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِی یدِی وَ لا أفَارِقُک وَ لَوْ لَمْ یکنْ مَعِی سِلَاحٌ أقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ ثُمَّ لَمْ أفَارِقْک حَتَّی أمُوتَ مَعَک وَ کنْتَ أوَّلَ مَنْ شَرَی نَفْسَهُ وَ أوَّلَ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ قَضَی نَحْبَهُ فَفُزْتَ وَ رَبِّ الْکعْبَةِ شَکرَ اللَّهُ لَک اسْتِقْدَامَک وَ مُوَاسَاتَک إِمَامَک إِذْ مَشَی إِلَیک وَ أنْتَ صَرِیعٌ فَقَالَ یرْحَمُک اللَّهُ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ وَ قَرَأ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلا لَعَنَ اللَّهُ الْمُشْتَرِکینَ فِی قَتْلِک عَبْدَ اللَّهِ الضَّبَابِی وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ خُشْکارَةَ الْبَجَلِی». [3]
در زیارت رجبیه شیخ مفید و سید بن طاووس در اعمال ماه رجب و نیمه شعبان، برای حضرت سیدالشهدا زیارتی نقل کرده اند که در فرازی از آن آمده است «السَّلامُ عَلَی مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَة» و عملاً در کنار زیارت حضرت سیدالشهداء(علیه السلام ) به طور خاص نظر به جناب مسلم بن عوسجه شده.
مسلم بن عوسجه در شب عاشورا با آن سخنان روشنگر به همراهان خود نیز روشنی بخشید. با آن جمله به امام خود گفت: شما می گوئید ما برویم، چگونه برویم، کجا برویم؟ همه را متوجه کرد که مرکز هستی حسین(علیه السلام ) است. گفت: به خدا از این سرزمین نمی روم تا سرنیزه ام را در سینه ی دشمن بشکنم و به شمشیر خود تا قبضه ی آن در دستم است دل او را بشکافم، از شما جدا نمی شوم و پروانه وار جلو شما را دارم تا به همراه شما و پیش پای شما بمیرم.
مسلم بن عوسجه قدرت ارادت به امام معصوم را نشان داد و معلوم کرد معنویتِ ارادت به امام هر جا بار اندازد، پرنده ی ضعیف را تبدیل به شیری دلاور می کند و پیران را حرارت جوانی می دهد و از عده ای اندک دلاورانی بی باک می سازد که گویا در آن شب هیچ غمی در سینه ی آن ها نیست، چون با آنچه باید باشند یعنی با امامشان به سر می برند. بی خود نیست که حضرت صاحب الزمان(علیه السلام )  در زیارت مسلم با طرح سجایای او بر او سلام می کنند که به حسین(علیه السلام )  در موقعی که حضرت اذن انصراف به او دادند گفت: آیا ما از شما جدا شویم؟ پس چه عذری نزد خدا داریم در اداء حق شما؟
ملاحظه فرمودید در روز عاشورا بعد از جنگِ مختصرِ تن به تن، سپاه راست عمر سعد حمله کرد گفته اند: مسلم بن عوسجه در جبهه مقابل چنان به سختی می جنگید که مانند آن دیده نشده بود. همگی در آن جبهه کوشیدند و آن حمله ی قوی را دفع کردند ولی مسلم شهید شد و او اولین شهید از لشکر امام حسین(علیه السلام )  بود. حیرت بزرگ تاریخ از آن است که در آن هنگام که نیم رمقی در بدن دارد در حالی که امام(علیه السلام )  و رفیق او حبیب بالای سر او هستند در آن حال، آری در آن حال با آن همه خستگی و زخم، وصیتی در سینه دارد که فراموش نمی کند، با دو دست به امام اشاره می کند در حالی که تنها نیم نفسی برایش باقی مانده، به حبیب می گوید: «اوصیک بهذا» حفظ وفاداری به این مرد را به تو وصیت می کنم. «فقاتل دونک حتی تموت» در کنار او بجنگ تا کشته شوی.
ما در دریای پرطوفانی از امواج غرایز هستیم برای اُنس با حقایق، اشتیاقی بی نهایت باید داشت آن هم در تلاش مستمر وگرنه هر یک از آن امواج کشتی ما را به طرف دیگر می برد و مسلم بن عوسجه آن مرد شرافتمندِ پارسا و اهل بخشش و قاری قرآن با یک عمر تلاش و یک دنیا بیداری، حال در ساحل نجات آرام گرفت، راز این نوع سعادت ها را باید در سیر مسلم بن عوسجه ها جستجو کرد.
حضرت مسیح(علیه السلام )  در درسی به حواریون فرمودند: زندگی در شهرستان به مانند اسفنج است، گناهان را می مکد و به درون می آورد. حواریون پرسیدند: پس در شهر چگونه باید زندگی کرد؟ فرمودند: مانند سربازی دلیر که بر قلعه ای نگهبانی می دهد که دشمن از هر سو اطراف آن قلعه را گرفته  و به دنبال راه نفوذی است و از داخل قلعه نیز به ساکنان آن اطمینانی نیست که با دشمنان بیرونی همدست نشوند، این سرباز باید خواب نداشته باشد، یک چشم به بیرون و یک چشم به درون، یک گوش به صدای شورشیان داخلی و یک گوش به هیاهوی خارجی. اگر یک قدم بی جا بگذارد، فتنه ای تحریک می شود که برای خاموش کردن آن صد قدم از امنیت دور می گردد و اگر دیر بجنبد صد رخنه رخ می دهد. گفت:
