میثم تمار صحابه امام علی علیه السلام

مهدی لطفی؛
میثم تمار صحابه امام علی علیه السلام

فصل اول: میثم تمار صحابه امام علی علیه السلام

میثم، فرزند یحیی، از وفادارترین و از نزدیک ترین یاران علی علیه السلام به شمار می رفت. شیخ طوسی وی را از یاران امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام شمرده است.[1] آن حضرت بسیاری از دانش ها و اسرار را به او آموخت و میثم، صاحب سرّ و یگانه شاگرد آن حضرت بود و از آن جا که در کوفه خرما می فروخت، او را تمّار می گفتند.
ابن ابی الحدید می نویسد:
علی علیه السلام دانش های فراوانی به میثم آموخت و اسرار غیبی و امور سرّی را به او یاد داد.[2]
وی همواره بر دوستی امام علی علیه السلام پای بند بود و تهدیدهای بنی امیه نتوانست حتی در ظاهر، او را از علی علیه السلام جدا کند؛ زیرا او به یقین علی را دریافته بود و در پایان به جرم علی دوستی، به شهادت رسید.
گرچه زندگی و اصل و نسب میثم، در لابه لای تاریخ به فراموشی سپرده شده، ولی به یقین میثم عرب نبود، بلکه از عجم بود. ازاین رو، وقتی امام علی علیه السلام او را از طایفه «اسد» خرید، از اسمش پرسید. آن گاه فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد که اسم تو در عجم، میثم بوده است.
وقتی نیز او را به نزد زیاد بن ابیه آوردند، به او گفت: وای بر این عجمی....[3]
در بحث و بررسی زندگی این بزرگ مرد، گفته اند که وی ایرانی بود، ولی بعضی او را کرد، بعضی فارس و بعضی ترک دانسته اند که ما هر سه نظر را ذکر می کنیم.
استاد و محقق دانشمند، محمدباقر بهبودی، بعد از جست وجو در این زمینه می نویسد:
بنابراین، میثم تمار که به گفته فرزندانش، اصل او از آبادی های نهروان است و میان اعراب به عنوان یک نفر عجم شناخته می شد، بدون شک ایرانی و به احتمال ضعیف، از نژاد آریا و اهل فارس و خراسان و به احتمال قوی، از نژاد کرد است.[4]
پژوهشگر و تاریخ دان معاصر، استاد علی دوانی می نویسد:
میثم تمار، ایرانی نبود. به همین جهت، به او میثم نهروانی می گفتند؛ چون نهروان در مرز ایران و عراق، منطقه ای ایران نشین بود. در زمان امیرمؤمنان، علی علیه السلام مردم حوالی کوفه که به سواد کوفه معروف بود، تقریبا همه ایرانی بودند...[5]
و علامه فقید، محمدتقی جعفری، او را ایرانی و آذربایجانی می داند و می نویسد: میثم تمار آذربایجانی.[6]
همچنین ابن حجر، میثم را در شمار صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده است.[7]

آشنایی با علی علیه السلام

میثم برای علی ناشناس نبود. نخستین شناخت علی علیه السلام از میثم، به روزگار نبی اکرم برمی گردد. آری گرچه میثم در حجاز نبود و علی را ندیده بود و نمی شناخت، ولی امام علی علیه السلام اوصاف و تعریف او را شب ها در خلوتش با پیامبر، از زبان آن حضرت شنیده بود.
نخستین دیدار علی علیه السلام با میثم، به روزگار خلافت حضرت در کوفه برمی گردد. میثم تمار، غلام زنی از بنی اسد بود. حضرت علی علیه السلام او را خرید و آزاد کرد. سپس از او پرسید: چه نام داری؟ گفت: سالم.
حضرت فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به من خبر داده که پدرت در عجم، تو را میثم نامیده است». گفت: خدا و رسولش و امیرمؤمنان علی علیه السلام راست گفته است. به خدا سوگند که مرا پدرم چنین نام کرده است. پس حضرت فرمود: «سالم را بگذار و همین نام را که حضرت پیامبر خبر داده است، برگزین». پس نامش میثم و کنیه اش ابو سالم شد.[8]
از آن پس، میثم از یاران نزدیک امیرمؤمنان، علی علیه السلام گشت و پیوسته ملازم حضرت و از اصحاب سرّ امیرمؤمنان علی بود. حضرت او را به اندازه ای که قابلیت داشت، علم آموخت و بر اسرار خفیه و امور غیبیه آشنایش کرد.[9]

