ریشه یابی حادثه عاشورا / تقلیل و انحراف دین به شریعت بعد از رسول و اقدام مصلحانه سیدالشهداء/بخش اول
این متن از سخنرانی جناب حجه الاسلام و المسلمین میرباقری در تاسوعای حسینی سال 1390 بدست آمده است که در دفتر مقام معظم رهبری در قم ایراد شده است. در این بحث ایشان به مسئله انحراف بعد از رسول اکرم(ص) پرداخته و انحراف دین مداری را مطرح می کنند و در این فضا به بررسی حرکت سیدالشهداء و اصلاحی که ایشان در مقابل این جریان انجام می دهند می پردازند.
سؤالی که هر سال با آغاز ماه محرم شایسته است در آن تأمل گردد و بزرگان نیز پاسخ های جامع و مناسبی به آن داده اند این است که چه انحرافی در امت اسلامی رخ داد که در سال 61 هجری مسلمان ها حاضر شدند با كمال آگاهی و بصیرت و بدون هیچ گونه جهالت نسبت به شخصیت سیدالشهداء(ع) ایشان را به شهادت برسانند. چه تحول و انحرافی در جامعه مسلمان ها ایجاد شد كه تنها پس از گذشت نیم قرن از رحلت وجود مقدس رسول الله(ع) كسانی كه خود را امت حضرت و مسلم به دین او می دانستند نوه ایشان را كه روی دوش او دیده بودند، كسی را كه در آغوش حضرت دیده بودند، كسی را كه فضائل و مناقب بلندش را بارها از زبان مقدس نبی اكرم(ص) شنیده بودند و یا برایشان نقل شده بود، به فجیع ترین شكل به قتل برسانند و بعد اهل بیت ایشان را به عنوان خارجی به اسارت ببرند؟ آنها به حدی ظلم کردند كه امام سجاد(ع) هنگام بازگشت از کربلا در ورودی شهر مدینه فرمودند: اگر جد ما سفارش می كرد ما را آزار دهند بیش از این متصور نبود. مخالفت و عناد با نبی اکرم(ص) حتی از جانب دشمنان حضرت نیز بیش از این ممكن نبود. مسلمان ها به خوبی می دانستند که سیدالشهداء(ع) از مصادیق آیات تطهیر و مباهله است و كسی است كه پیامبر (ص) درباره ایشان فرمودند: «الْحَسَنُ وَالْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه».
عوامل انحطاط مسلمین پس از رحلت رسول اکرم (ص)
هیچ كس نمی تواند ادعا کند كه قاتلین حضرت ایشان را نمی شناختند و یا مسلمان ها نمی دانستند که سیدالشهداء (ع) با یزید بیعت نكرده و نخواهد کرد. فعالیت های حضرت در عدم بیعت با یزید پنهانی نبود. خروج ایشان از مدینه وحرکتشان به سوی مکه برای همه آشکار بود. این در حالی است که شخصیتی مانند پسر زبیر که از بیعت با یزید سر باز زده بود مخفیانه از مدینه گریخت اما حضرت راه خود را به سوی مكه که محل رفت و آمد مسلمان هاست انتخاب كردند. حضرت حدود چهار ماه در مكه ماندند تا جای که همه از حضور ایشان مطلع شدند.
با این وجود چرا مسلمانان به حمایت از حضرت به کربلا نیامدند و چرا آنان كه آمدند همگی روی حضرت شمشیر كشیدند؟ بی تردید حجت بر همه آنان که در کربلا حاضر شدند تمام بود. حضرت صبح روز عاشورا دو بار خطاب به لشکر دشمن سخنرانی کردند که این برخورد حضرت نیز از قواعد استثنائی عاشورا محسوب می شود؛ قاعده جنگ مكارم اخلاق با رذائل اخلاقی. ابن زیاد به شدت مردم را تهدید کرده بود؛ اموال را به تاراج و زن ها و بچه ها را به اسارت می برد. حضرت طی این دو خطابه پس از موعظه لشکر، با آنها اتمام حجت كردند تا کسی، با این توجیه که بالاخره حضرت وادار به صلح می شود،گمان نبرد هم دنیا و هم آخرت را به دست خواهد آورد.
حضرت در خطابه نخست با قاطعیت فرمودند: «وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیكُمْ بِیدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أُقِرُّ لَكُمْ إِقْرَارَ الْعَبِیدِ»؛ امروز نه از پیش شما می گریزم و نه دست بیعت می دهم؛ امروز روز كشته شدن و كشتن است؛ اگر بمانید باید در خون من شریك شوید.
