«به سراپرده ميخانه روان خواهم شد***** خوش خوشي معتکف کوي مغان خواهم شد
به خرابات فنا رخت بقا خواهم برد***** ترک خود کرده و بي نام و نشان خواهم شد
گرچه در ميکده پيرمغان پير شدم***** باز از دولت آن پير جوان خواهم شد...»[1]
اعتکاف در لغت و اصطلاحات:
اعتکاف در لغت:
از ماده « عَكَفَ یعْكِفُ و یعْكُفُ عكْفاً و عُكُوفاً» به معنای مواظبت و ملازمت با تعظیم، گوشه نشینی، منع و حبس است.
در مفردات آمده: «العُكُوفُ الإقْبالُ عَلَى الشَّی ءِ وَ مُلازَمَتُهُ عَلَى سَبیلِ التَّعْظِیمِ لَهُ» یعنی روى آوردن بر چیزى و ثبات بر آن بصورت بزرگداشت و تعظیم آن.
اعتكاف در اصطلاح:
وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِی الْمَساجِدِ[2].
عاكف و معتكف كسى است كه خود را بقصد عبادت در مسجد حبس كند و از آن بیرون نرود.
و در اصطلاح فقه و شرع عبارت است از: «توقف در مساجد براى عبادت با شرایطى خاص مى باشد كه اقلّ آن سه روز است و کمتر از آن نمی شود و در طرف مقابل، كثرت آن حدّى ندارد و آنچه مسلّم است؛ هر دو روز كه به اعتكاف اضافه شود، روز سوم آن واجب مى گردد[3] مثلاً اگر پنج روز اعتكاف كرد باید روز ششم را نیز اعتكاف كند و اگر هشت روز كرد باید روز نهم را نیز اضافه كند و الخ. و شرط آن روزه داشتن و ترك بعضى دیگر از لذائذ است.
این خلوت و عبادت تأثیر عمیق و به سزایی در تصفیه روح و توجه مختص به حضرت ربّ الارباب دارد. البته این عبادت در اصل از مستحبات است امّا در برخى از موارد استثنایى هیئت و شکل وجوب به خود مى گیرد. در آیه مذکور نیز به یکی از آداب و شرائط آن كه عدم آمیزش با زنان (اعم در شب یا روز) است اشاره شده آنهم به دلیل ارتباط و پیوندى كه با مساله روزه دارد.
و نیز از ملزومات آن این است که حتماً این عبادت در مسجد باید باشد و مسجد نیز باید مسجد جامع شهر باشد نه مسجد محله و بازار (برخی از فقها فقط به چهار مسجد مكه، مدینه، كوفه و بصره منحصر كرده و فرموده اند در سایر مساجد، اعتکاف را بقصد رجاء بجای آورند) و باید پیوسته در مسجد باشد و جز براى ضرورت خارج نشود اگر عمداً بدون ضرورت خارج شود باطل است ...
اعتکاف در قـرآن
در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارند که اصطلاح اعتکاف در آنها بکار برده نشده است؛ اما بر حقیقت اعتکاف که خلوت نشینی و دوری موقت از مردم و اشتغالات است، تأکید دارد؛ مانند: سوره یوسف[4]، سوره اعراف[5]، داستان اصحاب کهف[6] ، خلوت نشینی حضرت ابراهیم[7] ، حضرت مریم[8] و ... .[9] در تمام این آیات بشارت داده شده است که این اعتزال و خلوت نشینی، برای ایشان برکات و اثرات فراوانی داشته است.
مرحوم علامه طباطبایی(ره) ذیل آیه « فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیا[10]».
كلمه «حجاب» به معناى هر چیزى است كه چیزى را از غیر بپوشاند و از این كلمه چنین بر مى آید كه گویا مریم خود را از اهل خویش پوشیده داشت تا قلبش براى اعتكاف و عبادت فارغ تر باشد، هم چنان كه جمله «كُلَّما دَخَلَ عَلَیها زَكَرِیا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً[11]» نیز بدان اشاره دارد[12].
نیم نگاهی به تاریخچه اعتکاف:
اعتكاف، مخصوص دین اسلام نیست، بلكه در ادیان الهى دیگر نیز وجود داشته و در اسلام استمرار یافته است، گرچه ممكن است در شرع مقدس اسلام پاره اى از خصوصیات و احكام و شرایط آن تغییر یافته باشد.
مراسم اعتكاف، به زمان حضرت ابراهیم علیه السلام[13] بر مى گردد و بعد از او در بعضى از شریعت ها و در زندگى برخى از صالحان به چشم مى خورد. از جمله زكریا (علیه السلام) [14]و حضرت مریم[15] (سلام الله علیها) آن گاه كه به افتخار ملاقات با فرشته الهى نائل آمد، از مردم فاصله گرفت و در خلوت به سر برد تا در مكانى خالى و فارغ از هرگونه دغدغه، به راز و نیاز با خداى خود بپردازد و چیزى او را از یاد محبوب، غافل نكند. به همین جهت طرف شرق بیت المقدّس را كه شاید محلّى آرام تر و یا از نظر تابش آفتاب پاك تر و مناسب تر بود، برگزید.
مرحوم علاّمه طباطبایى قدس سره در المیزان[16] مى نویسد: «هدف حضرت مریم (سلام الله علیها) از دورى نمودن از مردم، بریدن از آنان و روى آوردن به سنّت اعتكاف بوده است».
درباره حدود و شرایط این عبادت در ادیان دیگر اطلاعات قابل توجهى در اختیار ما نیست.[17]
ولی برخى از روایات اهل سنت نیز نشان مى دهد كه در دوران جاهلیت هم عملى عبادى به عنوان اعتكاف در میان مردم رایج بوده است[18].
با ظهور دین اسلام این امر، شكل تازه اى به خود گرفت و در میان مسلمانان به عنوان یك عبادت مستحب با آداب و شرایط خاص، رایج شد. اعتكاف عبادتى است كه استحباب و فضیلت فراوان دارد و صفاى خاصى به روح و جان مى بخشد. پیامبر أعظم- صلى الله علیه وآله وسلّم- همه ساله در ماه رمضان- به ویژه دهه آخر آن- اعتكاف مى كرد.
امام صادق (علیه السلام)درباره سیره جد مطهرش می فرماید:
« كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إِذَا كَانَ الْعَشْرُ الْأَوَاخِرُ اعْتَكَفَ فِي الْمَسْجِدِ وَ ضُرِبَتْ لَهُ قُبَّةٌ مِنْ شَعْرٍ وَ شَمَّرَ الْمِئْزَرَ[19] وَ طَوَى فِرَاشَهُ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ وَ اعْتَزَلَ النِّسَاءَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَمَّا اعْتِزَالُ النِّسَاءِ فَلَا[20].
كَانَتْ بَدْرٌ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَمْ يَعْتَكِفْ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فَلَمَّا أَنْ كَانَ مِنْ قَابِلٍ اعْتَكَفَ عَشْرَيْنِ [21] عَشْراً لِعَامِهِ وَ عَشْراً قَضَاءً لِمَا فَاتَهُ.»[22]
«رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ده روز آخر ماه مبارک رمضان، در مسجد معتکف می شد و مؤمنان برای آن حضرت خیمه ای بر پا می کردند. پیامبر اکرم در این ده روز، بستر خویش را جمع کرده و به اعتکاف مشغول می شد. از آنجا که جنگ بدر در ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد و پیامبر گرامی اسلام، موفق به اعتکاف در آن سال نشد، در سال بعد به جای ده روز، بیست روز معتکف شده و اعتکاف سال قبل را که از دست داده بود، قضا کرد. [23]» و همیشه مى فرمود:
« اعْتِكَافُ عَشْرٍ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ یعْدِلُ حَجَّتَینِ وَ عُمْرَتَین [24]»
«ده روز اعتكاف در ماه رمضان، برابر با دو حج و دو عمره است».
از زمانى كه پیامبر أعظم صلى الله علیه وآله وسلّم اعتكاف را به مسلمانان آموزش داد، این سنت معنوی اسلامى در میان مسلمانان رواج یافت. در حال حاضر مراسم اعتكاف در دهه آخر ماه مبارك رمضان در بسیارى از كشورهاى اسلامى از جمله عربستان(مكه) باشكوه خاصى برگزار مى شود. هر سال انبوه عظیم مسلمانان كه بخش عمده از آنان را جوانان تشكیل مى دهند، از سراسر جهان به سوى مسجدالحرام مى شتابند و در جوار خانه خدا معتكف مى شوند و حتى بسیارى از زائران خانه خدا به منظور دست یابى به فضیلت اعتكاف در دهه سوّم ماه مبارک رمضان، این ایام پربركت را براى انجام عمره مفرده برمى گزینند.
شبیه این مراسم در مسجدالنبى و در كنار مرقد مطهر پیامبر رحمت صلى الله علیه وآله وسلّم نیز برگزار مى گردد. در عراق نیز سال هاى متمادى، مسجد كوفه محل برپایى مراسم اعتكاف در دهه پایانی ماه مبارک رمضان بوده است. خیل عظیم شیعیان و پیروان مكتب اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) در این مسجد مقدس، معتكف مى شده اند و بسیارى از عالمان بزرگ شیعه نیز همراه با مردم در این مراسم شركت مى كرده اند. بر اساس شواهد و قرائن می توان گفت که یکی از عمده ترین علل برگزاری اعتکاف در دهه آخر ماه مبارک رمضان شاید درک و احیاء لیلة القدر بوده است.
نقش عالمان بزرگ اسلامى در ترویج سنت اعتكاف
تاریخچه پرفراز و نشیب اعتكاف در كشور ایران نشأت گرفته از اهتمام عالمان دینی برجسته هر عصرى به اعتكاف بوده که پیروی مردم مسلمان از آنان را به دنبال داشته است. در عصر صفوى، در سایه تلاش هاى دو عالم بزرگ آن زمان، مرحوم شیخ بهایى (1030- 952 ه. ق) و شیخ لطف اللّه میسى عاملى اصفهانى (متوفاى 1032 یا 1034 ه. ق)، اعتكاف در شهرهاى ایران به ویژه قزوین و اصفهان، رونق خاصى یافته است.
خوشبختانه اكنون در بسیارى از شهرهاى كشورمان مراسم اعتكاف در روزهاى 13، 14 و 15 ماه رجب (ایام البیض) برگزار مى شود. این سنت حسنه ابتداء در شهر مقدس قم، توسط عالم ربّانى میرزا مهدى بروجردى صورت گرفت و رفته رفته در شهرهاى دیگر رواج یافت.
ضرورت و اسرار اعتکاف:
وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاكِفِینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ[25].
و به ابراهیم و اسماعیل سفارش كردیم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران (یا اعتكاف كنندگان) و ركوع و سجده كنندگان پاكیزه نمایید.[26]
«گر صحبت لیلی طلبی مجنون شو ***** از خویشتن و هر دو جهان بیرون شو
در خانه دوستان گرت راه دهند ***** بی دیده در آ و بی زبان بیرون شو»[27]
روزمرگی و هضم شدن در جریان عادی زندگی و جامعه، انسان را از آن شادابی و لطافت روح، بسوی دل مردگی و تیرگی روح سوق می دهد و در این تلاطم زندگی، عزلتی روحانی و سکوتی پرمعنی برای انسان لازم است تا جلای روح و جان گردد شاید که آن همه غوغای نشأت گرفته از هجوم هواهای نفسانی و ازدحام غبار و زنگار بر چهره جان زدوده شده و آیینه جان محل انعکاس جمال و جلال الهی باشد. فرصتی چند لازم و بایسته است تا آدمی از این همه منیّت ها و کثرتها به سمت و سوی وحدت حقّه الهی گامی بردارد و تجدید عهدی دوباره با معبود خود بسته و خود را آماده ضیافت بزرگ الهی و پرواز و عروج در آسمان عشق و دلدادگی نماید.
«تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم ***** بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها»[28]
اتحاد جان با حقیقت:
«دست فلک کبود شد از گوشمال و ما ***** مشغول خاکبازي طفلانه خوديم
ما چون کمال ز گوشه نشيني درين بساط ***** هر جا رويم معتکف خانه خوديم[29]»
هر آینه، ما که چون طفلان سرمست مشغول خاکبازی در این سرای خاکی فارغ از افلاکی بودن خود نشسته ایم؛ اعتکاف همان فرصت تمرین و فرصت روزه است که زنگار جان را می زداید و منفذ نور را به سوی حریم عشق و عشق بازی می گشاید تا پنجره جان، پنج ره جانان گردد. و لذا برای همین هم، خانه خدا خانه معتکف می شود یعنی یک نوع اتحاد معنوی پیدا می شود که حجاب بین عابد و معبود برچیده شده و منزل مادّی به منزلت و قرب تبدیل و ترفیع پیدا می کند.
