ضرورت حکومت
انسان موجودی اجتماعی و مدنی است. از طرف دیگر، عامل عقلانی و اختیاری در انتخاب زندگی اجتماعی مؤثر است؛ بدین معنا که انسان چون در زندگی اجتماعی منافعی برای خویش می بیند و ملاحظه می کند نیازهای مادی و معنوی اش بدون زندگی اجتماعی تأمین نمی شود، یا به صورت مطلوب و کامل برآورده نمی شود، به زندگی اجتماعی تن می دهد و شرایط آن را می پذیرد.
از طرفی، لازمه زندگی اجتماعی وجود اصطکاک ها و برخوردها بین منافع افراد و جامعه است؛ یعنی وقتی مردم بخواهند زندگی اجتماعی داشته باشند و با یک دیگر همکاری کنند و دست آوردهای این همکاری را میان خود تقسیم کنند، بین منافع و خواسته های آن ها برخوردهایی صورت می گیرد؛ کسانی می خواهند سهم بیش تری ببرند، فلذا قوانین را برای جلوگیری از این اصطکاک و برخوردها وضع کرده اند چون طبیعت انسان بر خودخواهی، مال دوستی و ریاست طلبی است.
از سوی دیگر، وضع قانون با تطبیق آن بر شرایط اجتماعی خاص، نیاز به نهاد قانونگذار دارد. اجرای قانون و پیاده کردن آن در سطح جامعه و نظارت شؤ ون عمومی مردم، برقراری امنیت داخلی و دفاع در برابر تجاوز خارجی نیازمند به دستگاه اجرایی مناسب است. جلوگیری از تخلفات افراد، گروه ها و اجرای عدالت، دستگاه قضایی ویژه ای را می طلبد.
تعریفی که ژان ژاک روسو از حکومت می کند، بر ضرورت قانون و اجرای آن در جامعه اشاره می کند:
حکومت واسطه ای است بین رعایا و هیأت حاکمه که آن ها را به همدیگر مربوط می سازد و اجرای قانون و حفظ آزادی سیاسی را بر عهده می گیرد.[1].
ارسطو می گوید:
حکومت، لازمه طبیعت بشری است، زیرا انسان یک موجود اجتماعی است و بدون وجود حکومت نمی تواند اجتماعی بودن خود را حفظ کند.[2].
علی علیه السلام در نهج البلاغه بارها لزوم یک حکومت مقتدر را تصریح کرده است و با فکر خوارج که در آغاز مدعی بودند با وجود قرآن از حکومت بی نیازیم، مبارزه کرده است.
شعار خوارج لا حکم الا لله بود. این شعار از قرآن مجید اقتباس شده است و مفادش این است که فرمان (قانون) تنها از ناحیه خداوند و یا از ناحیه کسانی که خداوند به آنان اجازه قانونگذاری داده است، باید وضع شود، ولی خوارج در ابتدا، طور دیگری این را تعبیر کردند و به تعبیر علی علیه السلام از این کلمه حق، معنای باطل را در نظر گرفتند.
حاصل تعبیر آنان این بود که بشر حق حکومت ندارد و حکومت منحصرا از آن خداست. علی علیه السلام در رد کلام خوارج می فرماید:
فی الخوارج لما سمع قولهم: لا حکم الا لله
قال علیه السلام: کلمه حق یراد بها باطل!
نعم انه لا حکم الا لله، ولکن هولاء یقولون: لا امره الا لله.
و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن، و یستمتع فیها الکافر، و یبلغ الله فیها الاجل، و یجمع به الفیء، و یقاتل به العدو، و تامن به السبل، و یوخذ به للضعیف من القوی؛ حتی یستریح بر، و یستراح من فاجر.
و فی روایه اخری انه علیه السلام لما سمع تحکیمهم قال: حکم الله انتظر فیکم.
و قال: اما الامره البره فیعمل فیها التقی؛ و اما الامره الفاجره فیتمتع فیها الشقی؛ الی ان تنقطع مدته، و تدرکه منیته.[3].
وقتی علی (علیه السلام) شنید که خوارج می گویند: لا حکم الا لله، فرمود:
سخن حقی است، که از آن اراده باطل شده!
