اشعار ویژه شهادت امام هادی(ع) - 2
اى هادى هدایت دین
"علامه"
اى ماه، مستنیر ز نور لقاى تو
خورشید كسب فیض كند از ضیاى تو
اى خاص و عام از كرمت برده صبح و شام
پیوسته فیض از سر خوان عطاى تو
اى جبرییل میر ملك پیك انبیاء
خدمتگذار بر در دولتسراى تو
اى عاشر الائمه على النقى كه هست
چشم امید خلق به مهر و وفاى تو
اى پور پاك معنى جود و كرم جواد
حاتم هزار بار خجل از ثناى تو
اى مظهر جلال و جمال خداى فرد
شد طوطیاى چشم ملك خاك پاى تو
در هر دو كون خرم و شاد است و رستگار
در دل هر آن كه داشت فروغ ولاى تو
خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن
در دهر هر كه زیست به تحت لواى تو
تا مدفن شریف تو شد سرّ من رأى
جان بخش و غم زداى شد از صفاى تو
زد طعنه بر بهشت برین هر كسى كه دید
آن گنبد منور و صحن و سراى تو
اى هادى هدایت دین مبین حق
اى آن كه مدح خوان تو باشد خداى تو
"علامه" با بضاعت فكرش كجا سزد
انشا كند چكامه مدح و ثناى تو
دهمین مسند نشین
"ژولیده نیشابوری"
كیستم من شاهكار ملك ذات كبریایم
دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم
گوهرى ارزنده از گنجینهى جود جوادم
نهمین فرزند دلبند على مرتضایم
مصرعى از شعر ناب عصمت كبراى حقم
هشتمین پروردهى ایمان و صبر مجتبایم
پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى
هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم
دُرّ عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم
ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم
در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم
پنجمین گنجینهى اسرار كل ماسوایم
صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم
چارمین استاد دانشگاه تكوین ولایم
وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى
سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم
محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم
دومین گل از گلستان على موسى الرضایم
در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم
اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم
در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم
حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم
من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم
زانكه همنام على معنىِ، هاى هل اتایم
آیهى تطهیر را مصداق و از امر الهى
آیهاى از شاخصار نصِ نون اِنّمایم
غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت
شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم
مجلس بزم متوكل
چرا چنین متوكل به ما جفا كردى
شدى به كین، متوسل ستم روا كردى
غم مدینه مرا كم نبود اى ظالم؟
كه طعن و تهمت و تبعید را روا كردى
مگر مرا به تمسخر گرفتهاى كان شب
به جشن و لهو و لعب خواهش غنا كردى
براى من شب جشن تو پر ز ماتم بود
خوشى نبود، كه بر پایىِ عزا كردى
سرور و بزم تو تنها سر بریده نداشت
چرا سرم نبریدى؟ به من جفا كردى
ز روى پاك و نجیبم حیا نكردى تو؟
چسان ز شعر من اى بى حیا حیا كردى
عبادت شب و ذكر و ترحمم دیدى
ولى به دشمنى خویش اتّكا كردى
هزار نقشه به قتلم كشیدى و اجرا
به دست معتز ملعون در انتها كردى
براى حفظ متاعِ دو روزه دنیا
تو باب، در همه جا، سبّ اوصیا كردى
به بغض آل على راه كربلا بستى
