معرفتی که انسان را به حقیقت روح و حیات طیبه می رساند، در حقیقتِ دریافت انوار حقیقی ولایت نهفته است. دریافت انوار حقیقی ولایت، مراتبی از سعه است؛ مراتبی که شامل: «وادی تسلیم»، «وادی تصدیق» و «وادی معرفت» می شود. «صالحین» کسانی هم چون جناب ابراهیم خلیل علیه السلام هستند که به معرفتِ حقیقتِ حقّه رسیده اند. برای قرار گرفتن در این صف در ابتدا لازم است که سالک از مراتبی عبور کند
2- اشتراک «جاهلیت مدرن» و «جاهلیت کهن» در استکبار علی الله
شاخصه اصلی جاهلیت، «استکبار علی الله» است که اشکال مختلفی دارد. جاهلیت امروزی که در قالب اومانیسم پیچیده قرن بیست و یک بروز یافته است، همان انانیت نفسی است که در دوره جاهلیت عرب وجود داشته است. جاهلیت مدرن اروپایی و جاهلیت کهنه جزیره العرب از این جهت که هر دو بر اساس تفرعن و تحت ولایت اولیاء طاغوت شکل گرفته اند، هیچ تفاوتی با یک دیگر ندارند؛ هر دو، بستر گسترش صفات رذیله و التذاذ و ابتهاج به نفس هستند. یعنی ابتهاج به خودپرستی، با دعوت توسعه پیدا می کند؛ کفر شرح صدر یافته، موجب شکل گیری مدنیت پیچیده قرن بیست و یکم می شود؛ «الزامات شهروندی عصر مدرن، خروج از جاهلیت نیست و در این تمدّن چیزی جز دعوت به خویشتن، دنیا و حیات فانی نمی توان یافت». ریشه تمام این دعوت ها، دعوت به استکبار علی الله است در حالی که شاخصه اصلی خروج از جاهلیت، سجده در مقابل خدای متعال است. لذا ولایت اولیاء طاغوت، انسان را به استکبار، و ولایت معصوم علیه السلام او را به عبودیت، حیات طیبه و نور دعوت می کنند؛ با وقوع استکبار علی الله، مستکبرین گرد یک دیگر جمع می شوند؛ امام المستکبرین هم آن ها را سرپرستی می کند؛ تا آن جا که تمدّن و مدنیت پیچیده امروزی را می سازند. با این اوصاف، چگونه می توانیم ادعا کنیم که برپایی تمدنی نوین و مدرن، موجب خروج انسان ها از جاهلیت شده است؟! خودپرستی چه در قالب ساده کهن دیروزی و چه در ساختارهای پیچیده مدرن امروزی، از این منظر با هم تفاوتی ندارند.
«عصبیت» به معنای تکیه کردن بر یک امر و قرار دادن آن به عنوان پایگاه درگیری با خدای متعال است؛ ابلیس به واسطه عصبیت به استکبار در برابر خدای متعال رسید. اگر دقت کنیم، اومانیست ها نیز مانند ابلیس عمل می کنند؛ چرا که به دارایی های خود تکیه می کنند. ابلیس خود را صاحب شأن دانست و گفت: «... أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»(ص/76) من از او بهترم چون تو مرا از آتش و او را از گل آفریدى.
شیطان نیز معترف بود آن چه او دارد، از خداست، اما با این وجود، به همین عطیه خدادادی تکیه کرد و آن را پایگاه درگیری با خدای متعال قرار داد. تکیه نمودن انسان به هر پایگاهی جز الله، عینِ عصبیت است. انسان هم وقتی در مقام عصبیت حاضر می شود، این پایگاه را در مقابل حضرت حق قرار می دهد و با تکیه کردن به آن، خدای متعال را به محاکمه می کشاند و به جای تسلیم شدن، عناد می ورزد. اومانیست های مدرن هم جز این، کار دیگری نمی کنند؛ یعنی مانند ابلیس، با آن که معترف اند خدای متعال آن ها را خلق کرده است، اما خود را در مقابل خدای متعال صاحب شأن می دانند؛ و این شأن را به اندازه ای محترم می شمرند که معتقدند باید حدود آن رعایت شود. در این کار خود هم تا جایی پیش می روند که حول این شأن، پایگاه حقوق اجتماعی شکل می دهند و ارتباط خود را با انبیاء علیهم السلام و آموزه های قدسی قطع می کنند. به عبارت دیگر، حوزه حیات اجتماعی انسان را حوزه دخالت وحی و انبیاء علیهم السلام و ولایتِ الله نمی دانند.