«به روی خوب تو هرکس ز خواب برخیزد ***** اگر ستاره بود آفتاب برخیزد
غبار هستی من تا به جاست ممکن نیست ***** که از میان من و او حجاب برخیزد»[30]
و وقتی میان عاشق و معشوق حائل برداشته شد آنگاه وحدت عشق و عاشق و معشوق دیدن دارد:
«راهرو را سوي او بايد شدن ***** معتکف درکوي او بايد شدن
چون تو گشتي بر در او معتکف***** مختلف بيني بوحدت متصف»[31]
خراب آباد دل را سراسر غم غربت، غبار آلایش به خود آلوده و دونی دنیای دنی رنج و محنت فراق با یار بودن را از او گرفته و لگام معنای جان را به دست هوای سقوط و هوس هبوط داده؛
«تا معتکف عالم معنی نشوی***** چون راست روان منکر دعوی نشوی
تا خلع لباس هستی از خود نکنی*****شایسته خلعت تجلی نشوی»[32]
باید به در دوست رهی جست و در قبضه قبض حضور بست نشست، فارغ از خویش شده و در بی خویشی خویش معتکف وار نشست، باید آغازگر مویه و گریه و آه گشت؛ باشد که با طلعت معنی روزنی به سوی مأمن و مأوای اصلی خویش یافت و به روزگار وصل خویش رسید:
«تا شد دل من معتکف دار حقيقت***** پي برد درين دار باسرار حقيقت
از راه عدم برد بسر منزل هستي***** ره گم نکند قافله سالار حقيقت
خوابند حريفان تو اگر همدم مائي***** باش ايدل سودا زده بيدار حقيقت[33]»
اکنون ای سالکان کوی حقیقت، و ای رهروان منزل عشق و طریقت! بار سفر بربندید و بر مرکب محبّت سوار آیید و به انتظار یار وفادار پاسخی گویید و بسوی او بشتابید، مگر نشنیده اید که یار همی گوید:
«... لَو يَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّي كَيفَ انتِظاري لَهُم ورِفقي بِهِم وشَوقي إلى تَركِ مَعاصيهِم لَماتوا شَوقاً إلَيَّ ، وتَقَطَّعَت أوصالُهُم مِن مَحَبَّتي...»[34]
خداوند سبحان خطاب به داوود نبی علیه السلام فرمود: ای داوود! اگر آنان که به من پشت کرده اند، می دانستند که چقدر به آنان مشتاق و چقدر منتظر توبه و بازگشت آنها هستم، هر آینه از شدّت شور و شوق نسبت به من می مردند و بندبند پیکرشان بخاطر عشق من ازهم گسسته می شد.
«اگر مجنون دل شوريده اي داشت***** دل ليلي از آن شوريده تر بي»[35]
اگر تو تائبی برحق؛ بدان که او نخست توبه کنان سوی تو ره باز کرد و اکنون در خلوت دلداگی اوست که اوّل بار دلبری آغاز کرد، بنابراین اعتکاف برای آن است که راه گمگشته، پیدا شود و انسان از ظلمت خدافراموشی که منجر به خودفراموشی شده به درآید و ره معرفت و محبّت پوید.
و از سختی راه هراسی به دل راه نده که خداوند سبحان خودش وعده داده که :
«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين .»[36]
و كسانى كه در راه ما (با نفس خود و دشمن ما) جهاد كردند به يقين آنها را به راه هاى (وصول به مقام قرب) خود راهنمايى مى كنيم، و همانا خداوند با نيكوكاران است.[37]
نقل یک داستان در مورد غنیمت شمردن فرصت:
عبدالرحمن جامی چنین حکایت می کند: عابدی، هر شب تا سحر بیدار می ماند و به عبادت و دعا می پرداخت. روزی یک فرد فضولی از او پرسید: «تو که حتی خواب نیز مانع عبادت های شبانه ات نیست، چرا رنج نخوابیدن های طولانی را بر خود تحمیل می کنی؟!» عابد پاسخ داد: هر شب، خداوند در آسمان ندا سر می دهد: «آیا از رهروان و سالکان راه من، کسی بیدار و آماده اعتذار و پوزش خواستن از گناهان خویش است تا من نیز رحمت و آمرزش خود را نصیب او نمایم و عذر او را بپذیرم؟» آیا من می توانم چنین فرصتی را از دست دهم و به ندای خداوند پاسخی نگویم و راحت بخوابم؟ در حالی که او می خواهد به من لطف کند، من چگونه می توانم چشمانم را ببندم؟!
فِي حَدِيثِ الْقُدْسِيِ يَا دَاوُدُ فَرِّغْ لِي بَيْتاً أَسْكُنْهُ إِنَّ لِلَّهِ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَرَصَّدُوا لَهَا السَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ مَنْ نَظَرَ فِي الْعَوَاقِبِ سَلِمَ فِي النَّوَائِب... [38]
در حديث قدسى است كه اى داود خالى كن براى من خانه اى كه در آن جا بگيرم همانا براى خدا در دوران روزگارتان نسيم هائيست آهاى آنها را كمين كنيد، خوشبخت كسى است كه بغير خودش پند داده شود، اگر كسى در سرانجام كارها بنگرد از مصيبتها بسلامت ماند... [39]
مولانا در شرح حديث فوق الذكر گفته است:
گفت پيغمبر كه نفحتهاى حق*****اندر اين ايام مى آرد سبق
گوش و هش داريد اين اوقات را***** در رباييد اين چنين نفحات را
نفحه آمد مر شما را ديد و رفت ***** هر كه را كه خواست جان بخشيد و رفت
نفحه ى ديگر رسيد آگاه باش ***** تا از اين هم وانمانى خواجه تاش [40]
در این ایام نیز نفحات الهی شروع به وزیدن کرده تا همچون باد بهاری که درختان مرده را جان می بخشد این نفحات نیز جانهای مرده را حیات می بخشد، بدین گونه که ابتدا براساس آن رازی که در روزه نهفته؛ آن هم اختیار انسان در انتخاب مرگ خویش است تا بواسطه آن مرگ زنده شده و مصداق حدیث مشهور« مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا.» [41]شود. یعنی به اختیار خود بمیرید قبل از اینکه ابدان شما را به اجبار از این دنیا خارج کنند و به مرگ طبیعی از دنیا بروید، همانگونه که مولای متّقیان، امام عاشقان و سید و سرور عارفان می فرمایند:
« النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا.[42]»
یعنی اینکه عامّه مردم در خواب غفلت به سر می برند و زمانیکه مردند، بیدار می شوند.
زیرا در این «مرگ اختیاری»، حیاتی دوباره و حقیقی نهفته است[43] و آن «حیات طیبه[44]» است. چنانچه حضرت عيسى(علیه السلام) فرمودند:
«لَنْ يَلِجَ مَلكوتَ السّمواتِ و الأرضِ مَنْ لُمْ يُولَد مَرّتين»[45]
كسى كه دوبار متولد نشود هرگز به ملكوت آسمان ها و زمين دست نمى يابد.
و این مرگ اختیاری یعنی «موت ابيض»؛[46]یا «مرگ سفيد» که عبارت است از گرسنگي و تشنگي را متحمل شدن؛ چون گرسنگي و تشنگي قلب را روشن و منوّر می كند و سيري شكم، قلب را تاريك می سازد. يكي از اسرار وجوب روزه و استحباب روزه در اسلام اين است كه روزه قلب را منوّر و باطن را نوراني مي كند.
