عکس نوشت/ اهمیت آبروداری(ترجمه و شرح حکمت 346 نهج البلاغه)
امام علی علیه السلام:
ماءُ وَجهِكَ جامِدٌ یُقْطِرُهُ السُّؤالُ فَانظُرْ عِندَ مَن تُقطِرُهُ؛
آبروی تو چون یخی جامد است که «درخواست» آن را قطره قطره آب می کند، پس بنگر آن را نزد چه کسی فرو می ریزی.
منبع: نهج البلاغه حکمت ۳۴۶.
------------------------------
شرح و تفسير:
تا مى توانى از كسى تقاضا مكن
امام علیه السلام درباره تقاضا نزد اشخاص مختلف نكته جالبى را بيان مى كند ومى فرمايد: «آبرويت جامد است و تقاضا آن را آب كرده و فرو مى ريزد. ببين آن را نزد كه فرو مى ريزى»؛(مَاءُ وَجْهِکَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ، فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ). «ماءُ وَجْه» كه ترجمه تحت اللفظى آن «آبرو» است دقيقآ در فارسى و عربى معناى يكسان دارد.
آبرو عبارت از احترام و شخصيت انسان است؛ شخص آبرومند كسى است كه در جامعه محترم باشد و به ديده احترام به او بنگرند، براى سخنش اهميت قائل باشند و در مشكلات به سراغ او بروند.
چرا اين ويژگى نامش آبرو است؟ شايد ـ همانگونه كه بعضى از شارحان نهج البلاغه اشاره كرده اند ـ دليلش اين باشد كه انسان هنگامى كه از كسى تقاضايى مى كند، يا حادثه نامطلوبى اتفاق مى افتد از شرم و حيا چهره او برافروخته شده و عرق بر صورتش جارى مى شود، به اندازهاى كه گاه از صورت مى چكد. اين درواقع آب صورت است كه به تناسب واژه «آبرو» يا «ماء الوجه» بر آن اطلاق شده است. به هر روى، امام علیه السلام مى فرمايد: آب صورت تو در حال عادى جامد است. هنگامى كه از ديگرى تقاضا مى كنى مايع شده و فرو مى ريزد. بنگر نزد چه كسى آن را فرو مى ريزى.
اشاره به اينكه انسان تا مى تواند نبايد از كسى تقاضايى كند و آبروى خود را در آن راه بريزد؛ اما اگر روزى ناچار شد، بايد كسى را براى تقاضا كردن برگزيند كه شايسته آن باشد و لااقل آبروى خود را نزد انسان باشخصيتى فروريخته باشد. در حديثى مى خوانيم كه «حارث همدانى» (از ياران خاص اميرمومنان على علیه السلام) مى گويد: شبى نزد آن حضرت به گفتگو نشسته بودم. عرض كردم : حاجتى دارم. امام علیه السلام فرمود: مرا شايسته دانستى كه حاجت خود را از من بخواهى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: خدا تو را جزاى خير دهد. سپس برخاست و چراغ را خاموش كرد و نشست. بعد فرمود: چراغ را براى اين خاموش كردم كه ذلت عرض حاجت را در صورت تو نبينم. اكنون بگو چه مى خواهى، زيرا از پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله شنيدم مى فرمود: حوائج مردم امانت الهى در سينه بندگان است. كسى كه آن را بپوشاند عبادتى براى او محسوب مى شود و كسى كه آن را افشا كند لازم است براى انجام آن حاجت تلاش كند.
در اين زمينه، احاديث فراوانى در منابع مختلف اسلامى آمده است : از جمله در حديثى از امام باقر علیه السلام مى خوانيم: «لَوْ يعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِى الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ يعْلَمُ الْمُعْطِى مَا فِى الْعَطِيةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً؛ اگر تقاضاكننده مى دانست تقاضا كردن چه عيوبى دارد هيچكس از ديگرى تقاضايى نمى كرد واگر شخص بخشنده مى دانست چه فضيلتى در عطيه است هيچكس ديگرى را محروم نمى ساخت».
نقطه مقابل سوال، «تعفف» است كه قرآن مجيد جمعى از فقرا و نيازمندان را براى داشتن آن ستوده، مىفرمايد: «(لِلفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللهِ لاَيَسْتَطِيعُونَ ضَرْبآ فِى الاَْرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافآ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِيمٌ)؛ (انفاقِ شما، مخصوصاً بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند؛ (وتوجّه به آيين خدا، آنها را از وطن هاى خويش آواره ساخته؛ و شركت در ميدانِ جهاد، به آنها اجازه نمىدهد تا براى تأمين هزينه زندگى، دست به كسب و تجارتى بزنند؛) نمى توانند مسافرتى كنند (و سرمايه اى به دست آورند؛) و از شدّت خويشتندارى، افراد ناآگاه آنها را بى نياز مى پندارند؛ امّا آنها را از چهره هايشان مى شناسى؛ و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمى خواهند. (اين است مشخّصات آنها!) و هرچيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است». يعنى با اينكه آثار فقر به هر حال در چهره آنها نمايان است؛ اما حاضر نيستند از كسى سوال و تقاضايى كنند.
