تحلیل بیداری اسلام و تبیین نقش زنان مسلمان / مبارزه زنان با جریان مدرنیته و تمدن غرب/ بخش دوم
حل مسائل زنان در گرو رفع بحران تجدد
بسیاری از بحران های کشورهای اسلامی از جمله در حوزه زنان به این دلیل است که الگو های سرمایه داری مبتنی بر لیبرال دموکراسی را به عنوان راه حل های علمی برای نیازمندی های جامعه خود به رسمیت شناخته اند. حتی کسانی که مدرن سازی همه زوایای جامعه را پیشنهاد می دهند، این ناهنجاری ها را بحران به حساب نمی آورند بلکه به عنوان الزامات جریان تکامل اجتماعی می شناسند و مدعی اند اگر بحرانی پیش آمده، ناشی از التقاط سنت و تجدد است و راه حل آن نیز این است که تجدد بر سنت چیره شود و همه لایه های ظاهری و باطنی تجدد، بومی سازی شوند. در واقع، تجدد، جریانی فراگیر است که از لایه های بنیادین آن تا آخرین مرزهای برنامه ریزی برای الگوهای جامعه پیش رفته است و همه مسائل اجتماعی از جمله مسئله زن و خانواده را از منظر توسعه پایدار مطالعه می كند؛ ازاین رو، طبیعی است كه برای غرب، هیچ کدام از ارزش ها و ساختار های اجتماعی موضوعیت ندارند؛ آن چه مهم است و بنیان و هدف برنامه ریزی است، دست یابی به توسعه پایدار است؛ یعنی توسعه به عنوان ارزش اصلی تلقی می شود و همه ساختار ها در توسعه منحل می گردد و ارزش های بنیادین و نظام دانشی جامعه بر مبنای آن شکل می گیرد.
اگر چنین نظامی به صورت یکپارچه پذیرفته شود الزامات آن، بحران تلقی نمی شود؛ به عنوان مثال اگر در نتیجه توسعه، خانواده حذف شود، نباید از آن به عنوان بحران یاد کرد، بلکه الزامات توسعه سرمایه داری است که خانواده عشیره ای به خانواده سلولی تبدیل شود و ممکن است از خانواده سلولی هم به سمت اشکال دیگری حرکت كند؛ چرا که غرب، خانواده را به نهاد اجتماعی توسعه، تبدیل کرده و زن و خانواده را نیز به عنوان عضوی از این نهاد تعریف می کند و از این موضوع به عنوان مسئله ای برای تغییر ساختار های اجتماعی و عبور از ارزش ها و ساختارهای اسلامی استفاده می نماید.
اما اگر فرهنگ اسلام اصل گرفته شود، به مسائل زنان در شرایط کنونی به عنوان بحران هایی که نتیجه چالش تجدد با نگرش ها و ارزش های بنیادین اسلامی است، نگریسته می شود؛ دلیل آن هم این است که تجدد در لایه های از برنامه ریزی های اجتماعی جوامع اسلامی حضور پیدا کرده و با ارزش ها و ارتكازات دیگر مردم درگیر شده است. در برخی از کشورهای اسلامی جریان تجدد در بافت مسائل اجتماعی زنان و خانواده فعال شده است؛ به گونه ای که مسئله تحصیل، اشتغال، سن ازدواج، نوع مشارکت در خانواده، نوع فعالیت در جامعه و ... به شدت تحت تاثیر الگوهای مدرن قرار گرفته و متأسفانه در بخش هایی به عنوان هنجار و ارزش تلقی شده و جامعه در حوزه ارزشی، دوپاره شده است در حالی که در نگاه عمیق تمدنی، این دو نظام ارزشی، قابل جمع نیستند.
