کسانی که کم معاشرتند، بعد از مدتی عقلشان تحلیل می رود!
یک نفر تجارت را رها کرده [بود]. حضرت احوالش را پرسیدند. گفتند ایشان عاقبت به خیر شده. فرمودند چه جوری عاقبت به خیر شده؟ گفتند که طلبهایش را وصول کرده، بدهی هایش را پرداخته، تسویه حساب با همه کرده، الآن دیگر رو به عبادت کرده است. حضرت فرمودند که: «بئس ما صنع». بسیار کار بدی کرده. [سپس فرمودند:] «علیَّ به». (بیاوریدش پیش من). او را آوردند. حضرت فرمودند: چه کار کردی؟ گفت: خدا عاقبتمان را به خیر کرده، حالا دیگر استخوان سبک می کنیم، دیگر از کسی طلب نداریم، به کسی بدهی نداریم و حالا فارغ البال به عبادت مشغولیم. حضرت فرمودند: بد کاری کردی. گفت : چرا؟ فرمودند: نمی دانستی که «أنّ عقل الرجل بالتجاره »؟ (عقل انسان با تجارت رشد می کند) و ارزش عبادت انسان به مقدار عقل اوست؟ دو تا مطلب [در اینجا هست]. عقل ضریب ارزش عمل است. راه رشدش را هم می فرمایند تجارت است. چرا تجارت را می فرمایند؟ [زیرا] تجارت، اصطکاکِ انسان به انسان است، [آنهم] نه اصطکاک یک انسان به یک انسان، [بلکه] اصطکاک یک انسان به هزار انسان. آدمی که تاجر است باید صد تا تاجری که رقیب هست از وسط دست اینها توپ را در بیاورد. اگر در بازیها ۱۱ تا هستند، در اینجا ۳۰۰-۲۰۰ تا هستند. چه جوری بخرد از وسط اینها، چه جوری بفروشد، چه جوری مشتری جذب کند. پس مرتباً باید تدبیر کند. این حضور و فعالیت و رشد می دهد به عقل. زمینه رشد عقل اصطکاک دائم است. یعنی انسان به مجردی که تعطیل کند اصطکاک را، تحلیل می دهد عقل و فهمش را. کسانی که کم معاشرتند بعد از مدتی انسان احساس می کند عقلشان تحلیل رفته. هر چه که میزان معاشرت انسان کمتر می شود میزان حضور انسان در مسائل هم کمتر می شود. چرا؟ چون باید بیاید در میدان تا ورزیده شود. چگونه است که وقتی انسان ورزش می کند قوه می گیرد؟ یعنی اضطرار پیدا می کند به نیرو داشتن. وقتی نیرو خرج نکند نیرو کسب نمی کند. [باید] خرج کند تا بتواند کسب کند. پس عقلش را باید به کار بیندازد، خرج کند. [این] می شود ورزش عقل. پس تکلیف شرعی ورزش کردن و ورزیده کردن عقل است. یعنی عقلش را همیشه ورزیده نگه بدارد.
افزودن دیدگاه جدید