ریشه یابی حادثه عاشورا / تقلیل و انحراف دین به شریعت بعد از رسول و اقدام مصلحانه سیدالشهداء/بخش دوم
اکنون سؤال این است که آیا سیدالشهداء(علیه السلام) در دست یابی به هدف خویش موفق بودند یا دشمنان ایشان؟ حضرت همه هستی خود را فدا کردند و در عین حال به هدف خود نیز رسیدند؛ «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاه». حضرت در روایتی می فرمایند: اقامه صلاه، اقامه ولایت من است؛ «فَمَنْ أَقَامَ وَلَایتِی فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاه». حضرت مأموریت خود را به سرانجام رساندند؛ البته عاشورا به تدریج محقق می شود. هنگامی که ایام الله و ایام ظهور ولایت سیدالشهداء(علیه السلام) محقق شود عظمت فعل حضرت آشکار می شود و معلوم می گردد که خدای متعال چه عطیه ای به حضرت داده اند.
تعظیم خلیفه الله، طریق جریان اولوهیت خدای متعال
بنابراین در قوس صعود باید به شریعت عمل كرد تا از طریق شریعت به وادی ولایت هدایت شد و با سیر در وادی ولایت به توحید رسید. ظاهر دین داری تشرع به شریعت است؛ باطن آن تولی به ولایت و سرّ آن سجده تام در مقابل خدای متعال و خضوع و خشوع و بندگی و تعلق به الوهیت و در مقابل الوهیت حضرت حق سجده كردن است. او اله است و ماسوا عبد. عبودیت این گونه حاصل می شود؛ كما اینكه جریان سرپرستی خدای متعال و توحید در عالم نیز این گونه است. به یك معنا الوهیت خدای متعال در همه عالم جاری است؛ «هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ»؛ همه عالم مستظهر به الوهیت است ولی انوار توحید زمانی در عالم اختیار انسانی جاری می شود كه انسان سجده تام كند و این سجده تام وقتی واقع می شود كه انسان تعظیم تام در مقابل خلیفه الله نماید. ملائكه الهی با همین تعظیم و سجده به انوار توحید رسیده اند. خدای متعال در ابتداء قرآن راه و تكلیف همه را معین كرده است؛ خدای متعال به ملائکه فرمان سجده بر آدم می دهد؛ این سجده دعوت به بت پرستی یا پرستش غیر خدا نبوده بلکه دعوت به توحید است. طریق رسیدن ملائكه مقرب به توحید، سجده بر آدم است؛ چراکه شعاعی از كلمه روح در جناب آدم وجود دارد كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: «نحن روح الله». تعظیم در مقابل شعاع این روح است كه ملائکه آنها را به توحید می رساند و انوار توحید را در قلب آنها ظاهر می سازد. اگر این مطلب مورد پذیرش باشد كه طریق تحقق توحید در جامعه انسانی ولایت حقه است بنابراین تحمل این ولایت طریق رسیدن به حقیقت توحید است و واجبات و محرمات مناسك آنند.
تحریفی كه در سقیفه اتفاق افتاد این بود كه حلقه اتصال توحید و شریعت با توجیه پرستش خدا از طریق شریعت حذف شد؛ گفتند: حسبنا كتاب الله؛ به این ترتیب حلقه اتصال شریعت به توحید برداشته شد و شریعت به دست اولیاء طاغوت مصادره شد؛ نماز دكّان نفاق شد؛ وقتی این حلقه اتصال برداشته شود، شریعت به یك پوسته تبدیل می شود. پوسته ای که می توان آن را در جریان نفاق قرار داد. در خلوت خود نماز شب و قرآن می خواندند؛ حتی برای فریب اجنه هم نقشه داشتند.
