نمونه های فراخوان امام حسین (علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین...
اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن...
---------------------------------------------
اشکـــم بود نشانـــه عـــرض ارادتــــم
چون کودکان همیشه بود گریه عادتم
اشگم بود سعادت دنیـــــا و آخــــــرت
یارب مباد سلب شود این سعــــادتــم
ای اشگ دیده قطع مشو تا مگر دمی
آید عزیز فاطمه بهـــــر عیـــــــادتـــــم
مولا مرا به سابقه ام عفو کن که من
پیش از ولادتــــم به تو بوده ارادتـــــم
من بیــــن دوستان عددی نیستم ولی
دادنــد از محبت مهدی سیـــــادتــــــم
---------------------------------------------------
نمونه های فراخوان امام حسین علیه السلام
نحوه دعوت سیدالشهدا سلام الله علیه از افراد مختلف بود.
بعضی ها را دعوت خصوصی نکرد، کلی فرمود؛ مخصوصاً آن هایی که قبل از مکه هستند آنها مسئولیتشان کمتر است.
دعوت امام نسبت به کسانی که بین مکه و کربلا هستند محکم تر است؛
در مکه و قبل از آن با این که امام با بعضی افراد هم ملاقات داشته آنها را دعوت نکرد. اما بعضی ها را دعوت کرد دعوت های حضرت چهار گونه است:
1- بعضی ها را با نامه عمومی دعوت کرد، مثلاً به مردم کوفه نامه نوشت و دعوتشان کرد. یک نامه به مردم بصره نوشت و دعوتشان کرد.
2- به بعضی ها نامه خصوصی نوشت مثلاً به حبیب بن مظاهر نامه خصوصی نوشت.
3-برای برخی نماینده فرستاد، برای زهیر نماینده فرستاد، گفت: بروید به زهیر بگویید بیاید؛
4- برای برخی خودش آمد به طرف فرمود: بیا.
--------------------------------------------
مثال:
گاهی در جایی یک سخنرانی و مجلس روضه ای هست یک اعلامیه در خیابان می زنند، می گویند منزل فلانی روضه است، مردم تشریف بیاورید، این دعوت عمومی است.
گاهی برای شخص شما در پاکت دعوتنامه می گذارند و می گویند آقای فلان، تشریف بیاورید. شما بیشتر اهمیت می دهید، می گویید مرا دعوت کرده،
گاهی پسرش را در خانه ات می فرستد، می گوید: بابام گفت امشب یادتان نرود، و شما هر کار داشتید زمین می گذارید، می گویید بنده خدا بچه اش را دنبال من فرستاده.
یک وقت خود صاحب مجلس می آید و می گوید: آقا عروسی است، خود داماد در خانه می آید و می گوید: حاج آقا امشب بادت نرود. دیگر حتماً می روی، می گویی این بنده خدا با همه گرفتاری هایش به دنبال من آمد.
-----------------------------------------------------
حال امام حسین بعضی ها را دعوت عمومی کرده مثل مردم کوفه،
به بعضی ها نامه خصوصی داده مثل حبیب،
برای بعضی ها نماینده فرستاده مثل زهیر؛
اما به بعضی ها خودش فرمود: بیا. این ها که این دعوت امام را بی پاسخ گذاشتند گناهشان خیلی سنگین است، مثل عبیدالله حر جعفی.
----------------------------------------
عبیدالله حر جعفی
خود عبیدالله می گوید: من یادم نمی رود ابا عبدالله در حالی آمد که دامنش را بچه های کوچکش گرفته بودند بچه هایش دورش بودند، مقابل خیمه عبیدالله آمده و می فرماید:
عبیدالله تو که گذشته خوبی نداری، در صفیّن با پدرم، علی جنگیدی، تو کسی هستی که پدرم را یاری نکردی؛ «فَقَالَ أیُّها الرَّجُلُ دنَّکَ مُذْنِبٌ خَاطِیٌ»، گذشته بدی داری، گناهان زیادی به گردن توست، بیا مرا یاری کن، قول می دهم جدّم رسول الله تو را شفاعت کند.
عرض کرد: یااباعبدالله، کمک مالی می خواهی به شما کمک می کنم؛ اسب می خواهی، شمشیر می خواهی، نیزه می خواهی، می دهم.
حضرت فرمود: «لَا حَاجَهَ لَنا فِیکَ وَلَا فِی فَرَسِکَ»[8] ؛
من نیاز به نیزه و اسب ندارم،
این ها در بازار هم پیدا می شود،
انسان می خواهم، یاور می خواهم. اما او نیامد. او عهد با امام را شکست. امام از او خواسته بیاید، و نیامد.