هر زمانی صد بصر می بایدت.....هر بصر را صد نظر می بایدت
زندگی مسلم بن عوسجه دارای این پیام است که یک لحظه نباید از پاسبانی خود و امامِ خود غافل بود. آن پیر با نیم رمق در میان گرد و غبار با حرارتی تمام، به امام اشاره کرد تا به دیگران آخرین حدّ هوشیاری را نشان دهد و آخرین شوق و حرارت خود را به بهترین شکل مصرف کنند و تا بقیه نیز مواظب باشند تا آخرین لحظه قلبشان از نظر به محبوب الهی به جای دیگری نظر نکند. جهان در حیرت است که این چه صحنه ای است و چه قلبی است که در این سینه می تپد و چه محبوبی را نشانه رفته که در این حالت هم این اندازه پرجوش است. چه شخصیتی از خود باقی گذارده که شبث بن ربعی در درون سربازان دشمن می گوید: برای ملتی باید گریست که از چنین سرباز فداکار محروم می شود.
کنیز مسلم بن عوسجه در صحرای پر از جمعیت، صدا کشید و افغان کرد و «یا سیداه، یَا ابْنَ عَوسَجَتاه» سر داد و امام با سکوت خود امضاء فرمودند که زنان قبیله باید این چنین زنده  دلان را زنده کنند و معلوم شد مسلم با زن و فرزند آمد تا آنچه را خود نتوانست انجام دهد در دمِ احتضار به خاندانش سفارش دهد.
دولت فداکاری در کنار امام معصوم، مجلل ترین دولت ها است و برای آن هایی که آن را بیابند بالاترین بهجت ها را به همراه دارد هر چند برای دست یابی به آن باید از کوچه های پر پیچ و خم شبهات گذشت و به ناپیدایی خود تن داد، در آن صورت هر اندازه خدمتگزاری بیشتر باشد شکوه آن افزون تر خواهد شد.
مسلم برای رسیدن به اینجایی که رسید یک عمر تلاش کرد، از حجاز به کوفه آمد و از کوفه به قصد جهاد به آذربایجان رفت و از آنجا باز به کوفه آمدو از آن جا به کربلا، نه به پا که به سر می دوید و حالا با دو دست خود نشانیِ آن جائی را به سایرین نشان می دهد که خودش به خوبی به آن جا رسیده است. و به امام اشاره می کند که این راه برای سیر از خلق به حق و برای باقی ماندن با حق و برای محو تعیّن و رفع حُجب، نزدیک ترین راه است. او در بستر خون بهترین نشانیِ قرب به خداوند را به همه نشان داد تا مبادا کسی سهل انگاری کند، این عالی ترین حدّ هوشیاری است که یک انسان می تواند به آن برسد. باقی به حق شدن تنها با فداکاری در ذیل امامی معصوم ممکن است.
کربلا این راز بزرگ را آشکار نمود که چگونه وقتی راه ارادت قلبی به خداوند گشوده شود از مرکز شوق و عشق یعنی خداوند چه نسیمی عظیم به قلب ها می وزد. زیرا ذات مقدس حق که عین عشق به خوبی یعنی عشق به خود می باشد، با تجلیات انوار خود، آن عشق را بر قلب های آماده ی متجلی می کند و آن قلب ها منور به آن شور و عشق می شوند و این راز آن بهجت سروری است که اولیاء الهی در جوار حضرت حق بدان دست می یابند و یک سره حیات  اندر حیات و بقاء اندر بقاء می شوند و مسلم بن عوسجه در آن حالت غرق به خون آن سرور را نشان داد و خواست بقیه نیز از آن مسرتِ غیر قابل وصف محروم نباشند.
مسلم از جوانی تا حال که بیش از هفتادسال دارد همواره به دنبال همین حالتی بود که در آخرین منزلِ این دنیا به عالی ترین شکل به دست آورد و آثار این شور و شوق را در دلاوری های بی مانندِ مقابله با لشکر عمر سعد نشان داد و سهمی در عقب راندن آن لشکر برای خود به جای گذاشت. شهید نخستین کربلا در آخرین نفس ها در دم احتضار، معنای فداکاری و حاصل فداکاری در راه حق را نشان داد تا طالبان حقیقت به بیراهه نروند و از یافتن نور عظمت محروم نگردند و همواره رو به برتری و علوّ داشته باشند.
والسلام

منبع: لب المیزان
.......................................................

 پی نوشت ها:
1-سوره ی احزاب، آیه ی 23
2- مثیر الأحزان، ابن نما حلی، ص47؛ بحارالأنوار، ج45، ص19
3بحارالأنوار، ج 45، ص 65

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا