- عمرو بن سعد بن نفیل ازدی
قاتل حضرت «قاسم بن الحسن بن علی (علیهما السلام)» و سرسپرده حاکمان بنی امیه در کربلا!
نامش به گونه های مختلفی چون: عمروبن نفیل، عمروبن فضیل، عمروبن سعد ازدی، عمروبن سعد بن مقبل اسدی.
حضرت قاسم که پدرش امام حسن مجتبی (علیه السلام) و مادرش «رمله» نام داشت، روز عاشورا سال 61 هـ.ق در حالی که هنوز به سنت بلوغ نرسیده بود، با اجازه از عمویش حسین بن علی (علیه السلام) به میدان جنگ رفت تا با دشمنان اسلام نبرد کند. عمروبن سعد بن نفیل، قسم خورد که به او حمله کند و اینکار را کرد و شمشیری بر فرق مبارک قاسم زد و او را به شهادت رساند. روایتی از حمید بن مسلم، راوی این واقعه در کربلا؛
حمید بن مسلم می گوید: من در میان لشگر عمربن سعد در کربلا بودم، دیدم پسری که به میدان و به جنگ با ما بیرون آمد، صورتش گویی پاره ماه بود، شمشیری در دست و پیراهنی در بر و نعلینی در پایش که بند پای چپ آن باز شده بود این نوجوان درنگی کرد تا بند کفش خود را ببندد عمروبن سعد بن نفیل او را دید و گفت: به خدا سوگند، الان بر این پسر حمله می کنم و او را به قتل می رسانم. من به او گفتم: سبحان الله این چه اراده ای است که کرده ای؟ این گروهی که او را احاطه کرده اند، از برای کشتن و کفایت امر او، کافی هستند. دیگر لازم نیست که تو خودت را در خون او شریک کنی!
گفت: به خدا قسم از این فکر برنمی گردم. و بلافاصله با اسب به آن پسر حمله برد و شمشیر را بر سرش فرود آورد. قاسم با صورت به زمین افتاد و فریاد زد «عموجان»!
عمویش حسین (علیه السلام)، به سرعت چون باز شکاری خود را آنجا رساند.
پایان زندگی ننگین او:
حمید بن مسلم گوید: حسین بن علی (علیهما السلام)، مانند شیری غضبناک با شمشیرش به عمرو بن سعد حمله کرد. او دستش را سپر کرد ولی آنحضرت با شمشیر، دستش را از آرنج جدا کرد و عمرو، از شدت درد چنان فریادی زد که سپاهیان شنیدند و همه اهل کوفه حمله کردند تا او را از دست امام (علیه السلام) نجات دهند ولی همان هجوم اسب سواران باعث شد تا آن مرد خبیث بیفتاد و نتواند از زمین حرکت کند و زیر سم ستوران پایمال و هلاک شد (لعنة الله علیه) در بین روضه خوان ها مشهور شده که قاسم بن حسن علیه السلام، لگدکوب اسبان شده، در حالی که قاتلش عمروبن سعید [سعد] لگدکوب شد و به جهت بی اطلاع و ناآگاهی عده ای مرجع ضمیر را نشناخته اند. (مقاتل الطالبین، رسولی محلاتی)
امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، در زیارت ناحیه مقدسه بر شهدا کربلا، بر او سلام و درود فرستاده و اشاره به کیفیت رفتن اباعبدالله الحسین بن علی (علیه السلام) به بالین او نموده و در مورد قاتلش می فرماید: خداوند قاتل تو «عمربن سعد بن نفیل الازدی» را لعنت کند و به جهنم افکند.
منابع:
1- نفس المهموم
2- لهوف
3- منتهی الامال
4- موسوعة الامام الحسین به نقل از تاریخ طبری، بحارالانوار و...