آنان كه صدای غربت حضرت را شنیدند و اجابت نكردند در آتش جهنم اند. وقتی عبیدالله حر جعفی حضرت را اجابت نكرد حضرت به او فرمودند: از کربلا دور شو؛ مبادا صدای هل من ناصر مرا بشنوی؛ از امام عسكری (ع) نقل است که فرمودند: «لَعَنَ اللهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِیتَكَ فَلَمْ یجِبْكَ وَلَمْ ینْصُرْكَ»؛ لعنت خدا بر كسی كه ندای غربت تو را شنید و تو را یاری نکرد.
امام حسین(ع) محتاج یاری هیچ كس نبود؛ وقتی ملائكه برای یاری ایشان حاضر شدند به آنها فرمودند: بروید. گفتند: ما جد شما را نیز یاری می دادیم. اما حضرت دوباره فرمودند: بروید. سران اجنه آمدند و گفتند: ما برای یاری شما آمده ایم و به تنهایی دشمنان شما را نابود می کنیم. حضرت به آنها نیز فرمودند: من بر این كار تواناترم اما مسئله چیز دیگری است.
عده ای که صدای این غربت را شنیدند و اجابت نكردند مصداق «لَعَنَ اللهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِیتَكَ فَلَمْ یجِبْكَ وَلَمْ ینْصُرْكَ» بودند؛ چراکه حضرت به آنها فرموده بودند: اگر بمانید مجبورید خون مرا بریزید.
حضرت در بخشی دیگری از خطابه خود فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ رَكَزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه». وقتی از ایشان پرسیده شد: چرا با یزید بیعت نمی کنید، فرمودند: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیتِ الْأُمَّه بِرَاعٍ مِثْلِ یزِیدَ»؛ پس آنها موضع حضرت و ایستادگی ایشان بر این موضع را می دانستند.
گذشته از وجود انگیزه های شخصی، سؤال این است که وقوع چه تحولی در جامعه مؤمنین باعث شد تا واقعه عاشورا به دست مسلمان ها رقم بخورد؟ واضح است که محبت به دنیا بالاخره راه انسان را از ولی خدا جدا می كند و به تدریج او را در مقابل ولی خدا قرار می دهد. بزرگی می فرمود: محرم كه می شود یكی از گریه های جدی من این است كه نكند روز عاشورا دنیای من، مرا مقابل سیدالشهداء(ع) قرار دهد؛ این گریه خوف است. بسیاری از لشکریان عمرسعد کسانی بودند که برای حضرت نامه دعوت نوشته بودند. حضرت نامه ها را نشان می دادند و می فرمودند: مگر شما این نامه ها را ننوشته اید؟ با این وجود چه شد كه همین دعوت کنندگان وقتی مطامع دنیایی شان به خطر افتاد راهشان تغییر كرد؛ ابتداء مسلم را تنها گذاشتند و بعد هم در كربلا مقابل حضرت ایستادند.
تحریف باطن دین (الوهیت و ولایت) به مظاهر دین (شریعت)
تعلق به دنیا اساس این انحراف است. نفس پرستی انسان را از اولیاء خدا جدا می كند و بلكه آدمی را در مقابل اولیاء خدا قرار می دهد تا آنجا که حتی ممكن است انسان برای کسب مطامع دنیا، خیمه های سیدالشهداء(ع) را به آتش بكشد و اهل بیت ایشان را هم به اسارت ببرد. مگر اینها همان كسانی نبودند كه خون خود را در ركاب رسول الله(ص) نثار می کردند؟ پس چگونه دنیاپرستی در آنها رسوخ كرد؟ چه شد که امت رسول الله(ص) به دنیا چنان تعلقی پیدا كرد كه حاضر شد برای آن، این ننگ را به جان بخرد و این رسوایی را به بار آورد؟ پاسخ این سؤال در یك كلمه این است كه دستگاه سقیفه دین را به شکلی تحریف كرد که می شد هم دین داشت و مسلمان بود و هم خون سیدالشهداء (ع) را ریخت. این مهم ترین تحول و انحرافی بود كه در امت رسول الله (ص) پیش آمد.
جریان الوهیت خدای متعال از طریق ولایت اولیاء خدا در عالم جاری می شود. شریعت و احكام، مناسك و آداب دین داری هستند. سرّ دین، الوهیت خدای متعال است؛ از این رو قرآن کریم وقتی در آیت الكرسی توحید را معرفی می كند بعد از تفسیر الوهیت خدای متعال با «الله لا إله إلا هو الحی القیوم» می فرماید: «لا إكراه فی الدین». الوهیت خدا در باطن مورد قبول همه انسان هاست اما اگر كسی می خواهد موحد باشد باید با اختیار خود بپذیرد.