جفا به زائر و سلطان نینوا كردى
براى عُسرت و آزار زائران حسین
پس از دو قرن عجب ظالمانه تا كردى
چه دستها كه بریدى ز قبر پاك حسین
به زجر و حرمله و شمر اقتدا كردى
یزید آب بر او بست و تو حَرَم بر آب
به شاه تشنه لبان كار اشقیا كردى
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی
"غلامرضا سازگار"
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی
یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»
در آینه صبح و مسا حضرت هـادی
دل سوخته از طعنه و از زخم زبانها
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی
بردند همان شب که سوی بـزم شرابت
چون از تو نکردند حیا حضرت هادی
افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی
افسوس، به جور از حرم مادر و جدت
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی
کس از غم ناگفتهات ای یوسف زهرا
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی
کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی
بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی
در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی
"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند
ای کشته بیجرم و خطا حضرت هادی
لطف امام
لطف امام هادى و نور ولايتش
ما را اسير كرده به دام محبتش
بر لطف بى كرانه اوبسته ايم دل
امشب كه جلوه گر شد خورشيد طلعتش
منت خداى را كه به ما كرده مرحمت
توفيق برگزارى جشن ولادتش
تبريك باد بانوى كبرى سمانه را
كين غنچه بر دميد ز گلزار عصمتش
ماه تمام و نيمه ذى حجه مطلعش
خير كثير وكوثر قرآن بشارتش
اين است آن امام كه تقدير ايزدى
بعد از جواد داده مقام امامتش
اين است آن امام كه ذرات كائنات
اقرار كرده اند به جود و كرامتش
اين است آن امام كه در بركة السّباع
شيران شوند رام و گذارند حرمتش
اين است آن امام كه از نقش پرده هم
ايجاد شير زنده كند حكم قدرتش
اين است آن امام كه دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى
دشمن به لرزه آمده از برق هيبتش
آن سومين ابوالحسن از خاندان وحى
چون سه على ديگر باشدعبادتش
افزون زريگهاى بيابان عطاى او
بيش از ستاره هاى درخشان فضيلتش
مائيم و دست و دامن آن حجت خدا
چون نااميد كس نشود از عنايتش
گرديده ايم جمع به ذيل لواى او
افكنده ايم دست به دامان رحمتش
از آستان قدس رضا هديه مى كنيم
آه دلى به غربت و اشكى به تربتش
يارب بحق فاطمه با فتح كربلا
بگشا بروى ما همه راه زيارتش
از لطف آن امام (مؤيد) مؤيد است
كو رانشان خدمت آل محمد است
یوسف رحیمی
چشمهايت فرات دلتنگي
اشکهايت تلاطم غمهاست
حال و روز دل شکستهی تو
از نگاه غريب تو پيداست
**
اي غريب مدينهی دوم
مرد خلوت نشين سامرّا
التماس هميشهی باران
حضرت عشق التماس دعا
**
کوچهی خاکي محلهی غم
در غرور از حضور سادهی توست
ولي افسوس شرمگين تو و
پاي پر پينه و پيادهی توست
**
آه آقا تو خوب مي داني
که دل بيقرار يعني چه
پشت دروازه هاي شهر ستم
آن همه انتظار يعني چه
**
چه به روز دل تو آوردند
رمق ناله در صدايت نيست
بگو اي نسل كوثر و زمزم
بزم شوم شراب جايت نيست
**
بي گمان بين آن همه غربت
دل تنگ تو نينوائي شد
روضه هاي كبود طشت طلا
در نگاه ترت تداعي شد
**
آري آن لحظه ماتم قلبت
بي کسي هاي عمه زينب بود
قاتلت زهر کينه ها ، نه نه !