ののののののののののののののののののの
- عمرو بن صبیح صیدایی
از عناصر خبیث حکومت بنی امیه و از قاتلان شهداء کربلا
او یکی از 10 نفری است که بعد از شهادت حسین بن علی (علیهما السلام)، بر بدن مبارکش با اسب تاختند. نامش به گونه های عمروبن صبیح صیداوی، صدایی، عمروبن صبح و... در تاریخ ذکر شده است. بیشتر مورخین گفته اند که روز عاشورا سال 61 هـ.ق، در سرزمین کربلا، یکی از فرزندان حضرت مسلم بن عقیل (علیه السلام) بنام عبدالله [عبیدالله] و مادرش رقیه دختر علی بن ابیطالب علیه السلام به جنگ و مبارزه با دشمن آمد که «عمروبن صبیح» تیری به طرف او پرتاب کرد. عبدالله دستش را بر پیشانی خود سپر کرد، اما آن تیر دست او را آنچنان بر پیشانی جوان بیست و چند ساله دوخت که عبدالله دیگر نتوانست دستش را حرکت دهد، آنگاه ملعون دیگری، نیزه ای به قلب مبارکش زد و او شهید شد، همدستش را «زید بن ورقاء جهنی» و به نقلی «اسد بن مالک» گفته اند.
برخی دیگر از مقتل نویسان او را به عنوان قاتل «عبدالله بن عقیل» مطرح کرده اند.
و به هر حال همه بر اینکه عمروبن صبیح، قاتل و کشنده بنی هاشم بوده، اتفاق نظر دارند.
بعد از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام)، او به فرمان عمربن سعد همراه با دیگر اشقیا، با اسب بر بدن مطهر آنحضرت تاخته و استخوان سینه و پشت و پهلو را درهم شکستند و وقتی به کوفه رسیدند، نزد عبیدالله بن زیاد اظهار خوش خدمتی کرده و جایزه اندکی گرفتند.
محدثینی چون (ابوعمرو زاهد) گویند: چون نسب این ده نفر بررسی شد معلوم گردید که همگی حرامزاده بودند.
اما سرانجام کار او:
عمروبن صبیح، در زمان قیام مختار ثقفی، به دستور او توسط عبدالله بن کامل دستگیر شد.
شب هنگام که در پشت بام منزلش خوابیده و شمشیرش را زیر بالین گذاشته بود، ماموران مختار خانه اش را محاصره کردند. او که ناگهان خود را در محاصره شدید دید، خواست شمشیرش را بردارد، اما ماموران زودتر آن را، برداشته بودند. او را نزد مختار آوردند. ادعا می کرد که من در کربلا بودم و بعضی از یاران حسین بن علی (علیهما السلام) را با نیزه زدم و زخمی کردم ولی کسی را نکشتم. به دستور مختار، او زندانی شد و صبح فردا، در مجلس بزرگی که تشکیل شده بود، او و همراهانش را دست بسته به قصر آوردند تا محاکمه کنند. عمرو، فریاد زد: ای مردم کافر و فاجر، [خطاب به اصحاب مختار] اگر شمشیر در دستم بود، می دیدید که قوت بازویم چقدر است و اکنون که باید کشته شوم، همین بهتر که شما مرا بکشید، زیرا بدترین خلق خدایید. پس با هتاکی، سیلی به صورت عبدالله بن کامل زد. وی از حماقت و حمله او خندید و دست او را گرفت و به مختار گفت: امیر، این مرد مدعی است که در کربلا فقط با نیزه بعضی از اصحاب حسین (علیه السلام) را زخمی کرده، چه دستور می دهید؟
مختار دستور داد نیزه داران آمدند و آنقدر نیزه بر او زدند، تا به هلاکت رسید. حضرت مهدی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، در زیارت شهداء از ناحیه مقدسه، او را لعنت می کند آنجا که می فرماید: السلام علی ابی عبدالله (عبیدالله) بن مسلم بن عقیل، و خداوند قاتل و تیرانداز او، عمروبن صبیح صیداوی را لعنت کند.
منابع:
1- نفس المهموم
2- فرهنگ عاشورا
3- اقبال سیدبن طاووس
4- موسوعة الامام الحسین به نقل از چند منبع
5- کامل ابن اثیر
ののののののののののののののののののの
- قیس بن اشعث
از فرماندهان و سرسپردگان بنی امیه و سپاه عمر بن سعد.