البته امروز غرب تلاش دارد مدرنیته فرهنگی را از مدرنیته سیاسی تفكیك كند و ضعف های پدیده آمده در مسیر تجدد (كشتارها، جنگ های بزرگ جهانی و تخریب محیط زیست و امثال آنها) را به حوزه اقتضائات سیاسی برگرداند تا بتواند از نظر فرهنگی، تجدد را احیا كند و قرائت جدیدی از آن به وجود آورد و آن را دوباره در زندگی اجتماعی جاری نماید؛ در حالی که مدرنیته فرهنگی، هم بافت با مناسبات سیاسی مدرنیته است، ولو آن که پذیرفته شود که حاکم جباری در نظام جهانی به نام مدرنیته می توانست به گونه ای مردمی تر عمل کند و حقوق مردم را ضایع نکند، اما آیا مدیریت ها و ایجاد هماهنگی در یک نظام، بدون الگو تحقق می یابد؟ الگوهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی موجود این دهکده جهانی بر چه اساسی سامان یافته است؟ آیا بانک، تجارت داخلی و خارجی، برنامه ریزی سالانه و چند ساله، الگوهای رفتاری و به عبارتی سبک زندگی در همه وجوه و ابعاد متعدد آن بر اساس چه آموزه هایی تعین یافته است؟ حقیقت آن است که ارزش هایی كه تجدد بر محور آن شكل گرفته است، اومانیستی است؛ آنها این ارزش های مادی را مبنا قرار داده اند و بر محور آنها فلسفه و دانش و علم و عقلانیت و تكنولوژی و فناوری تولید كرده اند و انقلاب علمی و صنعتی به وجود آورده اند و همه ساختارها و حتی مفاهیمی كه در زندگی اجتماعی جاری است را تحت تأثیر همان مفاهیم ارزشی بازتولید كرده اند. به تعبیر دیگر، ذائقه بشر در پوشاك، خوراك، نوع نگاه به مسكن، زیباشناسی در هنرها و... را بر مدار ارزش های محوری خود تغییر داده اند، و به دنبال گسترش بیشتر همان ارزش ها هستند. آنها ارزش های خود را به الگوی مسکن، رنگ لباس، شیوه راه رفتن، مدل آرایش ظاهری و سایر شئون تبدیل كرده اند و از این گسترده تر، مدل هایی برای زندگی بشر درست كرده اند و جایگاه امور مختلف را در آنجا مشخص کرده اند؛ از جمله این که جایگاه زنان و تعریف سعادت چیست و یا هدف از زندگی اجتماعی کدام است و چقدر و چگونه باید درس بخوانند؛ و اشتغال و پوشش چگونه و بر اساس چه ارزشی باشد و ارتباط خانم ها با اقشار دیگر چگونه تعریف شود؛ و ده ها مسئله دیگر.
نگاه امروز به تعلیم و تعلّم و آموزش هایی كه باید دید و به كارگیری این آموزش ها و حِرَف در زندگی اجتماعی و فردی، تابع ارزش ها و برنامه ریزی مبتنی بر فرهنگ مدرن شکل گرفته است. اساساً شاه کلید تسری فرهنگ مدرنیته، نظام آموزشی آن است که تحت عنوان جذاب و ارزشمند باسوادی و متخصص شدن عمل می کند و عقلانیت مردان و زنان را براساس مبانی خود می سازد. این دستگاه، به طور ویژه شعار باسواد شدن زنان می دهد و یکی از مهم ترین محور های طرح خاورمیانه ای غرب، همین است. (رجوع شود به متن طرح خاورمیانه بزرگ آمریكا، منتشر شده توسط نشریه «الحیات») محور اصلی در تغییر جایگاه زنان، باسواد شدن آنها و تعلیم و تربیت آنها به مفهوم غربی است و این باسوادسازی، قطعه ای از پازل دستگاه غربی است که با قطعات دیگر آن دستگاه هماهنگ است و آنها را هم به دنبال می آورد. یعنی وقتی باسواد شدن زنان به دانشگاهی شدن آنها و دانشگاهی شدن به فراگیری فرمول ها و ارزش های خاص تعریف شد، بلافاصله توقع اشتغال هم پیدا می شود که این توقع، روابط و نقش های زن و مرد در خانواده را تغییر می دهد. هم چنین، مفهوم مشارکت اجتماعی، دگرگون خواهد شد؛ چرا که وقتی زن مهارت های خاص می یابد، متناسب با آن، اشتغال اجتماعی ایجاد می شود و مفهوم مشارکت اجتماعی تبدل پیدا می کند. در این بین، آرام آرام از جاذبه های زنانه هم در محیط کار و محیط اجتماعی استفاده خواهد شد؛ و نمایش جذابیت های جنسی ارزشمند تلقی می شود و در این مسیر نظام سرمایه داری شهوات را هم به نفع خود سامان دهی می کند و برای آن ساختارهایی را به وجود می آورد؛ ازاین رو، مفهوم خانواده را تغییر می دهند و همجنس گرایی و سایر فعالیت های ناسازگار با ساختار خانواده را قانونی می کنند.