«مردن تن در رياضت زندگى است ***** رنج اين تن روح را پايندگى است...»[47]
معتکف، سه روز روزه می گیرد و ریاضتی این گونه را متحمل می شود، تا ورزیدگی روح حاصل شود. و در بطن همین روزه و این ریاضت مبارک است که به فرموده حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلّم، این برکات نهفته است:
«الْمُعْتَكِفُ يعْكُفُ الذُّنُوبَ وَ يُجْرِي لَهُ مِنَ الْأجْر، كَأجْرِ عامِلِ الْحَسَناتِ كُلَّها»؛[48]
معتكف تمام گناهان را دربند می کند و بدين وسيله اجرى مانند اجر كسى كه همه ى نيكى ها را انجام مى دهد، به او پاداش داده می شود.
پس «چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید»[49]، و توجه کرد که این ریاضت در حقیقت ریاضت نیست بلکه طبیعت وجود است که چون مزاج معنوی ما تخریب شده آن را تلخ می پنداریم و سختی اش می بینیم ولی بعد از لبیک گفتن به ندای حقف مزاج ها عوض شده و غزل رنگ دیگر به خود می گیرد:
«ریاضت نیست پیش ما، همه لطف است و بخشایش ***** همه مهرست و دلداری، همه عیش است و آسایش
زهی شیرین که می سوزم، چو از شمعش برافروزم ***** زهی شادی امروزم ز دولت های فردایش...[50]»
اعتكاف فواید و آثار فراوانى دارد كه بخشى از آنها عبارت است از:
ایجاد زمینه مناسب براى اندیشه و تفكر و خردورزى
فراهم آمدن زمینه توبه و بازگشت
فراهم شدن فرصت نیایش، نماز و تلاوت قرآن
به وجود آمدن دوره اى كوتاه براى محاسبه نفس و خودسازى كه حداقل سه روز طول مى كشد و انسان را از حاكمیت غریزه ها، عادت ها و اشتغالات معمول زندگى آزاد مى سازد.
در زمینه اعتكاف توجّه به چند امر ضرورى مى نماید:
انسان موجودى است سالك و پویا به سوى معبود حقیقى خویش در حرکت است[51] و از این حرکت ناگزیر است:
«یا ایّهَا الإنسانُ إنَّكَ كادِحٌ الى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ[52]».
« اى انسان، بى ترديد تو به سوى (ديدار جمال و جلال و ثواب و عقاب) پروردگارت با تلاشى سخت (به سير تكوينى و طبيعى) رهسپارى، پس او را ديدار خواهى كرد.[53]»
با توجه به این آیه، اگر انسان، راه ایمان، معرفت، خودسازى و تهذیب نفس را بپوید، جمال و مِهر خداوند را ملاقات مى كند، اما اگر راه كفر و آلودگى را در پیش بگیرد، جلال و قهر او را. بنابراین اگر مقصد و غایت سلوكش، لقاى محبّت و مهر خداوند باشد، باید راه تهذیب نفس و عبادت حقیقى را در پیش گیرد و از هواى نفس بگریزد و در طریقت انس با معبود، گاهى در گوشه اى عزلت گزیند و دور از گیر و دار و تعلّقات مادّى، توجّه خود منعطف حضرت باری تعالی نماید.
آیین اسلام با توجه به همین نیاز معنوی و روحى انسان، با آن كه او را به حضور در جامعه فرا مى خواند، فرصت هایى را نیز براى عزلت و خلوت نمودن او با خالق سبحان فراهم می نماید. یكى از این فرصت ها «اعتكاف» است.
و همچنین فرمان خداوند حکیم نیز به پيامبر صلی الله علیه وآله وسلّم که فرموده:
« اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ[54]»
از آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو وحى شده پيروى كن؛ جز او هيچ معبودى نيست، و از مشركان روى برتاب .
و « خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ[55]»
عفو و گذشت پيشه كن و به كار پسنديده فرمان ده و از نادان ها روى برتاب .
و « فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا[56]»
پس، از كسى كه از ياد (و قرآن) ما روى برتافته و جز زندگى اين دنيا را نمى خواهد اعراض كن .
به نظر می رسد که اینگونه اوامر الهی نیز در اين راستا بوده است.
اعتکاف، عزل و اعراض دل از گِل است و اعراض از تعلقّ به مادیّات و ورود به عالم مجردات و ملکوت است.
همه چیز با ظاهر شروع می شود و به با باطن اوج می گیرد و زیست و چیست ما نیز برای ملکوتی شدن است که از این موانع مادّی پل صعود و ترقّی ساخته و از این افتادگی ها در دنیا بال بلندی بسازیم.
در هر طرف گلي است هوا جوي بلبلي ***** من بلبلي نيم که بهر گلستان روم
من مرغ عالم ملکوتم عجب مدار***** با بال عشق گر بسوي آسمان روم[57]
مقابله با تهاجمات فرهنگی عناصر بیگانه از بركات ضمنى اعتكاف است:
در فرهنگ ناب اسلامى روى آوردن به اعتكاف، علاوه بر بهره مندى از فیوضات معنوى آن، جهادی مقدّس نیز شمرده مى شود؛ چون این مراسم عبادى-معنوى، نقش بسزایى در تهذیب نفس و جهاد اكبر دارد. جوانى كه در مراسم اعتكاف، طعم شیرین ایمان و انس با خداوند را مى چشد، لذائذ مادى و شهوانى در دیدگان و مزاج او پست و حقیر می گردد، ایمان و اعتقادش قوی مى شود و به آسانى در غرقاب فساد و باورهاى غلط و ضدّدینى گرفتار نمى شود. و از سوى دیگر، برگزاری مراسماتی از این قبیل(اعتکاف)، خودش ابلاغ پیامى عملى و درسى خطیر و عبرت آمیز براى مردم است. حضور دسته جمعى مؤمنان در مساجد جامع براى عبادت، در حقیقت نوعى دعوت به خداپرستى و دین مدارى است و آثار سازنده اى بر جامعه دارد. از این رو، امروزه در رویارویى با تهاجمات فرهنگى دشمن نباید نقش مؤثر سنت هایى كه در باور عموم مردم ریشه دوانیده، نادیده گرفت. بدون شک اماکن مذهبی چون؛ مساجد، حسینیه ها، تكایا، هیئات مذهبى، زیارت و اعتكاف نقشی مهم در تربیت جامعه و ترویج فرهنگ دینى ایفا نموده و مى نمایند. این مقوله ها با آثار مثبت ضمنی كه دارند، برای مقابله با اهریمنان بیگانه اهرم هاى توانمندى محسوب می شوند.