پدرش «اشعث بن قیس کندی» و برادرش «محمد بن اشعث» که هر کدام جداگانه پرونده سیاهی در دشمنی با «آل الله» داشتند. جعده نیز خواهر او بود که قاتل و همسر امام حسن مجتبی امام دوم شیعیان است. نام قیس در واقعه قیام امام حسین (علیه السلام) در چند مقطع تاریخ مطرح است. سال 60 هـ.ق، او به همراه عده ای دیگر به امام حسین (علیه السلام) نامه نوشت و آنحضرت را به کوفه دعوت و آمادگی خود را برای یاری آنحضرت اعلام کرد. ولی بعد به لشگر شام پیوست و این مکاتبه و دعوت را انکار نمود و روزی که امام حسین (علیه السلام) فریاد زد که: «ای شیث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و...» مگر شما نبودید که به من نامه نوشتید که میوه ها رسید و باغ ها سبز شده و بر لشگری آماده یاری تو، وارد شو!! قیس بن اشعث گفت: ما نمی دانیم که تو چه می گویی! به حکم پسرعمویت «عبیدالله بن زیاد» سر فروآور، که از جانب آنها نیکی می بینی یا چیزی را که دوست داشته باشی.
«امام (علیه السلام) فرمود: نه به خدا قسم چون ذلیلان دست در دست شما نمی نهم و مانند بندگان نگریزم» وی در شب دهم محرم سال 61 هـ.ق، (شب عاشورا)، آنگاه که امام (علیه السلام) و یارانش یک شب را از سپاه عمربن سعد مهلت خواستند تا به راز و نیاز با خدا بپردازند، و عمربن سعد در این امر تردید داشت، به او گفت: درخواست آنها را اجابت کن به جان خودم سوگند که آنها صبح فردا با تو خواهند جنگید.
روز عاشورا (دهم محرم سال 61 هـ.ق) به عنوان فرمانده قبیله «کنده و ربیعه» در سپاه عمربن سعد بود و با حسین بن علی (علیهما السلام) و یارانش جنگ سختی کرد.
پس از شهادت حسین (علیه السلام) که کوفیان به غارت اموال و خیمه های آن حضرت پرداختند، این مرد خبیث، قطیفه خز (رولباسی) امام را برداشت و سرقت کرد. از همین جهت به او «قیس القطیفه» می گفتند.
بعد از عاشورا و شهادت حسین (علیه السلام) و یارانش، عمربن سعد دستور داد تا سرهای اصحاب و یاران آنحضرت توسط شمربن ذی الجوشن و عمروبن حجاج و او «قیس» به کوفه فرستاده شد. روایتی است بر اینکه قبایل مختلف، آن سرها را بین خود تقسیم کردند تا به این وسیله (ج2/ ارشاد مفید) نزد عبیدالله بن زیاد و یزیدبن معاویه، تقرب جویند و از این رو، قبیله کنده که رئیس آنها «قیس» بود 13 سر را برداشتند.
پایان شوم زندگی
به روایت خوارزمی و دیگران، وی به مرض «جذام» مبتلا شد و آنقدر بر خانواده اش ناهموار بود که آنها از او دوری کرده، و از خانه بیرونش انداختند و در مزبله (جائی که مدفوع انسان و حیوانات را می ریزند) افکندند و در حالی که زنده بود سگ ها گوشتش را می خوردند. در برخی اقوال آمده که: او که در دوران قیام مختار ثقفی متواری بود، مأموران مختار دستگیرش کرده و به قتل رساندند. (فرهنگ عاشورا محدثی)
منابع:
1- منتهی الامال
2- ناسخ التواریخ
3- مقتل الحسین مقرم
4- مقتل الحسین بحرالعلوم
5- فرهنگ عاشورا محدثی
6- دائرة المعارف بزرگ اسلامی
7- موسوعة الامام الحسین به نقل از بسیاری منابع.