علت عزیز بودن امام حسین (علیه السلام)
علت عزیز بودن امام حسین (علیه السلام)
اگر بخواهیم تجلی صفت کمال در زندگی هر امام را به عنوان لقب آن حضرت برگزینیم، باید امام حسین (علیه السلام) را «حسین عزیز» بنامیم.
عنصر «عزت» آنچنان در قیام امام حسین (علیه السلام) حضور دارد که می توان آن را به عنوان یک ملاک و اصلی کلّی در نظر گرفته و گزارش های مورخان درباره این نهضت را با این ترازو سنجید و هر گزارشی را که کمترین شائبه ذلت در آن باشد مردود شمرد.
عزت در لغت:
عزّت در لغت به معنای عظمت و بزرگواری و ارجمندی و سرافرازی آمده است . این منظور ، این واژه ها را به معنای قدرت و رفعت باز دارنده از شکست خوردن در برابر ظالمان و ستمگران و ضد ذلت و خواری می داند . عزت به گفته « راغب » در « مفردات » در اصل آن حالتی است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر می سازد و به زمین های صلب و محکم نیز به همین جهت ، عزاز ( بر وزن اساس ) می گویند . عزت یکی از صفات خدای متعال است و تمام عزت از آن اوست و هر کس عزتی کسب می کند ، از برکت دریای بی انتهای اوست .
عزّت در پرتو آیات و روایات
خداوند متعال در قرآن کریم در آیات متعددی، عزّت را تماماً و بالاصالة از آن خویش می داند و در آیات دیگر آن را بعد از خود، متعلق به رسول خدا و مؤمنین می داند[منافقون، 8] و نیز می فرماید هر که را خداوند اراده نماید، عزیز و هر که را بخواهد، ذلیل می گرداند.[آل عمران، 26]
در دعای عرفه به نقل از سالار شهیدان می خوانیم که تمام عزّت و بلند مرتبگی ویژه خداوند است و هر که خدا را دوست بدارد عزیز و الّا ذلیل خواهد بود.[ میزان الحکمه، ج 8] حضرت علی علیه السّلام در حدیثی ضمن رد هر گونه اعمال سلطه ای می فرمایند: هر عزیزی که تحت قدرت و سلطه ای قرار بگیرد ذلیل خواهد بود، همچنین ایشان در جاهای دیگر هر عزّت غیر خدائی را ذلّت تلّقی نموده و معتقدند طلب عزّت فقط از خدا شایسته است و هر کس عزّت را به غیر از او طلب کند هلاک خواهد گشت، و نیز ایشان در جای دیگر می فرمایند هیچ عزّتی بالاتر از بردباری نیست.
اولین برخورد:
اولین برخورد امام حسین (علیه السلام) با مقدمه سپاه ابن زیاد یعنی لشکر هزار نفری حرّ بن یزید نیز نمونه کاملی از برخورد یک انسان بزرگ و عزیز با دشمن خود است. لشکر حرّ که در یک ظهر سوزان، عرق ریزان به مقابل امام (علیه السلام) می رسند، اولین سخنی که از امام (علیه السلام) می شنوند، دستور امام (علیه السلام) به یاران خود است که می فرماید: این گروه را همراه با اسبانشان از آب سیراب کنید.
امام صادق علیه السّلام نیز ضمن رفیع دانستن جایگاه مؤمن و عزّت والای او می فرمایند: خداوند اختیار هر کاری را به مؤمن داده به جز این که او اختیار ندارد خود را ذلیل نماید.
تبلور عزّت در سیره امام حسین (علیه السلام)
مرام و سیره امام حسین (علیه السلام) چنان با عزت عجین شده است که تفکیک آن دو از همدیگر امری محال می نماید.
هنگامی که امام (علیه السلام) در مجلس خصوصی ولید از بیعت با یزید سر باز زده مروان بن حکم او را تهدید به قتل کرد، امام (علیه السلام) بر آشفت و از موضعی عزیزانه خطاب به مروان چنین گفت: «به خداوند سوگند اگر کسی بخواهد گردن مرا بزند، قبل از آنکه موفق به این کار شود، زمین را از خونش سیراب خواهم کرد، (ای مروان) اگر خواستی صدق سخن مرا دریابی، قصد کشتن من را کن تا به تو نشان دهم.»[1]
رفتن به سوی مکه:
هنگامی که امام (علیه السلام) چاره را در ترک مدینه و رفتن به سوی مکه می بیند، حاضر نیست همانند ابن زبیر ذلیلانه و با حالت ترس و لرز از جاده غیر اصلی به مسیر ادامه دهد بلکه همراه با خاندان خود قدم در جاده اصلی مدینه - مکه می گذارد و هنگامی که پسر عمویش مسلم بن عقیل از او می خواهد تا مانند ابن زبیر و به جهت ترس از دستگیر شدن جاده فرعی را در پیش گیرند، می فرماید: «ای پسر عمویم، به خداوند سوگند که تا نگاهم به خانه های مکه نیفتد این جاده را ترک نخواهم کرد.»[2]
خبر شهادت مسلم (علیه السلام):
هنگامی که در منزلگاه زباله خبر شهادت مسلم، هانی و عبدالله بن یقطر را می شنود و اوضاع را در ظاهر بر خلاف مراد خود می بیند، به این نکته متوجه می شود که عده ای از همراهان او با امید دسترسی آن حضرت (علیه السلام) به حکومت کوفه و رسیدن به مال و منال با او همراه شده اند و حال که این امید به یأس تبدیل شده است، قصد جدا شدن دارند، اما خجالت مانع از آن است که آن را صریحاً ابراز کنند، از این رو حضرت (علیه السلام) از موضعی عزیزانه پس از دادن این خبر خطاب به آنها می فرماید:
«..فمن اَحَبَّ منکم الانصراف فلینصرف لیس علینا منه ذمام»[3]؛
ما برگردن هیچکس عهدی نداریم، هر کس می خواهد، از ما جدا شود.