در این دوران تهاجم دشمن ابعاد مختلف و گسترده ای به خود گرفته(حقیقی و مجازی)، ولى اینگونه حرکات استعمارى، امر تازه ای نیست بلکه قدمت و ریشه چندصد ساله در تاریخ ما دارند و همین پدیده هاى سنتى، همچون اعتكاف، مردم ما را در طول سالیان متمادى در برابر نفوذ فرهنگ بیگانه، مصونیت بخشیده است. اما متأسفانه اهمّیت آن و نقش به سزایى كه در تصفیه و تزكیه روح انسان دارد، براى بسیارى از مسلمانان، ناشناخته و مبهم مانده است. از این رو جا دارد مبلّغان اسلامى بیش از پیش بر تبیین نقش مهمّ آن تأكید ورزند تا این سنّت دیرینه محمّدى صلوات الله علیه وآله وسلّم آن گونه كه شایسته و بایسته است، جایگاه اصلی خود را در جامعه اسلامى حفظ نماید.
سیر باطنی در عمل امّ داوود:
با توجّه به مطالب گفته شده معلوم مى شود چگونه هنگامى كه انسان با ذكر و یاد الهى، قلب آیینه وار خود را به سمت خدا گردانده و دروازه هاى قلب را به روى سوی آسمانی شدن گشوده، خداوند متعال در آن متجلّى می شود و آرامش كامل را به دست مى آورد و این آرامش قلبى تا آنجا ادامه می یابد كه ندای حقّ را با گوش جان دریافت می نماید:
«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعى إِلى رَبِّكِ راضِیهً مَرْضِیهً * فَادْخُلى فى عِبادى * وَ ادْخُلى جَنَّتى»[58]
« اى جان آرام گرفته (جانى كه در سايه كمال تقوا به مرتبه اى رسيده كه هواها و شياطين توان انحرافش را ندارند) * به سوى پروردگار خويش بازگرد در حالى كه تو از او خشنود و او از تو خشنود است. * پس در ميان بندگان من درآى. * و در بهشت من داخل شو.»[59]
در اعمال مهمّ اعتکاف با توجه به نیاز انسان، به خلوت كردن با خداى خود، آن را به گونه اى صحیح و پسندیده، مورد توجه قرار داده است و برنامه هایى براى او در این زمینه ترتیب داده است كه از خلوت مختصر نماز، آغاز شده و با خلوت شبانه كه براى نماز شب و مناجات شبانه مناسب است و كمى از خلوت هاى اوقات نماز، طولانى تر و داراى آداب بیشترى است ادامه مى یابد:
«وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»[60]
و پاره اى از شب را براى آن (تلاوت قرآن و خواندن نافله شب) بيدار باش، (كه اين) وظيفه اى افزون براى تو (است)؛ باشد كه پروردگارت تو را به مقامى درخور ستايش (مقام شفاعت) برانگيزد.[61]
این سیر تكاملى با سرمشق قرار دادن برنامه خلوت، پس از تهجّد شبانه، با خلوت اعتكاف كه دست كم سه روز ادامه مى یابد، كامل مى شود و با عمل «امّ داوود[62]» در روز سوم(نيمه ماه رجب) اوج می گیرد و پس از انجام اعمال وارد شده دعاى امّ داود آغاز می شود:
در اینجاست که پس از سه روز مجاهدت معتکف، دستورات برای خلوت جدّی تر می شود و معتکف حریم حرم یار را محرم شده؛
ای خلوت گزیده! اینک در خلوتی خلوت تر از قبل باش[63] ، طوری که هیچ چیزی و هیچ کسی تو را از یاد خدا منصرف نسازد و مشغولت نکند و در محضر کبریایی حقّ خود را ببین که حضور ربّ الارباب سنگینی می کند.
انگار شخص در اسلام دوباره متولد شده و زبان به سخن گشوده؛ زبان، زبان تصدیق می شود تا بسوی تسلیم هدایت شود و می گوید:
خدایا! توجه دارم که جمال و مِهر تو را ملاقات مى كنم، و اگر راه كفر و آلودگى در پیش بگیرم، جلال و قهر تو را خواسته ام؛ این عبارات از دل صفات جمالی و جلالی که مدام در دعا ذکر می شود بر می آید.
«اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ لَكَ الْمَجْدُ وَ لَكَ الْعِزُّ وَ لَكَ الْفَخْرُ وَ لَكَ الْقَهْرُ وَ لَكَ النِّعْمَة وَ لَكَ الْعَظَمَةُ وَ لَكَ الرَّحْمَةُ وَ لَكَ الْمَهَابَةُ وَ لَكَ السُّلْطَان وَ لَكَ الْبَهَاءُ وَ لَكَ الاِمْتِنَانُ وَ لَكَ التَّسْبِيحُ وَ لَكَ التَّقْدِيسُ وَ لَكَ التَّهْلِيلُ وَ لَكَ التَّكْبِير...»
اى خدا ستايش و مجد و عزّت و فخر و قهر همه مخصوص توست و نعمت و بزرگوارى و مهربانى و هيبت و پادشاهى و بهاء و بخشش و پاكى و پاكيزگى و يكتايى و كبريايى اختصاص به تو دارد...
پس از رازونیازی چند؛ دل، آسمانی می شود، بال پرواز گشوده و از ملائک مقرّب و از انبیاء کرام سخن به میان می آورد تا با این سیر صعودی از خاک به افلاک برسد. و کار به جایی می رسد که از خدا می خواهد:
«... وَ أَوْصِلْ صَلَوَاتِي إِلَيْهِمْ وَ إِلَى أَرْوَاحِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ وَ اجْعَلْهُمْ إِخْوَانِي فِيكَ وَ أَعْوَانِي عَلَى دُعَائِكَ...»
«...و درود مرا به آنها و به ارواح پاك آنها برسان و آنها را برادران من در راهت و ياوران من در دعاى به درگاهت قرار ده...»
تا رابطه عبد با انبیاء الهی همچون رابطه سلمان با نبی أعظم صلوات الله علیه وآله وسلّم رابطه برادری باشد و محرم حرم یار شده و بی خویش شده و زبان گویا و دل بینای اسماء حقّ می شود:
«هر که شد محرم دل در حرم يار بماند ***** وان که اين کار ندانست در انکار بماند
از صداي سخن عشق نديدم خوشتر***** يادگاري که در اين گنبد دوّار بماند
بر جمال تو چنان صورت چين حيران شد ***** که حديثش همه جا در در و ديوار بماند»[64]
بالاخره در آخرین فراز دعا، سالک حقّ فانی حقّ می شود و خاضعانه و خاشعانه به خاک فقر و فنا به حالت سجده در افتاده و می گوید:
«اللَّهُمَّ لَكَ سَجَدْتُ وَ بِكَ آمَنْتُ فَارْحَمْ ذُلِّي وَ فَاقَتِي وَ اجْتِهَادِي وَ تَضَرُّعِي وَ مَسْكَنَتِي وَ فَقْرِي إِلَيْكَ يَا رَبِّ»
«خدايا براى تو سجده مى كنم و به تو ايمان دارم تو به خوارى و پريشانيم ترحم كن كه جهد و كوششم و زارى و مسكنت و فقرم به درگاه توست اى پروردگار من.»