سرّ دین الوهیت است اما این الوهیت چگونه در جامعه و ارواح جاری می شود؟ طریق جریان الوهیت خلافت الهی و ولایت اولیاء معصوم (ع) است. تنها از این طریق است كه جریان توحید در عالم جاری می شود. اگر گفته می شود امام صراط است به همین معناست؛ معنای «بنا عُرف الله، بنا عُبدالله» همین است؛ اگر گفته می شود امام وجه الله و جنب الله و باب الله و باب توحید است، مقصود همین است. كتب روایی شیعه مالامال از این معارف است.
امام(ع) طریق تحقق توحید در عالم است. اگر امام(ع) نبود، هرگز توحید در عالم محقق نمی شد. نماز، روزه، حج، جهاد و عمل به واجبات و ترك محرمات مناسك دین داری هستند.این مناسک شعبی هستند كه انسان را به حقیقت توحید و ولایت می رسانند؛ رشته های اتصال به امامت هستند. فرموده اند: «نَحْنُ أصْلُ كُلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ»؛ سپس فرمودند: «صلاه، حج، جهاد»؛ همه اینها از فروع معصوم(ع) هستند. نقطه آغاز انحراف آنجایی است که جایگاه فروع با اصول عوض شود.
توحید از طریق جریان ولایت حقه در عالم جاری می شود. رسالت اولیاء خدا جاری ساختن توحید است و لاغیر. البته نه اینكه نیاز دنیایی را تأمین نكنند و در عصر ظهور نیز نیازهای بشر نادیده گرفته شود! بلکه در عصر ظهور نیازهای بشر تعدیل و اصلاح می شوند. همه نیازهای انسان طریق تقرب به خدای متعال هستند. این نیازها باید تبدیل شوند و در جایگاه اصلی خود قرارگیرند. از سوی دیگر طریق تأمین این نیازمندی ها باید ولایت حقه باشد. اگر رزق حرام بد است به این دلیل است كه ادامه ولایت اولیاء طاغوت و ظلمانی به ظلمت آنهاست؛ بنابراین عاملی که توحید را در عالم، از جمله در عالم انسانی و در جامعه انسانی، محقق می كند ولایت معصوم(ع) است؛ مقصد لقاءالله است. از طرف دیگر مسیر انسان نیز برای لقاءالله از صراط اولیاء خدا که همان صراط مستقیم است می گذرد.
اهل صراط مستقیم انبیاء(ع) هستند؛ «مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ»؛ اینان منعم علیهم آنها هستند؛ انبیاء الهی، ابراهیم خلیل، موسای كلیم، عیسای مسیح. نعمتی که خدای متعال به اینها داده است چیست؟ این نعمت همان صراط مستقیم و وجود مقدس امام(ع) است؛ «الذین انعمت علیهم» یعنی: «شیعه علی الذین أنعمت علیهم بولایه علی بن أبی طالب ع لم تغضب علیهم و لم یضلوا». امیرالمؤمنین(ع) صراطی است كه همه انبیاء و اولیاء با سیر در عوالم وجودی او و درجات او به توحید می رسند. امام(ع) طریق تحقق توحید در عالم است. مسیر تعالی بشر تا خدا نیز از امام(ع) می گذرد. از این رو در بعضی از روایات آمده است: اگر كسی نماز صبح را خوب بخواند از مسیر سیدالشهداء(ع) عبور كرده و حضرت را زیارت كرده است. در هر عبادتی اگر قُربی هست، از معبر ولایت امام(ع) عبور می كند و موجب تقرب انسان می شود. اگر فرمودند: «نَحْنُ الصَّلَاه فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاه وَ نَحْنُ الصِّیامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ» به این معناست که نماز و حج و زکات و... باید از ولایت عبور كند تا راهی از مسیر ولایت حضرت برای انسان به سوی معرفت الله و لقاءالله گشوده شود. از این رو خدای متعال شرط لقاءالله را اخلاص در ولایت و همچنین معرفت قرار داده است؛ «فَمَنْ كانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِكْ بِعِبادَه رَبِّهِ أَحَداً»؛ باید خالص بود و بندگی خالص كرد. روایت علی بن ابراهیم باطن آیه را این گونه معنا می كند: «لایتخذ مع ولایه آل محمد ولایه غیرهم و ولایتهم العمل الصالح»؛ عمل صالح هم معرفه الإمام است؛ لقاءالله و توحید جز با معرفت امام(ع) حاصل نمی شود.
***********************
منبع:پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری
افزودن دیدگاه جدید