و در نقلی دیگر چنین آمده که حضرت (علیه السلام) این چنین با قاطعیت با آنها سخن گفت:
«ایها الناس!
فمن کان منکم یصبر علی حدّ السیف و طعن الاسنّة
فلیقم معنا
و الا فلینصرف عَنّا»[4]؛
ای مردم هر کس از شما که می تواند در مقابل تیزی شمشیر و ضربه نیزه پایداری کند همراه ما بیاید و هر کس نمی تواند از ما جدا شود.
خداوند متعال در قرآن کریم در آیات متعددی، عزّت را تماماً و بالاصالة از آن خویش می داند و در آیات دیگر آن را بعد از خود، متعلق به رسول خدا و مؤمنین می داند [منافقون، 8] و نیز می فرماید هر که را خداوند اراده نماید، عزیز و هر که را بخواهد، ذلیل می گرداند.
سیراب کردن لشکر دشمن:
اولین برخورد امام حسین (علیه السلام) با مقدمه سپاه ابن زیاد یعنی لشکر هزار نفری حرّ بن یزید نیز نمونه کاملی از برخورد یک انسان بزرگ و عزیز با دشمن خود است. لشکر حرّ که در یک ظهر سوزان، عرق ریزان به مقابل امام (علیه السلام) می رسند، اولین سخنی که از امام (علیه السلام) می شنوند، دستور امام (علیه السلام) به یاران خود است که می فرماید: «این گروه را همراه با اسبانشان از آب سیراب کنید.»[5]
** هنگامی که حرّ اصرار می کند که امام (علیه السلام) را به نزد ابن زیاد ببرد، امام (علیه السلام) قاطعانه موضع گرفته و می فرماید:
«الموت ادنی من ذالک»[6]؛ مرگ نزدیکتر از این خواسته است.
و هنگامی که حرّ آن حضرت (علیه السلام) را به قتل تهدید می کند، امام (علیه السلام) به اشعاری متمسک می شود که از جمله آنها این بیت است:
«سامضی و ما بالموت عار علی الفتی اذا ما نوی خیراً و جاهد مسلماً»[7]؛
به راه خود ادامه می دهم و مرگ برای جوانمرد مسلمانی که قصدی نیک داشته و در راه خدا جهاد کند، ننگ نیست.
در شب عاشورا:
در شب عاشورا و هنگامی که وقوع جنگ بین سپاه کوچک امام (علیه السلام) و لشکر عظیم کوفه حتمی شد که قطعاً سرنوشتی جز شهادت حسین (علیه السلام) و همه یارانش نداشت، امام (علیه السلام) در حالی که به یاری تک تک اصحاب و خویشان خود نیاز داشت، اوج عزت و کرامت خود را به نمایش گذاشت و ثابت کرد که جز به خدا به هیچ امر دیگری اتکا ندارد. امام (علیه السلام) در این شب خطاب به خویشان و اصحاب خود کرده و بیعت خود را از آنها برداشته و از آنها می خواهد تا از سیاهی شب بهره جسته و از میدان معرکه بگریزند. زیرا دشمنان تنها امام (علیه السلام) را خواسته و در صورت ظفر بر او، از دیگران غافل خواهند شد.[8] که البته اصحاب و خویشان نیز عزت و کرامت خود را نشان داده و هیچ یک از آنها صحنه معرکه را ترک نمی کنند.
----------------------------
پی نوشت ها :
[1]. کتاب الفتوح، ابومحمد احمد بن اعثم کوفی، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ج 5 ص 14.
[2]. الفتوح، ج 5، ص 22.
[3]. وقعة الطف، لوط بن یحیی ازدی معروف به ابی مخنف، تحقیق محمد هادی یوسفی غزوی، قم، چاپ
سوم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1417ق، ص 166.
[4]. الفتوح، ج 5، ص 78.
[7]. همان، ص 79، وقعة الطف، ص 173.
[8]. وقعة الطف، ص 197.
افزودن دیدگاه جدید