با بیان این مطالب، فلسفه برنامه اعتكاف روشن مى شود و با توجه به این مطلب است كه انسان به اهمیّت اعتكاف پی می برد، زیرا مى فهمد غرض از این گونه خلوت گزینى ها، توسعه و تعمیق توجّهات خود به خداوند متعال است به همین جهت است كه اگر هر چه از چیزهایى كه بین او و توجه به خدا فاصله مى اندازد، بكاهد، از اعتكاف، بهره بیش ترى مى برد مانند: كم خوردن و آشامیدن، توجه بیش تر به عبادات درحال اعتكاف. در عین حال چون خداوند متعال نخواسته است، شخص مسلمان، ارتباطش از جامعه قطع شود به همین منظور، به او اجازه داده است در ایام اعتكاف، براى انجام وظایف ضرورى و عاطفى از مسجد خارج شود امورى مانند: عیادت مریض، تشییع جنازه، تهیه غذا و لباس مورد نیاز و...[65].
خلاصه آن كه انسان باید به گونه اى اعتكاف كند كه خدا از او مى خواهد و احكامش در رساله ها و كتاب ها موجود است، نه آن گونه اى كه سلیقه و یا احساسات او ایجاب مى كند.
نتیجه :
اعتكاف، آن نوع خلوتی است که سالک را به پرهیز از كثرت ها سوق می دهد، لذا فرمود:
« إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً[66]»
و معناى آيه اين است كه حادثه شب و يا نماز در دل شب ثابت قدم تر است- و يا در مطابقت قلب و زبان شديدتر، و سخنى استوارتر و صائب تر است، چون خداى تعالى شب را مايه آرامش قرار داده، و نتيجه اين آرامش اين است كه خاطر انسان از شواغل معيشت فارغ، و دست انسان از اسباب ظاهرى بريده است.[67]
به راستی که اهل اعتکاف از مصادیق بارز این روایت شریف می شوند:
«وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ ... [68].»
یعنی اگر خداوند سبحان براى اقامت آنها در دار دنيا زمان تعیین نكرده بود از شوق به ثواب به اندازه چشم به هم زدنى روحشان در بدنشان قرار نمى گرفت، یعنی بخش اول روایت که در اینجا ذکر شده مدّنظر است نه بخش دوم آن، چون بخش دوّم روایت مربوط به واجبات می شود در حالیکه اعتکاف امر مستحبی است و عبارت«شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ» را شامل می شود.
در قسمت پایانی حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله بیانات شریفی دارند که می فرمایند:
«معتكفان دو قسم اند اوساطى از اهل اعتكاف، درجات فضیلت و ثواب و بهشت را مى طلبند و اوحده اى از اهل اعتكاف محبوب و دل آرام را مى طلبند، همان است كه گفته مى شود «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبِ»[69] این قراردادى و از سنخ مفاهمه نیست. آنچه كه آرایش دل ماست برابر سوره ى حجرات. ایمان به خداست، كه «حَبِّبْ اِلَیكُمُ الْایمانَ وَ زَینْهُ فى قُلُوبِكُمْ»[70] آرایش دل و زینت و زیور است. اعتكاف براى آن است كه اولاً دل هاى بى زیور آرایش پیدا كند، و ثانیاً دل هاى ناآرام، آرام بشود.
تنها خود آنها در صورتى كه سرى به دل بزنند و مراقب و مواظف آرایش و آرامش دل باشند، یك چنین حالى در اعتكاف به دست مى آورند زیرا اولاً انسان در این سه روز از بسیارى امور فاصله مى گیرد، ثانیاً به درون خود سرى مى زند و ثالثاً درون آفرین را در درون خود مشاهده مى كند و رابعاً با او سخن گفته و مناجات مى كند، مخصوصاً با دعاهاى پر فیض ماه رجب، آن گاه است كه احساس مى كند اگر نقصى دارد این نقص را، «او» به كمال تبدیل مى كند اگر عیبى دارد این عیب را، «او» به صحت تبدیل مى كند، چون وقتى خدا را مشاهده كرد آثار الهى را مى بیند. یك معتكف وقتى خلوت كرده و از كثرت به وحدت و از بیرون به درون و از ]اغیار[71][ به یار آمده است، از مخلوق به خالق رسیده است و از ناآرامى و اضطراب به آرامش بار یافته است. انسان در حال اعتكاف وقتى خلوت كرد و او را عبادت كرد و با او مذاكره و زمزمه كرد، مى یابد كه آنچه در جهان خلقت است همه اش حجاب است، یا حجاب درون و یا حجاب بیرون و این حجاب ها آیت و علامت و نشانه اند. هم حجاب هاى ظلمانى را و هم حجاب هاى نورانى را باید برطرف كرد. این همان تقرب الى اللَّه است. وقتى كه یك معتكف به خود آمد و جهان را با این منظر دید و عینك قرآن را بر چشم گذاشت، و از منظر قرآن به عالم و آدم نگاه كرد، مى بیند همه این میناگرى ها كار اوست. ما سعى و كوشش و هدف والاى مان در اعتكاف این باشد كه به دل آرام و دل آرایمان برسیم، آنگاه بسیارى از مسائل براى ما حل مى شود. اولاً لذت ما فوق لذت هاى دیگران خواهد بود، ثانیاً هرگز از آلودگى لذت نمى بریم، ثالثاً دیگر كسى به ما نخواهد گفت رانت خوارى نكن، ربا خوارى نكن، دروغ نگو، غیبت نكن، چون بوى بد این عَفِن ها را استشمام مى كنیم، این ها فایده ى اعتكاف است.[72]
پی نوشت:
[1] دیوان شاه نعمت الله ولی/غزل ها/قسمت اول/شماره585(غزل)
[2] البقره/آیه 187(ترجمه : و با زنان در حالى كه در مسجدها معتكفید همبستر نشوید...)
[3] العروه الوثقى، ج 2، الاعتكاف، الخامس.
[4] سوره یوسف/آیه 33.
[5] سوره اعراف/آیه 142.
[6] سوره کهف/آیه 6.
[7] سوره مریم/آیه 49.
[8] سوره مریم/آیه 17.
[9] البته دین مبین اسلام، گوشه نشینی و عزلت را به عنوان یک روال همیشگی برای پیروان خود نمی پسندد؛ ولی از آیاتی که گذشت و همچنین از سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)به دست می آید که خلوت گزینی و عزلت با آن شرایط خاص خود؛ گاهی برای دوری از ظلم و فساد و گاهی برای تقویت بعد معنوی در وجود انسان است و گاهی برای از بین بردن برخی رذایل اخلاقی، مورد توجه اسلام می باشد.