این موج، اگر در جوامع اسلامی به راه افتد، زمینه ساز شکستن ضوابط و ساختارهای اسلامی انسانی خواهد بود؛ یعنی انتظارات، توقعات هنجارها و رفتار اجتماعی خاصی ایجاد می کند که با ساختارهای اسلامی همگون نیست. این ناسازگاری ابتدا از ساختارهای قانونی خُرد، شروع می شود و به تعارض با ساختار و چهارچوب کلان اجتماعی خواهد انجامید. بدیهی است که اسلام با عالم شدن زنان مخالف نیست، آن چه محل دقت است تعریف خاصی از باسواد شدن و مواد و محتوای درسی و بالاتر از آن، پرورش هم بافت این آموزش است. هم چنین این که در تقرب و تکامل فرد، کدام یک از ابعاد روحی، فکری و عینی اولویت و اصالت دارد، بین مدرنیته و اسلام تفاوت وجود دارد.
نگاه تمدنی اسلامی، مدرنیته را به رسمیت نمی شناسد. پس، نمی توان سبک غربی را با سلوک اسلامی جمع کرد؛ می بایست از بین این دو ارزش یک دسته را انتخاب کرد. به عبارت دیگر، شکاف ارزشی اسلام و تجدد با جمع ارزش ها رفع نمی شود و باید نظام اجتماعی و حقوقی خود را مبتنی بر یک مجموعه ارزشی قرار داد؛ مثلاً نمی توان کرامت بانوان و تحصیل و اشتغال را مبتنی بر الگو های غربی تعیین کرد و نگرش های موجود در دنیای غرب به زنان را پذیرفت ولی ارزش های بنیادین تجدد را انکار کرد. در نتیجه هر گاه به مسائل زنان، که از فروع مسائل توسعه یا پیشرفت است، پرداخته می شود باید بر اساس استراتژی مبارزه با استکبار حرکت کرد و روشی برای جریان این مبارزه طراحی نمود؛ چرا که میدان، میدان جنگ جدی و همه جانبه است؛ غرب می خواهد ارزش ها و اهداف خود در موضوع زنان را به جوامع اسلامی تحمیل کند؛ مسلمانان نیز در مقابل باید بر اساس ارزش های اسلامی به طراحی الگو بپردازند؛ یعنی همان گونه كه تمدن سازان غرب بعد از رنسانس، انتظاراتی را در دنیا ایجاد و برای آن، برنامه ریزی كرده اند و از طریق یك سلسله ارتباطات، قدرت به وجود آورده اند و ارزش های خود را حتی در عرصه زندگی خصوصی انسان ها وارد ساخته اند و فرهنگ های دیگر را هم تحت تاثیر قرار داده اند؛ جوامع اسلامی هم می بایست از ارزش ها، توصیف ها و تکلیف های دینی شبكه بسازند و آن را به یك برنامه برای زندگی اجتماعی و خصوصی، از جمله برای بانوان تبدیل کنند.
خط مشی کلی بیداری زنان مسلمان
بر اساس آن چه گفته شد برای بیداری زنان دنیای اسلام و حرکت آنها در مسیر آرمان های تاریخی و جهانی بیداری اسلامی باید خط مشی ای ارائه داد که در آن، سلامت روح و روان و اخلاق و روابط اقشار، حفظ شود، و هم چنین، جایگاه زنان در تکامل اجتماعی و در تمدن سازی دینی مشخص باشد؛ یعنی بر محور آنچه که شارع، مشروع می داند، باید نقش زنان در بستر تکامل اجتماعی، خانواده و تمدن سازی تعریف شود. انقلاب دینی باید نحوه دیگری از مشارکت زنان را تعریف کند که با ساختارهای و نظام کلان اسلامی سازگار باشد و در این تعریف، نقش زن در تکامل اجتماعی بیان شود تا زن در اوج انقلابی بودن، به وظائف خانوادگی و مشارکت اجتماعی هم بپردازد. اگر این الگو ارائه شود قابل انتقال به غرب، و شکننده ایده آنها در موضوع زنان خواهد بود و به موج جدیدی از بیداری زنان در جهان تبدیل خواهد شد و همه مسائل و از جمله نگرش زنان غربی را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد.
باید مواظب بود که این انقلاب ها در خصوص همه مسائل و از جمله جایگاه زنان از الگوی لیبرال دموکراسی تبعیت نکنند؛ یعنی همان گونه که غربی ها در مسئله زنان، از طریق حقوق سازی و تغییر شعارها و ... می خواهند بیداری اسلامی و بیداری زنان مسلمان را در دموکراسی خواهی و آزادی خواهی غربی منحل کنند، باید الگوی پویای اسلامی موضوعات را برای مشارکت اجتماعی زنان ارائه نمود.