آری درست است، فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها می گویند زمامداری جز برای خدا نیست، در حالی که مردم به زمامداری نیک یا بد، نیازمندند تا مؤمنان در سایه حکومت، بکار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند، و مردم در استقرار حکومت، زندگی کنند، به وسیله حکومت بیت المال جمع آوری می گردد و به کمک آن با دشمنان می توان مبارزه کرد، جاده ها امن و امان و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته می شود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران، در امان می باشند.
منتظر حکم خدا درباره شما هستم.
و نیز فرمود: اما در حکومت پاکان، پرهیزکار به خوبی انجام وظیفه می کند ولی در حکومت بدکاران، ناپاک از آن بهره مند می شود تا مدتش سرآید و مرگ فرا رسد.
امام علی علیه السلام در این خطبه، ضرورت وجود دولت و حکومت برای جامعه را تا جایی که حتی در شرایط اضطرار، حکومت ستمگر جائر به همه پلیدی ها و زشتی هایی که دارد را از بی حکومتی بهتر می داند، و کار ویژه حکومت ها را ثبات سیاسی و امنیت روحی و روانی و نظامی در دفع متجاوز و احقاق حقوق ضعفا برمی شمارد.
در کنزل العمال نیز از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود:
لا یصلح الناس الا امیر بر او فاجر. قالوا: یا امیر المومنین! هذا البر فکیف بالفاجر؟ قال:
ان الفاجر یامن الله به السبیل و یجاهد به العدو و یجیء به الفی و یقام به الحدود و یحج به البیت و یعبد الله فیه المسلم امنا حتی یاتیه اجله.[4].
مردم اصلاح نخواهند شد، مگر به وسیله حاکم، نیکوکار باشد یا بدکار. گفتند: ای امیرالمؤمنین اصلاح مردم توسط حاکم نیکوکار مشخص است، اما در حکومت حاکم بدکار فاجر چگونه؟ حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
در حکومت فاجر نیز خداوند به وسیله او راه ها را امن و با دشمنان مبارزه و مالیات ها را جمع و حدود را اقامه و وسیله زیارت خانه خدا را فراهم می کند و شخص مسلمان مؤمن در پناه امنیت، خدا را عبادت می نمایند، تا اجل او فرا رسد و از دار دنیا برود.
و نیز آمده است:
دخل رجل المسجد فقال لا حکم الا لله فقال علی لا حکم الا لله. ان وعد الله حق و لا یستخفنک الدین لا یوقنون فما تدرون ما یقولون هولاء؟ یقولون لا اماره ایها الناس انه لا یصلحکم الا امیر بر او فاجر قالوا: قد عرفناه فما بال الفاجر؟ فقال یعمل المؤمن و یملی للفاجر و یبلغ الله الاجل و تامن سبلکم و تقوم اسواقکم و یقسم فیئکم و یجاهد عدوکم و یوخذ للضعیف من القوی او قال من الشدید منکم.[5].
در کتاب مصنف ابن ابی شیبه نقل شده است:
مردی وارد مسجد شد و گفت: لا حکم الا لله. حضرت علی علیه السلام فرمود: بله! حکم نیست مگر برای خداوند. همانا وعده خدا حق است و کسانی که یقین به مبداء و معاد ندارند تو را خفیف و ضعیف نکنند.
آن گاه حضرت رو به مردم نمود و فرمود: آیا می دانید اینان خوارج چه می گویند؟ اینان می گویند: امارت و حکومتی نباید باشد. ای مردم! شما را اصلاح نخواهد کرد مگر فرمانده و امیر، نیکوکار باشد یا بدکار.
گفتند: نیکوکار را می دانیم اما بدکار چگونه؟
حضرت فرمود: مؤمن در آن حکومت استخدام شده و به وظایف خود عمل می کند و فاجر برای نشان دادن خود مهلت داده می شود و خداوند هر چیز را به سرآمد خود می رساند. چنین امیری راه های شما را امن و بازارهای شما را با رونق و سرپا نگاه می دارد، بیت المال را بین شما تقسیم و با دشمنانتان مبارزه و قتال می کند و حق ضعیف را از افراد قوی (با افراد سرسخت و بدخو) می گیرد.
این که حضرت فرمود:
مردم مجبور از حکومتند، نیکوکار باشد یا بدکار، آن حضرت نمی خواهد به حکومت افراد فاجر و بدکار مشروعیت ببخشد؛ بلکه به معنای رجحان عقلی است؛ یعنی حکومت ولو این که فاجر باشد، بر هرج و مرج، عقلا مقدم است.
