روضه غلام سیاه، جون علیه السلام
غلام سیاه
پس از اینکه عدّه ای از اصحاب باوفای حسین (علیه السلام) به شهادت نائل شدند، جون که غلام سیاه و آزاده شده ابوذر غفّاری بود، به خدمت امام آمد، زمین ادب را بوسید و اجازه حرب خواست.
آنگاه حضرت فرمود:
من تو را رخصت می دهم که برگردی، تو برای طلب عافیت همراهی ما کردی، نمی خواهم به جهت ما مبتلا شوی.
غلام گفت:
ای پسر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، آیا در زمان رفاه و نعمت شما، کاسه لیسی شما کنم و در زمان شدّت شما را واگذارم و بروم؟! به خدا ! بویم بد و حسبم پست و رنگم سیاه است. آیا نمی خواهی که در راه تو کشته شوم تا بویم نیکو و حسبم شرف یابد و سفید رو شوم؟ به خدا از شما جدا نمی شوم، تا این خون سیاه خود را به خونهای مطهّر شما مخلوط کنم.
پس رخصت یافته و پا در میدان گذارد و می گفت:
ای گروه کفّار شمشیر زدن غلام سیاه را در اولاد پیغمبر چگونه می بینید؟
آنگاه خود را بر آن سیاه دلان زد و در دریای حرب، غوطه ور شد و جنگ کرد تا آخر از کثرت جراحات بر زمین افتاد.
پس حسین (علیه السلام) بر سر کشته وی آمد و فرمود:
خداوندا ! روی او را سفید و بوی او را نیکو گردان و او را با نیکوکاران محشور فرما، و میان او محمّد و آل او، جدایی مینداز.
علامه مجلسی می گوید:
از حضرت باقر علیه السلام روایت شده که آن حضرت از پدرش علی بن الحسین (علیهما السلام) روایت کرده که حضرتش فرمود:
قبیله ای که شهدا را دفن کردند، آن غلام را بعد از دو روز یافتند که بوی مشک از او ساطع بود.[1]
-------------------------------------
پی نوشتها:
۱ . بحارالانوار ج ۴۵ ص ۲۳ . مهیج الاحزان ص ۳۱۲ .
افزودن دیدگاه جدید