خبر از شهادت

امام علی بن موسی رضا علیه السلام از اجداد طاهرینش روایت می کند:
روزی میثم قصد منزل امیرمؤمنان علی علیه السلام کرد. پس گفتند: علی علیه السلام خواب است. میثم با صدای بلند گفت: بیدار شو! که به خدا سوگند، محاسن شریفت با خون سرت خضاب خواهد شد.
حضرت فرمود: میثم را نزد من آورید. پس میثم داخل شد و سخن خود را تکرار کرد، حضرت فرمود: راست گفتی، ولی به خدا سوگند، می بینم روزی را که (به دلیل محبت و دوستی من) دست و پایت را قطع می کنند و زبانت را می برند. از چوبه نخلی که در کنار است، به دارت می کشند. آن نخل را به چهار قسمت می کنند و چهار چوبه دار می سازند و تو و حجر بن عدی و محمد بن اکثم و خالد بن مسعود را بر آن به دار می کشند.
پس میثم گفت: آیا این واقعیت است؟ حضرت فرمود: آری سوگند به صاحب کعبه، این عهدی است از پیامبر بر من.[10]
در بعضی نقل ها آمده است که حضرت فرمود: تو را بعد از من خواهند گرفت و بر دار خواهند کشید و حربه بر تو خواهند زد و در روز سوم، خون از بینی و دهانت روان خواهد شد. تو را بر در خانه عمرو بن الحدیث با نه نفر دیگر به دار خواهند کشید و چوب دار تو از همه آنها کوتاه تر خواهد بود، ولی تو به منزلت، از آنها نزدیک تر خواهی بود. با من بیا، تا آن درخت را به تو نشان دهم. پس آن درخت را حضرت نشانش داد.[11]
میثم در سال شهادتش روانه مکه و از آنجا به مدینه مشرّف شد و نزد ام سّلمه رفت. ... میثم احوال امام حسین علیه السلام را پرسید. ام سّلمه گفت: به یکی از باغ های خود رفته است. میثم گفت: چون بیاید، سلام مرا به او برسان و بگو به همین زودی ها من و تو نزد حق تعالی یکدیگر را دیدار خواهیم کرد. پس امّ سلمه نیز گفت: حضرت حسین علیه السلام تو را بسیار یاد می کرد. میثم گفت: من نیز پیوسته در یاد اویم و من در شتابم. برای من امری مقدّر شده است که می باید به او برسم.
میثم به کوفه رفت. پس او را در قادسیه کوفه دستگیر و نزد عبید الله بن زیاد آوردند. چون داخل مجلس شد، حاضران گفتند: این نزدیک ترین مردم به علی علیه السلام بود. ابن زیاد با تعجب گفت: وای بر شما! آیا حضرت، این عجمی را این قدر ارزش و احترام می گذاشت؟ گفتند: آری.
پس عبیدالله به او گفت: خدایت کجاست؟ میثم گفت: در کمین ستمگران است که تو هم یکی از آنهایی.
ابن زیاد گفت: وای بر تو! تو با اینکه عجمی هستی، جرئت می کنی این گونه با من سخن بگویی؟ امامت (علی علیه السلام) درباره رفتار و تصمیم من با تو چه گفته است؟
میثم گفت: مولایم به من خبر داده که تو مرا به قتل خواهی رسانید و بر دار خواهی کشید، با نه نفر دیگر کنار خانه عمروبن الحدیث. ابن زیاد گفت: من برخلاف گفته مولای تو عمل می کنم تا دروغ او ظاهر شود.[12]
میثم گفت: مولای من دروغ نگفته و آنچه فرموده است، از پیامبر شنیده و پیامبر نیز از جبرئیل و جبرئیل از خدای عالمیان. پس چگونه می توانی با ایشان مخالفت کنی؟ می دانم به چه روش مرا خواهی کشت و در کجا به دار خواهی کشید و نخستین کسی که در اسلام بر دهانش لجام خواهند بست، من خواهم بود.
بدین ترتیب، ابن زیاد، میثم را همراه مختار در زندان حبس کرد. میثم در حبس به مختار گفت: تو از حبس رها خواهی شد و قیام خواهی کرد و خون امام حسین علیه السلام را طلب خواهی کرد، ولی مرا این مرد خواهد کشت. ... میثم را از حبس بیرون آوردند و بر در خانه عمر بن الحدیث به دارش آویختند. میثم بر بالای دار از بزرگی و فضیلت اهل بیت گفت. به ابن زیاد گفتند: این مرد خاندانت را رسوا کرد. پس او نیز دستور داد، لجام بر دهانش زنند و میثم نخستین فردی بود که در اسلام لجام بر دهانش زدند.
پس چون روز سوم شد، آن ملعون آمد و حربه ای در دست داشت. پس گفت: به خدا سوگند، این حربه را بر تو می زنم، با آنکه می دانم روزها، روزه و شب ها به عبادت حق تعالی مشغول بودی. پس حربه را بر او زد. در آخر روز، خون از سوراخ های دماغش روان شد و بر ریش و سینه مبارکش ریخت و روحش به جنان پرواز کرد.[13]
شیخ مفید شهادت آن بزرگوار را ده روز پیش از رسیدن سیدالشهداء به عراق دانسته است.[14]