اگر مناسبات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جدای از خداوند متعال و ولایت حقّه شکل بگیرند، عین مناسبات جاهلیت خواهند بود؛ حتی اگر در ظاهر، مدرن باشد. جاهلیت از طریق سیر در درجات استکبار و پذیرفتن ولایت اولیاء طاغوت و امام المستکبرین واقع می شود. سیر در درجات قرب نیز با سیر در معرفت ائمه نور اتفاق می افتد؛ لذاست که درک حقیقت ولایت ایشان، موجب خروج مستمر از جاهلیت به سوی معرفت می شود؛ سیر از جهل به عقل و از استکبار به عبودیت. قرآن کریم نیز وقتی در توصیف جبهه ولایت اولیای نور می فرماید: «یخرجهم من الظّلمات الی النّور»، در نقطه مقابل نیز تصریح می کند: «یخرجونهم من النور الی الظلمات». یعنی سیر تدریجی دیگری نیز در نقطه مقابل خروج از ظلمات واقع می شود؛ این جریان ظلمات پیچیده تری را ایجاد می کنند و تفرعن شرح صدر یافته تری را بر محور فرعونیت نفس بسط می دهند.
2/1ـ سیر تدریجی نورانی شدن حیات اجتماعی بشر به نور امام معصوم (علیه السلام)
گاهی مقیاس خروج از ظلمت و سیر در نور، «فرد» است ولی گاهی نیز «جامعه» از ظلمت به سوی نور حرکت می کند. انسان ها علاوه بر حیات فردی، دارای حیات اجتماعی نیز هستند. این موضوع از مباحث بنیادین جامعه شناسی است. با پذیرش اصل حیات اجتماعی انسان، طبیعی است که علاوه بر حیات فردی، حیات اجتماعی نیز باید به نور ولایت نورانی شود. بدین منظور باید جامعه پردازی حول امام معصوم علیه السلام صورت بگیرد و همه شئون حیات اجتماعی در بستر تولّی به ولایتِ الله و ولایت امام معصوم علیه السلام تنظیم شوند؛ تا به این ترتیب، توحید در حیات اجتماعی انسان تحقّق یابد. بدین منظور لازم است که مناسبات اجتماعی، اعم از: همدلی ها، همفکری ها، همکاری ها و ایجاد ساختارهای اجتماعی و عقلانیت اجتماعی، در تعاون با امر ولایت تعریف شوند. اگر شئون حیات اجتماعی انسان در ارتباط با ولایتِ الله باشد، حیات اجتماعی این جامعه نیز به نور ولایتِ الله نورانی می شود؛ و اگر افراد یک جامعه تنها در حوزه حیات باطنی، و نه در حیات اجتماعی، متولّی به ولایتِ الله باشند، چنین جامعه ای در حوزه حیات اجتماعی به ولایت نور نرسیده است. همان گونه که پیش تر گفتیم، انسان هایی که در حیات اجتماعی خود به ولایت نمی رسند، دو دسته اند:
دسته اول: برخی از ولایت باطل اعراض دارند و از آن تبرّی می جویند؛ هر چند فضای حیات اجتماعی آن ها فضایی آلوده به ظلمت باشد. معنای ایمان این است که انسان خیر و نیکی را تنها متعلق به دستگاه خدای متعال و نبی اکرم صلی الله علیه وآله بداند؛ به خدا اعتماد مطلق داشته باشد؛ دستگاه رسول خدا را خیر محض و دستگاه اولیاء طاغوت را شرّ محض بداند. چنین انسانی در هر فضایی سالم می ماند؛ چرا که در فضای باطل نیز نور امام علیه السلام همراه اوست.
اگر چه تاکنون جامعه حول امام علیه السلام به شکل کامل تشکیل نشده است، اما امیرالمؤمنین علیه السلام پایه های یک جامعه الهی حداقلی را بعد از سقیفه بنا کرده اند؛ این جامعه در عصر ظهور به نحو کامل شکل خواهد گرفت. اما از سوی دیگر، جبهه کفر نیز جامعه خود را به مرحله شرح صدر رسانده و همه عرصه های حیات بشر را فراگرفته است. در چنین فضایی است که تأکید بر لعن و اهمیت آن را بهتر می توان درک کرد. زیرا همان گونه که خدای متعال با لعن خود آن ها را از رحمت خارج می کند، این لعن مانع سرایت ظلمات آن ها به مومن نیز می شود. اگر تبرّی و لعن از یک سو، و قتال و درگیری از سوی دیگر در انسان محقق شود، هرگز تسلیم ولایت باطل نمی شود و در حیاتِ اجتماعی ولایتِ باطل منحل نمی گردد.
مثبت دانستن تمدّن جدید، رفاه و سایر مظاهر آن، نقطه آغازین پذیرش این ولایت است. وقتی انسان چیزی را زیبا دید، در واقع آن را طلب کرده است؛ لذا به آن توّلی پیدا می کند. تاکید بر لعن و برائت بدین دلیل اهمیت دارد که انسان، ولایت باطل را زیبا تصور نکند؛ آن گاه این انسان قابلیت می یابد تا در دوره نورانی شدن حیات اجتماعی به ولایت امام معصوم علیه السلام، رجعت کند.