در حديثى از رسول خدا صلی الله علیه و آله مى خوانيم كه خطاب به اباذر فرمود: «يا أَبَا ذَرٍّ إِياکَ وَالسُّوَالَ فَإِنَّهُ ذُلٌّ حَاضِرٌ وَفَقْرٌ تَتَعَجَّلُهُ وَفِيهِ حِسَابٌ طَوِيلٌ يوْمَ الْقِيامَة؛ اى اباذر! از سوال و درخواست بپرهيز كه ذلت حاضر و فقرى است كه آن را با شتاب به سوى خود مى آورى (به علاوه) حسابى طولانى در روز قيامت دارد. از اين حديث شريف نبوى استفاده مى شود كه شخص سائل اگر نياز شديد نداشته باشد در قيامت مورد بازخواست قرار مى گيرد.
به همين دليل در حديثى از امام حسين علیه السلام مى خوانيم كه شخصى خدمت آن حضرت رسيد و تقاضايى كرد امام علیه السلام فرمود: «إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لا تَصْلُحُ إِلاَّ فِى غُرْمٍ فَادِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ أَوْ حَمَالَةٍ مُقَطَّعَةٍ فَقالَ السّائِلُ: مَا جِئْتُ إِلاَّ فِى إِحْدَاهُنَّ فَأَمَرَ لَهُ بِمِائَةِ دِينَارٍ؛ سوال و تقاضا شايسته نيست مگر در بدهكارى سنگين يا فقر ناتوان كننده يا ديه ثابت و مسلّم. سائل عرض كرد: من به دليل يكى از اين سه چيز خدمت شما رسيده ام.
امام علیه السلام امر فرمود يكصد دينار به او دادند. (هر دينار يك مثقال طلا بود)». نيز به همين دليل در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مى خوانيم: «وَمَنْ فَتَحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ مَسْأَلَةٍ فَتَحَ اللَّهُ عَلَيهِ سَبْعِينَ بَاباً مِنَ الْفَقْرِ لا يسُدُّ أَدْنَاهَا شَىءٌ؛ كسى كه بر خود درى از سوال و تقاضا بگشايد خداوند هفتاد در از فقر به سوى او مى گشايد كه چيزى كمترينِ اين درها را نمى بندد». از اين احاديث و احاديث ديگر و كلام حكيمانه بالا كه همه به اين مضمون وارد شده استفاده مى شود كه افراد باايمان حتى الامكان و تا زمانى كه به شدت گرفتار نشده اند از كسى چيزى تقاضا نكنند و مناعت طبع و تعفف را نگاه دارند. اين سخن را با حديثى كه در كتاب شريف كافى از پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله نقل شده پايان مى دهيم.
امام صادق علیه السلام مى فرمايد: گروهى از انصار خدمت پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله رسيدند و به آن حضرت سلام كردند. پيامبر صلی الله علیه وآله به آنها جواب گفت. عرض كردند: اى رسول خدا! ما را حاجتى است. فرمود: حاجتتان را بيان كنيد. عرض كردند: حاجت بسيار بزرگى است. فرمود: بگوييد چيست؟ عرض كردند : بهشت را براى ما تضمين كن.
پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله سر به زير انداخت و با عصاى كوچكى كه در دست داشت به زمين اشاره كرد. سپس سر بلند كرد و فرمود : «أَفْعَلُ ذَلِکَ بِكُمْ عَلَى أَنْ لا تَسْأَلُوا أَحَداً شَيئآ؛ من اين كار را انجام مى دهم به اين شرط كه هرگز از كسى چيزى تقاضا نكنيد. بعد از اين ماجرا آنها به قدرى به اين شرط وفادار بودند كه اگر در سفرى سوار بر مركب بودند و تازيانه يكى از آنها مى افتاد به شخص پياده اى نمى گفت اين تازيانه را به من بده، چراكه آن هم نوعى تقاضا بود؛ خودش پياده مى شد و تازيانه را برمى داشت و زمانى كه بر سر سفرهاى نشسته بودند هرگاه يكى از حاضران به ظرف آب از ديگرى نزديكتر بود به او نمى گفت ظرف آب را به من بده. خودش برمى خاست و از ظرف آب مى نوشيد.
افزودن دیدگاه جدید