مفسّری زبردست

ابن عباس در تفسیر، شاگرد مکتب علوی بود و عمری را در آموختن تفسیر قرآن سپری کرده بود، ولی میثم از آن جا که توانایی اش افزون بود، در تفسیر، از ابن عباس پیشی گرفت. میثم به مدینه مشرّف شد و با ابن عباس دیدار کرد. پس به ابن عباس گفت: هر آنچه می خواهی از تفسیر قرآن، از من بپرس که من تنزیل قرآن را از مولایم خوانده ام و تأویل قرآن را هم به من آموخته است.
پس ابن عباس قلم و کاغذ خواست که گفته های میثم را بنویسد. چون خواست بنویسد، میثم گفت: ای ابن عباس! حالت چه گونه است آن روزی که مرا همراه هشت نفر دیگر بر روی چوبه دار ببینی و اینکه چوبه دار من، از همه آنها کوتاه تر است؟[15]

میثم و دفاع از ولایت

میثم، اسوه ای برای ره پویان کمال و معنویت و دلدادگان اهل بیت علیهم السلام بود. او می توانست با دوری جستن ظاهری از امام علی علیه السلام، جان سالم به در برد، ولی هرگز بدان راضی نشد و چوبه دار را بر ماندن ترجیح داد و مردن به عشق علی علیه السلام را بر ماندن برگزید تا در جوّ خفقان تاریخ، اسوه بیداری و پایداری باشد.
همه از مرگ و مردن واهمه دارند و شب و روز می کوشند دچار چنگال مرگ نشوند، ولی وقتی میثم از مولایش می شنود که در راه او به چنگال مصیبت ها می افتد و در این راه جان می سپارد، مسرور می شود. او با نخلی که در آینده چوبه دارش می شود، دوستی می کند و با او به راز و نیاز می نشیند. این نشانه عشق سرشار میثم به ولایت بود. میثم در همه جا و همه موقعیت ها از ولایت دفاع می کرد. در دربار ابن زیاد، از علی علیه السلام حمایت کرد و او را به سبب حمایت از علی علیه السلام به دار آویختند، ولی باز ساکت نماند. از چوبه دار منبر ساخت و بر بالای چوبه دار به نطق درآمد و به نشر فضیلت های اهل بیت علیهم السلام پرداخت. به حدی که ابن زیاد از شورش مردم ترسید و دستور داد زبانش را ببرند.

مزار شهید

پیکرش مدتی بر بالای دار بود. ابن زیاد برای اهانت بیشتر به میثم، اجازه نمی داد پیکر پاکش را از دار پایین آوردند و دفن کنند. هدفش از این کار، تهدید و ترساندن مدافعان امام علی علیه السلام بود که بفهماند سزای دوستی علی این است.
ولی او غافل بود که شهید، همیشه زنده است. پیکر میثم بر بلندای دار، درس یقین و پایداری به ره پویان حقیقت بود. سرانجام، هفت نفر از مسلمانان و خرمافروشان هم پیمان شدند تا پیکر میثم را بردارند و دفن کنند. پس شب هنگام برای غافل ساختن مأموران در نزدیکی آن محل آتشی افروختند. مأموران برای گرم شدن بدانجا رفتند و آنان در این فرصت، برای پایین آوردن پیکر پاک میثم نزدیک دار رفتند. مأموران کنار آتش بودند و روشنایی آتش مانع دید چوبه دار بود. پیکر پاک را پایین آوردند و در برکه آبی دفن کردند. صبح بن زیاد باخبر شد و افرادی را برای پیدا کردن پیکر مطهر میثم مأمور کرد، ولی تلاششان به جایی نرسید.[16]
اکنون قبر میثم در جنوب غربی مسجد بزرگ کوفه قرار گرفته و مزار عاشقان اهل بیت علیهم السلام و یاران راستین آنهاست.