حرکت انسان به سوی حیات اجتماعی مطلوب، یک سیر تدریجی است. در این سیر تدریجی، ابتدا باید صف بندی ها شکل بگیرند؛ پس از آن، درگیری همه جانبه در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آغاز خواهد شود. مومن باید در همه این میدان ها، یک مبارزه ی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را دنبال کند و در میدان جنگ همه جانبه بین جبهه حق و جبهه باطل حاضر باشد. مجموعه این درگیری هاست که بستر تحقّق نظام اجتماعی بر محور امام معصوم علیه السلام را به تدریج ایجاد می کند تا در نهایت، یک اجتماع در حیات باطنی خود به نور ولایتِ الله نورانی شود.
در حالی که بعضی از عرفا نورانی شدن به ولایت معصوم علیه السلام را به شکل فردی کافی می دانند، اما غیرت امام راحل رحمت الله علیه نسبت به ولایتِ الله، ایشان را به مرزی از بلوغ در درک ولایت رساند که مصمم شدند این ولایت را وارد حیات اجتماعی بشر کنند؛ امتیاز ایشان نسبت به سایر عرفا در همین نکته نهفته است. ایشان می فرمودند: «تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم؛ تا پرچم توحید بر همه قلل رفیع عالم به اهتزار در نیاید، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هم هستیم».
این نگاه و رویکرد رفیع، وجه تمایز عمده امام خمینی رحمت الله علیه با سایر عرفاست. ایشان به دنبال جاری نمودن حقیقت ولایت حقّه، در مقیاس حیات اجتماعی بودند. همان گونه که یک عارف، نفوس را سرپرستی می کند و رهبری آن ها به سوی نورِ ولایتِ الله و ولایتِ امام علیه السلام را مأموریت خود می داند، یک عارف جامع و کامل نیز باید نورانی نمودن حیات اجتماعی به نور ولایت را مأموریت اصلی خود برشمرد.
با آن که دین، تنها در شریعت خلاصه نمی شود و باطن دین، ولایت و توحید و اسماء [الهی] است؛ اما آیا این باطن تنها باید در عرصه حیات فردی جاری شود، یا لازم است در عرصه حیات اجتماعی و تاریخی نیز محقّق گردد؟ در پاسخ باید گفت دستگاه ابلیس در تلاش است تا تمامی عرصه های حیات را از حوزه ولایتِ الله بیرون ببرد و مناسبات ولایت خود را در آن جاری کند. معنای ظلم و جور همین است؛ یعنی ظلم و جور چیزی جز مناسبات ولایت ائمه نار و اولیاء طاغوت و ظلمات نیست. از سوی دیگر، عدل نیز عبارت است از جاری شدن مناسبات ولایتِ الله و ولایت حقّه، یا همان تناسبات ولایت نور. دستگاه ابلیس تلاش می کند تا عرصه حیات اجتماعی انسان را نیز هم چون حیات فردی او، به سوی ولایت باطل سوق دهد؛ تا بدین ترتیب حیات فردی کسانی که ولایت ابلیس را می پذیرند، نیز در جهت حیات اجتماعی طاغوت منحل شود. از این روست سکولاریست های مسلمان در حوزه حیات فردی خود نیز ظلمانی می شوند؛ آنها تصور می کنند می توانند حیات فردی خودشان را از عرصه حیات اجتماعی جدا کنند. اگر انسان ولایت اولیاء طاغوت را در تمدن باطل انکار نکند، به تدریج در جامعه خود نیز آن را انکار نخواهد کرد! نتیجه چنین وضعیتی این می شود که حتی بعضی از مدعیان عرفان نیز رفته رفته ادعا می کنند: «نبی اکرم صلی الله علیه وآله ولی الهی نبوده، بلکه تنها یک اسوه است!» این ادّعا، خلاف نصّ صریح قرآن است؛ چرا که کتاب الهی می فرماید: «النَّبِی أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(احزاب/6) آن ها به این دلیل که ولایت اولیاء طاغوت با ولایت نبی اکرم صلی الله علیه وآله جمع نمی شود، نمی توانند ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله را بپذیرند.
انسان ها بدون توجه به وسعت و فراگیری این ظلمات، ولایت اولیاء ظلمت را قبول می کنند. روشن فکرها نیز تصور می کنند با ادعای منوّرالفکری شان می توانند از این ظلمات نجات یابند. این ظلمات، ظلمات معمولی نیست؛ ظلماتی است که قرآن کریم در وصف آن می فرماید: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّی یغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یدَهُ لَمْ یکَدْ یراها»(نور/40) یا چون ظلماتى است به دریایى ژرف که موجى آن را گرفته و بالاى آن موجى دیگر و بالاتر از آن ابرى قرار دارد که در چنین فرضى ظلمت ها روى هم قرار گرفته و چون گرفتار این ظلمت ها دست خویش را تا برابر چشم خود بلند کند نزدیک نیست که آن را ببیند.
