خدای بزرگ در قرآن می فرماید:«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد؛ اينان همان فاسقان اند.»[2] این آیه، تاثیر نافرمانی خدا و فراموشی او را عامل زیان و ضررِ خود انسان می داند. زیرا که مسلم است وقتی خدا به درستی و پاکی دستور می دهد و انسان سر بر می تابد، مشکلات وآسیب ها گریبان زندگی او را خواهند گرفت. وجود آسیب های جامعه نظیر سرقت، قتل، تجاوز، خیانت و... نتیجه نافرمانی خداست.
تذکر: ممکن است کسی بگوید، وقتی که چنین است و نافرمانی خدا، تبعات نامطلوبی به بار می آورد، چرا ما در جامعه، انسان های بدی(صاحبان زر و زور) را می بینیم که گرفتار تبعات نافرمانی خدا نشده اند.
در اینجا به دو نکته باید توجه داشت:
1ـــ خیلی از امور بر ما پوشیده است و ما فقط ظاهر امر را مشاهده می کنیم؛ چه بسا انسان سرمایه دارِ بی توجه به خدا و دین، گرفتار مشکلاتی باشد که از آن رنج می برد؛ ولی به آن اعتراف نمی کند. کسی که دنبال مادیات است بقول ضرب المثل «اغنیاء محتاج ترند» گرفتار مادیگرایی خودش است، حال، نافرمانی خدا را(بغیر از توجه به مادیگری) نیز بر کارنامه خود اضافه کند...
2ـ خدا گاهی به انسان ماشین و خانه و امکانات دیگر می دهد، و انسانِ بی توجه، تنها فکری که نمی کند، بحث آزمایش و امتحان الهیست. «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُون؛ (آرى،) هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد، و) آنچه را به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنها گشوديم؛ تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم)؛ در اين هنگام، همگى مأيوس شدند؛ (و درهاى اميد به روى آنها بسته شد.»[3] واقعیت این است و در جامعه نیز قابل مشاهده است که اگر انسان در زندگی مادی خود همه چیز داشته باشد، دیگران را کمتر به حساب می آورد، غرور و خودپسندی به او دست داده و خلاصه، پول و سرمایه ای او عاملی می شود برای سیاه شدن پرونده او در آن دنیا(و حتی این دنیا). از این رو امام حسین(علیه السلام) از غرق شدن در ناز و نعمت استقبال نمی کند: «اَللّهُمَّ لا تَسْتَدْرِجنى بِالاِحسان؛ خدایا! با غرق کردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خویش مَکشان.»[4]
گاهی انسان، ر این دنیا چند صباحی در ناز و نعمت است و کار چندانی به خدا و دین هم ندارد. اما دیر یا زود شرایط او تغییر کرده و چه بسا ورشکست شود و مانند این، که آنها را طبیعی می انگارد؛ در حالی که غافل از این است که کارهای طبیعی نیز از حیطه قدرت خدا خارج نیست. این طرز تفکر ممکن است در لشکریان ناجوانمرد یزید هم بوده باشد. قاتلین سالار شهیدان هنگامی که با ضربه های پی در پی مختار روبرو می شدند، آن را امری طبیعی و عوض شدن روزگار قلمداد می کردند؛ در حالی که «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَاد؛ بى ترديد پروردگارت در كمينگاه است.»[5]
سخن آخر
سالار شهیدان، نافرمانی خدا را سبب بروز آسیب هایی برای انسان می داند. وجود آسیب هایی همچون سرقت و قتل و ...در جامعه، پیامد نافرمانی خداست. البته گاهی نافرمانی خدا، همراه با غرق شدن در ناز و نعمت است، که این از موارد امتحان الهیست.
پی نوشتها:
1ــ الکافی،ج2،ص373.
2ــ آیه 19 حشر.
3ــ آیه 44 انعام.
4ــ الدُّرًّةُ البَاهرة من الأصدَاف الطّاهِرة،ص 23.
5ـــ آیه 14 فجر.