اذعان اسلام مبنی بر حضور اجتماعی زن، در عرصه دفاع از پرچم اسلام و مقابله با پرچم کفر است؛ اسلام بر خلاف غرب، نگاه اقتصادی به زن ندارد. در اسلام، زن حتی در مقیاس خانواده هم موظف نیست که به تولید درآمد بپردازد تا چه رسد در مقیاس اجتماعی. از منظر اسلام، بازدهی زن، برای تولید ثروت منظور نظر نبوده است. نگاه اسلام به مرد هم نگاه اقتصادی نیست؛ بلکه اساساً اقتصاد یک امر تبعی محسوب می شود. هم چنین اگر هدف نهایی قشر زنان مسلمان، كوچك تعریف شود، مسئولیت و مأموریت های آنها هم كوچك و محدود خواهد بود. زنان در کنار مردان باید در مسیر تحقق حاکمیت جهانی اسلام در عصر ظهور که تحولی فراگیر در حوزه ی خصوصی و زندگی اجتماعی بشر در مقیاس جامعه جهانی است؛ تلاش کنند و مأموریت کنونی خود را به اندازه این هدف بزرگ، تعریف کنند. زنان مسلمان باید مناسبات و اقتضاءات حرکت به سمت عصر ظهور را در خود و پیرامون خود ایجاد کنند و به تغییر و تحوّل در حوزه زندگی خصوصی اکتفا نکنند. نکات فوق و از این قبیل اصول اسلامی، زمینه خوبی برای تدوین الگوی مطلوب اسلامی برای مشارکت اجتماعی زنان فراهم می آورد.
توجه به کار درازمدت و کوتاه مدت
وقتی از جایگاه بانوان در بخش اجتماعی یاد می شود باید به مساله موازنه و ارتباط اقشار نیز پرداخته شود؛ در نتیجه صورت مساله های جدیدی در مقیاس مسائل تمدنی مطرح می شوند که به بسط و به كارگیری تفقه در این عرصه ها نیاز می شود که البته بحمد الله در این حوزه ها فعالیت هایی صورت گرفته است که باید ادامه یابد.
در حوزه دانش نیز باید بازنگری هایی صورت گیرد و دانش های متناسب و الگوهای مبتنی بر مفروضات اساسی اسلامی تولید گردد. این مفروضات باید در نظام فقاهت به نظام سوالات، تبدیل شوند و حلقه اتصال بین نظام فقاهت و نظام دانش و مدل های اجرایی باشند. هم چنین به یک شبکه تحقیقاتی، نیاز است که در آن هم تکامل فقاهت، تکامل دانش و نیز تحول در الگوهای اجرایی به صورت یک شبکه هماهنگ اتفاق افتد؛ در واقع، به یک جریان عقلانیت نیاز است که بتواند هماهنگی رشد تفقه و دانش دینی و مدل های اجرایی اسلامی را سامان دهی کند. البته این راه حل، درازمدت است. در کوتاه مدت و میان مدت باید به کارهای دیگری نیز پرداخت؛ زیرا در دوران گذار نمی توان برنامه ریزی را متوقف کرد. در این دوره، باید مبتنی بر زیرساخت ها، مدل هایی تخمینی برای مسائل اجرایی طرح کرد. بعضی از مراکزی که در حال حاضر مشغول فعالیت هستند در حال رسیدن به یک مدل منطقی برای نظام های دوران گذار هستند و از فعالیت های غیرمنسجم پرهیز دارند. اما کشورهایی که انقلاب اسلامی در آنها به پیروزی کامل نرسیده و قدرت سیاسی و مدیریت جامعه تغییر نکرده است، تمرکز نیروها در کلیه ابعاد و اقشار و از جمله بانوان باید بر تغییر رژیم های وابسته به قدرت های فاسد جهانی باشد که دیکتاتوری، شکل ظاهری آنها است. و هم چنین باید به آگاهی سازی درباره ضعف ها و اشکالات مدل ها، ارزش ها و فرمول های غربی و نقش آنها در پیدایش ناهنجاری های اجتماعی پرداخت و جامعه را از افتادن در دام های مدرنیته آگاه کرد.
*******************************
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری
افزودن دیدگاه جدید