فضای ظلمانی مورد بحث، ظلمتی است که حتی مومن دست خود و مقدورات خود را در آن نمی بیند. این فضای ظلمانی تنها با نور امام علیه السلام نورانی می شود. اگر کسی در حیات اجتماعی خود به این ظلمت متولّی شود و آن جاهلیت را قبول کند، جاهلیتِ حیات اجتماعی حتی عرصه حیات باطنی او را نیز فتح می کند و در حیات باطنی خود نیز به جاهلیت می رسد؛ در نهایت نیز، نور هدایت و ولایت و حیات طیبه از او سلب می شود.
شریعت، مناسک ولایت است؛ اما دین در شریعت خلاصه نمی شود. ولایت باید هم در حوزه باطنی و هم در حوزه حیات اجتماعی درک شود. البته، منظور، اداره فقهی حیات اجتماعی نیست؛ حیات اجتماعی باید دینی اداره شود تا جریان ولایتِ الله در آن واقع گردد. این جریان، مناسک و شرایعی دارد؛ و اگرچه شکل کامل حاکمیت ولایت الله در مناسبات اجتماعی، در دوران ظهور بقیه الله الاعظم روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء تحقق خواهد یافت، اما پیش از آن نیز می توان مراتب نازله ای از آن حاکمیت را محقق کرد.
2/2ـ ولایت طاغوت، منکر بزرگ
پس، حقیقت «منکر» هم چیزی جز ولایت اولیاء طاغوت نیست. در حدیثی آمده است که از حضرت امام صادق علیه السلام سؤال شد: «معروف چیست؟» حضرت فرمودند: «الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ»؛ بار دیگر سوال شد: «پس منکر چیست؟» حضرت فرمودند: «اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى کَتِفِه»[1]
[لذا با این اوصاف می توان گفت که] حقیقت «امر به معروف» تلاش برای تحقّق ولایت حقّه در عرصه حیات اجتماعی، و حقیقت «نهی از منکر» نیز جلوگیری از گسترش ولایت اولیاء طاغوت در عرصه حیات اجتماعی است. انسان نباید نسبت به منکر عظیم یا همان ولایت اولیاء طاغوت بی تفاوت باشد و نسبت به نهی از منکر چشم پوشی کند. از آن جا که اصل همه منکرات، بر اساس حدیث شریف «عَدُوُّنَا أَصْلُ کُلِ شَرٍّ»[2] دشمنان اهل بیت علیهم السلام هستند، باید در برابر تحقق ولایت آن ها در عرصه حیات اجتماعی ایستاد. در این بین عدّه ای با آن که حقیقت ولایت معصوم علیه السلام را برحق می دانند و خود را متولی به ولایت ایشان می نامند، در عرصه حیات اجتماعی به دنبال اقامه ولایت حقّه نیستند و با ولایت اولیاء طاغوت نیز درگیر نمی شوند؛ و در حالی که ادعا می کنند ولایت ائمه معصومین علیهم السلام را قبول دارند، ولی دستگاه تمدّن باطل را خیر می پندارند. در نهایت تعجب، این گروه حتی به هنگام اقامه حکومت، با اقامه کنندگان اجتماعی معروف درگیر می شوند؛ در حالی که امر به معروف و نهی از منکر تعطیل بردار نیست. در حقیقت، همان گونه که ولایت باطل در حوزه فردی و باطنی بسط پیدا می کند، در حوزه حیات اجتماعی نیز قابل بسط است. لذا مومنین نباید اجازه بدهند که حیات اجتماعی به عرصه دنیاپرستی تبدیل شود؛ بلکه باید فضای توحید و پرستش خدای متعال حاکم باشد. چنین تلاشی، از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است.
شیطان و دشمنان ائمه معصومین علیهم السلام قصد دارند ولایت خودشان را در حیات اجتماعی بشر نیز جاری کنند. جای بسی تعجب است که عدّه ای، اجتماعی شدن ولایت طاغوت را منکر نمی دانند، اما با منکرات کوچک مقابله می کنند؛ با ولایت اولیاء طاغوت که محور اقامه کفر و فساد است درگیر نمی شوند، اما با مصادیق آن که معاصی هستند، درگیر می شوند؛ برای مثال؛ با هالیوود به عنوان اقامه کننده فحشاء مقابله نمی کنند، اما با کسی که تحت تأثیر آن ها پوشش مناسب ندارد، درگیر می شوند. این عده، منکرهای بزرگ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را نمی بینند.
امروزه، دستگاه تمدّنی غرب، به دنبال بسط لیبرال دموکراسی در تمام جهان است. جنگ اصلی دنیا نیز، جنگ اسلام با گسترش این دموکراسی است؛ چرا که لیبرال دموکراسی در تقابل با ولایت حق قرار دارد و مدل اداره اسلام با این مدل دموکراسی سازگار نیست. جایگاه مردم در حکومت دینی و مدل دموکراسی متفاوت از یک دیگر است. لشکرکشی های غرب نیز تلاش در جهت جهانی کردن لیبرال دموکراسی است؛ و به همین دلیل است که تلاش می کنند فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و فرهنگ اسلام را به یک فرهنگ تبعی و یا خُرده فرهنگ تبدیل کند.