----------------------------------------
عبدالله بن عمر
امام حسین علیه السلام عبدالله ابن عمر را در مدینه دعوت کرد، در مکه خدمت امام حسین آمد، عرض کرد: از جد شما روایت شده شنیده ام که شما به شهادت می رسید، و بعد از امام خواهش کرد گفت: پیراهنتان را بالا بزنید من سینه شما را ببوسم؛ چون پیغمبر این سینه را بوسیده،
(پیغمبر این پنج موضع؛ سینه، دست ها، پیشانی، گلو و لب های حسین را می بوسید و می فرمود: این ها موضع شمشیر است، این ها جاهای نیزه است. حسین را روی سینه اش می خوابانید؛ «یَومٌ عَلی صَدر المصطفی»، روی دوشش می نشاندش، روی زانو می نشاندش، خیلی حسین را دوست داشت. آنها همه این ها را دیده بودند.)
حضرت به عبدالله بن عمر فرمود: «إتَقِّ الله یا أبا عبدالرَّحمن وَلا تَدعْنَ نُصْرَتی»[9]
ما را یاری کن
تو که خودت می گویی جدم خبر شهادت مرا داده است. تو که سینه حسین را می بوسی. حسین را یاری کن.
او امام حسین را یاری نکرد، این مسئولیت سنگین است.
اباعبدالله عصر عاشورا بعد از جریان کربلا تقریباً بعد از شهادت اصحاب و بنی هاشم آن لحظه های آخر به میدان آمد و فرمود: «هَل مِن ناصرٍ ینصُرنی»؛ کیست مرا یاری کند؟ اسم کسی را صدا نزد، شخص را نام نبرد؛ اما همه انهایی که شنیدند مسئول هستند؛ چون فریاد زد، کمک خواست، دعوت کرد. این با شب عاشورا فرق می کند که گفت: هر که می خواهد برود این فرق می کند با آن لحظه ای که فرمود:
«و لیِأخُذ کُلُّ رَجُلٍ بِیَدِ رَجُلٍ»؛
هر که می تواند دست یک نفر را بگیرد و برگردد.
--------------------------------------------------
نافع بن هلال
امام حسین علیه السلام شب عاشورا به نافع ابن هلال فرمود:
نافع برو، این بیابان و این هم تاریکی شب، می توانی بروی. عرض کرد: درندگان بیابان مرا تکه تکه کنند اگر من شما را رها کنم، من شما را رها نمی کنم.
به جُون فرمود: «أنت فی اذنٍ منّی»؛ می توانی بروی. –خود امام فرموده برو، این خودش یک بحثی است- گفت: آقا، نمی روم این خونم باید در راه شما ریخته شود، اما الان در آخرین لحظات جنگ می گوید: بیا، یاری کن؛ «هل من ناصرٍ ینصرنی».
-----------------------------------
ابوالحتوف و برادرش سعد
مرحوم سماوی کتابی دارد به نام «ابصار العین» ترجمه فارسی هم شده، ایشان از بحارالانوار نقل می کند:
دو برادر در سپاه عمر سعد بودند، یکی ابوالحتوف و دیگری سعد. این ها سابقه خوبی هم نداشتند، بعضی گفته اند جزو خوارج هم بوده اند، گذشته سالمی نداشتند، ولی راه توبه هیچ گاه بسته نیست. نگاهی هم به هم کردند و گفتند: برویم حسین را یاری کنیم.
امیرمؤمنان می فرماید: «لَا طاعَه لِمَن عَصَی الله»[10]؛
کسی که معصیت می کند نباید از او اطاعت کرد،
عمر سعد، یزید و ابن زیاد این ها عصیان می کنند، اما این فرزند زهراست. آنها آمدند به امام حسین پیوستند و هر دو شهید شدند، اسم این ها جزو شهدا رفت. اما اسم عبیدالله حرّ جوفی نرفت، کسی که ابن عباس می گوید:
«أسماءُ هؤُلاءِ مَکتوبه». در کربلا هر کسی نتوانست حاضر شود، هر که آمد توفیق خاصی داشت، هر که آمد خدا خیلی دوستش داشت. یکی صبح اسمش ثبت شد مثل حر، یکی عصر اسمش ثبت شد مثل سعد و ابوالحتوف، یکی مسیحی بود آمد و مسلمان شد.
-----------------------------------------
وهب و همسر و مادرش
وهب مسیحی است مادرش قمر و همسرش هانیه، هر سه به کربلا آمدند. مسلمان شد و به شهادت رسید و جزو اصحاب قرار گرفت. اگر به کسی بگویند فردا خودت کشته می شوی و نو عروست هم اسیر می شود چه حالی پیدا می کند؟
وهب 17 روز بود که ازدواج کرده بود، داماد 17 روزه است. گفتن آن آسان است. اما واقعاً بنده باشم، آیا حاضرم همسرم اسیر بشود و من هم شهید شوم، هیچ خبری هم ندارم کجا می خواهند بروند؟ چه خواهد شد؟ چند منزل؟ چطور به خیمه ها حمله می شود؟ چه اتفاقاتی می افتد؟ تا کمی وضع زندگی انسان به هم می ریزد جنبه های عبادی زندگی اش تغییر می کند؛
«إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً. إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً».[11]
بعضی از اوقات انسان زود به هم می ریزد،
اما امیرالمؤمنین فرمود: شهدای کربلا در گذشته و آینده بی نظیرند. ما در عالم شهید زیاد داشتیم، اما نه با این توصیف و با این وضعیت.
---------------------------------------------------------
عمروبن جناده
عمروبن جناده پدرش شهید شده، جلوی چشمش قطعه قطعه شده است، آن جوان خدمت حضرت آمد و گفت: یا اباعبدالله، بگذار من هم به میدان بروم. فرمود:
«شابٌ قُتِلَ أبُوُه فِی المَعرِکَه»[12] ؛
تو پدرت شهید شده بمان. گفت: نه، یا اباعبدالله.
حضرت فرمود: شاید مادرت راضی نباشد. گفت: نه آقا مادرم مرا فرستاده، و خود زره به تنم کرده. ما در جبهه ها هم این چیزها را دیدیم؛ دیدیم برادری شهید شد، و برادر دیگر جنازه اش را پشت خیمه آورد و رفت. دیدیم مادر سه شهید کنار جنازه سومین شهیدش گفت: امام تو سلامت باش.
امام باقر علیه السلام فرمود: (در کربلا) بعضی ها تیر را به سینه می خریدند؛
دیدیم بعضی ها زیر تانک رفتند برای این که دشمن به این مرز و بوم وارد نشود. گفتند مجردها اسم بنویسند، متأهل ها هم اسمشان را با مجردها دادند، گفتند بگذارید ما هم برویم. گفتند اسم بنویسید: ده، پانزده بار اسمش را نوشت، داخل کیسه انداخت تا شاید اسمش در آید که روی مین برود. این ها از همان مکتب است، از همان مرام است.
ما چهارگونه عهد داریم
1- عهد با خدا؛ اگر کسی آن را بشکند خدا او را لعن کرده.
2- عهد با امام معصوم.
3- عهد با دیگران
عهد و پیمان هایی که بین خودمان است. انسان نباید بدقول باشد، باید به پیمانش عمل کند. در آموزه های دینی داریم اگر به بچه قول می دهی، بدقولی نکن. به همسرت وعده می دهی عمل کن. خوش قولی از صفات مؤمن است. در حدیث داریم منافق سه علامت دارد:
دروغ می گوید؛
خیانت به امانت می کند؛
و عهد و پیمان را رعایت نمی کند.
پیامبر فرمود: «لَا دینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ». [13]
قرآن از اسماعیل صادق الوعد تعریف می کند چون خوش قول و خوش وعده بوده است.
4- عهد امامت
قسم دیگر عهد که به ما ارتباط ندارد، عهد امامت است. خود امام که خدا او را امام قرار می دهد این هم یک عهد است:«لا یَنالُ عَهدِیَ الظَّالمینَ».[14]
------------------------------------------------
السلام علیک یا اباعبدالله
اینجا بهشت سرخ بدنهای بی سر است
اینجـا نـگــارخــانــه گـلهــای پـرپـر اسـت
اینجـا منـا و مشعر و بیت الحــرام ماست
اینجــا حریم قرب شهیـــــدان داور اسـت
اینجـــاســـت قتلــگـــاه شهیــدان راه حق
اینجـــا مزار قاسم و عباس و اکبــر اســت
شیخ صدوق می نویسد :
ثم سار حتی نزل کربلا ، فقال ای موضع هذا ؟ فقیل: هذا کربلا یابن رسول الله
فقال : هذا والله یوم کرب و بلاء و هذا الموضع الذی یهراق فیه دماؤنا و یباح فیه حریمنا
امام سجاد در روایت فرمود: امام حسین علیه السلام به راهش ادامه داد تا در کربلا فرود آمد در آن جا پرسید:
این جا کجاست؟ گفته شد: ای پسر رسول خدا ،اینجا کربلا است ،فرمود: به خدا امروز روز اندوه و بلاست و اینجا همان جایی است که خون ما در آن ریخته شود و حریممان هتک گردد.
(مقتل الحسین شیخ صدوق)
--------------------------------------------------
پی نوشتها:
[1]. یس، 60 و 61.
[2]. مستدرک، ج 11، ص 316؛ بحارالانوار، ج 72، ص 36؛ الخصال، ج 1، ص 113.
[3]. احزاب، 23.
[4]. آل عمران، 187.
[5]. بقره، 174.
[6]. صف، 2.
[7]. بحارالانوار، ج 53، ص 95.
[8]. بحارالانوار، ج 44، ص 315؛ امالی الصدوق، ص 155.
[9]. بحارالانوار، ج 44، ص 364؛ اللهوف، ص 31؛ مثیر الاحزان، ص 41.
[10]. وسائل الشیعه، ج 27؛ بحارالانوار، ج 23، ص 394؛ کشف الغمه، ج 1، ص 264.
[11]. معارج، 19- 20.
[12]. بحارالانوار، ج 45، ص 27.
[13]. مستدرک، ج 16، ص 96؛ بحارالانوار، ج 69، ص 198؛ جامع الاخبار، ص 74.
[14]. بقره، 124.
افزودن دیدگاه جدید