اگر دین به شریعت محدود شود انحراف حتمی است. البته حذف شریعت هم موجب انحراف است چراکه شریعت مناسك است. حذف ولایت موجب تغییر معنای توحید می شود و هر كسی راهی مخصوص به خود برای رسیدن به خدا تصویر می کند. «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق». همان كه امروز از آن به كثرت گرایی و پلورالیسم تعبیر می شود. وقتی ولایت حقه برداشته شود، صراط های مستقیم پدید می آید. اما با وجود ولایت تنها یک صراط به سوی خدا خواهد بود؛ «عَلِی هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ». این انحراف گاهی شکل ذوقی و مشرب عرفانی هم به خود گرفته است. وقتی حلقه اتصال عالم به توحید برداشته شود همه موسی خواهند بود حتی فرعون. وقتی چنین انحرافی اتفاق افتاد دیگران جایگزین ولی خدا می شوند؛ «یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ». در چنین ظلمتی، سیدالشهداء(علیه السلام) با یزید برابر می شود؛ یزید را خلیفه ای می نامند که باید با او بیعت كرد. اگر فضا نورانی باشد سیدالشهداء(علیه السلام) مجبور به بیعت نمی شود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) اوضاع دوره خلافت غاصبان را که تصویر می كنند می فرمایند: تخیهٍ أمیال؛ آن دوره را به دوره تاریكی كور تشبیه می کنند؛ هم فضا ظلمانی شده و هم چشم ها قادر به مشاهده نیستند. در این فضای ظلمانی است كه قتل سیدالشهداء(علیه السلام) عبادت می شود. عمر سعد لعنت الله علیه در آغازصبح وقتی خواست لشكر را آماده نبرد كند جمله ای كه از وجود مقدس رسول الله(ص) نقل شده است را به لشكر ابلیس (خود) خطاب می كند كه یا خیل اللَّه اركبی؛ لشكریان خدا سوار شوید. خون سیدالشهداء(علیه السلام) را می ریزند و بعد هم نماز می خوانند. لعنت خدا به این مسلمانی. این چه مسلمانی ای است؟ عیب این مسلمانی كجاست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) را برداشتند و به جایش شخصی را گذاشتند صف های نماز جماعتشان مملو از جمعیت است اما این فقط ظاهری فریبنده است.مانند ابوموسی اشعری که به وقت جنگ حضرت امیر(علیه السلام) خود را به تلاوت قرآن مشغول می کرد! نتیجه چنین قرآن خواندنی چه بود؟ در جنگ صفین خوارج او را حَکم قرار دادند چراکه معتقد بودند او خود را آلوده این جنگ نكرده است. او نیز حَكم می شود و در تبانی با عمروعاص، حضرت امیر(علیه السلام) را از خلافت عزل و معاویه را نصب می كنند؛ خاصیت این تلاوت قرآن بهتر از این نمی شود.
در آیه «فَاقْرَؤُا ما تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» شکی نیست اما حضرت در تکمیل آن می فرمایند: « ... لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ». وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت، قرآن هم می رود. قرآن بدون امیرالؤمنین(علیه السلام) دیگر قرآن نیست! وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت صلاه هم می رود. تا آنجاکه می فرمایند: «الناصب لنا أهل البیت لا یبالی صام أو صلى أو زنى أو سرق إنه فی النار». بدتر از دشمنی با اهل بیت (علیهم السلام) چیزی متصور نیست. عجیب این است وقتی چنین كفری شرح صدر می یابد، بر همه شرور لباس خیر می پوشاند. مشکل کنونی دنیا نیز این است كه مدار اداره دنیا به دست ظلمه و كفار و اولیاء طاغوت افتاده است.
بازگرداندن محور دین به ولایت حقه، نتیجه ابتلاء سیدالشهداء(علیه السلام)
اصل انحرافی كه در عالم اتفاق افتاد همین است. پس از وقوع این انحراف امکان هر اتفاقی وجود دارد از جمله قتل وجود مقدس سیدالشهداء(علیه السلام) و به اسارت بردن اهل بیت ایشان. حضرت در برابر این انحراف قیام كردند و قصد داشتند خلافت را به محور حقیقی آن برگردانند؛ «أُرِیدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ».