خودمحوری، نفس محوری و استکبار علی الله، با اعراض از ولایتِ الله که همان ولایت اولیای معصومین علیهم السلام است، حادث می شود. بنابر فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه، سجده در مقابل خدای متعال هم از طریق خلیفه خدا واقع می شود. لذا اعراض از خلافتِ الهی، اعراض از توحید، و استکبار در برابر خلافت الهی نیز استکبار در برابر توحید است.
3ـ مراحل دریافت انوار ولایت و عبور از جاهلیت
1/3ـ «تسلیم»، «تصدیق»، «معرفت»
معرفتی که انسان را به حقیقت روح و حیات طیبه می رساند، در حقیقتِ دریافت انوار حقیقی ولایت نهفته است. دریافت انوار حقیقی ولایت، مراتبی از سعه است؛ مراتبی که شامل: «وادی تسلیم»، «وادی تصدیق» و «وادی معرفت» می شود. «صالحین» کسانی هم چون جناب ابراهیم خلیل علیه السلام هستند که به معرفتِ حقیقتِ حقّه رسیده اند. برای قرار گرفتن در این صف در ابتدا لازم است که سالک از مراتبی عبور کند. قبل از مرتبه معرفت، مراتب تسلیم و تصدیق است؛ تصدیق به راحتی محقق نمی شود. انسان نمی تواند به راحتی اولیاء خدا را، به خصوص هنگامی که امتحان از طریق مجهولات واقع می شود، تصدیق کند؛ موسی کلیم الله علیه السلام نیز در مرحله ای از همراهی خضر نبی علیه السلام قادر به تحمّل نیست. سخن این نیست که ایشان از تصدیق کننده ها نیستند؛ بلکه صحبت از اهمیت، سختی و سنگینی این امتحان هاست.
2/3ـ «تسلیم»، «تطهیر»، «تنویر»
در روایت دیگر، سه وادی دیگر تعریف شده است که عبارت اند از: «وادی تسلیم»، «وادی تطهیر» و «وادی تنویر». قرآن کریم در سوره مبارکه تغابن می فرماید: «فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا...»(تغابن/8) پس به خدا و رسول او و نورى که ما نازل کرده ایم ایمان بیاورید.
روایات ذیل این آیه می فرماید منظور از این نور، نور آلِ محمد علیهم السلام است؛ چرا که «لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَه بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ ینَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ»[3] حضرت در ادامه به ابوخالد می فرمایند: این گونه نیست که هر کسی قادر باشد به این نور برسد؛ بلکه «وَ اللَّهِ یا أَبَا خَالِدٍ لَا یحِبُّنَا عَبْدٌ وَ یتَوَلَّانَا حَتَّى یطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا یطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى یسَلِّمَ لَنَا وَ یکُونَ سِلْماً لَنَا»
مداومت در تسلیم تا رسیدن به مقام سلم، آغاز تطهیر است. خدای متعال بنده مومن اش را با خوف و رجاء و ریاضاتی که در قلب او ایجاد می شود، تطهیر می کند و به مقام عبد ممتحن می رساند. امتحان الهی، انسان را به طهارت می کشاند. پس از تطهیر، نوبت تنویر است. انسان به اندازه ای که به مرحله نورانیت می رسد، به وادی تنقیح وارد می شود و نورانی می گردد؛ چنان چه فرموده اند: «هُمْ وَ اللَّهِ ینَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ». تنویر از جانب خداست. انسان مادامی که به مقام تحمّل ولایت نرسیده باشد، به مرحله تنویر و حقیقت نور و حیات طیبه نائل نمی گردد. قرآن کریم هم می فرماید: «أَ وَ مَنْ کانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنْها...»(انعام/122) آیا آن کس که مرده بود و زنده اش کرده براى او نورى قرار دادیم که به کمک آن میان مردم راه مى رود با کسى که صفت وى در ظلمات (بودن) است و از آن بیرون شدنى نیست چگونه مثل هم توانند بود؟
البته این مرتبه کامی است؛ در مرتبه نازل آن، انسان به اندازه ای که تسلیم باشد، به همان اندازه تطهیر و تنویر می شود. در این مسیر، معرفت، خیلی راه گشاست.