روضهی خيزراني لب بود
**
در عزاي تو حضرت باران
که گريبان آسمان چاک است
نه فقط چشم هاي ابري ما
روضه خوانت تمام افلاک است
اي دهمين رهبر والا مقام
نجل محمد خلف نه امام
روح دعا، روح سجود و قيام
ساية لطفت به سر خاص و عام
مهر تو امضاي صلات و صيام
سيّدنا حضرت هادي سلام
آينة احمدي و مرتضي
واقف آينده اي و ما مضي
هادي راه قدري و قضا
نجل جواد استي و ابن الرضا
جدّ و پدر هر دو امام همام
سيّدنا حضرت هادي سلام
خازن جنت به سرايت فقير
پيش جلالت متوكل حقير
ملك دل اهل ولا را امير
دل كه نباشد به ولايت اسير
نور الهي است بر آن دل حرام
سيّدنا حضرت هادي سلام
اي ز كرامت شده غمخوار من
اشك تو در چشم گهربار من
نام تو و ذكر تو گفتار من
سامرة توست دل زار من
اي حرم دل ز تو بيت الحرام
سيّدنا حضرت هادي سلام
اي غمت از جور عدو بي حساب
اي جگر شيعه برايت كباب
ديده مدام از متوكل عذاب
از چه تو را برد به بزم شراب
خوب گرفتند ز تو احترام
سيّدنا حضرت هادي سلام
خون عوض اشك فشانم همه
نيست به سوز جگرم خاتمه
ناله شده بر لب من زمزمه
بزم شراب و پسر فاطمه
سوزد از اين غم جگرم صبح و شام
سيّدنا حضرت هادي سلام
حيف كه اي بضعة پاك جواد
خصم ستم پيشه تو را زهر داد
داغ تو را بر دل عالم نهاد
دور تو كم بود و مصائب زياد
عمر تو با خون جگر شد تمام
سيّدنا حضرت هادي سلام
سينه ز سوز مِحَن ات سوخت سوخت
شمع صفت جان و تنت سوخت سوخت
شيعه به هر انجمنت سوخت سوخت
آه كه قلب حسنت سوخت سوخت
اشك فشاند ز فراقت مدام
سيّدنا حضرت هادي سلام
حيف كه شد صحن و سرايت خراب
زائر قبر تو شده آفتاب
غربت تو كرده دلم را كباب
خون چكد از ديده به جاي گلاب
سوخت از اين غم جگر خاص و عام
سيّدنا حضرت هادي سلام
ای در سپهر مجد و شرف ، رويت آفتاب
در بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب
از پا فتاده ايم، ز رحمت تو دست گير
ما را كه دل ز آتش داغت بود كباب
جمعيم ما و ليك پريشان به ياد تو
وزما شكسته تر دل زهرا و بوتراب
يا هادی المضلـّين، كز مردم ضلال
جسمت در التهاب و روانت در التهاب
تو آفتاب عالمی و از افول تو
افتاده است در همه ذرات انقلاب
ای آيت توكل وآيه ی رضا
ديدی جنايت از متوكل تو بی حساب
گاهی دهد مكان تو در بركة السّباع
گاهی درون محبس دشمن به پيچ و تاب
تو زاده بزرگ جوانان جنّتی
ای از ستم شهيد شده درگه شباب
آن شربتی كه داد به اجبار دشمنت
گويا شرنگ مرگ بــُد و آتش مذاب
كاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد
وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب
ای بردرت نثار درود ملائـــكه
امروز بر سلام "مــؤيد" بده جواب
دل هرشيعه ميسوزد براي حضرت هادي
خدا قسمت كند صحن وسراي حضرت هادي
به شهر سامرا تبعيد شد آن مظهر تقوي
مدينه نشنود ديگر صداي حضرت هادي
چه گويم من زمعتز وزيارانش خداوندا
غلامانش شبانه درسراي حضرت هادي
شب است ومجلس جشن وسروري كرده اوبرپا
نهاده جام مي در روبروي حضرت هادي
ولي آخر شهيد زهر كين شد زاده ي زهرا
شده سامره درسوك وعزاي حضرت هادي
بخود پيچيد ومي ناليد اززهر جفا آن شه
ببالين عسگري گريد براي حضرت هادي
سرپاكش بدامان پسر در وقت جان دادن
جگر سوزد به وجه دلرباي حضرت هادي
ولي برعكس شد اين ماجرادرروز عاشورا
حسين بالين اكبر آن نياي حضرت هادي
درسامرا ازداغ يارم گشته غوغا
كايد صداي ناله ي سوزان زهرا
رنگ شفق دارد رخ شمس هدايت
هادي دلها جان دهد درشهرغربت
ديده فروبسته اميدش يك نگاه است
تاكه بيايد مادر ش چشمش براه است
تاديده بررخسار نيلي اش گشايد
يا يك نظر برچادر خاكي نمايد
بيند اگر سيماي اوجان ميسپارد
جز اين به قلبش آرزو ديگر ندارد
ازسامرايش ميرسد بوي مدينه
خود گرچه ميسوز د ززهر جوروكينه
زهر جفا كي عمر اورا خاتمه داد
جان رازداغ غصه هاي فاطمه داد
افزودن دیدگاه جدید