روضه شهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام)
شهادت علی اصغر (علیه السلام)
در آن روز عاشورا حضرت زینب س نزد برادرش آمد و آن طفل را آورد و عرض کرد:
ای برادر! این طفل تو است که سه روز است آب نخورده، شربت آبی از این گروه برای او طلب نما.
امام حسین (علیه السلام) آن طفل را گرفته به میان میدان آمد و به نزدیک عمر بن سعد رسید و فرمود:
ای قوم! شما شیعیان و اهل بیت مرا کشتید و عهد و پیمان مرا شکستید. وای بر شما ! آخر به این طفل شیرخواره آب بدهید، نمی بینید که چگونه از تشنگی به خود می پیچد؟ آخر او را گناهی نمی باشد؛ ببینید که چگونه لبهای خود را باز و بسته می کند!
آن حضرت با آنان گفتگو می کرد که ناگاه حرملة بن کاهل که خود به این امر متعرف بوده، تیری بر کمان گذاشت و به سوی آن امام مظلوم انداخت! آن تیر بر گلوم مبارک آن طفل آمد و گلوی او را درید. آنگاه دو دست را به زیر گلوی آن طفل گرفت، چون دست هایش پر از خون می شد به سوی آسمان می پاشید و می فرمود:
خداوند ! می بینی که با ما چه می کنند؟ و در بلاها چه می کشیم؟ آن را ذخیره آخرت ما گردان.[1]
خدایا فرزند من کمتر از ( ناقه صالح)[2] نمی باشد، خدایا! اگر مقدّر شده است، که ما بر آنها نصرت یابیم، اینها را برای عاقبت ما قرارده.[3]
حمید بن مسلم لعن الله یکی از کسانی است که به دست مختار از او اعتراف گرفته شده او گوید:
من در لشکر ابن زیاد بودم و آن طفل را نگاه می کردم که بر روی دست امام حسین (علیه السلام) شهید شد.
ناگاه دیدم از خیمه زنی دامن کشان می آمد، گاهی بر زمین می خورد و گاهی بر می خواست و می گفت:
« وا ولداه ! وا قتیلاه ! وا مهجة قلباه» تا اینکه به نزد آن طفل آمد.
و خود را بر روی او انداخت. و دخترانی چند از خیمه بیرون دویدند، آنها خودشان را بر روی نعش آن طفل شهید انداختند.
امام حسین (علیه السلام) با آن قوم در گفتگو بود، چون این صحنه را دید به همان حال به سوی آن خانم ها رفت و او را موعظه و نصیحت کرد.
و او را با مدارا و ملاطفت به خیمه برگردانید.
از کسانی که کنارم بودند، پرسیدم: این زن کیست؟
گفتند: امّ کلثوم و آن دختران : فاطمه، سکینه و رقیه می باشند.و به روایتی:
حضرت از اسب خود فرود آمد و با غلاف شمشیر خود، زمین را گود کرد و آن طفل را به خون بدنش رنگین کرد و در آنجا دفن نمود و خود مصمم رفتن به میدان و مقاتله با لشکر حزب شیطان گردید.[4]
آه که اگر نبود این سرباز کوچک روزگار قدرت درک غم و مظلومی امام رادرخود جای نمی داد.
------------------------
پی نوشتها:
۱. الارشاد ج ۲ص ۱۰۸ .
۲. داستان ناقه صالح در سوره های شعرا و اعراف آیه ۷۷ و ۵۹ آمده است.
۳ . بحارالانوار ج ۴۵ ص ۴۷.
۴. مهیج الاحزان ص ۵۰۱ .
افزودن دیدگاه جدید