این سیر، هم در عرصه حیات فردی و هم در عرصه حیات اجتماعی متصور است. به اندازه ای که انسان در اراده های اجتماعی تسلیم حضرت حق می شود، خدای متعال نیز به واسطه بلای اجتماعی، جامعه را تطهیر می کند؛ البته این تطهیر با تطهیر فردی متفاوت است. برای مثال؛ جنگ های بزرگ، قحطی ها و بلاهای عظیم، امتحاناتی هستند که برای مومنین پیش می آیند؛ و در خلال این بلاهای اجتماعی است که جامعه مومنین و روابط اجتماعی آن ها تطهیر می شود تا آن که به مرحله تنویر می رسند. این مطلب را در انقلاب اسلامی نیز می توان به خوبی مشاهده کرد؛ به اندازه مقاومت 30 ساله ملت ایران در راه آرمان های انقلاب، فکر ملّت ایران نورانی شده و از اسارت فکر کفّار بیرون آمده اند؛ به همان اندازه به تبرّی از کفر نیز رسیده اند. در این سیر، ملت ایران دریافته است که مناسبات جهانی، مناسبات جاهلانه، ظالمانه و سراسر ظلمت و تاریکی است. حیات اجتماعی ملت ایران به اندازه بلایی که در مسیر ولایت تحمل می کنند، تطهیر می شود و به تبرّی می رسد. مرحله بعدی نیز، مرحله تنویر است که انسان را به حیات و نور می رساند و از جاهلیت ضلال و کفر و نفاق نجات می دهد.
رسیدن به مرحله «صلاح» و قرار گرفتن در ردیف «صالحین» بعد از طی سه وادی: «تسلیم»، «تصدیق» و «معرفت» حاصل می شود. یعنی یک سلسله اقدامات پس از معرفت، و یک سلسله اقدامات نیز قبل از معرفت لازم است تا انسان را به صالحین ملحق کند. حداقل آن، تسلیم و تصدیق است
3/3ـ ضرورت توجه بیش تر به جاهلیت مدرن امروز
تطبیق این موضوع به تمدّن امروز، بحث بسیار مهمی است. جاهلیت امروز از سنخ جاهلیت هایی با معنای «ندانستن» نیست. جهل، جنودی دارد؛ بسیاری از عقلانیـت های مدرن، جهل هستند؛ تعقّل مدرن، تعقّل در جاهلیت است. جهت گیری کلّی دانش های پس از رنسانس، که مدیریت تحقیقات بر آن ها حاکم شده، و مبتنی بر فرهنگ و ایدئولوژی مدرنیته شکل گرفته اند، باطل است. به همین دلیل این دانش ها، نه تنها علم نیستند، بلکه عین جهل و ضلال اند؛ سیر در آن ها نیز، تعقّل در جهالت است. عقلانیت پیچیده پس از رنسانس را باید «جاهلیت مدرن» نامید؛ چرا که عقلانیت بدون امام علیه السلام است. حرف خودشان هم این است که: «سکولاریزاسیون در عقلانیت جاری شده است».
حرکت انسان بر محور خود، آغاز جاهلیت است؛ مانند جاهلیت ناسیونالیسم، جاهلیت اومانیسم، جاهلیت لیبرالیسم، جاهلیت سکولاریسم. غرب با صدای بلند در این قالب ها سخن می گوید و عمل می کند؛ پس چگونه می توان گفت که آن ها از جاهلیت نجات پیدا کرده اند؟! تعقّل آن ها در علم، تعقّل در جاهلیتی است که فضای شیطنت را پیچیده تر می کند و نجات از آن شیطنت را سخت تر می نماید. آن ها از این طریق به شیطنت، رنگِ حقّ و عدل می دهند و ظلمتِ مناسبات ولایت ابلیس را در مناسبات جامعه جلوه گر می کنند؛ به نحوی که ظاهر آن، «مدیریت حق»، ولی باطن آن «مدیریتِ عداوت» با انسان است. این مدیریت، مدیریت حق نیست. مگر قرآن کریم نفرموده است که: «إِنَّ الشَّیطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یدْعُوا حِزْبَهُ لِیکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ»(فاطر/6) همانا شیطان دشمن شماست پس شما هم او را دشمن خود بگیرید، چون تنها کار او این است که حزب خود را دعوت کند به این که همه اهل آتش شوند.
مدیریت عداوت، خود را به عنوان مدیریت خیرخواهانه و بشردوستانه جلوه می دهد؛ برای نمونه، منشور سازمان ملل را تدوین می کند. قدرت های پنج گانه دنیا، میلیون ها انسان را می کشند و بسیار بیش از این را مجروح و آواره می کنند؛ اما پس از این جنایت ها سازمان ملل را ایجاد می کنند و منشور سازمان ملل را می نویسند و برای خود حق وتو قائل می شوند.
بشریت به اندازه ای از این جور نجات می یابد و ظلمات پنهان و پوشیده آن را درک می کند که به تولّی ولایتِ الله و اعراض از دشمنان خدا برسد؛ در غیر این صورت، اگر خیری در تمدن مادی] تصوّر کند، در آن خیر ظاهری جذب شده و وارد ظلمت آن ها می شود؛ چنین انسانی دیگر نخواهد فهمید که «ظلمت چیست؟» اگر انسان در محیط نور باشد، می تواند ظلمت را تشخیص دهد؛ اما کسی که همه وجودش در ظلمات است، چگونه فرق نور و ظلمت را می تواند بفهمد؟!
