پروردگار عالم به حکم ربوبیتش پیامبرانی را برای بشریت ارسال می دارد تا استعدادهای نهفته ی آن ها در مسیری صحیح شکوفا شوند، لذا ولیِّ خدا را که شایسته قرب الهی شده ،جهت آن امر مأمور می کند. پس نبوت يك مأموريت الهي است و خداوند جهت آن مأموریت او را بر می انگیزاند و مبعوث می کند و لذا بعثت یا برانگیخته شدنِ نبی با تحولي عظيم كه در روح او رخ مي دهد همراه است، تا براي انجام مأموريتِ خود توانايي و آمادگي كامل و نهايي را به دست آورد.
بسم الله الرحمن الرحیم
« لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَئوفٌ رَحيمٌ »[1]
به يقين، رسولى از خود شما بسويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدايت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است
1- رنه گنون مشکل بحران غرب را منقطع شدن بشر غربی از آسمان معنویت می داند و معتقد است در هر تمدنی که چنین مسئله ای واقع شود آن تمدن به بحران می افتد. (مثل انقطاع جسم از روح که منجر به اضمحلال بدن می گردد).
روحِ فرهنگ مدرنیته؛ روحِ پرداختن به زمین است. بشر بریده از آسمان، به جای تغییر خود، جهت شایسته شدن برای قرب الهی، به تغییر زمین پرداخت و همه ی همت خود را صرف ساختن تکنولوژی های غول آسا نمود و به معنویت کم تر پرداخت و این است که بیشتر باید تحرکات روشنفکران غرب زده را در نفی نبوت در روح غربی و اصالت دادن به غرب جستجو نمود.
وقتی روشن شود مسئله ی نبوت در دوران اخیر که مدرنیته به تمامیتِ ظهور خود رسیده، بیشتر نفی می شود، لازم است مبانی اعتقاد به نبی و نبوت را در شرایطی که حمله به این عقیده به اوج خود رسیده مجدداً بازخوانی کرد که آیا واقعاً معتقدین به آن موضوع توانایی اثبات اعتقادات خود را ندارند و غرب بر روی چنین نقطه ضعفی دست گذاشته، یا ضعف در ساده طرح کردنِ موضوع بوده و بازخوانی موضوعِ نبوت به معنی بازخوانی در روش های طرح نبوت است. به طوری که بتوان شبهات مطرح شده را جواب داد، و از همه مهم تر باید متوجه بود شبهات مطرح شده بیشتر به روحِ بشر غرب زده برمی گردد که با رویکرد به تغییر طبیعت، نمی تواند جایگاه نبوت را در زندگی مدرن بشناسد.
عنایت داشته باشید که خاستگاه نقد به نبی و نبوت در غرب ریشه در نگاه آن فرهنگ به عالم و آدم دارد، در آن نگاه دین در حاشیه است، آن هم به عنوان یک سلیقه ی شخصی. در حالی که در نگاه معتقدین به اصالت نبی و نبوت باید «أحد» بر تمام مناسبات انسان حاکم باشد وگرنه انسجام روحیِ انسان و جامعه مضمحل می شود؛ زیرا همان طور که اگر رابطه ی تکوینی موجودات با وجود مطلق قطع شود، نابود می شوند، اگر تشریعاً این رابطه منقطع شود انسان و جامعه به بحران هویت می افتند، و نبوت جنبه ی تشریعیِ اتصال موجودات مختار به حضرت احدیت است. با این تفسیر که برای رسیدن به قرب الهی «قانون» و« رهنما» نیاز است و این به معنی آن است که دینی باید در صحنه باشد که سیاست آن عین دیانت آن و تمدن آن عین تدیّن آن است، که مسلّم روحیه ی تمامیت خواهانه ی فرهنگ مدرنیته چنین نگاهی را بر نمی تابد، و با انواع شبهات سعی در نفی آن دارد که بحران فرهنگ غربی نیز در همین رابطه قابل تحلیل است و خداوند آثار غفلت از نبوت را در امت های گذشته چنین تبیین می کند؛ «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون» ؛[2] سپس سوءُ العذاب سرانجام کار کسانی شد که عمل بد می کردند و غیر این سرانجامی نداشتند، برای این که آیات خدا را تکذیب و استهزاء می کردند.