شبیه همین روایت از پیامبر اسلام هم نقل شده است در کنز العمال آمده است:
لابد الناس من اماره بره او فاجره فاما البره فتعدل فی القسم و تقسم بینکم فیئکم بالسویه و اما الفاجره فیبتلی فیها المومن و الاماره خیر من الهرج قیل یا رسول الله و ما الهرج. قال: القتل و الکذب.[6].
مردم ناچارند از حکومت، نیکوکار باشد یا بدکار، اما حاکم نیکوکار در تقسیم به عدالت رفتار می کند و اموال عمومی بیت المال را به صورت مساوی و عادلانه بین شما تقسیم می کند و اما در حکومت فاجر، مؤمن مورد ابتلا و آزمایش قرار می گیرد و حکومت بهتر از هرج است. گفته شد: یا رسول الله! هرج چیست؟ فرمود: کشتار و دروغ گویی.
روایت ذیل نیز موید همین معنا است:
علی علیه السلام می فرماید:
وال ظلوم غشوم خیر من فتنه تدوم؛[7].
ولی ستمگر کینه توز از فتنه و هرج و مرج مدام بهتر است.
حکومت راندن شخص ستمگر
ز هرج و مرج و فتنه هست بهتر
نیز می فرماید:
اسد حطوم خیر من سلطان ظلوم و سلطان ظلوم خیر من فتن تدوم؛[8].
شیر درنده بهتر از سلطان ستمگر و سلطان ستمگر بهتر از فتنه ای که مداوم باشد.
و نیز:
افضل ما من الله سبحانه به علی عباده علم و عقل و ملک و عدل؛[9].
بهترین چیزی که خداوند بر بندگان خویش منت نهاده، علم است و عقل و حکومت و عدالت.
نظیر این عباراتی که از علی علیه السلام درباره لزوم حکومت و داشتن امیر و حاکم ذکر کردیم، روایت معروفی است که در کتاب علل شرایع، با سندی خوب و موثق از فضل بن شاذان آمده است که امام رضا علیه السلام فرمود:
فان قال فلم جعل اولی الامر و امر بطاعتهم قیل لعلل کثیره: منها ان الخلق لما وقفوا علی حد محدود و امروا ان لا یتعدوا ذلک الحد لما فیه امینا یمنعهم من التعدی و الدخول فیما خطر علیهم لانه ان لم یکن ذلک لکان احد یترک لذته و منفعته لفساد غیره، فجعل علیهم قیما یمنعهم من الفساد و یقیم فیهم الحدود و الاحکام.
و منها انا لا نجد من الفرق و لا مله من الملل بقوا و عاشوا الا بقیم و رئیس لما لا یدلهم من امر الدین و الدنیا. فلم یجز فی حکمه الحکیم ان یترک الخلق مما یعلم انه لا بدلهم منه و لا قوام لهم الا به فیقاتلون به عدوهم و یقسمون به فیئهم و یقیم لهم جمعتهم و جماعتهم و یمنع ظالمهم من مظلوم مظلومهم. و منها انه لو لم یجعل لهم اماما قیما امنا حافظا مستودعا لدرست المله و ذهب الدین و غیرت السنه و الاحکام و لزاد فیه المبتدعون و نقص منه الملحدون و شبهوا ذلک علی المسلمین لاناقد وجدنا الخلق منقوصین محتاجین غیر کاملین مع اختلافهم و اختلاف اهوائهم و تشتت انحائهم لو لم یجعل لهم قیما حافظا لما جاء به الرسول لفسدوا علی نحو ما بینا و غیرت الشرائع و السنن و الاحکام و الایمان و کان فی ذلک فساد الخلق اجمعین.[10].
اگر کسی بگوید که چرا خداوند اولی الامر برای مردم قرار داده است، آنان را به پیروی از ایشان امر فرموده است، پاسخ داده می شود که این امر علل بسیار دارد: از جمله این که خداوند حدود و قوانینی برای زندگی بشر تعیین فرموده است و به مردم فرمان داده است که از آن حدود و قوانین تجاوز نکنند، چون فساد و تباهی برای آنان به ارمغان می آورد.