[10] مریم/آیه17
[11] هر وقت زكریا وارد محراب او مى شد مى دید كه نزد او رزقى است. (سوره آل عمران/آیه 22)
[12] ترجمه تفسیر المیزان/ج 14/ص45(ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسین حوزه علمیه قم / نوبت چاپ: پنجم 1374ش)
[13] سوره مریم/آیه 49.
[14] هر وقت زكریا وارد محراب او مى شد مى دید كه نزد او رزقى است. (سوره آل عمران/آیه 22)
[15] سوره مریم/آیه 17.
[16] ترجمه تفسیر المیزان/ج 14/ص45(ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسین حوزه علمیه قم / نوبت چاپ: پنجم 1374ش)
[17] آیات :
(«قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى »، طه/91. گفتند: پيوسته ملازم گوساله خواهيم بود تا موسى پيش ما باز گردد.)،
(«وَ جاوَزْنا بِبَني إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»، اعراف/138؛ و بنى اسرائيل را از دريا(ى نيل) گذرانديم، پس به گروهى رسيدند كه بر (پرستش) بت هايى كه داشتند روى آورده و گرد آمده بودند، (آنها طبق تأثر محسوس گرايى از فرعونيان در ايام اسارتشان) گفتند: اى موسى، همان گونه كه آنها معبودهايى دارند تو نيز براى ما معبودى قرار ده! گفت: حقّا كه شما گروهى هستيد كه نادانى مى كنيد. )،
(«إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ * قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ» ، انبیاء/52و53؛ آن گاه كه به پدرش (به پدر زن يا عمو يا جدّ مادريش آزر) و به قوم خودش گفت: اين مجسمه ها چيست كه شما پيوسته با تعظيم و خضوع، ملازم پرستش آنها هستيد؟! * گفتند: ما پدرانمان را عبادت كنندگان آنها يافته ايم (ما هم به تقليد آنان پرستش مى كنيم).)،
(«قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ »، شعراء/71 ؛ گفتند: ما بت هايى را مى پرستيم و پيوسته ملازم آنها و سر بر آستانشان داريم.) ، این قبیل آیات، مسئله اعتكاف را درباره بت پرستان كه حاكى از جمع شدن به دور بتان و انجام دادن مراسم بت پرستى است بیان مى كند.
[18] از جمله مردم كوفه، بصره، مدينه و مكه
[19] قال في النهاية: فى حديث الاعتكاف: كان إذا دخل العشر الأواخر شد المئزر. الازار كنى بشده عن اعتزال النساء و قيل: اراد تشميره للعبادة، يقال: شددت لهذا الامر مئزرى أي شمرت له.( آت)
[20] المراد به الاعتزال بالكلية. بحيث يمنعن عن الخدمة و المكالمة و الجلوس معه.( آت)
[21] «عشرين»- بفتح العين- بصيغة التثنية. و لا ينافى وجوب كل ثالث لان عشر الأداء و عشر القضاء كانا منفصلين في النية.( آت).
[22] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج 4 ؛ ص175(كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي (ط - الإسلامية) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.)
[23] ترجمه من لا يحضره الفقيه ؛ ج 2 ؛ ص540و541(ابن بابويه، محمد بن على، ترجمه من لا يحضره الفقيه - تهران، چاپ: اول، 1367ش.)
[24] من لا یحضره الفقیه ؛ ج 2 ؛ ص188(ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه - قم، چاپ: دوم، 1413 ق.)
[25] البقره/آیه 125
[26] ترجمه قرآن/مرحوم آیت الله علی مشکینی/ذیل آیه125 بقره
[27] دیوان باباافضل/رباعی ها/قسمت پنجم(رباعی)
[28] دیوان سعدی/غزلیات/شماره24(غزل)
[29] دیوان صائب تبریزی/غزلیات/قسمت هشتم/شماره276(غزل)
[30] دیوان صائب تبریزی/غزلیات/قسمت پنجم/شماره613(غزل)
[31] عطار نیشابوری/مصیبت نامه/المقالة الثالثة و الثلاثون/الحکایة و التمثیل (مثنوی)
[32] دیوان باباافضل/رباعی ها/قسمت پنجم(رباعی)
[33] دیوان صفا اصفهانی/غزلیات/شماره33(غزل)
[34] المحجة البيضاء، جلد8، ص62(ناشر: جماعة المدرسين بقم، موسسه النشر الاسلامي /نوبت چاپ چهارم 1417ق)
[35] دیوان باباطاهر عریان همدانی/دوبیتی ها/قسمت دوم(دوبیتی)
[36] العنکبوت/آیه69.
[37] ترجمه قرآن/مرحوم آیت الله علی مشکینی/ذیل آیه 69 سوره مبارکه عنکبوت
[38] بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج 74 ؛ ص166(مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بيروت) - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.).
این روایت بصورت دیگر نیز از نبی اعظم صلوات الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات فتعرضوا لها لعله ان یصبکم نفحه منها فلاتشقون بعدها ابدا.» (جامع الصغیر، سیوطی، ج1 ، ص95)
[39] كتاب الروضة در مبانى اخلاق ( ترجمه جلد 74 بحار الأنوار) ؛ ص184(مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، كتاب الروضة در مبانى اخلاق (ترجمه جلد 74 بحار الأنوار) - تهران، چاپ: دوم، 1364ش.)
[40] مولوی/مثنوى معنوى، دفتر اول، صفحه ى 88
[41] بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج 69 ؛ ص59(مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بيروت) - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.)
[42] بحار الأنوار(ط - بيروت)/ج 4/ص43(مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بيروت) - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.)
[43] فی شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)/ ج 12/ص97(مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) - تهران، چاپ: اول، 1382 ق.):
(يَا عِيسَى تَيَقَّظْ فِي سَاعَاتِ الْغَفْلَةِ وَ احْكُمْ لِي لَطِيفَ الْحِكْمَةِ يَا عِيسَى كُنْ رَاغِباً رَاهِباً وَ أَمِتْ قَلْبَكَ بِالْخَشْيَة):
إنّما جعل الخشية موت النفس لأنّها توجب ذبولها و هو موتها و موت الجسد أيضاً و إنّما أمر بهذه الاماتة لأنّها مع كونها مطلوبة لتطويع النفس الامّارة و حفظها عن المهلكات مستلزمة لمطلوب آخر و هو احياؤها بالعلوم و الفضائل النفسانية و الجسمانية و هى حياة أبدية و منه يظهر سرّ «موتوا قبل أن تموتوا» و سرّ «موتكم فى حياتكم و حياتكم فى موتكم» هذا أيضا أحد الوجوه فى قول أمير المؤمنين عليه السلام «الناس نيام فاذا ماتوا انتهبوا».
[44] مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَة(النحل/آیه97)
هر كس از مرد يا زن، عمل نيك انجام دهد در حالى كه ايمان داشته باشد پس او را بى ترديد (در دنيا) به زندگى پاكيزه اى زنده خواهيم داشت ...