چنانچه عنایت فرمایید آیه ی مذکور می فرماید؛ ملت های هلاک شده نه تنها انبیاء الهی را تکذیب می کردند، بلکه با طرح انواع شبهات سعی داشتند آن اندیشه را غیر منطقی جلوه دهند، و اصرار کنند این ها سخن شخص نبی است و می پندارد که پیامبر است.
2- علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» موضوع نبوت را در راستای توجه به معاد لازم می دانند و لذا معتقدند هرجا در قرآن واژه ی «ربّ» آمده است می خواهد جایگاه نبوت را تبیین نماید، بدین معنا که پروردگار بشر همواره برای هدایت همه ی ابعاد او برنامه ای توسط پیامبران ارائه فرموده است. و قرآن در این رابطه می فرماید: « وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ»[3] آن ها خدا را درست نشناختند كه گفتند: «خدا، هيچ چيز بر هيچ انسانى، نفرستاده است!»
3- در موضوع نبوت نکات زیر مطرح است.
الف- ولايت : با توجه به این که انسان موجود مجردی است و دارای وسعتی فوق زمان و مکان است، چنانچه از محدودیت های زمانی و مکانی آزاد گردد می تواند در قرب الهی قرار گیرد که به این مقام، مقام «ولایت» گویند.
ب- نبوت: پروردگار عالم به حکم ربوبیتش پیامبرانی را برای بشریت ارسال می دارد تا استعدادهای نهفته ی آن ها در مسیری صحیح شکوفا شوند، لذا ولیِّ خدا را که شایسته قرب الهی شده ،جهت آن امر مأمور می کند. پس نبوت يك مأموريت الهي است و خداوند جهت آن مأموریت او را بر می انگیزاند و مبعوث می کند و لذا بعثت یا برانگیخته شدنِ نبی با تحولي عظيم كه در روح او رخ مي دهد همراه است، تا براي انجام مأموريتِ خود توانايي و آمادگي كامل و نهايي را به دست آورد.[4]
ج- كمك ها و مددهايي كه به پيامبر مي شود تا در مأموريتش موفق شود رحمتي است به مردم زيرا مردم از طريق همين كمك ها است كه متوجه حقانیت نبي مي شوند و از او هدايت مي گيرند. حال چه کمک هایی که قبل از بعثت به او می شود تا كارنامه ی او جهت انجام مأموريتش از هرگونه ضعفي پاك باشد. و نیز نفس آن حضرت ظرفيت پذيرش حقايق عظيم موجود در وَحي را پيدا كند، و چه کمک های خاصی که بعد از نبوت به نبی می شود تا مردم به وسيله آن كمك هايِ الهي، از پيامبري پيامبر محروم نشوند. و اگر آن مددها نبود هدايت بشر مختل يا منقطع مي گشت.
حضرت علي«علیه السلام» مي فرمايند: «...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ«صلّی الله علیه وآله» مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ »[5]
از همان لحظه اي كه پيامبر«صلّی الله علیه وآله» را از شير گرفتند ، خداوندْ بزرگ ترين فرشته خود را مأمور تربيت آن حضرت كرد تا شب و روز، او را به راههاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.
چه نیازی به نبی
1- قرآن می فرماید؛ «الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»؛[6]
الف لام راء، كتابى است كه آن را به سوى تو نازل کردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكي ها به سوى روشنايى بيرون آورى، به سوى راه خدای عزیز حمید.
از آن جایی که انسان دارای کشش ها و میل های فراوان و متضادی است برای یگانه شدن در شخصیت خود نیاز به حاکمیت یگانه ی مطلق بر جان خود دارد که این نیاز از طریق پیامبران خدا انجام می شود، و در مورد جامعه نیز همین ضرورت هست.
2- قرآن مي فرمايد: «تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛[7]
به خدا سوگند كه ما فرستادگان خود را قبل از تو اي پيامبر، به سوي امت هاي گذشته فرستاديم، لكن شيطان اعمال زشت آن ها را برايشان زيبا جلوه داد و لذا او را پيـروي كـردند و از او خط گـرفتند و از الگوهاي الهي الگوگيري نكردند و لذا عذابي دردناك براي خود به وجود آوردند.