فرزندان میثم

خاندان میثم در حق طلبی، دانش و معنویت درخشیده و فرزندان و نوادگان او، همگی دانشمند و راوی حدیث بوده اند. نام های ایشان بدین قرار است: 1. محمدبن میثم. 2. صالح بن میثم.
علامه مجلسی در کتاب خلاصه می گوید: امام باقر علیه السلام به او فرمود: «اِنّی اُحِبُّک وَ احِبُّ اَباک حُبّا شَدیدا؛ من به تو و پدرت علاقه شدید دارم».[17]
3. شعیب بن میثم. 4. علی بن میثم. 5. عمران بن میثم. 6 . حمزة بن میثم.

نوادگان میثم

1. اسماعیل بن شعیب بن میثم. 2. یعقوب بن شعیب بن میثم 3. ابراهیم بن شعیب بن میثم. 4. یوسف بن عمران بن میثم. 5. علی بن اسماعیل بن شعیب. 6 . محمد بن یعقوب بن شعیب بن میثم....
عده زیادی از فرزندان و نوادگان میثم، از راویان حدیث و از یاران بزرگوار ائمه علیهم السلام بودند.

 

پی نوشت:
[1] محمد بن حسن طوسی، رجال، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1420هـ . ق،چ2،صص81 ،96و105.
[2] ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، مؤسسه اعلمی، 1419 ه . ق، چ 1، ج 2، ص 458.
[3] همان.
[4] محمدباقر بهبودی، ميثم تمار، ايران، شرکت چاپ خانه خراسان، ص 5.
[5] جمعی از محققين، دانشنامه امام علی عليه السلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی، 1382، چ 1، ج 8 ، ص 552.
[6] محمدتقی جعفری، شرح نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چ 2، ج 22، ص 115.
[7] ابن حجر عسقلانی، الاصابة، بيروت، دارالکتب، 1423 هـ . ق، چ 3، ج 6 ، ص 249.
[8] بحارالانوار، ايران، دارالکتب، 1413 هـ . ق، چ 1، ج 34، ص 302؛ الاصابة، ج 6، ص 249.
[9] بحارالانوار، ج 34، ص 302.
[10] ابوالقاسم خويی، معجم رجال الحديث، قم، مرکز نشر آثار آيت الله خويی، چ 5، ج 20،ص 108.
[11] شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 459.
[12] در نقل ديگر آمده است که ميثم گفت: مولايم به من گفته است دست و پايت و زبانت را قطع می کنند و بر دار می کشند. گفتم: چه کسی اين کار را می کند؟ فرمود: فرزند کنيز زناکار عبيدالله بن زياد. پس عبيدالله غضبناک شد، گفت: به خدا سوگند دست و پايت را می برّم و زبانت را نمی برم که دروغ مولايت ظاهر شود رجال طوسی، ص 86 .
[13] شيخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، انتشارات دليل ما، 1379، چ 1، ج 1، ص 517؛ نيز نک: شيخ مفيد، الارشاد، قم، مؤسسه آل بيت، 1413 هـ . ق، ج 1، صص 324 و 325؛ معجم رجال الحديث، ج 20، صص 110 و 111؛ الاصابة، ج6، ص 250؛ بحارالانوار، ج 42، صص 124 ـ 133؛ فتال نيشابوری، روضة الواعظين، تحقيق: سيد محمد مهدی خراسانی، قم، منشورات رضی، ص 289.
[14] الارشاد، ج 1، ص 324 .
[15] محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسين، 1422هـ . ق، چ 1، ج 10، ص 311.
[16] رجال کشی، ص 83 .
[17] خلاصة الاقوال، ص 169.
---------------------------------------
منبع: ياران ايرانی تبار معصومان(علیهم السلام)، مهدی لطفی./بخش دوم: معرفی ياران ايرانی تبار، فصل اول: ميثم تمار صحابه امام علی عليه السلام

Share