امام صادق(علیه السلام) در جواب ابوحنیفه که پرسید معروف چیست، فرمودند: مقصود از معروف، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است؛ «الْمَعْرُوفُ یا أَبَا حَنِیفَه الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَاكَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ». هدف سیدالشهداء(علیه السلام) بازگرداندن این امر به مدار حقیقی اش بود. اصلاح امّت این گونه محقق می شود؛ در این صورت نماز و روزه در جایگاه حقیقی خود قرار می گیرند؛ حتی بازار و اداره و... مانند مسجد به محل تقرب به خدا تبدیل می شود. اما اگر این امر به مدار اصلی خود بازنگردد، حتی كعبه هم به بتكده تبدیل می گردد و بار دیگر بت ها زنده می شوند؛ البته بت هایی متفاوت از پیش. مانند برج ساعت که در کنار مسجدالحرام بنا شده است؛ بالاتر قرار گرفتن نماد تمدن كفار از كعبه، یادآور بت پرستی مدرن است؛ هركه طواف می كند باید قبله كفار را ببیند و در برابر آن هم احساس خشوع كند.
اما اگر محور به مدار خود باز گردد، هر چیزی معنادار می شود. به تعبیر دیگر قیام سیدالشهداء(علیه السلام) برای متجلی كردن ولایتی است كه یک بار در غدیر به اذن الله تنزل پیدا كرد. حضرت به دنبال تجلی كامل این ولایت بودند تا عالم و لااقل عالم انسانی را به دارالولایه و دارالخلافه و دارالسلطان الولایه تبدیل کنند. عصر ظهور عصری است که در آن دار سلطان الولایه مدار عالم می شود. این معنای امر به معروف و نهی از منكر حضرت بود. عرض كرد : منكر چیست؟ فرمودند: «قَالَ اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِهِ»؛ آنها مردمی را كه باید در خدمت ولی خدا باشند اهرم خود بر علیه ولی خدا كردند و مقاصدشان را علیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) با تکیه بر مردم پیش بردند.
امروز نیز اصلاح مدار عالم به اصلاح مدیریت عالم است در غیر این صورت كشتن انسان ها دفاع از حقوق بشر و دموكراسی نامیده می شود. در دنیایی که طی چند سال یک میلیون شیعه را به بهانه دموكراسی در عراق می کشند. در غرب حیوانات محترمند و باید خانه سالمندان داشته باشند؛ از درآمد ملت های دنیا برای سگ هایشان بریانی درست می كنند در حالی که عده ای با قحطی مصنوعی که غرب ایجاد می کند از گرسنگی می میرند. در جنگ جهانی اول بین سال های 912 تا 920، هشت میلیون انسان به دلیل قحطی در ایران از دنیا رفته اند. با اینكه جنگی در ایران اتفاق نیفتاده بود. قحطی مصنوعی ایجاد می کنند و بعد خود را منادی خیر و حقوق بشر می دانند. تمام مشکلات عالم همین است. تا مدار اداره کنونی عالم عوض نشود و از اختیار فراعنه به اختیار موحدین درنیاید هیچ چیزی اصلاح نمی شود. اوج تحقق این امر نیز در عصر ظهور است. امروز هم اگر كسی بخواهد اصلاحی در عالم به وجود آورد و نهی از منكر كند باید دست فراعنه جهان را از اداره بشر قطع كند. اینان تا هستند به اسم معروف اقامه منكر و فحشاء می كنند؛ اینها كسانی هستند كه نه تنها فحشا را دوست دارند بلكه آن را به معنای حقیقی اشاعه می دهند.
اکنون سؤال این است که آیا سیدالشهداء(علیه السلام) در دست یابی به هدف خویش موفق بودند یا دشمنان ایشان؟ حضرت همه هستی خود را فدا کردند و در عین حال به هدف خود نیز رسیدند؛ «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاه». حضرت در روایتی می فرمایند: اقامه صلاه، اقامه ولایت من است؛ «فَمَنْ أَقَامَ وَلَایتِی فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاه». حضرت مأموریت خود را به سرانجام رساندند؛ البته عاشورا به تدریج محقق می شود. هنگامی که ایام الله و ایام ظهور ولایت سیدالشهداء(علیه السلام) محقق شود عظمت فعل حضرت آشکار می شود و معلوم می گردد که خدای متعال چه عطیه ای به حضرت داده اند.
**********************************
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری
افزودن دیدگاه جدید