چون انسان حبّ ذات دارد[8] و عمل او هم از همان ذاتي است كه او دوستش دارد، عمل خود را مي پسندد و در نتيجه هر عملي از او سر بزند برايش زيبا جلوه مي كند، بدون اين كه متوجه بدي يا خوبي آن عمل شود و در آن عمل متوقف مي شود و به چيزي و ملاكي بالاتر از عمل خود به عنوان وسيله ارزيابي عمل ، توجه ندارند و از ملاك ها و الگوهاي تضمين شده براي ارزيابي عمل خود باز مي ماند و چون نياز است كه بشر اعمال خود را با ملاكي فوقِ ارزيابي خودش بسنجد، خداوند بالضروره براي بشر پيامبر مي فرستد تا به چنين مشكل و نقيصه و غفلتي گرفتار نشود و همة اعمالش خوب برايش جلوه نكند و در نتيجه از اعمال و عقايد صحيح باز بماند.
3- چون انسان در نظام است و نه بر نظام[9] و علم بشر براي سعادتش كافي نيست، بسياري اوقات افقي كه براي حيات خود شناخته، مخلوط به اشتباه بوده و تضمين شده نيست. عقل بشر هم موارد كلي و آن هم به صورت محدود را درك مي كند، و از طرفي نياز به راه تظمين شده براي جهت كلي حيات، احتياج اساسي بشر است و چون در نظام اَحسن كه خداي حكيم ايجاد مي كند، هيچ ميلي لغو و بي جواب نيست، پس بايد اين ميل اساسي يعني نياز به راه تضمين شده جواب داده شود و لذا محال است خداوند بشري را كه با علم و عقل خود نمي تواند حقيقت زندگي را بشناسد، بدون نبي رها كند وگرنه بشر راه تضمين شده اي نخواهد داشت و همواره گرفتار اشتباه خواهد ماند.
4- بنا به گفته علامه طباطبايي«رحمة الله عليه» زندگي صحيح دراجتماع، نياز به پيامبر دارد زيرا :
الف- انسان كمال طلب است و چون كمال انساني با اجتماع، بيشتر برآورده مي شود تا در فرديت ، انسان به اجتماع رو مي آورد .
ب- در اجتماع تزاحم منافع به جهت غريزه سودجويي و استخدام همنوعان مطرح مي شود و هر كسي مي خواهد همنوع خود را در خدمت خود درآورد.
ج- بنابراين در اجتماع قوانيني جهت كنترل خودخواهي و سودجويي انسان نياز است كه آن قوانين بايد:
اولاً : بر طبق احتياجات واقعي بشر تدوين شده باشد نه احتياج مُوسمي و موقت صِرف.
ثانياً: جنبه روحاني و تكاملي بشر را مدّ نظر داشته باشد.
ثالثاً: جهت نفي استعمار و استثمار جامعيت داشته باشد.
رابعاً: منافع همه انسان ها را در نظر گرفته باشد.
د- چنين قوانيني با خصوصيات فوق در عهده خالق بشر است كه همه ابعاد بشر را مي شناسد و فلسفه وجود« نبوت» هم همين است و در نتيجه خداوند براي رفع چنين نيازي براي بشر پيامبر مي فرستد.
قرآن؛ گواه نبوتِ نبی
1- قرآن مي فرمايد: «وَ اِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه»؛[10] و اگر در معجزه بودن آنچه بر بندة ما نازل شده شك داريد، سوره اي به مانند آن بياوريد. زیرا يا به واقع او پيامبر است و اين آيات را از طرف خدا براي شما آورده، و يا پيامبر نيست و با استعدادهاي بشري اش اين آيات را براي شما آورده كه در حالت دوم يعني از آن جهت كه بشر است اين آيات را آورده، پس شما هم كه بشر هستيد، مسلم اگر همة شما جمع شويد مي توانيد يك سوره مثل سوره هاي اين قرآن بياوريد و اگر نمي توانيد، معلوم مي شود كه او از جنبة بشري اش به چنين توانايي نرسيده، پس پيامبر خدا است.
2- قرآن از نظر هندسه كلمات نه سابقه دارد و نه لاحقه، داراي آهنگ خاصی است که در عین برخورداری از مفاهیم بلند معنوی آن نظم و آهنگ در آن جاری است، معلوم نيست الفاظ تابع معاني اند و يا معاني تابع الفاظ. حتي سخن رسول خدا«صلّی الله علیه وآله» و حضرت علي«علیه السلام» در عين فصاحت، اصلاً شكل و هندسه قرآن را ندارد، و اين مبارزه طلبي هنوز هم به قوت خود باقي است. هنوز كسي نيامده بگويد؛ قبل از قرآن چنين كلماتي به اين شكل خاص در فلان كتاب بوده است، همچنان كه كسي نيامده بگويد؛ من مثل آن را آورده ام و اتفاقاً هرچقدر انسان فصيح تر باشد بيشتر متوجه مي شود كه فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نيست. همچنان كه جادوگران متوجه شدند كار حضرت موسي«علیه السلام» از نوع سحر نيست.