فضای حاکم بر دنیای امروز، چنین فضایی است؛ این فضا ادامه جریان ظلمت است و چیزی جز این نیست. اومانیسم، مسیر تقابل با راه انبیاء علیهم السلام را در دنیای امروز احیاء کرده است؛ این همان «حَمَلُوا النَّاسَ عَلَى أَکْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ»[4] است. دنیای غرب به جای آن که مردم را به تسلیم در مقابل ولایت حقّه دعوت کند، آن ها را به انانیت نفس دعوت کرده و از حقیقت حیات طیبه و نور و ولایت امام معصوم علیه السلام محروم نموده است. جاهلیت مدرن امروز، بسیار پیچیده تر از جاهلیت اولی است.
4- نسبت معرفت مدرن با معرفت به حقیقت ولایت
زمانی که صحبت از معرفت می شود، باید توجه کرد که مراد از معرفت در اصطلاح معارف اهلبیت علیهم السلام به معنی شناخت ذهنی نیست. یعنی اگر کسی اطلاعاتی گردآوری کند و شناختی به دست آورد، این فرد امام شناس نیست. این کار را ممکن است یک مستشرق که اعتقادات ما را هم نداشته است، بتواند انجام دهد. یعنی منابع ما را تجزیه و تحلیل کند و بگوید این ها نسبت به امام شان چنین اعتقاداتی دارند. حتی ممکن است حالات عرفانی به امام معصوم علیه السلام نسبت دهد؛ اما این معرفت نیست. معرفت در اصطلاح، نورانیتی در قلبی است که شعاع ظهور ولایت امام، حکمت و معرفت خدای متعال در قلب انسان می شود. از یک مسیر عملی عبور می کند. لذا همه مطالبی که انسان می شنود و حتی تجزیه و تحلیل می کند، اگر این پشتوانه عملی را نداشته باشد، به نور معرفت و حقیقت معرفت تبدیل نمی شود. یعنی اول، مرحله تسلیم و سپس مرحله تصدیق است. در روایتی از حضرت صادق علیه السلام آمده است: «إِنَّکُمْ لَا تَکُونُونَ صَالِحِینَ حَتَّى تَعْرِفُوا وَ لَا تَعْرِفُونَ حَتَّى تُصَدِّقُوا وَ لَا تُصَدِّقُونَ حَتَّى تُسَلِّمُوا أَبْوَاباً أَرْبَعَه»[5] تا معرفت نیابید صالح نشوید و تا تصدیق نکنید معرفت نیابید و تا چهار درى را که نخستین شان جز بآخرشان اصلاح نشود نگیرید تصدیق نیابید.
رسیدن به مرحله «صلاح» و قرار گرفتن در ردیف «صالحین» بعد از طی سه وادی: «تسلیم»، «تصدیق» و «معرفت» حاصل می شود. یعنی یک سلسله اقدامات پس از معرفت، و یک سلسله اقدامات نیز قبل از معرفت لازم است تا انسان را به صالحین ملحق کند. حداقل آن، تسلیم و تصدیق است. اگر کسی نسبت به ولیّ حق تسلیم نباشد، در مراحل بعد نیز او را تصدیق نخواهد کرد و نسبت به حقانیت معصوم، حقانیت مسیر او، تصمیمات و اقدامات او، ریب و شک خواهد داشت و خدای ناکرده او را تکذیب خواهد کرد؛ یقیناً چنین کسی نمی تواند در سلک عارفین و صالحین قرار بگیرد. اگر انسان بتواند این دو وادی مهم را پشت سر بگذارد، حقیقتی به او عطا می شود که آن حقیقت، «معرفت» است. یعنی انوار حقیقت در قلب او و سپس در قوای او ظهور پیدا می کند.
در بعضی از روایات دیگر هم که کمال معرفت را طرح کرده اند، صحبت از مرحله تسلیم محض و سپس تطهیر الهی است؛ پس از طی این دو مرحله، نوبت نورانیت به نور معرفت می رسد. این معرفت بعد از وادی تسلیم و تطهیر طرح شده است. اگر کسی این دو وادی را پشت سر نگذارد و تسلیم محض نباشد، و بلاهای تطهیری را تحمل نکند، صابر در آن بلا و هم چنین شاکر در آن بلاها نباشد، به مرحله حقیقت و معرفت راه پیدا نمی کند.
با این اوصاف، آن چه به عنوان «معرفت» معرفی می شود و راه گشا و عامل نجات آدمی است، در متن خودش، نه تنها «تبعیت» بلکه «تسلیم بودن» و حتی «تسلیم قلبی» را می طلبد و تصدیق محض و هم چنین تطهیر و پاک شدن از توجه و تبعیت از غیر را هم در بر می گیرد. حاصل این سیر، عنایت حقیقت معرفت است. چنین معرفتی است که بین امام و ماموم اتصال برقرار می کند و انسان تبدیل به مأموم حقیقی و شعاع وجودیِ امامِ خودش می شود.