اما اجرای این قوانین و رعایت حدود شرعی صورت تحقق نمی پذیرد، مگر آن که خداوند زمامداری امین بر ایشان بگمارد، تا آنان را از تعدی از حدود و ارتکاب محرمات بازدارد، در غیر این صورت، چه بسا افرادی باشند که از لذت و منفعت شخصی خود به بهای تباه شدن امور دیگران صرف نظر نکنند، از این رو خداوند سرپرستی برای مردم تعیین فرموده است، تا ایشان را از فساد و تباهی بازدارد و احکام و قوانین اسلامی را در میان آنان اقامه کند.
دیگر آن که، ما هیچ گروه یا ملتی را نمی یابیم که بدون زمامدار و سرپرست زندگی کرده، ادامه حیات داده باشد، زیرا اداره امور دینی و دنیوی آنان به زمامداری مدبر نیازمند است، از حکمت خدا به دور است که آفریدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها کند. حال آنکه خود به خوبی می داند که مردمان به ناچار باید حاکمی داشته باشند که جامعه را قوام و پایداری بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبری کند و اموال عمومی را میانشان تقسیم کند و نماز جمعه و جماعات آنان را برپا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگیری کند. و دیگر آن که، چنانچه خداوند برای مردم زمامداری امین، حفیظ و مورد اطمینان قرار نمی داد، به یقین، آیین و دین الهی از بین می رفت؛ احکام و سنن خداوندی تغییر می کرد، بدعت ها در دین افزایش می یافت؛ بی دینان در مذهب الهی دست می بردند و آن را دچار نقایص و کاستی ها می کردند و شبهاتی درباره اسلام در میان مسلمانان رواج می دادند؛ چون می دانیم مردم ناقص و نیازمندند و افکار و تمایلات آنان مختلف است. پس اگر حضرت حق زمامداری را که از ره آوردهای پیامبر صلی الله علیه و آله پاسداری کند، تعیین نمی فرمود، مردم فاسد و تباه می شدند؛ آئین و سنت و احکام خداوند تغییر می یافت؛ ایمان مردم متزلزل می شد و تمامی خلق به تباهی و ضلالت می افتادند.
می بینیم امام رضا علیه السلام لزوم و ضرورت حکومت را یک امر پذیرفته شده در میان همه ملت ها می داند و مهم ترین دلایل ضرورت حکومت و داشتن والی و حاکم را اجرای قوانین، توزیع عادلانه اموال و ثروت عمومی، بسیج مردم در مقابله با دشمن، جلوگیری از فتنه فساد و هرج و مرج، جلوگیری از ظلم و ستم ظالمان و احقاق حقوق مظلومان و اداره صحیح زندگی بشر و ایجاد نظم و قانون در جامعه می داند.
امام خمینی قدس سره در کتاب حکومت اسلامی، دلائل لزوم تشکیل حکومت را تشریح می کند و می فرماید:
همان دلایل که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات می کند، عینا لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام را در بر دارد و سپس با توجه به جامعیت مکتب اسلام (که در همه زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و عبادی احکام دارد) و جاودانگی احکام اسلام (احکام اسلامی اعم از قوانین اقتصادی، سیاسی و حقوقی، تا روز قیامت باقی و لازم الامر است) و ماهیت و کیفیت قوانین اسلام (احکام مالی، دفاعی، حقوقی و...) لزوم مؤسسات اجرایی و تشکیلات حکومتی را امری بدیهی، ضروری و لازم می داند.[11].
پی نوشت:
1. خداوندان اندیشه سیاسی، ج 2، ص 389.
2. ارسطو، سیاست، ترجمه احمد آرام، ص 96.
3. خطبه 40 نهج البلاغه معجم المفهرس.
4. کنز العمال ج 5، ص 751، باب دوم از کتاب خلافت، حدیث 1286.
5. ابن ابی شیبه المصنف، ج 15، ص 328، کتاب الجهل، حدیث 119777.
6. کنز العمال، ج 6، ص 39، باب 1، کتاب الاماره، حدیث 4755.
7. عبدالواحد امدی، غررالحکم و دررالکم، ج 6، ص 236، شماره 10109.
8. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 72، ص 359.
9. عبدالواحد امدی، غرر، ج 2، ص 439، حدیث 32005.
10. علامه مجلسی، بحار الانوار، چاپ جدید (110 جلدی)، ج 6، ص 60. و همچنین: امام خمینی، شوون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع، وزارت ارشاد اسلامی، ص 25 و 26.
11. امام خمینی، ولایت فقیه، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 17 و 32.
افزودن دیدگاه جدید