3- قرآن در طول 23 سال و در شرايط اجتماعي و روحي متفاوت، بدون پيش نويس و حكّ و اصلاح، طوري آمده كه هيچگونه تناقض و اختلافي در ميان مطالب آن نيست، يعني هرگز كسي نديد كه مثلاً پيامبر«صلّی الله علیه وآله» يادداشتي داشته باشند و مطابق آن يادداشت آيات را قرائت كنند، و يا طوري آيات را بخوانند كه بعداً بفرمايند اين يك كلمه اشتباه گفته شد، آن هم آياتي كه قبلاً هيچ كس چنين كلماتي در هيچ كتابي نگفته بودو بعد هم كسي نيامد بگويد شبيه آن كلمات در كتاب هاي رومي ها و يا ايراني هاي متمدن آن زمان ديده شده و يا بعد گفته شده. آيه اي مفسر آيه اي و مجموعه آن شاهد بر مجموع آن است، در عين تنوع - حتي در يك موضوع - يك بينشي درآن حاكم است و نه چند بينشي. مثلاً در مورد عبادت و يا تقوا هزاران نكته دارد ولي همه با يك بينش و يك جهت.
4- خودِ قرآن مي فرمايد: «اَفَلا يَتَدَبَّرونَ الْقُرْانَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِاللهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»[11] آيا اين منكران قرآن در خود قرآن تدبّر و تفكر نمي كنند كه اگر از طرف غيرخداوند صادر شده بود، در آن اختلاف و تضاد بايد پديد مي آمد. زيرا:
قرآن انسان ها را دعوت به تدبر در آياتش مي كند. با تدبّر در آيات قرآن انسان، از عمق جان، حق بودن آن را تصديق مي كند و به همین جهت خودِ قرآن شرط تشخيص حقانيت خود را تدبّر در آن قرار داده است. آيا تا حال ديده ايد كسي در قرآن تدبّر لازم را كرده باشد و در حقانيت آن ذره اي شك در قلبش باقي بماند؟ و يا بيشتر كساني گرفتار شك نسبت به قرآن هستند كه از دور و بدون تدبّر در آن نظر مي دهند.
آن کس که توحید را می شناسد می فهمد که قرآن نمایش توحید است . به گفته مولوی:
لطف شاهنشاه جان بی وطن... چون اثر کردست اندر گُل تن؟
لطف عقل خوش نهاد خوش نسب... چون همه تن را در آرد در ادب؟
عشق شِنگ بی قرار بی سکون ... چون در آرد کل تن را در جنون؟
آری همن طور که حرکات انسان عاشق از ظاهرش تیز هویداست،انسجام قرآن از یک طرف ، وشخصیت نبی مکرم«صلّی الله علیه وآله» از طرف دیگر نمایش توحید است.
منبع: لب المیزان
...................................
پی نوشت ها:
[1] -سوره توبه ، آیه 128
[2] - سوره روم، آیه 10
-[3]سوره انعام، آیه 91
[4] - طبق موضوع بعثت، نمی توان گفت پیامبر«صلّی الله علیه وآله» صِرفاً یک انسان بزرگی است که انکشافات و تجربیتی عرفانی داشته وتجربیات خود را باز گو کرده.
[5]- نهج البلاغه خطبه 193
[6] - سوره ابراهیم، آیه 1
[7] - سوره نحل آيه 63
[8] - حُب ذات به خودي خود بد نيست، بلكه حب نفس امّاره بد است ، ولي بشر در ابتدا بين آنها تفكيك نمي كند. حُب ذات يعني اينكه انسان دوست دارد كه از بين نرود و كارش به پوچي و نابودي و جهنم ختم نشود. ولي حُب نفس، يعني دوست داشتن هوس و ميل نفس امّاره.
[9]- يعني انسان نمي تواند تمام ابعاد هستي و حقايق موجودات را بشناسد، چون جزيي از نظام هستي است.
[10] - سوره بقره، آیه23
[11] - سوره نساء، آیه 82