نکته دوم این است که معرفت به امامت، با این وسعت و گستردگی، یک مسئولیت تاریخی را به دوش انسان می گذارد؛ که عبارت است از: «در مسیر این ولایت و در جریان تاریخ عمل کردن». این امامت، مربوط به یک دوره اجتماعی خاص نیست، بلکه یک امامت تاریخی است. معرفت نسبت به این امامت، به یک موضع گیری تاریخی و اجتماعی متناسب با شرایط تبدیل می شود. مثلا در روایت می فرماید: «مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ»؛ یعنی اگر کسی حقیقت امامت را بشناسد، نه فقط شخص امام، بلکه حقیقت امامتی که امام حامل و واجد و صاحب اوست را بشناسد، «فَقَدْ فُرِّجَ عَنْهُ لِانْتِظَارِهِ »[6] می فهمد که این جریان یک جریان پایدار در تاریخ است و به غلبه مطلق حقیقت منتهی می شود. این حقیقت آشکار می شود و نور امام در عالم ظهور پیدا می کند. بنابراین به یک انتظار می رسد؛ آن انتظار، انتظار تحقق و ظهور این حقیقت در عالم دنیا و عالم انسانی است. این انتظار، انتظار ایفای نقشی است که انسان باید نسبت به تحقق تاریخی حقیقت ولایت حقه داشته باشد؛ که البته متناسب با شرایط، متفاوت است.
اگر کسی عارف به امامت در شکل تاریخی خودش شود، حتما مسئولیت و مأموریتی متناسب با شرایط اجتماعی خودش پیدا می کند؛ در عصر غیبت هم همین گونه است. در عصر غیبت، جامعه مومنین باید یک انتظار اجتماعی مشترک و مشاعی داشته باشند؛ به این معنا که متناسب با شرایط، برای دولت حقّه، اقدام اجتماعی کنند. از ساده ترین شرایط که باید دور هم جمع شوند و معارف اهل بیت علیهم السلام را حفظ و نشر دهند؛ تا دوره ای که باید بر محور فقیه جامع الشرایط، جامعه ای شیعی را شکل دهند و برای پیش برد تاریخ به سمت عصر ظهور، اقدام اجتماعی کنند. همان چیزی که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه مدعی آن بودند و فرمودند که این انقلاب اسلامی، اقدامی برای آماده سازی جهان برای عصر ظهور است. ما در این دوره هرچند هم تلاش کنیم، به معنی تحقق عدالتی که در عصر ظهور است، نخواهد بود. عدالت در عصر ظهور، عدالتی است که در همه مراتب نفوس انسانی تأثیر می گذارد و همه مراتب نفوس به ظهور عدل کلّی می رسند؛ بنابراین همه صفات رذیله از نفوس برداشته می شوند.
در بیان بزرگان، رسیدن به مرحله کمال اخلاقی و تهذیب نفس و حتی رسیدن به مراحل توحید، در نقطه اعتدال است؛ یعنی کسی که به مرحله توحید می رسد، در واقع به مرحله اعتدال و ظهور عدالت رسیده است. بنابراین آن عدالتی که امام علیه السلام محقق می کنند این است که همه انسان ها را به مرحله «بلوغ در معرفت» و «بلوغ در توحید» می رسانند؛ این مرحله، ظهور عدالت در نفس انسانی است. امام رضوان الله تعالی علیه فرمودند که چنین چیزی به دست ما تحقق یافتنی نیست. ما همه اقداماتی که انجام می دهیم، بستر تحقق آن حقیقت به دست وجود مقدس ولی الله اعظم ارواحناله فداه است.
بنابراین اگر کسی به مقام معرفت رسید، این معرفت، مأموریت های تاریخی و اجتماعی برای انسان درست می کند. این مأموریت در ادوار مختلف، متناسب با دور بودن و یا نزدیک بودن به عصر ظهور متفاوت خواهد بود. در دوره ما، باید حضور در تمهید برای ظهور حضرت و اقدامات بزرگی باشد که جامعه شیعه را به جامعه ای تبدیل کند که ظرفیت مدیریت جهانی را پیدا کند؛ به ویژه بعد از انقلاب اسلامی، که شیعه وارد موازنه جهانی شده است.
*****************************
منبع:پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری
*****************************
پی نوشت ها:
[1] تاویل الآیات الظاهره، ص817
[2] اصول کافی، ج8، ص243، حَدِیثُ الْقِبَاب
[3] اصول کافی، ج1، ص194، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّه ع نُورُ اللَّهِ عَزَّوَجَل
[4] کامل الزیارات، ص313، زیارت، باب102
[5] اصول کافی، ج2، ص47، باب خصال المومن
[6] اصول کافی، ج1، ص371، بَابُ أَنَّهُ مَنْ عَرَفَ إِمَامَهُ لَمْ یضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر.