نقد تئوری آقای دکتر سروش در موضوع جایگاه الفاظ قرآن (بخش دوم)

موضوع نوشتار: 
استاد اصغر طاهرزاده
قرآن مجید

12- به جهت الهی‌ بودن معانی و الفاظ قرآن است که خداوند می‌ فرماید؛ اگر تصور شما آن است که این قرآن، حتی لفظ آن، بشری است، شما هم که مانند حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» بشر هستید، پس یک سوره همانند آن بیاورید. می‌ فرماید: «وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ». اگر نسبت به آنچه ما بر بندة خود نازل کرده‌ ایم در شک هستید و گمان می‌ کنید او از طرف خود آن‌ ها را آورده است، پس اگر در ادعای خود صادق هستید و قصد بهانه‌ گیری ندارید، همة شما جمع شوید و یک سوره همانند آن بیاورید.
13- آقای سروش بنا به برداشت خود از آیات قرآن، نمونه‌ هایی از آیات قرآن می‌ آورند حاکی از آن‌ که علم پیامبر« صلی الله علیه و آ له» در حدّ علم مردم زمان خود بوده و لذا با اشتباه همراه است و بعد می‌ خواهند نتیجه‌ گیری کنند اولاً: پس الفاظ قرآن ساخته حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» است. ثانیاً: باید آن موضوعاتی که مربوط به آن زمان بوده است مثل حدّزدن و تنبیه‌ های بدنی را رها کرد. در حالی‌ که اگر کسی جایگاه علم حضوری و اشراقی را بشناسد می‌ فهمد که علوم اشراقی، حقیقت و جایگاه و جهت و انتهای عالم مادون را می‌ نمایاند و لذا تمام نوامیس و سنن و قواعد عالَم وجود، در منظر جان آن عالِم حاضر است. در منظر همان علم است که رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» به حضرت علی(علیه السلام) خبر می‌ دهد؛ تو را در ماه رمضان شهید می‌ کنند، و یا به حضرت فاطمه(س) خبر می‌ دهد که تو اولین کسی هستی که پس از رحلت من به من می‌ پیوندی و یا خبر از شهادت امام حسین(علیه السلام) می‌ دهند، و در راستای علم اشراقی است که حضرت علی(علیه السلام) از آینده خبرهای غیر قابل تردیدی را ارائه دادند که در اخبار شیعه و سنی به آن اذعان شده است، حال آیا درست است که برای بررسی شخصیت علمی پیامبر« صلی الله علیه و آ له» شاهدی از سخن ابن‌ خلدون بیاوریم که گفته است: «سخنان پیامبر« صلی الله علیه و آ له» در باب طب، همان سخنان و عقاید اعراب بادیه‌ نشین بود ...». آیا اگر اعراب بادیه‌ نشین یا از طریق تجربه و یا از طریق تعلیم حضرت ابراهیم به علومی دست یافته‌ و طبق آن عمل نموده‌ اندو پیامبر« صلی الله علیه و آ له» آن را تأیید کرد، دلیل بر آن است که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» تحت تأثیر علوم جاهلیت بوده‌ اند و فقط معنای اخلاق را از خدا گرفته‌ اند و خودش نشسته با الفاظ خود قرآن را تنظیم کرده و ترکیبی از آن علوم جاهلی و معانی اخلاقی پدید آورده و ادعا کرده این قرآن از طرف خدا است؟ آقای سروش برای این‌ که ثابت کنند پیامبر« صلی الله علیه و آ له»تحت تأثیر علوم مردم زمان جاهلیت بوده‌ اند و بعضاً از آن‌ ها نیز کمتر می‌ دانسته‌ اند به روایتی از اهل سنت استناد می‌ کنند که می‌ گوید: «پیامبر« صلی الله علیه و آ له» رأی عمر را در باب اسیران جنگ بدر از رأی خود بهتر یافت». آیا آقای سروش از روایات جعلی که در مورد خلفا ساختند تا آن‌ ها را در حدّ جانشینی پیامبر« صلی الله علیه و آ له» جا بیندازند، غافل‌ اند که مرحوم علامه امینی«رحمة‌ الله‌ علیه» در الغدیر به روش محققانه آن‌ ها را بر اساس متون اهل سنت مطرح می‌ کند، آن‌ وقت برای این‌ که ثابت کنیم پیامبر« صلی الله علیه و آ له» تحت تأثیر علوم زمان خود بوده، آیا می‌ توان به چنین روایاتی استناد کرد؟ بنا به فرمایش آیت‌ الله‌ ‌ جوادی‌ آملی«حفظه‌ الله‌ تعالی» برای آن‌ که بتوانند جا بیندازند خلفا شأن جانشینی پیامبر« صلی الله علیه و آ له» را دارند، نه تنها شأن پیامبر« صلی الله علیه و آ له» را پایین آوردند و به او نسبت سهو و نسیان دادند، بلکه خلفا را هم آن‌ قدر بالا بردند که در حد پیامبر« صلی الله علیه و آ له» شوند.
آقای سروش برای اثبات عدم عصمت پیامبر« صلی الله علیه و آ له»ان می‌ گویند: «قرآن هم در باب ابراهیم(علیه السلام) می‌ گوید فرشتگان را نشناخت». عجیب است از آقای سروش که فرشتگانی که بر حضرت ابراهیم(علیه السلام) به صورت انسان متمثل شده‌ اند و حضرت تصور فرمودند آن‌ ها انسان‌ اند را دلیل بر جهل پیامبر« صلی الله علیه و آ له» خدا گرفته ‌ است و بخواهند نتیجه بگیرند پس قرآن مسائلی دارد که مربوط به علمِ همراه با اشتباه آن زمان است و باید آن‌ ها را کنار گذاشت و با یک مغالطة ظریف نتیجه‌ گیری کنید؛ فقط باید اخلاق را از قرآن گرفت و بحث فقه و فقاهت را که از آیات قرآن استنباط شده، از اسلام جدا کرد، به اسم این‌ که این‌ ها قسمت‌ های تاریخی قرآن است و مربوط به زمان خود بوده است. در حالی‌ که خود خداوند اراده فرمود تا آن دو فرشته به صورت انسان متمثل شوند و طبیعی است که حضرت ابراهیم(علیه السلام) آن‌ ها را انسان بداند، چون در واقعیت خارج به همین شکل ظاهر شدند. ولی شما با طرح این نکته موضوع را می‌ برید به جایی که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» متوجه اشتباهات علوم زمان خود نبود و خواننده را از آن احاطه‌ ای که باید پیامبر خدا « صلی الله علیه و آ له» جهت هدایت مردم داشته باشد غافل می‌ نمایند. آیا قضاوت‌ های علی(علیه السلام) به عنوان شاگرد قرآن که حاکی از احاطة ایشان به یک تفکر ریاضی فوق‌ العاده برترِ آن زمان است، مربوط به علم زمانة خود بوده است؟
14- آقای سروش در سخنان خود علم امروز را اصل گرفته‌ اند و بعد اظهار می‌ دارند پاره‌ ای از ظواهر قرآن با این علم ناسازگار است و نتیجه می‌ گیرند اولاً: قسمت‌ هایی از قرآن ساختة ذهن رسول‌ خدا« صلی الله علیه و آ له»است، ثانیاً: مربوط به دانش مردمان هم‌ روزگار پیامبر« صلی الله علیه و آ له» بوده و نه مربوط به وَحی الهی. غافل از این‌ که علم امروز دائماً در نگاه خود به عالم و آدم در حال تجدید نظر است. از علم تکاملِ انواع بگیر تا نگاه ریاضی‌ مند به عالم و غفلت از رازها و ظرایف دیگری که در عالم هست، که در نگاه کمیّت‌ گرای علم جدید انسان از دیدن آن‌  رازها غافل است.
15- عجیب است که آقای سروش «سماء دنیا» را همین فضایی گرفته‌ اند که بالای زمین قرار دارد و بر این مبنا شروع کرده‌ اند اثبات کنند که آیات قرآن بر اساس تصور هیئت قدیم تنظیم شده و در نتیجه الفاظ آن مربوط به حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» است، در حالی‌ که با دقت در فرهنگ قرآن و روایات روشن می‌ شود، همان‌ طور که روح ما در بدن ما، آسمانِ جسم ما محسوب می‌ شود و با زینت عقل زینت داده شده است و آن عقل اجازة تأثیر وسوسه‌ های شیطان را از بین می‌ برد و با شهاب‌ های استدلال آن وسوسه‌ ها را پس می‌ زند؛ آسمانِ دنیا که همان عالم ملکوت است، با چراغ‌ های معنوی و ملائکه، زینت داده شده و اجازة ورود هرکس را به آن عالم ملکوتی نمی‌ دهند. و لذا در کتاب علل‌ الشرایع جلد 2 ص 312 وقتی موضوع معراج رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» به آسمان‌ های هفتگانه مطرح می‌ شود، می‌ فرماید: «رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» بر محملی نشستند و سپس به «آسمان دنیا» عروج کردند، پس ملائکه به اطراف آسمان گریختند ...» ملاحظه می‌ کنید که آسمان دنیا محل ملائکه‌ اند و ربطی به فضای بالای سرِ ما ندارد. حالا چرا آقای سروش آسمان دنیا را همین فضا گرفته‌ اند و به علامه‌ طباطبایی«رحمة‌ الله‌ علیه» خرده می‌ گیرند؛ چرا علامه هم‌ عقیده با آقای سروش نیست؟ تنهایی به قاضی می‌ روند و ابتدا حق را به جانب خود گرفته‌ اند که آنچه از آیات برداشت کرده‌ اند همان مقصد اصلی آیات است. سپس اعلام می‌ دارند بین قرآن و علم ناسازگاری وجود دارد، و باید بپذیریم قسمت‌ هایی از قرآن مربوط به نقش محوری پیامبر« صلی الله علیه و آ له» در تولید قرآن است.
16- وقتی قرآن در مورد رباخواران می‌ فرماید: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ...» یعنی كسانى كه ربا مى‏خورند، برنمى‏خيزند مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس‏، آشفته‏سرش كرده است‏. اين بدان سبب است كه آنان گفتند: خرید و فروش مانند ربا است و حال آنكه خدا داد و ستد را حلال‏، و ربا را حرام گردانيده است‏.
این آیه خبر از حقیقت باطنی رباخواران می‌ دهد، همان حقیقتی که پیامبر« صلی الله علیه و آ له»ان پیشین نیز از آن خبر داده بودند و مردم زمان پیامبر« صلی الله علیه و آ له» نیز از آن آگاهی داشتند.
علامه‌ طباطبایی«رحمة‌ الله‌ علیه» در بیان این آیه می‌ فرمایند: این آیه در مقام تأکید حرمت ربا است و طبق آیه 161 سوره نساء، ربا در مذهب یهود حرام بوده و قرآن آن را تأیید کرد. و در تفسیر آیه می‌ فرمایند: انسان رباخوار از تعادل فطری خارج شده و موجب می‌ شود اموالی که باید عادلانه در میان افراد دست به دست شود از دست عده‌ ای بیرون آید و به دست دیگری انتقال یابد، بنابراین رباخوار تعادل اجتماع را به‌ هم می‌ زند و نظمی را که بر راه راست انسانی و روش فطری است از بین می‌ برد و این همان خبط و عدم تعادلی است که رباخوار بدان مبتلا می‌ شود و اگر او را به ترک ربا دعوت کنند می‌ گوید بیع هم مثل ربا است و این به جهت آن است که تعادل فکری خود را در تفاوت بین ربا و بیع از دست داده است.
علامه‌ طباطبایی«رحمة‌ الله‌ علیه» در ادامه می‌ گویندآیه می‌ فرماید: آن کس که ربا می‌ خورد مثل آن است که شیطان از طریق تماس با او، او را از تعادل خارج کرده است.
حال سؤال این است که آیا چنین عقیده‌ ای که جنّ و شیطان موجب دیوانگی می‌ شود یک عقیدة باطل است و مربوط به زمان جاهلیت بوده و پیامبر« صلی الله علیه و آ له» نیز تحت تأثیر دانش آن روزگار آن را طرح کرده است، بدون آن‌ که سخن خدا باشد؟ بنا به فرمایش علامه‌ طباطبایی«رحمة‌ الله‌ علیه»؛ «زایل‌ شدن قوة تمیز محذوری ندارد، چه به اسباب طبیعی نسبت داده شود و چه به شیطان، به‌ علاوه استناد جنون به شیطان به طور مستقیم و بدون واسطه نیست بلکه اسباب قرینه آن همان اسباب طبیعی مانند اختلال اعصاب است و با وساطت آن‌ ها به شیطان نسبت داده می‌ شود ...».
صاحب المیزان در بحث روایی در رابطه با آیه مذکور می‌ آورد که رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» در معراج صورت مثالی رباخواران را چون مردی دید که از بزرگی شکمش نمی‌ توانست برخیزد.
آقای سروش از همة نکات فوق در آیه صرف نظر کرده‌ اند و به نقل قولی که آیت‌ الله طالقانی کرده‌ اند و یا به قول زمخشری استناد می‌ کنند؛ مبنی بر این‌ که آنچه قرآن گفته که رباخواران مثل دیوانگانی هستند که توسط تماس شیطان دیوانه شده‌ اند، دیوانه‌ شدن توسط شیطان از عقاید باطل اعراب جاهلی بوده که معتقد بودند ضربة شیطان موجب صرع می‌ شود، و نتیجه گرفته‌ اند پس پیامبر« صلی الله علیه و آ له» قسمتی از قرآن را از خود ساخته و آن‌ هم تحت تأثیر دانش هم‌ زمان خود است.
در حالی‌ که همچنان که علامه‌ طباطبایی«رحمة‌ الله‌ علیه» فرمودند: اولا؛ هیچ اشکالی ندارد که گفته شود شیطان از طریق تأثیر بر روی سلسله عصب موجب بیماری می‌ شود، ثانیا؛ آیه دلالت ندارد بر این‌ که همه جنون‌ ها در اثر تماس شیطان است.
پس چگونه می‌ توان نتیجه گرفت این آیه حرف باطلی را می‌ زند و تحت تأثیر عقاید باطل اعراب جاهلی است؟ در این مورد به جواب آیت‌ الله‌ سبحانی نیز رجوع فرمایید.
17- آقای سروش با طرح موضوعاتی از قرآن با تفسیری که خود می‌ کنند به این نتیجه می‌ رسند که بین ظاهر قرآن و علمْ ناسازگاری وجود دارد و بعد نتیجه می‌ گیرند این آیات از جنس عرضیاتی است که در رسالت پیامبر« صلی الله علیه و آ له» و پیام بنیادین دین مدخلیتی ندارد بلکه عظمت آن حضرت به آن است که تجربة خود را با دیگران در میان می‌ گذارد و آن‌ ها را دعوت می‌ کند تا دریا صفت تیرگی‌ هایشان را بشوید. آنچه دوباره در این‌ جا مورد غفلت قرار گرفته همان نبوت نبی است، آیا بالاخره پیامبر« صلی الله علیه و آ له» انسانی است که خداوند او را مبعوث و مأمور کرده است تا دین و شریعتی را به بشریت برساند و بشر هم موظف است به حکم خدا گردن نهد تا به مراتب صعود معنوی نایل گردد و دنیا و آخرت خود را بر اساس احکام الهی سامان دهد؟ و یا احکام الهی و دستورات فقهی مثل اجرای حدود و حجاب و امثال آن‌ ها از دین جدا است؟
18- آقای سروش در ابتدای کتاب بسط تجربه نبوی می‌ فرماید: «در این کتاب سخن از بشریت و تاریخیت خودِ دین و تجربه دینی است». آیا با دقت در این جمله دیگر جایی برای دین به عنوان شریعت الهی می‌ ماند؟ یا این‌ که بنا به نظر نویسنده؛ «دین یک تجربة شخصی است مثل تجربة شاعران»؟ در صفحه سوم همان کتاب می‌ گویند: «در این تجربه، پیامبر« صلی الله علیه و آ له» چنین می‌ بیند که «گویی» کسی نزد او می‌ آید و در گوش و دل او پیام‌ ها و فرمان‌ هایی را می‌ خواند و او را مکلّف و موظف به ابلاغ آن پیام‌ ها به آدمیان می‌ کند ...». آیا از این جمله بر نمی‌ آید که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» فکر می‌ کند پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است و خلاصه در تصور این‌ که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است گرفتار خیالات شده است؟ آیا با طرح چنین قرائتی از تجربة نبوی دیگر جایی از شریعت و نبوت به عنوان راهنمایی‌ هایی که خداوند به بشر کرده می‌ ماند، و یا پیامبر« صلی الله علیه و آ له» مثل بقیة آدم‌ های خوب قابل احترام است و می‌ توان در وصف خوبی‌ های او شعر سرود، بدون آن‌ که سخنان او را به عنوان دستورات الهی گردن نهیم؟
آقای سروش در مجله فصل و وصل شماره 1 ص 62 می‌ گوید: «وَحی؛ تابع پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است نه او تابع وحی». آیا از این جمله بر نمی‌ آید که وَحیْ ساختة پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است؟ و دیگر چه ضمانتی هست که ما باید به قرآن اعتماد کنیم، زیرا بنا به گفتة آقای سروش؛ «فرشته‌ ای از بیرون به پیامبر« صلی الله علیه و آ له» وَحی نمی‌ کند بلکه آن حضرت جبرائیل را در خیال خود می‌ سازد و می‌ پندارد که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است».
حال بنا به گفتة حجت‌ الاسلام جناب آقای دکتر احمدی با تأمل در کتاب بسط تجربه نبوی؛ چند سؤال پیش می‌ آید:
الف- آن عامل درونیِ پیامبر« صلی الله علیه و آ له» (که نامش را تجربة نبوی نهاده‌ اند) با نبوغ آن سیاستمدار و سردار جنگ چه تفاوتی دارد؟ چرا نام آن را الهام و تجربة نبوی و نام احوالات سیاستمداران و سرداران را درون‌ جوشی و حدس و نبوغ بگذاریم؟
ب- طبق اظهار خود قرآن، خداوند می‌ فرماید: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ما آن قرآن را به زبان عربی نازل کردیم به امید آن‌ که در آن تعقل کنید. یا می‌ فرماید: «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» آن قرآن در اُم‌ الکتاب در نزد ما به صورتی برتر و محکم بود. این آیات پیشاپیش تعیین شده و قرآن قبل ازfمی‌ فرماید: برنامه پیامبر« صلی الله علیه و آ له» به نحوی خاص وجود داشته است.fنزول بر قلب پیامبر« صلی الله علیه و آ له»
خداوند در قرآن به رسول خود دستور می‌ دهد در جواب آن‌ هایی که می‌ گویند قرآنی غیر این بیاور، یا آن را دگرگون ساز، بگو: مرا نرسد که از پیش خود آن را دگرگونه سازم، من جز آنچه را که بر من وَحی می‌ شود دنبال نمی‌ کنم، اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ هراسم. «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ».
ملاحظه می‌ کنید که در آیه فوق و در آیات فراوان دیگر، گیرنده و حامل وحی توان هرگونه تصرفی در وحی را از خود سلب کرده و وحی را با محتوا و الفاظ و عبارات بی‌ کم و کاست، می‌ گیرد و بدون کم‌ ترین دخل و تصرفی به مردم می‌ رساند، حال آیا نادیده‌ گرفتن این موضوع تکذیب این آیات نیست.
ج- خود آورنده وحی این‌ همه سوگندهای سخت دارد که من فرشته وَحی را می‌ بینم که از سوی خدا نازل می‌ شود و این حقایق مربوط به خدا و صفات او و آخرت و احکام و اخلاق و غیب را بر من القاء می‌ کند و از خود هیچ ندارم. حال یک فرد عادیِ بی‌ خبر از حقیقت آن، بیرون می‌ ایستد و بر اساس برخی تئوری‌ های کلی و اثبات نشده و بعضاً مردودِ تجربه‌ گرایان و پوزیست‌ ها و جامعه‌ شناسان منکر وَحی، به آن پیامبر« صلی الله علیه و آ له» می‌ گوید تو فرشته ندیدی، خیال می‌ کردی فرشته می‌ بینی، «گویی کسی را دیده‌ ای» ... حرف‌ های تو بافته‌ ای است با تار و پودی از فکر و فرهنگ زمانه، بنابراین هرچه هست، از آغاز تا پایان از خود تو است و «هیچ خبری» از جایی نیامده «و وحیی نازل نشده». آیا تفسیر نویسندة کتاب تجربة نبوی غیر این است؟
د- آیا آن پیامبر« صلی الله علیه و آ له» از خدا الهام می‌ گیرد یا نمی‌ گیرد، اگر از خدا چیزی نمی‌ گیرد که الهام نیست، و اگر از خدا الهام گرفته چرا خدا به او نگفته راست بگوید و حد و حدود محتوای الهامش را روشن کند و نگوید «حَلَالُ مُحَمَّدٍ« صلی الله علیه و آ له»حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِي‏ءُ غَيْرُه».‏ و نگوید تا آخر باید هرکس استطاعت حج‌ رفتن داشت، حج برود؟ و اگر به واقع بعضی از قسمت‌ های دین عرضی و تاریخی است، چرا عرضیات دین را روشن نکرده تا مردم گرفتار آن‌ ها نشوند؟
ه- آیا با بودن آیات فراوانی که می‌ فرماید این قرآن از طرف خدا نازل شده، می‌ توان گفت این‌ ها جوشیده از درون خود پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است؟ آیا خود پیامبر« صلی الله علیه و آ له» از کارکرد درون خویش آگاه نیست که به قول نویسنده کتاب بسط تجربه نبوی این خود اوست که دارد می‌ اندیشد بدون آن‌ که از طرف خدا مأموریتی خاص داشته باشد.
و- معلوم نیست آقای سروش بر چه مبنایی می‌ خواهند بعضی از قسمت‌ های دین را ذاتی و بعضی را عرضی بدانند و بعد نتیجه بگیرند ذاتی‌ ها را باید گرفت و عرضی‌ ها را باید رها کرد. مثل این است که بگوییم تنة درخت را باید گرفت و برگ‌ ها و شاخه‌ ها را باید رها کرد، در حالی‌ که شخصیت درخت، تمام تنه و شاخه و برگ است و از هم جدا ناشدنی هستند، هرچند ما در ذهن خود می‌ توانیم آن‌ ها را از همدیگر جدا فرض کنیم ولی در واقعیت یک چیز بیشتر نیست. راستی ما از کجا بدانیم حج و روزه و نماز و حرمت ازدواج با محارم عرضی است یا ذاتی، تا بعد بیاییم احکام مربوط به آن‌ ها را مورد مناقشه قرار دهیم؟ در حالی‌ که خودِ دین مجموع اعتقاد و اخلاق و احکام را دین می‌ داند و خود را یک کل واحد به هم پیوسته معرفی می‌ کند که برای همة انسان‌ ها آمده تا قیام قیامت تکلیف آن‌ ها روشن و آن‌ ها را هدایت نماید و اعتقاد به اصول و انجام فروعش را با همدیگر دین‌ داری می‌ داند، نه این‌ که قسمتی از آن ذاتی باشد و نگه‌ داشتنی و قسمتی از آن عرضی باشد و رهاکردنی. (پایان خلاصه سخنان آقای دکتر احمدی)
19- مسلّم همة عارفان و فیلسوفان اسلامی بر این عقیده‌ اند که حتی الفاظ قرآن از طرف خدا است و حساسیت پیامبر« صلی الله علیه و آ له» و ائمه(علیه السلام) و سایر مسلمین در دقت در کتابت عین الفاظ به همین جهت بود.
20- وقتی آقای سروش معتقد باشند وَحی یک نوع شعر است، و شعر هم که تحرک خیال است، پس لازمة آن حرف این است که وَحی، خیالات حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» است. در حالی‌ که آنچه مسلمانان به اسم مبعوث‌ شدن جهت نبوت می‌ شناسند با آنچه عارفان کشف و شهود می‌ کنند بنا به اظهارات خودشان، متفاوت است و همان وحی نازل بر پیامبر« صلی الله علیه و آ له» عامل سلوک عارفان و شهود آن‌ ها شده و این است آن‌ چه پیامبر« صلی الله علیه و آ له»ان را با عارفان متمایز می‌ کند. وحی مسئولیت خاصی بر دوش پیامبران است در حالی که تجربة نبوی و یا کشف و شهود مسئله‌ ای است شخصی. و اساساً پیامبر« صلی الله علیه و آ له»ان تمدن‌ آفرین‌ اند و عارفان در تمدنی که انبیاء می‌ سازند می‌ بالند و به شهود می‌ رسند.
21- آقای سروش با طرح ادبیات زیبا و اصطلاحاتی شیرین و مسجع و اشعار مولوی، موجب می‌ شوند که خواننده متوجه ضعف مبانی فکری سخن نشود، زیرا متأسفانه به جای عرضة سخنان مستدل، نوعی دین‌ سرایی ارائه شده است. در نامه خود به آیت‌ الله‌ سبحانی زاویة بحث را عوض کرده و با طرح نظراتِ ابهام‌ آلود افراد موضوع که بحث نبوت نبی بود را پنهان نموده‌ اند.
22- آقای سروش می‌ گویند: امام خمینی«رحمة‌ الله‌ علیه» می‌ گویند؛ شخصیت پیامبر« صلی الله علیه و آ له» موجب نزول جبرائیل شده است.
آیا امام خمینی«رحمه‌ الله‌ علیه» با طرح نزول جبرائیل توسط پیامبر« صلی الله علیه و آ له»، عصری‌ بودن کلام قرآن را در نظر دارند و الفاظ قرآن را زاییده وَهم بشریِ رسول بزرگوار می‌ دانند یا این یک نوع اتهام به آن مرد بزرگ است یا همان‌ طور که عرض شد موضوع چیز دیگری است؟

منبع: لب المیزان

Share