شیاطین برای خراب کاری اعمال و عبادات بنی آدم آماده هستند. یک نفر می خواهد دو رکعت نماز بخواند – بستگی به افراد دارد – شیاطینی مأمور می شوند برای این که عبادت او را خراب کنند و راهکارهایش را هم می شناسند، ارتباط هم دارند. عوالمی مؤمن سالک را احاطه کرده است، آن ها به کلید قوه خیال ارتباط دارند. خیال، قوه ای است در انسان که موجوداتی موهومی یا مراتب و یا قواعدی موهومی را پرورش می دهد. خیال با وهم متفاوت است. وهم کاری کرده که ما ملتزم به موهومات و قواعدی موهومی در مسیر توحید و در مسیر اهل بیت علیهم السلام شده ایم.
وقتی جناب کمیل از آقا امیرالمؤمنین علیه السلام می پرسد: حقیقت چیست؟ امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
مَحوُ المَوهُومِ.[۱]
حضرت نمی فرمایند: محو الوهم؛ چرا که وهم، لازمه انسانیت است و باید هم باشد، هیچ اشکالی هم ندارد؛ انبیا علیهم السلام هم داشته اند، باید هم داشته باشند. وهم، یکی از حس های باطنی انسان است. اگر انسانی وهم نداشته باشد، یک پایه اش می لنگد. وهم مانند حافظه و حس مشترک است؛ ولی موهوم بد است و محو آن، کار آسانی نیست. چهل سال زحمت لازم است تا موهومات کم شود. عمده ناراحتی ها و خوش حالی های انسان مربوط به موهومات است. عالم عجیبی است، همه را گرفته است!! چه قتل ها و چه معصیت هایی که بر پایه موهومات انجام می شود!
شیاطین، مؤمن را خوب می شناسند؛ مثلا مؤمن دو رکعت نماز خوانده است، شیطانی مأمور خراب کردن این نماز است. او به قوه واهمه مؤمنی که خوراکی موهومی دارد، القا می کند که: یک نفر پشت سر تو است، گردنت را کج بگیر تا بگوید چه نماز خوبی می خوانی؛ این در یک لحظه اتفاق می افتد. اگر این تیر شیطان در دل مؤمن رخنه کرد، مؤمن باخته است.
در شرح حال یکی از آقایان نوشته اند که سحر به مسجد رفتم. خواستم مشغول نماز شوم، از پشت سرم صدایی آمد که حس کردم یک نفر وارد شد. نتوانستم آن شب، نماز راحتی بخوانم و همه حواسم به این بود که این فردی که وارد شد کیست؟ این مسئله در نمازم اثر گذاشت؛ با خود گفتم هر کسی هست، حالا می بیند من اینجا ایستاده ام می گوید چه آدم خوبی که نصف شب تنها آمده است.
(نفوس هر چه ضعیف تر باشند، این حالت در آن ها قوی تر است.) خلاصه می گوید: تا صبح در این افکار بودم و نمازهایم را خواندم و نماز صبح را نیز خواندم. وقتی خواستم از مسجد بیرون بروم، دیدم سگی کنار در نشسته که آن صدا مربوط به او بوده است. با دو دست محکم بر سر زدم و گفتم: من چقدر بیچاره هستم.[۲]
شناخت شیطان نسبت به انسانها
عالم موهومات، بی نهایت است. شیطان از ابزاری که می تواند افراد را منحرف کند آگاه است. خودش قبل از این که این اتفاقات بیفتد، گفت: من سجده نمی کنم و گفت:
قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصین؛[۳]
گفت: خداوندا، به سبب آنکه مرا به راه هلاکت افکندى هر آینه در زمین [باطل را] در نظرشان مى آرایم- آنان را خواهم فریفت- و همگی آنها را به راه هلاکت مى برم.
هنوز فرزندان آدم به دنیا نیامده بودند که شیطان این افراد را استثنا کرد؛ چرا؟ چون او می شناخت؛ این راه توحیدی را رفته بود و می دانست هیچ کس به مقام اخلاص و مخلصین نمی رسد، مگر کسی که ارتباط قوه واهمه و موهوماتش را با اعمالش قطع کرده باشد و اگر کسی قطع کرد، دیگر نمی شود به او نفوذ کرد. شیطان این قاعده را خوب می دانست؛ لذا قبل از این که بنی آدم به دنیا بیایند گفت: من این ها را گمراه می کنم «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصین». در این آیه، کلمه «مِن» تبعیضیه است به این معنا که گروهی از بندگان خداوند، مخلصین هستند. چرا شیطان مخلصین را استثنا کرد؟ چون در آن ها نمی شود نفوذ کرد؛ زیرا آنان ارتباط قوه واهمه را با عمل قطع کرده اند.
لطمه هایی که انسان ها می خوردند در اثر موهومات است. کاری که می تواند تا بی نهایت ارزش پیدا کند، موهومات انسان، یک حدی مادی برایش تعریف می کند.
سیر انسان شدن، یک سیر قاعده مند است که باید روی آن کار و تحقیق شود. در قرآن هم تمام ظرائف این سیر توضیح داده شده است.
———————————————————————————————————–
پی نوشت :
[۱]. روضه المتقین، ج ۲، ص ۸۱.
[۲]. منتخب قوامیس الدرر، ص ۱۴۴.
[۳]. سوره حجر، آیه ۳۹ و۴۰.
منبع : بنیاد هاد