[45] شرح أصول الكافي (صدرا) ؛ ج 1 ؛ ص361(صدر الدين شيرازى، محمد بن ابراهيم، شرح أصول الكافي (صدرا) - تهران، چاپ: اول، 1383 ش.)
[46] موت اختياري چهار گونه است: 1- موت ابيض، 2- موت اسود، 3- موت اخضر، 4- موت احمر:
(1- موت ابيض"مرگ سفيد"عبارت است ازگرسنگي و تشنگي را متحمل شدن؛چون گرسنگي و تشنگي قلب را روشن و منور مي كند و سيري شكم،قلب را تاريك مي سازد.يكي از اسرار و جوب روزه و استحباب روزه در اسلام اين است كه روزه قلب را منور و باطن را نوراني مي كند.2- موت اسود "مرگ سياه"عبارت است از تحمل اذيت ها و شنيدن كلام تلخ از مردم،براي رضايت الهي؛يعني در راه خدا. تحمل اذيت و ملامت، گر چه در كام انسان ناخوشايند است، اما درون قلب انسان را روشن مي كند. به همين جهت اميرمؤمنان علي(علیه السلام) مي فرمايد؛ از كنار شخصي پست مي گذشتم؛ مرا فحش مي داد و ناسزا مي گفت از آنجا رد شدم و با خود مي گفتم مقصودش من نيستم بلكه ديگري است.3- موت اخضر "مرگ سبز" عبارت است ازهمان پوشيدن لباس و صله داري است كه بسيار بي ارزش و لي پاكيزه است.علي(علیه السلام) فرمود؛آن قدر لباس مخصوص خود را و صله زدم كه ديگر از و صله زننده آن شرم مي كنم.4- موت احمر عبارت است ازآن مرگ سرخ همان جنگ با نفس اماره است كه جهاد اكبر ناميده شده و آن مرگي است كه جامع همه انواع ديگر مرگ است.اگر سالك راه حق و اهل رياضت،اين مراحل چهار گانه را كنار بگذارند،ديگر مرگ طبيعي جبري برايش آسان و از عمل شيرين تر مي شود.)
[47] مثنوی معنوی مولوی/دفتر سوم/خبر کردن خروس از مرگ(مثنوی)/صفحه 489.
[48] كنزالعمال، ج 8، ص 531.
[49] اشاره به شعر سهراب سپهری(ره)
[50] دیوان شمس مولوی/غزلیات/قسمت دوم/شماره418(غزل)
[51] يَا أَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ، لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ، إِلىَ اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا، فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُون.(المائده/آیه105)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، مراقب خودتان باشيد، اگر شما خود هدايت يافتيد (ضلالت) كسى كه گمراه شده به شما زيانى نمى رساند (هر چند بايد او را نيز دعوت كنيد)، بازگشت همه شما به سوى خداست پس شما را از آنچه مى كرديد آگاه خواهد نمود.
[52] الانشقاق/آیه6.
[53] ترجمه قرآن/مرحوم آیت الله علی مشکینی/ذیل آیه 6 سوره مبارکه انشقاق.
[54] الأنعام/106
[55] الأعراف/199
[56] النجم/29
[57] دیوان منسوب به منصور حلّاج/غزلها/شماره153(غزل)
[58] فجر/آیات 27 الی 30.
[59] ترجمه قرآن/مرحوم آیت الله علی مشکینی/ذیل آیات27 الی 30 سوره مبارکه فجر.
[60] اسراء/آیه79
[61] ترجمه قرآن/مرحوم آیت الله علی مشکینی/ذیل آیه 79 سوره مبارکه اسراء.
[62] براساس نقل اعيان الشيعه، ام داود، كنيز جناب حسن فرزند حسن مثنى فرزند امام حسن مجتبى- علیه السلام- بوده است. برخى گفته اند ام داود كنيز رومى يا بربرى نبوده بلكه از نسب شريف خاندان علوى بوده است. و نام او فاطمه دختر عبدالله فرزند ابراهيم بوده است.
واقعيت اين است كه ام داود زن شريف و بزرگوارى بوده است كه مورد اعتماد حضرت امام صادق عليه السلام بوده است به گونه اى كه به او اين دعاى مخصوص را ياد داده است تا با خواندن آن دعا فرزندش داود از زندان منصور دوانيقى آزاد شود. امّ داود، دايه مهربان امام صادق عليه السلام نيز بوده است امام صادق عليه السلام با داود همشير بوده است يعنى در زمانى كه امام صادق از پستان امّ داود شير مى نوشيد، اين شير حاصل تولد داود بوده است.
با اين حساب مى توان گفت كه ام داود مادر رضاعى امام صادق عليه السلام بوده است. پس امّ داود زن مؤمنه پاكدامن و پاك دين و پاك سرشتى بوده است كه معاصر امام صادق علیه السلام و بنابراين مادر رضاعى آن حضرت بوده است. (رك: اعيان الشيعه، ج 4، ص، 561)
دعاى امّ داود در نيمه ماه رجب وارد شده و البته در برخى مناسبت هاى ديگر نيز خواندن آن سفارش شده است. اما تمام اعمال نيمه رجب را، اعمال امّ داود نمى گويند، بلكه بخشى از آن دعاى مخصوص امّ داود است.
اين دعا در كتاب مفاتيح الجنان آمده است. اين دعا توسط امام صادق عليه السلام به امّ داود تعليم داده شده است. غرض اين بود كه امّ داود با تعلم و قرائت اين دعا فرزندش داود را از حبس منصور دوانيقى نجات بدهد كه بالاخره با خواندن اين دعا مشكلش حل شد و خداوند داود را از حبس نجات داد.
[63] «يَكُونُ فِي مَوْضِعٍ خَالٍ لَا يَشْغَلُهُ شَاغِلٌ وَ لَا يُكَلِّمُهُ إِنْسَانٌ».( المصباح (للكفعمي)؛ ص/ 531 .(عاملى، كفعمى، ابراهيم بن على، المصباح (للكفعمي)، در يك جلد، دار الرضى (زاهدى)، قم - ايران، دوم، 1405 ه ق))
[64] دیوان حافظ/غزلیات/شماره178(غزل)
[65] عروه الوثقى، سید یزدى، ج 2، ص 255، نشر مؤسسه علمى
[66] المزمل/6
[67] ترجمه تفسير الميزان،ج 20،ص100(ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم /چاپ پنجم/قم1374ش)
[68] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ص303(شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح) - قم، چاپ: اول، 1414 ق.)
[69] الرعد/آیه28.
[70] الحجرات/آیه7.
[71] در اصل بیان ایشان«غیر» آمده که جهت هماهنگی متون، تصرف در کلمه شده نه مضمون.
[72] اقتباسی از پیام سال 1385 آیه اللَّه جوادى آملی(دامت بركاته) به دانشجویان معتكف.
دیدگاهها
ان شاء الله توفیق بشه
عالی